يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 06.09.2013, 9:19

بخش سوم

نقش انجمن‌های «سیاسیِ سرّی» در مشروطه


بهزاد کشاورزی


بخش نخست
بخش دوم
بخش سوم


انجمن‌های سیاسی و انقلاب مشروطیت

انجمن‌های سیاسی در طول سال‌های قبل از انقلاب، تلاش خستگی ناپذیری را در راه مبارزه با استبداد و فساد حکومت به عمل آوردند. و بالاخره آتش انقلاب را فروزان کرده و مشروطیت را به همراهی بقیۀ گروه‌های مشروطه‌خواه مستقر ساختند. آنان از هر فرصتی برای قرار دادن روحانیان در مقابل دولت و نارضایتی مردم استفاده می‌کردند تا آنجا که قدم به قدم مردم را به رهبری روحانیت مشروطه‌خواه به سوی انقلاب کشانیدند و مشروطیت را با چنگ و دندان در کشور برپا ساختند.

درخواست «عدالتخانه» و نقش انجمن‌ها

در واقعۀ تحصن علما در شاه عبدالعظیم[۱] (که منجربه موافقت شاه با تأسیس عدالتخانه گردید)، کلیۀ انجمن‌های «سیاسی سرّی» مشروطه خواه با دل و جان در تلاش بودند تا بتوانند حداکثر نتیجه را از رویاروئی روحانیان و بازرگانان و اصناف درمقابل دولت بدست آورند. آنان از هر فرصتی استفاده می‌کردند تا جامعه را به سوی انقلاب به کشانند. به عنوان مثال زمانی که علاء الدوله – حاکم تهران – بخاطر گرانی قند، تجار این کالا را به فلک بست (۲۱ آذر۱۲۸۴)، میرزا حسن رشدیه همان شب در محفل ملیون (کمیتۀ انقلاب) گفت:

    «من امروز در دارالحکومه بودم و شاهد و ناظر چوب خوردن تجار بودم و می‌توانستم وساطت کنم و مانع شوم که آن‌ها را چوب نزنند. ولی چون منظور ما برپا کردن انقلاب است نه فقط مانع آن عمل خلاف نشدم، بلکه تا حدی هم اورا تحریک کردم...»[۲].

و در همین روز بود که اعضاء کمیتۀ انقلاب پس از شنیدن واقعه، بلا فاصله در منزل ملک المتکلمین نشست برپا کردند و به گزارش رشدیه گوش دادند و سپس دست به کار شدند. ابتدا به حوزه‌های پنج نفری اطلاع دادند که جلسات شان را بطور مستمر تشکیل دهند و هیئت مرکزی را مدام در جریان وقایع قرار دهند و تأکید کردند که:

    «...آنچه می‌توانند به این آتشی که روشن شده دامن بزنند و مردم را به مقاومت در مقابل دستگاه استبداد تشویق نمایند و در مجامع عمومی مخصوصاً جلساتی که در خانۀ روحانیون تشکیل می‌یافت شرکت کنند و روح امید و موفقیت در مردم بخصوص بازرگانان و کسبه تزریق نمایند و هر ساعت منتظر دستورات کمیتۀ مرکزی باشند...» [۳].

اجتماع علما و مردم در مسجد شاه به عنوان اعتراض به چوب خوردن تجار قند، منجر به مهاجرت علما به شهرری و تحصن آنان در شاه عبدالعظیم شد[۴]. اصلاح‌طلبان به جنب و جوش افتادند تا آنجا که می‌توانند موضع روحانیان را در مقابله با دولت تقویت نمایند. کمیتۀ انقلاب به اعضاء دستور داد که مخارج سفر و وسائل نقلیه در اختیار طلاب قرار بدهند تا آنان بتوانند به شاه عبدالعظیم بروند و بر تعداد متحصنین - تا آنجا که ممکن است - افزوده گردد. احتمالاً در این رابطه بود که سید محمد رضا مساوات (یکی ازاعضاء کمیته) دست به کارشده بود. کاتوزیان می‌نویسد:

    «...روز سوم حادثۀ مسجد شاه، آقا سید محمد رضای مساوات که تازه از بادکوبه به طهران برگشته و جنگ مسلمین و ارامنه را مشاهده نموده بود...با یک حرارت فوق‌العاده وارد مدرسۀ صدر گردید و عده‌ای از طلاب مبرّز آنجا را با خود همراه و به حضرت عبدالعظیم ملحق به آقایان گردیدند...» [۵].

