يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 11.02.2016, 8:32

قِداسَت و فریبندگی «تغییر»


اشکان آویشن

واژه‌ی «تغییر» در بیشتر فرهنگ‌ها و زبان‌ها، از بارمعنایی مثبتی برخورداراست. تپندگی و عطرآگینی این واژه، وقتی بیشتر احساس می‌شود که در گوش مردمانی زمزمه‌شود که از فقر، بی‌عدالتی و فشار اجتماعی، عملاً در هرلحظه از زندگی، مرگِ جسم و جان خویش را آرزو دارند و در بهترین حالت، بر آن‌گونه زندگی، جز مرگ تدریجی، نام دیگری نمی‌توانند نهاد. برای چنین مردمانی، واژه‌ی «تغییر»، پیامِ فاخرِ رهایی و سعادت است. اما در جامعه‌ای که همه‌چیز برمَدار قانون جاری‌است و مردم آن از یک رفاه قابل قبول و گاه حتی فراتر از قابل قبول برخوردارند، واژه‌ی «تغییر» ممکن‌است ذهن آنان را به سوی موردهایی توجه‌دهد که در زندگی روزانه، کمبود و یا نبود آن را احساس کرده‌اند. با وجود این، اگر حتی چنان تغییر یا تغییراتی هم، عملی نگردد، زندگی آنان چنان در امن و امان قانونمند‌انه‌ای می‌گذرد که، اگر نومیدی و خشم، حاصل از عملی‌نشدن آن تغییرات، گریبان آن‌ها را بگیرد، چنان نخواهدبود که زندگی روزانه را برای آنان، بدل به جهنم سازد.

در کشورهای غیردمکرات و عقب‌مانده، بسیاری از اوقات، دایره‌ی قدرت سیاسی، تلاش می‌ورزد تا «تغییر»ها را در شرایطی که از اندک بارمثبتی برخورداراست، به نام خویش و تلاش‌های بی‌وقفه‌ی آن دایره به ثبت برساند. اما اگر این «تغییر»‌ها، در خود، جز سیاه‌روزی، بی‌عدالتی و فقرِ هردم فزون‌ برای مردم، چیز دیگری نداشته‌باشد، این دایره، در صدد برمی‌آید تا آن‌ها را نه تنها با «تقدیر»ِ تحمیل‌شده درآمیزد و چه بسا، بار گناه عدم تحقق آن‌ها را بردوش آن بگذارد. حُسن این درآمیزی «تغییر» منفی با «تقدیر»‌کور برای دایره‌ی قدرت، در آنست که بسیاری از مردم، دیگر دربرابر نیرویی که از غیب و از افق‌های دوردست آسمان، برای آنان، سرنوشت دردمندانه‌ای تعیین‌ می‌کند، جایی برای اعتراض خشمگینانه باقی نمی‌گذارد. یا اگر چنان اعتراض و یا خشم مستقیمی را موجب‌شود، عملاً زمانی‌است که اندک عنصر آگاهی، همراه با لبریزشدن کاسه‌ی شکیبایی انسانی، در وجود آن‌ها، نیرویی شورمند و بی‌قرار برپا ساخته‌است.

در رابطه با تغییر و تقدیر، می‌توان به جمله‌ای از از «ژان پل سارتر»(Jean Paul Sartre/ 1905-1980) نویسنده و متفکر فرانسوی، استنادکرد که می‌گوید:«برای کشف اقیانوس‌های جدید، باید جرأت ترک ساحل را داشت. این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر.»

من به بخش اول سخنان «سارتر» کاری ندارم. بلکه بخش دوم سخن او، مورد نظرِ من‌است. جوهر برجسته در این کلام «سارتر»، بیشتر ارزش‌نهادن بر «کشف» و «تغییر» است و کنارگذاشتن «تقدیر» به عنوان انباره‌ی فرافکنی‌های صاحبان قدرت در برابر مردم کوچه و بازار. تردیدی نمی‌توان داشت که بخش عظیمی از مردم کتاب‌خوان و اهل اندیشه، قاعدتاً از «تقدیر» فاصله می‌گیرند. در حالی‌که حوزه‌ی قدرت و سیاست در کشورهای غیردمکرات، با تلاش بی‌وقفه و در قالب‌های گوناگون، همیشه سعی کرده‌اند از مضمون «تقدیر»، برای فرونشاندنِ خشمِ مردمِ نومید از وعده‌های مُحَقَق‌نشده‌ی آمیخته به «تغییر»، تا جایی که امکان داشته‌باشد، بهره ‌جویند. در این‌جا لازم می‌آید تا بازهم واژه‌ی «تغییر» را مقدار بیشتری بشکافیم تا به ابعاد دوگانه‌ی آن، نگاه گسترده‌تری بیفکنیم.

