iran-emrooz.net | Tue, 15.11.2005, 16:57
مائو و مائوييستها (بخش اول)
كيت ويندشاتل / برگردان: علیمحمد طباطبايی
|
سهشنبه ٢٤ آبان ١٣٨٤
در تابستان ١٩٣٦، روزنامهنگار آمريكايی ادگار سنو (Edgar Snow) پكن را به مقصد شمال شرقی چين ترك كرد تا از ناحيهی جديدی بازديد به عمل آورد كه به تسخير حزب كمونيست چين درآمده بود. وی در آنجا چندين مصاحبهی طولانی با رهبر حزب، مائو تسه تونگ انجام داد. سنو مدتی بعد آن گزارشها را تنظيم نموده و آنها را تحت نام « زندگی نامهی خودنوشت مائو تسه تونگ » منتشر نمود، يعنی اولين و تنها روايت همه جانبه از زندگی مائو كه وی ارائه نمود. سنو با ساير رهبران كمونيستی نيز مصاحبههايی انجام داد و سپس تمامی آن مطالب و اطلاعات را در كتاب خودش « ستارهی سرخ بر فراز چين » در ٣٨-١٩٣٧ منتشر نمود.
سنو در آن زمان جوانی ٣٢ ساله بود. وی كه متولد كانزاس سيتی بود، به زودی پس از فارغالتحصيلیاش از دانشگاه ميسوری روانهی چين شد. در آنجا وی گزارشگری نسبتاً موفق برای نيويورك هرالد تريبيون، ساتردی اونينگ پست و ساير روزنامهها گشت. كتاب او يك شبه وی را به نويسندهای پرفروش و شخصيتی با شهرت بينالمللی تبديل كرد.
« ستارهی سرخ بر فراز چين » روايتی است از جنگ داخلی چين ميان كمونيستها و ناسيوناليستهای وابسته به چيانگ كايشك. اين كتاب واكنش آنها را به تهاجم ژاپنیها در ١٩٣١ و اشغال چين مورد بررسی قرار میدهد و داستان « پياده روی طولانی مائو » و ارتش او را در ٣٥-١٩٣٤ از قرارگاه آنها در جنوب به خانهی جديدی در شمال شرح میدهد. تا آن زمان بقيهی جهان كمونيستهای چينی را فقط از طريق نكوهشهای دشمنان آنها میشناخت. اما گزارشهای سنو وجههی آنها را تغيير داد. او مائو و طرفدارانش را به عنوان قهرمانهايی ترسيم كرد كه زندگی خود را وقف آزادی كشورشان هم از شر متجاوزين خارجی و هم ناسيوناليستهايی كه به طرزی مايوس كننده فاسدند، كردهاند. سنو آنها را در درجهی اول نه به عنوان انقلابیهای سوسياليست، بلكه بيشتر در تصوير مدافعان اصلاحات ارضی كه برای در هم شكستن غل و زنجيرهای فئوداليسم و آزادی كشاورزان مصمم شدهاند توصيف نمود. به نوشتهی او، كمونيستها وابسته به اتحاد شوروی نبوده و خواهان دوستی با ايالات متحده بودند. از ٨٠ هزار نفری كه در ابتدا در آن پياده روی بزرگ شركت كردند، تنها ٢٦ هزار نفر جان سالم بهدر بردند. آنها مهاجرت ٧٥ هزار مايلی خود را كه فراتر از توان هر انسان معمولی بود تاب آوردند و مائو دوشادوش سربازان سادهی خود تقريباً تمامی مسير را پياده طی كرد.
كتاب سنو نقش بسيار مهمی در تغيير افكار عمومی چه در آمريكا و چه اروپا به سوی ديدگاه مطلوبتری از مائو بازی كرد. هرچند كه تاثير اصلی اين كتاب در خود چين بود، جايی كه نفوذ عظيمی بر جوانان افراطی داشت. « ستارهی سرخ بر فراز چين » و زندگی نامهی خودنوشت مائو بیدرنگ به زبان چينی برگردانده شده و در محدودهی گستردهای توزيع گشت. بسياری از مردان و زنان جوان چينی كه در شهرها زندگی میكردند و از طبقهی متوسط بودند و كه كتاب سنو را خواندند مرام خود را تغيير دادند. آنها موهای خود را كوتاه كردند ـ كه در آن زمان علامتی جسورانه بود ـ و به حزب كمونيست پيوستند. در حدود سال ١٩٤١ به يمن شهرتی كه مائو از پياده روی طولانی به دست آورده بود تعداد اعضای حزب به ٧٠٠ هزار رسيد.