مساوات خود به همراهی طلاب، به شاه عبدالعظیم می‌رود و در آنجا به همراهی چهار نفر دیگر از اصلاح طلبان (که احتمالآ اعضاء یکی از کمیته‌های پنج نفره بوده اند)[۶]، مجالس محرمانه تشکیل داده و به مبارزات و ارشاد متحصنین مشغول می‌شود. وی طی گزارشی که از فعالیت‌هایش به اعضاء کمیتۀ انقلاب داده بود دراین باره می‌گوید:

    «ما همه شب در منزل آقا میرزا محسن بطور مخفی جلسات خود را تشکیل می‌دهیم و در اطراف آرزوهائی که در دل داریم و راهی را که پیش گرفته‌ایم، صحبت می‌کنیم. رویۀ ما متکی به دو اصل است، اول آنکه به هر شکلی که ممکن است آتش اختلاف را میان متحصنین و بخصوص علما و دولتیان تیزتر کنیم و نگذاریم سازش و نزدیکی میان آن‌ها پیدا شود. دوم آنکه از آن اجتماع استفاده کرده و به روشن کردن افکار جماعت و آشنا نمودن آن‌ها به اصول تمدن و ترقیات ملل و منافع عدالت و آزادی و نتایج سودمند مجلس مؤسسان و حکومت قانونی می‌پردازیم...»[۷]

مدتی گذشت و اختلاف بین دولت و متحصنین به نتیجه نرسید. شایع شد که روحانیان در حال سازش با عین‌الدوله (رئیس دولت) هستند. اصلاح‌طلبان شبنامه‌ای نوشتند و ضمن تهدید روحانیان، آنان را از سازش برحذر داشتند[۸]. حتی چهار نفر از انجمنی‌ها[۹] که همراه متحصنین به قم رفته بودند، هم قسم شدند که در صورت سازش روحانیان با دولت، رهبران آنان را ترور بکنند. در همان روزها دو نفر دیگر از سران آزادیخواهان[۱۰] به شاه عبدالعظیم رفته و ضمن تشریک مساعی با سران روحانیان، مبلغ شانزده هزار تومان به آنان کمک مالی کردند. آنگاه دولت آبادی به بست‌نشینان پیغام فرستاد[۱۱] که آماده است درخواست‌های آنان را از طریق سفیر عثمانی «شمس‌الدین بیگ»، به اطلاع شاه برساند[۱۲].

پس از این که این تقاضا مورد قبول سفیر واقع شد، روحانیان - بوسیلۀ برادر دولت آبادی – خواسته‌های خویش را طی نامه‌ای فرستادند. فریدون آدمیت در این مورد می‌نویسد:

    «مسودۀ نخستین پیشنهاد روحانیان به دولت، نشانۀ نزدیک‌بینی سیاسی و کوته فکری آن پیشوایان دینی است. تقاضا‌هایشان این بود: عزل علاءالدوله از حکومت تهران؛ عزل نوز از ریاست گمرک؛ برگرداندن تولیت مدرسۀ خان مروی به خانوادۀ میرزا حسن آشتیانی؛ تنبیه عسگر گاریچی که در راه قم شرارت می‌کرد؛ تجلیل از میرزا محمد رضا مجتهد کرمان که مورد بی‌حرمتی قرار گرفته بود؛ تأمین دادن جانی به همراهان علما پس از بازگشت از تحصن؛ و برداشتن تمبر دولتی از قبض مستمرّی آقایان علما. این بود میزان تعقّل سیاسی پیشوایان دینی ملت.»[۱۳]

دولت آبادی متوجه شد که هیچگونه درخواست موجهی که بتواند در تغییر اوضاع استبدادی کشور مؤثر باشد در تقاضا‌های هفتگانۀ آنان وجود ندارد و لذا با صلاحدید ملک‌المتکلمین، یکی از درخواست‌ها را عوض کرده و به جای آن «تأسیس عدالتخانه» را گنجانید. و بدین ترتیب بود که درخواست عدالتخانه که پیش درآمد مشروطیت نیز به شمار می‌رفت به تأیید شاه رسید.

