سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
شرحی مضیق بر عِظم تعبد (۱) یا چگونه ابوی روشنفکر شد
چندی پیش روزنامهنگاری که به مغازله و معانقه با اصحاب قدرت نامآور است، به درفشانی، روشنفکر ناباور به مذهب شیعهٔ را بیمعنی دانست (۲). آنگاه شاخکهای جمهوری اسلامی در خارج از کشور، از وزیر پیشین معتقد به پاکدستی ولی فقیه تا دین باوران رنگارنگ شیعی، از سایه به میدان سفسطه در جهیدند که البته که چنین است و مگر ما جز این گفته بودیم! در این میان ولدِ حسین حاج فرج دباغ، یا همان دکتر عبدالکریم سروشی که در صدر انقلاب، دانشگاهها را بست تا به گویش خود، «عِطر اسلام» بر آنها بپاشد هم از قافله عقب نماند و به رسم اسلامی ـ شیعی «ان الشریک» با واژگانی غریب به آوردگاه واپسین نبرد برای تسخیر ساحت روشنفکری پانهاد تا تعریفی مضیق از مفهومی دوزیستی به دست دهد. این دیرآمده، به گمان، خود را قاضیالقضات و اکمل و افضل منورالفکرهای شیعی انگاشته که به وی اقتداری معنوی بخشیده است تا حد روشنفکری را تعیین کند و دیگرانی دیگر را حد زند و از آن حلقه بیرون راند. اما به هر رو شاید با اندکی تساهل بتوان گفت که نیّتش خیر بوده است، و آمده تا به بهانه رهانیدن آغازگر این جدل از تنگنای ژاژخائی، به هر ترفند، پدر را نیز در حلقه روشنفکران بگنجاند: ادای دین فرزندی خلف به پدری که تقدیر تیره یک مُلک دستآورد و لعن و نفرین نسلی تمام بدرقه راه اوست. دور اندیشی که نورچشمی را به حق یا به سهمیه به خارج فرستاد تا علم بیاموزد و گردی از انقلاب فرهنگی که داغ و درفش آن در دستش بود بر دامان، شارح آتی «مفاهیم مضیق» ننشیند.
تخم لق چیستی و کیستی روشنفکر و خدمت و خیانتش را جلال آل احمد بعد از تشرف دوباره به اسلام در دهانها کاشت، وقتی دریافت که نه کسی است که به میعادی شتافته، بلکه خسی است که به میقاتی رفته و شیخ فضلالله مشروعهخواه را چون ستیغ نورافشان این فرقه برکشید. وقتی آن شیخ با همه تاریک اندیشی و قشری مسلکی و تعصب آئینی توانست روشنفکر به شمار آید چرا خاتمی، سیّدی بیآزار و خنده رو را به این صفت نیارائیم و نماد و نمود روشنفکری ندانیم. یا آنکه مثنوی مولانا را از بر کرده تا هرجا که پایش افتاد بخواند، از این طایفه بر نشمریم. همینجا بگوئیم که اگر منظور فیلسوف نوباوه از دوزیستی، ریا و دروغزنی و تقیه است ما، هم پدر ایشان، هم روزنامهنگار بادسنج بی بی سی، هم ریزه خواران بیوت، هم مهاجران مالهکش برونمرزی حکومت اسلامی و خلاصه کنیم همه این طایفه را یکسره متصف به این صفت میدانیم. اما اگر روشنفکر ایرانی را از نحلهای بدانیم که فریدون آدمیت وصفی از آنها را در «اندیشه ترقی» و آثار دیگر خود از تاریخ مشروطیت به دست داده، بر این باوریم که «پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بد است». زیرا نه هرکه «هرچه از ذهن آشفتهاش گذشت بر قلم شلخته خود جاری کرد» مصداق روشنفکری است.
نموداری از روشنفکری ابوی راقم «روشنفکری ایرانی و فرهنگ شیعی ـ اسلامی» را از نامه سرگشاده دکتر اسماعیل خوئی بیاوریم که پیداست کینه قتل عام فرهنگی را به دل نگرفته، اما از شبیخون عساکر جهل بر سپهر اندیشه نگران است. گوید «سروش» همدم و همراه آخوندی به پاکسازی آمد که معتقد بود استقلال دانشگاه: «… حرفهای فرنگیست و به درد ما نمیخورد … حکومت اسلامی وظیفه دارد که همهی چیزها و همهی کارها را یکجا زیر نظر داشته باشد. «استقلال دانشگاه» دیگر چه صیغهییست؟! دانشگاه مگر … خدای نخواسته، مملکتی مستقل است در درون مملکت اسلامی؟!» آخر چگونه دلاور «پاک سازی دانشگاهها و بازسازی اسلامی» سراپای دستگاه آموزشی کشور» را روشنفکر بدانیم، وقتی سیاهه کارش … یکی از تبهکاریهای تاریخی… است که … برآیندهای شوم و دیرمان [ش] … از دیگر تبهکاریهای فرهنگ کُشانه و مردم خوارانه و ایران ستیزانهٔ این فرمانفرمایان [کمتر] نیست؟» (۳) هیچ پدری، یک شبه، به تجویز هرچند دلسوزانه فرزند روشنفکر نمیشود. شرط نخست گام نهادن به ابتدای راه روشنفکران صداقت اعتراف به خطاست. کاش از دغدغه شاعر میآموخت که با آنکه هرگز کاری نکرده است که سرنوشت ملتی را به ادبار کشاند، سروده «من آن رهجویِ ره پویم به سوی حق که تا کردم ـــ خطا کردم، خطا کردم، خطا کردم، خطا کردم» (۳).