يافتن داوطلبان شيفته از ميان جوانان شهری هدف مهمی برای مائو بود. افراد باقی ماندهی او غالباً سربازان بیسواد بودند كه از ميان خرده مالكين جلب حزب شده بودند. حزب كمونيست نيازمند مجريان جوان و تحصيلكرده بود. از ١٩٣٧ آنها در ينان (Yenan) يعنی پايتخت جديد مائو در استان شانكسی (Shaanxi) گردآمدند و مشتاق همچشمی با رشادتهای كهنه سربازان بودند.
هرچند داستانی كه ماجرا را اين گونه به تصوير میكشد كاملاً جعلی بود. زندگی نامهی جديد « مائو: داستانی ناشناخته » نوشتهی يانگ چانگ و جان هاليدی نشان میدهد كه تمامی ادعاهای مهمی كه سنو مطرح ساخته بود هيچكدامشان واقعيت نداشتند. مائو به جای آن كه با تهاجم ژاپنیها مقابله كند، ورود آنها را خوشامد گفت. او اميدوار بود كه ژاپنیها با رقيب او چيانگ چايشك درگير شده و در نهايت او را از ميان بردارند و باعث كشاندن نيروهای شوروی به داخل خاك چين گردند. مائو نه تنها از درگيری مسلحانه با ژاپنیها كه با ناسيوناليستها نيز اجتناب میكرد. مائو به جای آن كه قهرمان استقلال كشورش باشد، از دههی ١٩٢٠ عامل اتحاد شوروی بود كه از آنها اسلحه و پول دريافت میكرد. مائو از فرامين آنها پيروی كرده و نظارت آنها بر حزب كمونيست را پذيرفت. او میدانست كه تنها مايهی اميدواری برای به دست آوردن قدرت در چين با حمايتهای شوروی ممكن میگردد، اعتقادی كه در نهايت در تصاحب قدرت كشور توسط او در ١٩٤٩ مورد تاييد قرار گرفت. مائو خواهان اصلاحات ارضی نبود، و زمينی ميان زارعين توزيع نكرد و آنها را آزاد نساخت. « پايگاه سرخ » اوليهی او در رويجين (Ruijin) در جيانكسی (Jiangxi) در جنوب چين نه از طريق قيام انقلابی تودهها بلكه توسط فتح نظامی ارتش سرخ كه توسط مسكو به اسلحه و امكانات مالی مجهز شده بود به دست آمد. حكومت او در پايگاه اوليهاش كاملاً شبيه به حكومت يك ارتش اشغالگر بود كه توسط غارت جمعيت محلی و به قتل رساندن هركس كه مقاومتی میكرد دوام آورد.
بيشتر روايت سنو از « پياده روی طولانی » نيز واقعيت نداشت. هدف از اين پياده روی استقرار قرارگاه جديدی در شمال نزديك مرز مغولستان بود تا به اين ترتيب دسترسی سريع به اسلحه و تداركات از طريق شوروی فراهم گردد. بسياری از افسانههای سنو در بارهی تعداد كمتر نيروهای كمونيستی كه صفوف ناسيوناليستها را در هم شكسته بودند تخيل محض بود. در واقع چيانگ كايشك تا حد زيادی مسير مائو را خود معين نمود آنهم با فراهم آوردن عبور آزاد برای او از ميان مناطق انتخاب شده، در حالی كه مسيرهای جايگزين ديگر را مسدود میكرد. هدف چيانگ چايشك اين بود كه از ورود ارتش سرخ در نواحی كه در غير اين صورت دارای فرماندههای نظامی محلی متمرد بودند استفاده كرده و آنها را مجبور به ملحق شدن به خود كند و به اين ترتيب حضور كمونيستها را برای اتحاد كشور تحت حكومت ناسيوناليستها مورد بهره برداری قرار دهد. بعضی از مشهورترين نبردها در راه پيمايی بزرگ هرگز به وقوع نپيوسته است. برای مثال عبور بلندآوازه از پل معلق بر رودخانهی دادو (Dadu River) در لودينگ (Luding) اصولاً در برابر آتش مسلسلهای ناسيوناليستها نبوده و هيچ كمونيستی در آن جا كشته نشده و مائو نيز فقط در بعضی از محروميتهای نيروهايش سهيم بوده است. به جای راه پيمايی دشوار بر فراز كوهستانها و از ميان باتلاقها، مائو و ساير رهبران در بيشتر آن مسير طولانی بر دوش نيروهای خود و نشسته بر جايگاههای سايهدار بر ساقههای بلند خيزران حمل میشدند. در واقع مائو در پايان مسافرتش به شمال استان شانكسی با تنها ٤ هزار نفر از ٨٠ هزار نيروی دست نخوردهاش وارد شد.