نقش انجمن‌ها در انقلاب مشروطیت

تحصن شاه عبدالعظیم در ۲۲ دی ۱۲۸۴ با صدور فرمان شاه جهت تأسیس عدالتخانه به پایان رسید. لیکن عین‌الدوله از تأسیس آن خود داری کرد. از آن به بعد (به تفصیلی که در تألیفات مربوط به دورۀ مشروطیت نوشته شده است)، هم رهبران روحانی آزادیخواه و هم انجمنی‌ها و ترقیخواهان، تلاش همه جانبه‌ای برای استقرار این نهاد جدید به کار بردند لیکن با مقاومت و سخت‌گیری و تنبیه و تبعید و زندانی آزادیخواهان بوسیلۀ صدراعظم روبرو شدند.

مهاجرت قم

حدود شش ماه بدین ترتیب گذشت تا اینکه یک بار دیگر درگیری جدیدی بین روحانیان و دولت پدیدار شد و باردیگر فرصت مداخلۀ اصلاح طلبان فراهم گردید و بدنبال آن مشروطیت در کشور مستقر گردید[۱۴]. در روز چهارشنبه ۱۸ تیر۱۲۸۵، به دنبال دستگیری «حاج شیخ محمد واعظ اصفهانی» – یکی از ملایان مخالف رژیم - ، درگیری بین طلاب و نظامیان ایجاد گردید و منجر به کشته شدن طلبه‌ای بنام «سید عبدالحمید» شد. مردم جسد را به دوش گرفته و به مسجد جامع بردند. آنگاه، روحانیان و طلاب در مسجد جمع شدند. بازار تعطیل شد و اصناف در خیابان‌ها دسته بسته و تظاهرات کردند و سپس به مسجد سرازیر شدند. انقلاب شروع شده بود. مسجدیان «عدالتخانه» می‌خواستند[۱۵] و هنوز سخنی از«مشروطیت» در بین نبود. طبق معمول هر انقلاب، رژیم با نیروی مسلح به استقبال مردم رفت. شهر پر از سرباز و نظامی شد. بلافاصله انجمنی‌ها دست به کار شدند تا این قافله را به مقصد رهنمون شوند. جلسات انجمن‌ها تشکیل[۱۶] و وظیفۀ اعضاء معین گردید. ناظم‌الاسلام می‌نویسد که شب هنگام «میرزا عباسقلی خان قزوینی»، رئیس جامع آدمیت:

    «...در ساعت سه از شب گذشته خود را رسانید در قراولخانۀ پای قاپوق که صاحب منصب‌ها در آنجا جمع بودند و بر آنها وارد شده تا ساعت پنج از شب گذشته مشغول نصیحت و اندرز آنها بود...و از صاحب منصبان فوج قشقائی قول و عهد گرفت که شلیک به مردم نکنند...»[۱۷]

روز جمعه مردم به قصد تظاهرات از مسجد بیرون رفتند و همراه با سیل جماعت خارج از مسجد، به حرکت درآمدند. نرسیده به چهارسوق (جلوی مدرسۀ میرزا موسی) درگیری شد و دو کشته[۱۸] و شصت مجروح بجای گذاشت[۱۹]. بلوائیان جسد یکی از مرده‌ها را به مسجد آوردند و آتش غوغا را دامن زدند. چهار روزی با جنگ و گریز گذشت تا آنکه روحانیان به عنوان اعتراض، به قصد عزیمت به عتبات، مسجد جامع را ترک کردند و روز دوشنبه ۲۲ تیر، از شهر خارج و سپس در شهر قم متحصن شدند. با خروج آنان، شهرموقتآ ساکت شد.

«میرزا حسین خان معین حضور» که از اعضاء انجمن مخفی بود [۲۰]، مبلغ ۲۰۰۰ تومان بابت کمک خرجی به «سید محمد طباطبائی» فرستاد که مبادا به علت بی پولی از مهاجرت صرفنظر کند[۲۱]. گروهی از انجمنی‌ها نیز از جمله برادر دولت آبادی «علیمحمد» و «ملک المتکلمین» و «سید جمال» عازم قم گشتند. دو نفر آخری از تندروترین مبارزان مشروطیت بودند که درکمیتۀ انقلاب نیزفعالیت می‌کردند. آنان در شهر قم روزها به منبر می‌رفتند و از حقوق ملی سخن می‌گفتند و مهاجرین را به بازستاندن حقوق ملت تشویق می‌کردند.