نخست آن‌که واژه‌ی «تغییر» با آن‌که بیشتر پیام‌آور دگرگونی‌های مثبت است، با وجود این، ضمانتی نیست که همیشه از رنگ و بوی مثبت برخوردار باشد و حتی عملاً به نفع یک اکثریت اجتماعی تمام گردد. بسیاری از فریبکاران که در کانون قدرت قراردارند، صرف نظر از این‌که در کشورهای غیر دمکرات باشند و یا در کشورهایی که تازه به قافله‌ی دمکراسی پیوسته‌اند، تلاش می‌کنند تا مردم خسته از محرومیت‌های گسترده در بیشترین عرصه‌های حقوق انسانی را با نورافکن آرزوبرانگیز «تغییر»، به دام شرایطی بیندازند که رهایی آنان را از وضعیت پیشین اگر چه تضمین می‌کند اما گاه، گرفتار شرایط جدیدی می‌گرداند که وضع زندگی اینان را در بسیاری از ابعاد، به مراتب بدتر از آن‌چه که داشته‌اند، می‌سازد. در چنین سرزمین‌هایی، واژه‌ی «تغییر» چنان به جلوه در می‌آید که می‌تواند با «کلام»‌های مقدس برابری کند. در حالی که اگر مردم و یا اندیشمندان آن جامعه، بخواهند محتوای آن کلمه‌ی رؤیایی را که از دهان قدرتمندان درمی‌آید، بشکافند، از سوی مبلغان آن، به خصلت‌هایی متهم می‌گردند که کمترین آن، چیزی کمتر از «دشمنان مردم» نیست.

به عنوان مثال، در حوزه‌ی مسائل اجتماعی، «ایجاد تغییر» از سوی نیروهای بالنده، یک سوی موضوع است و «جلوگیری از تغییر»، از طرف نیروهای جزم‌اندیش، سوی دیگر آن. گاه نیروهایی هستند که تمام تلاش‌خویش را به کار می‌برند تا بتوانند از ایجاد یک تغییر معیّن در قانون و یا در مناسبات خاص اجتماعی، جلوگیری‌کنند. صرف نظر از این که آن تغییر تا چه حد بنیادی باشد یا نباشد، آنان چنان برای از دست‌دادن منافع اقتصادی و اجتماعی خویش، به هراس می‌افتند که دست به هر تلاش ممکن و ناممکن می‌زنند تا راه را بر آن تغییر معین ببندند. چنین نیروهایی، گاه از چنان امکاناتی برخوردارند که می‌توانند فریبکارانه، تغییری را که در راه است و در خود، پیام رستگاری دارد، به جهنمی توصیف کنند که مردم با وجود عدم رضایت از وضعیت موجود خویش، تن به تغییراتی که برای آنان هراس‌انگیز و تاریک‌سازانه توصیف می‌شود ندهند.

پرسشی که می‌توان مطرح‌کرد آنست که آیا تغییر باید هدف باشد یا وسیله؟ پاسخ به این سؤال، نیازمند یک زمینه‌چینی فکری‌است. بدین معنی که تغییر وقتی وسیله قرار می‌گیرد که فرد یا یک گروه، در صدد باشد، به هدف‌های معینی که خواست اوست دست‌یابد. در این وضعیت، ممکن‌است کسانی که عامل تغییر هستند، با خود آن تغییر، موافقتی نداشته‌باشند اما برای رسیدن به هدف بعدی، ناگزیر از انجام آن تغییرباشند. چنین نیروهایی، گاه ریاضی‌وار وارد محاسبات دقیق می‌گردند تا بتوانند با برداشتن یک گام کوچک به جلو، چندگام بزرگ به عقب بردارند و از این‌راه، منافع خویش و یا منافع پیرامونیان خویش را با رضایت کامل، تأمین سازند.

یکی از نمونه‌های بسیار جدی و حاد در پدیده‌ی «تغییر» به عنوان هدف و یا وسیله، موضوع قانون حمل سلاح و خرید و فروش آن در آمریکاست. جمهوری‌خواهان این کشور که با کارتل‌های تولید سلاح در ارتباط مستقیم قرار دارند، همیشه از تغییر در ایجاد محدودیت برای خرید اسلحه و یا حمل آن، مردم را به هراس انداخته‌اند. استدلال آنان اینست که اگر افراد بزهکار و یا بیمار روانی بخواهند به کسی حمله‌کنند، آن فرد اگر سلاح داشته‌باشد، به سادگی می‌تواند از خود دفاع‌کند و بدان وسیله، فرد مهاجم را زخمی و یا فراری سازد و یا در بدترین حالت، به قتل برساند. مردم برای حفظ جان خویش، وقتی این بُعد از استدلال را می‌شنوند، نه تنها آن را منطقی می‌شناسند بلکه نوعی پشتگرمی روحی نیز پیدا می‌کنند که داشتن اسلحه، تضمین‌کننده‌ی سلامت و جان آنان است.