سنو كتاب خود را به عنوان تلاش گزارشگری بیباك كه سفری پرمخاطره را تقبل كرده تا گزارشی مطابق با واقع بنويسد عرضه میكند. او در چاپ اول كتابش نوشت كه در تهيهی آن گزارشها برای كتابش هيچ سانسوری بر كار او اعمال نشده است. هرچند كه واقعيت اين بود كه نوشتن آن كتاب ابتكار خود مائو بود كه در ١٩٣٦ به اين نتيجه رسيد كه او نيازمند خيرنگاری خارجی و دوست است تا از او تصويری دلپذيرتر و مثبتتر ارائه دهد. حزب كه به طور مخفی در شانگهای فعاليت میكرد پس از بررسی سابقهی سنو با كار او موافقت كرده و ترتيب سفر او را توسط يك عامل مخفی از كمينترن داد. سنو میبايست كه از پيش پرسشهای مصاحبهها را برای موافقت مسئولين تحويل آنها دهد. مائو هر آنچه را كه سنو مینوشت كنترل میكرد و بعضی از بخشهای آن را تغيير داده و شخصاً بازنويسی میكرد. پس از آن كه سنو برای ترتيب دادن انتشار كتابش آنجا را ترك كرد، همسرش هلن در ينان باقی ماند و برای او تصحيحهای ديگری بر دستنوشتهای كه رهبری حزب آن را نگاشته بود ارسال میكرد. سنو اولين و صاحب نفوذترين از ميان صف بلندی از حاميان اروپايی مائو تسه تونگ و به قدرت رسيدن حزب كمونيست در چين بود. سنو هنوز هم در ميان چپگرايان به عنوان چهرهای قهرمان شديداً مورد توجه است، هم برای نوشتههايش در دههی ١٩٣٠ و هم به خاطر اذيت و آزاری كه در دههی ١٩٥٠ از تحقيقات انجام شده توسط ادگار هوور و سناتور مك كارتی متحمل شد، تحقيقاتی كه بالاخره باعث گرديد كه او آمريكا را به مقصد سوئيس ترك كند. او هنوز هم در دانشكدههای روزنامهنگاری به عنوان سرمشقی از يك خبرنگار ماهر مطرح میباشد. در دههی گذشته زندگی او موضوع اصلی چندين كتاب بوده كه تماماً توسط انتشارات دانشگاهی چاپ شده است و دانشگاه ميسوری با افتخار اعلان میكند كه هنوز هم مجموعه دستنوشتههای او را در آرشيو خود نگهداری میكند.
كتاب چانگ و هاليدی به كلی شهرت سنو و تمامی كسانی كه به او تاسی جستند را محو میكند. اين كتاب همه جانبهترين بررسی از اين موضوع است كه تا به حال به نگارش درآمده و برای نشان دادن آن كه چگونه به قدرت رسيدن مائو عمدتاً توسط ژوزف استالين هدايت گرديد بهترين بهرهها را از آرشيو شوروی میبرد. بررسی كتاب از سياستهای واقعی كه در پشت سر پياده روی طولانی قرار داشت كاملاً متقاعد كننده است. اين كتاب كاملاً آشكار میسازد كه چگونه تعداد اندكی از نويسندگان غربی كه به رژيم در دههی ١٩٣٠ دسترسی داشتند ـ به ويژه سنو و فمينيست افراطی آگنس سمدلی (Agnes Smedly) با طيب خاطر فريب آنها را خوردند. اين نويسندگان نه فقط مرتكب دستكاری و قلب واقعيت به شكلی مضحك شدند كه در مفهومی بسيار واقعی در پيشرفت موفقيت آميز مردی كه بايد در مقام بزرگترين هيولای تاريخ بشر قرار گيرد همكاری كردند.