تحصن در سفارت انگلیس (چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۲۸۵ تا ۱۶ مرداد)

بدون شک پایه‌های حکومت مشروطه، در تحصن سفارت انگلیس و بوسیلۀ انجمنی‌های «پیشرو»[۲۲] و روشنفکران پی ریزی شد. و احتمالاً نه مهاجرین قم و نه متحصنین نزدیک به بیست هزار نفری سفارت انگلیس - بجز انجمنی‌های «پیشرو» و تحصیل کرده‌ها و گروهی از بازاریان – از حکومتی بنام مشروطه با خبر نبودند و اگر هم خبر داشتند از بیان آن خود داری می‌کردند. از بین ملایان «فقط» تعداد انگشت شماری، از حکومتی بنام «مشروطه» اطلاع داشتند[۲۳]. مشاهدات و مطالعات «تقریباً» کلیۀ پژوهشگران بی‌طرف مشروطه، حاکی از آن است که نبض حرکت بست‌نشینان و درخواست‌های آنان، در دست اعضای انجمن‌های سیاسی و ترقیخواهان بود و هم آنان بودند که حرکت انقلابیون را (چه در سفارت انگلیس و چه در قم) به سوی استقرار مشروطیت رهنمون گشتند.

آدمیت می‌نویسد که هدف ملایان از مهاجرت به قم، «فقط» عزل عین الدوله بود و در تقاضاهای آنان از تغییر نوع حکومت خبری نبود. وی از زبان و زیر رسائل شاه (که رابط بین دولت و مهاجرین قم بود)، می‌نویسد:

    «به تحقیق رسید که کلیۀ حرف آقایان این است که: ما نه داعیه‌ای داریم و نه طالب جمهوری و مشروطه... حرف ما این است که شاهزاده [عین الدوله] مغرض و مانع است از اینکه عرایض ما به عرض برسد... این است که ما تغییر شاهزاده را می‌خواهیم جدآ»[۲۴].

وی همچنین موضع سیاسی طبقات و گروه‌های مختلف درگیر در انقلاب مشروطیت را به شرح زیرخلاصه کرده است:

    «... پیشوایان روحانی خواستار تأسیس مجلس عدالت و عزل عین الدوله بودند؛ طلاب اجرای احکام «زاکون محمدی» را می‌خواستند... اصناف بست نشین تحت تعلیم محافل روشنفکری سخن از دفع زمامداران «غیرمسئول» و تأسیس «نظامنامه» و حقوق ملت می‌راندند؛ و بالاخره روشنفکران مثل همیشه‌ها تف حاکمیت ملی و پارلمان ملی و قانون اساسی بودند. تعقل روشنفکری بر ایدئولوژی مشروطیت حاکم بود، حتی افکار عام را به سوی خود جذب کرد. از نظرگاه تفکر اجتماعی، ملایان و طلاب پایۀ معتبری نداشتند.»[۲۵].

اجزاء انجمن مخفی جزو اولین گروه‌هائی بودند که در سفارت رخنه کردند و با بست‌نشینان همیاری نمودند. لیکن روش آنان در آگاهانیدن مردم در روزهای اول، در نماز جماعت و روضه و منبر خلاصه می‌شد. ناظم الاسلام می‌نویسد:

    «ذوالریاستین کرمانی که از اعضاء انجمن مخفی بود امام جماعت نمود. بعد از نماز جماعت، صندلی گذارده، رفت بالای صندلی مردم را موعظه و بیدار نمود» [۲۶].

ارشاد آنان نیز – همانطوری که گذشت – در راستای سوق دادن مردم به روش «حسین مظلوم در کربلا» و اجرای صحیح «قرآن و قانون محمدی» بود. آنان چادر مخصوصی برای خود اختصاص داده و شبنامه‌ای تهیه نموده و در شهر پراکنده ساختند و یک نسخه از آن را نیز برای شاه فرستادند و نکات مهم این شبنامه چنین بود:

    «...استدعای رعایا که نوامیس و عیال پادشاه‌اند، آن است که مجلس معدلتی که حاوی بر اجراء احکام قانون محمدی (ص) و مشتمل است برحفظ نفوس و اموال و اعراض و ناموس و دماء مسلمین و امنیت دوستان محمد و آل محمد (ص) اقامه شود...تا احکام نازله از ساحت قدس و مقام احدیت حضرت پروردگار و قوانین واردۀ در قرآن را ...که خون مظلوم ابی عبدالله الحسین به جهت ابقاء آن احکام ریخته شده است، اجرا بدارند تا...این قانون احمدی و زاکون محمدی (ص) ...جوانی از سرگیرد...»[۲۷]