شاه بیت قصیده روشنفکر شناسی نویسنده مقاله «روشنفکری ایرانی …» وقتی است که حکم میکند که «کسانی نظیر بدیعالزمان فروزانفر و عبدالحسین زرین کوب متخصص ادبیات کلاسیک و تاریخ تصوفاند و روشنفکر نیستند». حال که چنین است پس روشنفکر کیست؟ بخوانیم: «تعداد روشنفکران ایرانی معاصر کمتر از آن میشود که در وهلهٔ نخست به نظر میرسد … کسانی چون داریوش آشوری، عبدالکریم سروش، داریوش شایگان، علی شریعتی، سید جواد طباطبائی، محمد مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان، عباس میلانی … در زمرهٔ روشنفکران ایرانی به حساب میآیند.» ضرورتی به چشم نمیآید که در باره هریک از این بزرگانی که او سوا کرده، سخنی به میان آوریم که اغلب در مقاطعی از سیر روشنفکری خود اندیشههای گاه نوی پروراندهاند و از بهر تکاپوهای فکریشان سزاوار احتراماند. اما طرفه اینکه ابوی را هم بیسر و صدا در میان آنان بُر زده است تا مبادا کسی خدمتی را از یاد ببرد که ایشان به فرهنگ ایرانزمین کرده.
برای یک تن از این برکنارداشتگان از قلمرو روشنفکری یعنی عبدالحسین زرینکوب، قله غرور فرهنگ باشکوه ایران که «دوقرن سکوت»ش اشک به چشم ایرانیان بسیاری آورده، و «سرّ نی»اش کاملترین اثر در شناخت مولانا و گره گشای اشعار اوست، مگر افتخاری بالاتر از این هست که سلالهای از کسانی که این شب تیره را بر ایران فرو انداختند، ردای روشنفکر بر وی نپوشاند و در کنار والدش ننشاند و به تبه کاریهای وی نیالاید. پدری که «آثار متعددی در فلسفهٔ علم، فلسفه علوم اجتماعی و دین شناسی منتشر کرده، همچنین مولوی پژوه و غزالی پژوه است و با نهج البلاغه و تفسیر قرآن مأنوس است»، اما جز نکبت و سیاهی ارمغان دیگری برای ایران نیاورده.
راقم «روشنفکری ایران …» نوشته «چه بپسندیم یا نپسندیم... فرهنگ ايرانیِ ما دست کم از زمان صفويه بدين سو عميقا با فرهنگ و آموزههای شيعی آميخته … است.» اگر آمیختگی عروة الوثقای ورود به سپهر روشنفکری باشد، اصحاب کلیسا که فرهنگ اروپا را با تفتیش عقاید و آدم سوزی و دیگر مظاهر نکوهیده مذهب مسیحی در آمیختند نیز پرچمداران روشنفکری به شمار میآمدند. هرچه همواره بوده است نیز دلیل بر اصالتی نیست. تبه کاری و فحشا هم همواره بوده است و خواهد بود، آیا باید اینها را هم از مؤلفههای روشنفکری دانست؟ علی شریعتی فرهنگ و آموزههای شیعی صفوی را برنمی تابید و شیعه علوی را به جای آن مینشاند. آیا گزاره نویسنده به این معنی است که روزگار شیعه علوی که انقلابیون آنهمه به آن میبالیدند، هم به سرآمده و برای درک منورالفکری اسلامی اینک باید کلید شیعه دوران صفوی را در قفل آفاق عبوس واندیشه کُش آن بچرخانیم؟
چکیده کلام نویسنده و حکم وی آنست که: «روشنفکران ایرانی … افزون بر به دیدهٔ عنایت نگریستن در تحولات اجتماعی پیرامونی و همچنین گشوده بودن نسبت به جهان باید با فرهنگ … اسلامی آشنائی مکفی داشته باشند.» سخنی به جا که نمودار والای آن ایرج میرزا جلال الممالک و ذبیح الله بهروز و اشعار روشنگر آندوست. شاعر نخست در سرودهٔ تصویر زن بر سردر کاروانسرا درست گفته که:
«با این علما هنوز مردم ــ از رونق مًلک نا امیدند!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. درنگی بر مقاله آقای سروش دباغ با عنوان «روشنفکر ایرانی و فرهنگ شیعی ـ اسلامی»:
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/12/190494.php
۲. https://www.youtube.com/watch?v=zFqwnEzx_JA
۳. فرازهائی برگرفته از نامه سرگشاده استاد ارجمند اسماعیل خوئی خطاب به آقای دکتر عبدالکریم سروش، با اندکی دستبرد در سیاق کلام شاعر.
۴, http://tarabestan.com/?cat=142
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|