چانگ و هاليدی محاسبه كردهاند كه مائو در مسير موفقيت سياسی خود از ١٩٢٠ تا ١٩٧٦ مسئول مرگ ٧٠ ميليون چينی است. اين تعداد بيشتر است از مجموع قتلهايی كه توسط هيتلر و استالين باهم انجام شده است. بالاترين تعداد منفرد تلفات انسانی ٣٨ ميليون بود كه در قحطی چهار سالهی ١٩٥٨ الی ١٩٦١ به وقوع پيوست، آنهم طی به اصطلاح « جهش بزرگ به پيش » . غربیها اين واقعه را از زمان انتشار كتاب دگرگون كنندهی جاسپر بكر (jasper Becker) در ١٩٦٦ با عنوان « ارواح گرسنه: قحطی سری در چين » میشناسند كه در آن خبر مرگ ٣٠ تا ٤٠ ميليون انسان آمده بود. بكر اين واقعه را به بلاهت ايدئولوژيك مائو در هدايت تجربهای جاه طلبانه اما ناكام در اشتراكی كردن چين نسبت میدهد. اما چانگ و هاليدی شواهد جديدی به دست میدهند كه نشان میدهد آن رويداد شرارت بارتر از اينها بود.
رژيم مائو در آن سالها محصولات زراعی كشور را مصادره كرده و آنها را به اروپای شرقی كه زير كنترل كمونيستها بود در برابر دريافت جنگ افزار و حمايت سياسی صادر میكرد. مواد غذايی و پول همچنين برای حمايت از نهضتهای ضد استعماری و كمونيستی به آسيا، آفريقا و آمريكای لاتين ارسال میشد. در سال اول قحطی، يعنی در ١٩٥٩ـ ١٩٥٨ چين ٧ ميليون تن غلات كه برای تغذيه ٣٨ ميليون انسان كافی بود به خارج صادر كرد. در ١٩٦٠، سالی كه در آن ٢٢ ميليون چينی در اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند، چين بزرگترين اهدا كنندهی كمك بين المللی بر مبنای نسبت توليد ناخالص ملی در جهان بود. به يمن صادرات محصولات كشاورزی چين، آلمان شرقی موفق شد كه سهميه بندی مواد غذايی را در ١٩٥٨ و آلبانی در ١٩٦١ حذف كند.
هم زمان در چين منبع اصلی غذا برای جمعيت شهری به نوعی « غذای جايگزين » تبديل شد، مادهای مشمئز كننده كه در ادرار پرورش میيافت و دارای مقدار كمی پروتئين بود. در نواحی روستايی، خوراك زارعين گرسنه و قحطی زده تا به حد پوست درخت و كودگياهی (كمپوست) تقليل يافت و در استانهای آنهوی (Anhui) و گانزو (Gansu) حتی به همجنس خواری هم رسيد. در شهرهای چين در سال ١٩٦٠ حداكثر مصرف روزانه ١٢٠٠ كالری بود، در مقايسه با ١٧٠٠- ١٣٠٠ كالری روزانه كه زندانیها در آشويتس دريافت میكردند.