ژانت آفاری دیدگاه دیگری نسبت به اجرای مراسم مذهبی مردم (در شروع بست نشینی) ارائه داده است. وی می‌نویسد که:

    «در این بوتۀ انقلاب، مراسم مذهبی معنای سیاسی جدیدی می‌یافت. مصیبت کربلا مبارزۀ ظلم و عدالت تعبیر می‌شد...»[۲۸]

البته این عقیده قابل قبول نیست زیرا که درخواست بست‌نشینان از این دست – بطوری که دیدیم – تقاضای برقراری «قانون احمدی و زاکون محمدی» بود که هیچ رابطه‌ای با دموکراسی و مشروطیت نداشت.

رفته رفته ترقیخواهان و تحصیل کرد‌گان، در سفارت رخنه کردند و به تعلیمات سیاسی موجهی در بین بست‌نشینان همت گماشتند و در نتیجه درخواست آنان را در راستای استقرار یک حکومت دموکراتیک رهنمون گشتند. حتی – بطوری که خواهیم دید – در روزهای واپسین بست، درخواست‌های اعضاء انجمن مخفی نیز متحول شده و در راستای مشرطه‌خواهی (به معنای حقیقی آن) تغییر یافته بود. و این تغییر عقیده بدون شک متأثر از جوّ روشنفکری کل متحصنین سفارت انگلیس بود که آن هم در نتیجۀ تلاش تحصیل‌کرده‌ها به وجود آمده بود.

برای این که بتوانیم تأثیر تلقین تحصیل‌کردگان و ترقیخواهان را در بین مردم بست نشین روشن سازیم، به بیان مشاهدات ناظرانی که در آن جمع حضور داشتند و نیز نتیجۀ مطالعات پژوهشگران را دراین مورد عیناً می‌نویسیم.

حیدرخان عمواغلی در خاطرات سیاسی خود می‌نویسد:

    «ازآنجائی که متحصنین سفارت مطلقاً اطلاعی از وضع مشروطیت نداشته و ترتیب آنرا مسبوق نبودند، فلهذا هیأتی از عالمان مملکت همیشه دستورالعمل‌های باطنی خودشان را به آنها تلقین می‌نمودند که من هم جزء آن هیأت مشغول کار بودم»[۲۹].

تقی زاده نیز به کمیسیونی از تحصیل کرده‌های ایرانی در سفارت انگلیس اشاره کرده است که بست‌نشینان را ارشاد می‌نموده است[۳۰].

ژانت آفاری نیز نوشته است:

    «چند روشنفکر، از جمله صنیع الدوله...رفته رفته بحث دربارۀ اصول حکومت مشروطه را با متحصنان باغ سفارت آغاز کردند. با اعضای سفارت، از جمله اسمارت نیز دربارۀ ماهیت دموکراسی‌های اروپا بحث کردند. مشارکت توده‌ای اصناف، محصلان، و روشنفکران رادیکال جمعیت‌های مخفی، که بیست و سه روز ادامه یافت(۲۴ تیر تا ۱۶ مرداد)، خواست‌های معترضان را به سرعت تشدید کرد»[۳۱]

ناظم الاسلام – که ناظرمستقیم بست‌نشینان سفارت بود - دراین باره می‌نویسد:

    «می توان گفت سفارتخانه در حکم یک مدرسه شده است، چه، در زیر هر چادر و هرگوشه، جمعی دورهم نشسته‌اند، و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آن‌ها را تعلیم می‌دهند. یعنی چیزهای تازه به گوش مردم می‌خورد که تا کنون احدی جرأت نداشت بر زبان آورد...»[۳۲]

وزیرمختار انگلیس نیز این مطلب را تأیید کرده و در گزارش رسمی خود آورده است که درمیان بستیان کسان نامداری وجود نداشت:

    «تصورمی رود راجع به خواست‌های شان [ازدولت], ازافراد درس خوانده وبا اطلاعی مانند صنیع الدوله دستورمی گرفتند.»[۳۳]

وزیررسائل نیز در این باره می‌نویسد:

    «افرادی «قانون‌دان» به جماعت بستیان پیوستند که قانون فرانسوی برای آنان می‌خواندند و ترجمه می‌کردند، و خواهان همان قانون فرنگی بودند»[۳۴]

محمد علی کاتوزیان (که جزو متحصنین بود)، دراین باره آورده است:

    «...عده‌ای از مردم متنورالفکر در میان جمعیت می‌رفتند و متحصنین را می‌آموختند که باید مقصود خود را منحصر به عودت آقایان و تأمین قرار ندهند... مخصوصاً حسینقلی‌خان نواب و عباسقلی‌خان نواب که از بستگان نزدیک سفارت بودند در تلقین، جدّی وافی داشتند و در خارج نیز عده‌ای از دانشمندان مملکت به توسط ارسال رسل هر نوع مساعدت فکری با آقایان متحصنین نموده و موجبات باز شدن افکار را فراهم می‌ساختند از قبیل مرحوم مرتضی قلیخان صنیع الدوله و برادر او مخبرالسلطنه و سایرین از اعضای وزارت خارجه. کم کم برتقاضای متحصنین افزوده گردید و علاوه بر تقاضای تأمین خود، مجلس معدلت را نیز خواستار گردید و کم کم پله پله بالا رفته آخرالامر تقاضای مجلس شورای ملی نمودند.»[۳۵]

حدود دوهفته‌ای از تحصن نگذشته بود که مردم به حد کافی از حقوق سیاسی – اجتماعی خویش آگاه شده بودند. وحتی شاه را نیز به عنوان «ظل الله» نمی‌پذیرفتند. وزیررسائل می‌نویسد:

    «بستیان حالا همه اهل پلیتیک و قانون شده‌اند، و حرف‌ها می‌زنند که انسان مات می‌ماند. مثلاً می‌گویند: معنی تحت اللفظ شاه این است: نمایندۀ ملت؛ و در صورتیکه ملت کسی را نخواسته باشد، آن شخص را در هیچ دول نخواهند شناخت و دیگر تمام حرف‌ها تمام است»[۳۶]

اعضاء انجمن مخفی نیز در این مدّت، در روش خودشان نسبت به ارشاد و آگاهی مردم متحول شده بودند ودر سفارت سخن از افتتاح «مجلس» و «عدالتخانه» می‌راندند[۳۷].

در همین زمان بود که تحول فکری – عقیدتی متحصنین به مرحله‌ای ارتقاع یافته بود که به کمتر از «مجلس مبعوثان» و «نظامنامه» راضی نبودند. اشاره به محتوای تقاضا‌هائی که در روزهای آخر بست‌نشینی از جانب مجموعۀ بست‌نشینان در خطاب به دولت اعلام گردید، نشان از پیشرفت مایۀ فکری آنان است که در نتیجۀ تعلیمات سیاسی و اجتماعی روشنفکران قوام یافته بود. آنان مستدعیات خویش را با هوشیاری کامل تعمیم به درخواست کلیۀ اهالی کشور و «... از لسان نوع مملکت و تمامی افراد اهالی ایران...»[۳۸] داده بودند. و سپس درخواست‌هایشان را به شرح زیر اعلام کرده بودند:

    - «خلع و تبعید» وزرای خائن ناقابل که «مصدر مفاسد بزرگ» شده‌اند. - قصاص قاتلین «والا اهالی ملت خودشان خونخواهی خواهند کرد» - مراجعت دادن علما از قم و بازگشت تبعید شدگان. - «عمده مقصود ما تحصیل امنیت و اطمینان از آینده است که از مال و جان و شرف...خودمان در امان باشیم». به علاوه از آنجا که «اوامر حکومت در تحت نظامنامۀ مخصوص نیست و در دایرۀ استبداد و دلخواه شخصی» است، باید تکالیف ملت را «معلوم و محدود» نمایند که پس از این «آسایش نوعی داشته باشیم و گرفتار شکنجۀ ظالمان غیرمسئول نباشیم»[۳۹]

جان کلام و مایۀ اصلی تقاضاها، در بند آخری نهفته است. این بند در دو قسمت خلاصه می‌شود. قسمت اول «تحصیل امنیت و اطمینان از آینده» در حقیقت استقرار قانون است (که حقوق آحاد ملت را معین سازد و امنیت جان و مال و حیثیت مردم بازیچۀ عمال حکومت قرار نگیرد). قسمت دوم، تهیۀ نظام نامه‌ای است که تکلیف ملت را معین نموده و حکومت استبدادی را الغاء نماید که همان قانون اساسی مشروطیت می‌باشد.