به همین‌دلیل، جمهوری‌خواهان نیز با کارتل‌های تولید سلاح، به گونه‌ای باورمند از دیدگاه مردم، از درِ توافق درمی‌آیند. باید دانست که این کارتل‌ها، هیچ آمار دقیقی ارائه نمی‌دهند که در خلال مدتی که قانون حمل سلاح در آمریکا اجرا شده‌است با توجه به آمار جمعیت آمریکا، چند نفر توانسته‌اند جان خود را در برابر مهاجمان ناگهانی نجات‌دهند. اگر چنین آماری ارائه گردد، پیشاپیش می‌توان متقاعدشد که شمار چنین افرادی در خلال سال‌ها و دهه‌ها، چندان قابل ملاحظه نبوده‌است. علتش اینست که فرد مهاجم، همیشه با آمادگی کامل و برنامه‌ریزی‌شده، وارد ماجرا می‌شود در حالی‌که مردم کوچه و بازار، مدرسه و کار، در اندیشه‌ی آب و نان زندگی روزانه هستند و هیچ‌گونه آمادگی برای دفاع از خویش ندارند.

آنان حتی لحظه‌ای با خود نمی‌اندیشند که شاید آن‌روز که خانه را ترک می‌کنند، هرگز بازگشتی به آن‌جا نداشته‌باشند. از طرف دیگر، همه می‌دانند که در آمریکا، چه کشتارهایی در ادارات، در دانشگاه ها و مدارس از سوی افرادی انجام می‌گیرد که از رفتار کسی یا کسانی به خشم آمده‌اند و با توجه به دسترسی بسیار راحت به سلاح، دست به انتقام‌های خونین می‌زنند. کارتل‌ها و مدافعان حمل سلاح، هرگز دوست‌ندارند آمار این کشتارها، مورد بررسی و مقایسه قرارگیرد.

مخالفت کارتل‌ها با این «تغییر» نه از آن‌روست که حفظ جان» مردم و «سلامت» آن‌ها، در مرکز اندیشه‌ی آنانست بلکه بدان دلیل‌ که با ایجاد محدودیت در حمل و خرید سلاح، آنان منافع مادی عظیم خویش را از دست می‌دهند. «حفظ سلامت» مردم برای جلوگیری از این «تغییر» به عنوان «هدف»، جلوه‌ای کاملاً فریبکارانه دارد. در زیر پوشش مخالفت با این «تغییر»، فروش هرچه بیشتر سلاح‌های گوناگون فردی به مردمی‌است که قبل از آن که به کشتار بیندیشند، به کار و تفریح و زندگی روزانه‌ی خود، فکر می‌کنند. جلوگیری از این «تغییر» که از سوی رئیس جمهور کنونی آمریکا Barak Obama پیشنهادشده، برای کارتل‌ها، زیرحفظ سلامت مردم، بهانه‌‌ایست منطقی و مردم پسند تا آنان بتوانند همچنان به فروش سلاح به مردم ادامه دهند.

در حالی که در بسیاری از کشورهای اروپایی و از جمله سوئد، مقام‌های گوناگون نظامی، براین نکته تأکید می‌ورزند که حمل سلاح از سوی یک فرد، زمینه‌ را برای مقابله و یا رقابت از سوی افراد دیگر، فراهم می‌سازد. حتی پلیس‌های گشت در خیابان‌ها و فروشگاه‌های بزرگ، هرگز به سلاح گرم مجهز نیستند. اعتقاد آنان آنست که خشونت، چرخه‌ای است که در هرحرکت خویش، خشونت و یا خشونت‌های دیگری را به دنبال می‌آورد.

چنان که می‌بینیم، «تغییر» از واژه‌هایی است که از سوی نیروهای گوناگون اجتماعی، با منافع بسیار متفاوت اقتصادی، سیاسی و حتی آرمانگرایانه، از صافی تعبیرهای بسیار مردم‌پسند و حتی به ظاهر منطقی و متقاعدکننده، می‌گذرد. چنین نیروهایی، با توجه به شناختی از گرایش‌های گوناگون آحاد اجتماعی‌دارند، در صدد برمی‌آیند تا واژه‌ی «تغییر» را به گونه‌ای به مصرف روزانه برسانند تا نه تنها نیروهای گراینده به خویش را همچنان در بند و زنجیر باور به خود نگاه دارند بلکه تا حد امکان، بتوانند نیروهای گراینده‌ی تازه نفس دیگری را نیز به سوی خود جذب‌کنند. 

شنبه ۲۳ ژانویه ۲۰۱۶






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024