قتل عام تودهوار در مقياس « جهش بزرگ به جلو » چيزی بود كه مائو خود را برای آن آماده كرده بود. او در ١٩٥٨ در كنگرهی حزب چنين اظهار نظر كرد كه آنها نبايد از مرگ انسانها در نتيجهی خط و مشیهای حزبی بيمی به خود راه دهند بلكه بايد آن را خوشامد گويند. در آن زمان اين موضوعی عادی در سخنان او بود. وی در ١٩٥٧ در مسكو گفت: « ما خود را برای قربانی كردن ٣٠٠ ميليون چينی در انقلاب جهانی آماده كردهايم ». وی در اميدواری برای يك جنگ جهانی ديگر در ١٩٥٨ به حزب گفت: « چه اشكالی دارد اگر نيمی از جمعيت نيست و نابود شوند ـ چيزی كه خيلی به ندرت در تاريخ چين پيش آمده ـ اما نيم ديگر يا حتی شايد يك سوم جمعيت باقی بمانند ». بنابراين ٧٠ ميليون انسانی كه احتمالاً قربانی موفقيتهای سياسی مائو شدند در واقع هنوز هم بسيار كمتر از پيشبينیهای خود او بود.
برای مائو تعداد بسيار زياد جمعيت مردم چين ـ در حدود ٦٠٠ ميليون در ١٩٦٠ ـ در مقايسه با آنچه برای استالين و هيتلر ميسر بود تعداد بسيار بيشتری قربانیهای بالفعل فراهم میآورد. اما آنچه مائو را به هيولای بزرگتر تبديل كرد فقط صرف تعداد قربانیهايش نبود، بلكه بيشتر به اين خاطر بود كه بسياری از قربانیهای او نه فقط در ميان دشمنان واقعی يا خيالی او كه از جمله در ميان طرفداران اصلی خود او قابل يافتن بودند. چانگ و هاليدی آشكار میسازند كه مائو قدرت سياسی خود را بر استراتژی مادام العمری بنا نمود كه بیترديد گوی سبقت را در اقدام به قتل و ترور رفقای كمونيستی از استالين هم میبوده است.
اين شيوه در ١٩٣٤ ـ ١٩٣١ و در « قرارگاه سرخ » اوليهی مائو در رويجين در استان جيانكسی ايجاد گرديد. سيستم كنترل را چوئن لای باب كرد كه در اصل از كنترلچی اهل شوروی در قرارگاه حزب در شانگهای اقتباس شده بود و مبنای اصلی آن الگوی حكومت استالين در اتحاد جماهير روشوری سوسياليستی بود. مطابق با آن كل جمعيت به كميتههای متعددی سازماندهی میشدند كه نقش آنها اجرای دستورات حزب بود. هر شخصی كه به عنوان دشمن عقديدتی مورد سوء ظن قرار میگرفت تمامی اموالش مصادره میگشت و به كار اجباری نامحدود محكوم میشد يا حتی اعدام. نوآوری مائو نسبت به سيستم شوروی اين بود كه وی اذيت و آزارها را به نمايشی عمومی تبديل نمود. تظاهرات تودهوار، انتقادهای علنی توسط خبرچينها و اعترافهای عمومی در اين باره كه آن فرد يك ضد بلشويك است برنامههای روزانه بودند. مائو اين تهمت زدنها را برای تصفيه كردن سلسله مراتب حزبی و برای هر كسی كه با او مخالفت میكرد يا از ميان برداشتن هر كسی كه او تصور مینمود خائن است مورد استفاده قرار میداد. اولين كسانی كه مورد اتهام قرار گرفتند افسران نظامی ارتش سرخ و رقبای مائو برای رهبری حزب بودند و بيشتر كسانی كه به قتل رسيدند از اعضای خود حزب بودند. مردها به خدمت نظامی فراخوانده میشدند و به عنوان هشدار به كسانی كه تن به اين كار نمیدادند سربازهای فراری به صورت علنی محاكمه و اعدام میشدند. ماموران سربازگيری كه در فراهم كردن تعداد كافی سرباز ناكام میماندند، در گردهمايیهای عمومی مورد انتقاد قرار گرفته و در جا اعدام میشدند. هر مراوده و معاشرت اجتماعی و مهمانوازی میتوانست به قيمت مرگ انسانها تمام شود. سربازان قديمی به خاطر میآورند كه: به هيچ خانوادهای اجازه داده نمیشد كه ميهمان داشته باشند يا شب كسی نزد آنها اقامت كند. هر خانوادهای كه چنين میكرد به همراه ميهمانش كشته میشد». هنگامی كه مائو و چوئن لای خود را برای پياده روی بزرگ آماده میكردند فهرستی از نام افسرانی كه به نظر آنها غير قابل اطمينان بودند تهيه كردند. چشم روشنی حزب برای آن منطقه اعدام هزاران نفر از اين اعضا همراه با اكثريت آموزگاران كلاسهای حزبی بود. چانگ و هاليدی محاسبه كردهاند كه ميان ١٩٣١ و ١٩٣٤ نزديك به ٧٠٠ هزار انسان در قرارگاه سرخ در رويجين به قتل رسدند كه نيمی از آنها به عنوان « دشمنان طبقاتی » جان خود را از دست دادند و بقيه تا سر حد مرگ به كار واداشته شده يا به علتهای ديگر در رابطه با حزب تلف شدند. گورهای دسته جمعی و دهكدههای متروكه منظرهی آن ناحيه را به هم ريخته كرده است. در چهار سالی كه مائو در آنجا بود جمعيت آن منطقه كه زمانی غنیترين و پررونقترين بود به ٢٠ درصد نزول كرد، يعنی بزرگترين كاهش در تمامی چين.
مردان و زنان تحصيل كرده از طبقهی متوسط كه موهای خود را كوتاه كرده و با ايده آليسم خود به ينان رفتند در اواخر دههی ١٩٣٠ چيزی از اين قبيل برخوردها نمیدانستند. اما آنها به سرعت خود را در دام رژيمی يافتند كه فقط با قربانی كردن زندگی خود میتوانستند از شر آن خلاصی يابند. كسانی كه به هنگام فرار گير میافتادند بلافاصله اعدام میشدند. ساختار حزب در ينان شديداً تبعيضآميز بود و افسران حزبی از رژيم غذايی و لباسهای به مراتب بهتری در مقايسه با سربازان داوطلب برخوردار بودند. تنها اتوموبيل در آن منطقه ـ كه توسط كارگران لباسشويی چينی در نيويورك برای استفاده به عنوان آمبولانس اهدا شده بود ـ به عنوان ليموزينی برای مائو مصادره شد. هركسی كه اين تمهيدات را مورد انتقاد قرار میداد، حتی اگر به طور خصوصی و محرمانه، خود را با انتقاد و نكوهش شديد به عنوان طرفداری از تروتسكی مواجه میديد و به زندان انفرادی محكوم میشد. در ١٩٤٢ مائو تمامی داوطلبينی را كه از نواحی تحت كنترل ناسيوناليستها آمده بودند به عنوان جاسوس مورد اتهام قرار داد. او دستور توقيف و شكنجهی آنها را برای اعتراف به گناهان خود صادر كرد. اعدام، چه واقعی و چه نمايشی جزو برنامههای هر روزه بود. زندگی در ينان بر گردهمايیهای وحشتناك و بازجويی از افراد متمركز شد كه در آنها داوطلبان در برابر ديگر حضار به جاسوس بودن خود اعتراف میكردند.
بر خلاف هيتلر و استالين كه از پليس مخفی برای توقيف و بازجويی قربانیها استفاده میكردند، مائو تمام كسانی را كه هنوز مورد اتهام واقع نشده بودند برای حراست، بازجويی و مجازات متهمين مورد استفاده قرار میداد. منطقهی مسكونی ينان به يك حكومت مستبد خودمحور تبديل شده بود. استفاده از مطبوعات و راديوهای خارج ممنوع بود و ارسال و دريافت نامه مقدور نبود: در واقع نامهها به عنوان شواهدی بر جاسوسی تعبير میشدند. شوخ طبعی، گوشه و كنايه زدن و طنز به كل ممنوع بود. رژيم جرم جديد كلی و مبهمی اختراع كرد: « به زبان آوردن سخنان عوضی » كه منظور از آن هر نظری بود كه میتوانست به عنوان شكايت تفسير شود يا نيش و كنايه و متلكی كه میتوانست گويندهاش را به عنوان يك جاسوس يا خائن مورد اتهام قرار دهد. كسی كه زمانی جوان و داوطلب پرشوری بود با دو سال فعاليت در اين رژيم به آدمی كوكی تبديل میشد كه قادر به زبان آوردن هيچ چيزی مگر بازتاب بیروح خط حزبی نبود. يك خبرنگار ميهمان چنين گزارش میدهد: « اگر شما يك پرسش را از ٢٠ يا ٣٠ نفر سوال كنيد، از روشنفكران گرفته تا كارگران، پاسخهای آنها هميشه كمابيش يكی است. هميشه به نظر میرسد كه يك ديدگاه كلی وجود دارد كه در نشستها تعيين میشود. تعجبی هم ندارد كه آنها به طور يك دل و يك زبان و قاطعانه تكذيب میكنند كه حزب نظارت مستقيمی بر افكار آنها دارد ».
مائو دقيقاً همين الگو را در به اصطلاح انقلاب فرهنگی ١٩٦٦ الی ١٩٦٨ به كار گرفت. تاريخنگاران حزبی و دانشگاهیهای سمپات غربی گاهی اين رويداد را به عنوان تلاش مائو برای احياء روح انقلابی و جلوگيری از گرايشهای سرمايهداری و ضد سوسياليستی معقول و موجه جلوه میدهند. اما چانگ و هاليدی نشان میدهند كه انقلاب فرهنگی در واقع برای تصفيهی ديگر مسئولين حزب كمونيست طراحی شده بود تا حزب مرعوب شده و رهبری مائو تضمين شود. در واقع مائو آن رويداد را به عنوان يك « تصفيهی بزرگ » به شمار آورد. اهداف اصلی او آن رهبران حزبی بودند كه فكر میكردند تلاشهای مائو در اشتراكی كردن و صنعتی كردن در « جهش بزرگ به جلو » يك فاجعه بوده است. مهمتر از همه در ميان آنها ليوشائوچی بود كه مدتها چه در حزب و چه در ارتش جانشين فرمانده بود. اما وی دچار چندين اشتباه بزرگ شد، از جمله اعتراف به سياستمداران شوروی در اين باره كه ٣٠ ميليون چينی طی ١٩٦١ – ١٩٥٨ در اثر كمبود مواد غذايی مردهاند. ليو همچنين به طور علنی از قربانيان قحطی عذر خواهی نموده و با موفقيت بر كاهش مصادرهی محصولات زراعی و ساير مواد غذايی پافشاری كرد. مائو در می ١٩٦٦ انقلاب فرهنگی را به راه انداخت و لئو را در نشست كميتهی مركزی در آگوست همان سال عزل نمود. انقلاب فرهنگی توسط محفلی مركزی متشكل از پنج مرد و يك زن (همسر مائو) سازماندهی شد كه خود مائو نيز در راس آن بود و طی آن مائو به يك كيش ملی تبديل گرديد. تصوير صورت مائو بر هر مقالهای در روزنامهی People’s Daily نقش بست و نيمرخی از سر او آرمی را زينت داد كه همه بايد آن را به لباس خود میداشتند. از « آثار منتخب » مائو و چهرهپردازی معروف او تعدادی به چاپ رسيد كه از جمعيت كشور چين هم بسيار بيشتر بود (٢/١ ميليارد). نزديك به ٨/٤ ميليارد آرم از سر مائو ساخته شد، يعنی به ازاء هر چينی شش عدد. هر چينی نسخهای از « كتاب سرخ كوچك » كه نقل قولهايی از مائو بود را در يافت كرد و آن كتاب میبايست در تمامی مراسم عمومی همراه آنها باشد و در دستان دراز شدهی آنها به سوی آسمان تاب بخورد: در اينجا ديگر به واقع مائوئيسم به دين اجباری حكومت تبديل شده بود.
اولين واسطههايی كه مائو در ١٩٦٦ از آنها برای مرعوب ساختن جامعهی چين بهره جست جوانان در مدرسهها و دانشگاهها بودند. او تمامی مدرسهها و دانشگاهها را به طور موقت تعطيل نمود و از دانشجويان خواست كه آموزگاران خود را به خاطر مسموم كردن ذهنهای آنها با ايدههای بورژوازی مورد انتقاد شديد قرار دهند. به دانشجويان گفته میشد كه از صدرمائو « پاسداری » كنند، از آنچه آنها هرگز چيزی نياموختند. با اين حال بسياری از آنها بسيجیهای عاشق و دارای اهداف آرمانی بودند. بسياری از اين جوانها كه برای اول بار در زندگی خود اجازهی شركت در فعاليتهای سياسی را میيافتند، بیصبرانه آن موقعيت را دودستی چسبيدند. تحت نام « گاردهای سرخ » آنها تشكيلات آموزشی خود را مورد تاخت و تاز قرار داده و آموزگاران و مدرسين خود را به جايگاههای عمومی كشان كشان میبردند و با آنها با خشونت بسيار رفتار كرده و مورد كتككاری قرار میدادند. بسياری از آموزگاران زن در اين رويدادها مورد تجاوز جنسی قرار میگرفتند، تحقير و اهانتی كه باعث حالتی میشد كه چانگ و هاليدی آن را « آبشار خودكشیها » مینامند. آموزگاران و ساير اعضای طبقات تحصيل كرده به مناطق صنعتی و نواحی روستايی برای انجام كار يدی روانه میشدند.
گاردهای سرخ به همه جای جامعهی چينی پراكنده شده و هر نشانهای از فرهنگ سنتی چين را مورد هجوم قرار میدادند و آنها را نابود میكردند و چنانچه شخصی را میيافتند كه لباس سنتی بر تن داشت يا موهای خود را به سبك قديمی آرايش كرده بود لباسهايش را به زور از تن بيرون آورده و موهايش را از ته میتراشيدند. كتابهای كتابخانهی اصلی پكن و لباسها و صحنههای سنتی اپرای پكن برای جشن آتش بازی بزرگ شهر فرستاده شدند. نويسندگان برجسته و اصلی كشور، خوانندهها و هنرمندان مجبور میشدند كه در جلوی آتش زانو بزنند در حالی كه سرهايشان در زير بارانی از ضربات مشت گاردهای سرخ قرار داشت. آنها خانههای مسكونی را در هر شهر و دهكده در جستجوی كتابها يا هر چيز ديگری كه به فرهنگ مربوط میشد زير و رو میكردند. بسياری از خانوادهها كه از پيامد پيدا شدن چنين چيزهايی در مايملك خود شديداً میترسيدند، كتابها و آثار هنری خود را يا میسوزانيدند و يا به عنوان جنسهای دورريختنی میفروختند. گاردهای سرخ همچنين هدفی را كه مائو از مدتها پيش در سر داشت با نابود كردن بناهای يادبود تاريخی كه در سلسلههای پادشاهی گذشته ساخته شده بودند برآورده ساختند. آن هدف محو كردن خاطرههای باقی مانده از گذشتهی تاريخ و فرهنگ چين بود. تا ١٩٥٨ هنوز هم تعداد ٦٤٨٣ بنای يادبود عمومی در پكن باقی مانده بود، اما گاردهای سرخ در حدود ٤٩٢٢ عدد از آنها را نابود كردند.
چانگ و هاليدی اظهار میكنند كه استالين تصفيههای خود را از طريق افراد برگزيده، يعنی نيروهای پليس مخفی و ك گ ب انجام میداد كه طی آنها قربانیها بدون آن كه ديگران بويی ببرند به زندانها و بازداشتگاهها فرستاده شده يا در اين نقاط سر به نيست میشدند. اما مائو تصفيهی بزرگ خود را با خشونت و تحقير در ملأ عام انجام میداد. او تعداد شكنجهگران خود را به اين ترتيب شديداً افزايش داد كه قربانيانش توسط زيردستان خود مورد شكنجه و آزار قرار میگرفتند. در ١٩٦٦ حكومت كمونيستی در چين تعداد بسيار زيادی انسان گرسنه توليد كرده بود كه تشنهی انتقام گرفتن از مراجع و مشتاق به قدرت رسيدن خود بودند. بار ديگر مائو اعضای حزب را مورد استفاده قرار داد تا در ارعاب خودشان مشاركت كنند. طی « انقلاب فرهنگی » تمامی چين مشابه قرار گاههای سرخ اوليه در رويجين و ينان حكومت میشد. آن رويداد در نهايت باعث مرگ بيش از ٣ ميليون انسان گرديد.
ادامه دارد
1: Mao and Maoists by Keith Windschuttle. New Criterion 200