تلاشی که به صدور فرمان مشروطیت منتهی شد

اینک چند کلامی نیز دربارۀ چگونگی مسیرمبارزات بست‌نشینان و مهاجران (که به استقرار مشروطیت منتهی شد)، می‌پردازیم:

روز چهارشنبه ۲۴ تیرماه، نه نفر از بازرگانان[۴۰]، به عنوان پناهنده وارد سفارت شدند و بدین ترتیب تحصن شروع شد.
در همان روزهای اول، (که بطور قابل توجهی بر تعداد آنان افزوده شده بود)، از طریق کاردار سفارت، تفاضاهای خودشان را (که عدالتخانه نیز جزو آن‌ها بود) به اطلاع حکومت رسانیدند[۴۱]. دولت برای خوابانیدن غائله، با عجله، وزیر عدلیه را (که تا کنون از استقرار عدالتخانه خودداری کرده بود) منفصل و شاهزاده شعاع‌السلطنه را جایگزین وی کرد و سپس قانون عدالتخانه را – که قبلاً تهیه شده لیکن به اجرا در نیامده بود - در اختیار بستیان قرار داد (شنبه ۲۸ تیر ۱۲۸۵) و به آنان نوید استقرار عدالتخانه را داد. امیدوار بود که بتواند بدین وسیله به تحصن مردم پایان بخشد.

لیکن در همین مدت کوتاه، دو نفر از اعضاء ایرانی سفارت و نیز گروهی از آزادیخواهان، در سفارت نفوذ کرده و به ارشاد مشغول بودند[۴۲] و به بستیان حالی کردند که به عدالتخانه اکتفا نکنند و درخواست‌هایشان را گسترده تر سازند. لذا مردم دفترچۀ آن قانون را پاره کردند و حاملین قانون عدالت را از سفارت خانه بیرون راندند.

همزمان با این اقدام، شایع شد که دولت با علمای مهاجر قم نیز وارد معامله شده و وزیر امور خارجه (میرزا نصرالله خان مشیرالدوله) را جهت مذاکره و بازگردانیدن آنان به قم فرستاده است[۴۳]. اقلیت آگاه بست نشین، پس از اطلاع از این مطلب، با علمای مهاجر وارد مذاکره گشته و آنان را از بازگشتن به تهران برحذر داشتند و تلگرام مفصلی (از سوی دوازده هزار متحصنین سفارت) بدانان ارسال کرده[۴۴] و ضمن آن نوشتند که: تمام اصناف شهر، حتی صنف «پاره دوز» هم در سفارت اجتماع دارند و متحد هستند. «اگر شش ماه دیگر مقاصد آقایان اعظم انجام نگیرد توقف داشته باشند. از این جهت کار بر دیوانی‌ها سخت است».

علما نیز در جوابی کلیۀ شایعات را تکذیب کردند و ضمن آن نوشتند:

    «...پس از دو سال جانفشانی خاصه واقعۀ مسجد جمعه امتحانات حود را در فدائی بودن ملت داده‌ایم... پس از نود سال عمر نمی‌شود حقوق چهل کرور ملت ایران را و شرف خانوادگی خود را از دست نخواهیم داد...»

دولت برای خوابانیدن بلوا، این بار از طریق ارسال نمایندگانی سعی برملاقات با بستیان را داشت، لیکن آنان از این ملاقات سرباز زدند و اعلام کردند که فقط با شاه دیدار خواهند کرد[۴۵]. پس از چند روز، یک بار دیگر نه نفر از تجار سرشناس[۴۶] (غیرمتحصن) که از «نخبۀ نمایندگان ترقیخواه و رادیکال بودند»[۴۷] از طرف شاه مأمور ملاقات با بست‌نشینان شدند. بستیان، این بار نیز از ملاقات خود داری کرده و تجار را دست خالی برگرداندند. و سپس به مهاجرین پیغام فرستادند:

    «...تجار بزرگ آمده‌اند سفارت و سعی کرده‌اند ما را فرود بیاورند برویم پیش شاه که تمام خواهش ما داده خواهد شد. ما قبول نکردیم و گفتیم تا اینکه آقایان مهاجر راضی نشوند ما راضی نخواهیم شد. آن تجار عازم قم هستند که شما را عودت بدهند، نگذارید شما را فریب دهند، یا اینکه راضی سازند که برگردید...»[۴۸].

البته تجار که از ملاقات با بستیان بدون نتیجه برگشته بودند، مستقیماً به دیدار عین الدوله رفتند و به وی گوشزد کردند که هدف اصلی بست نشینان، درخواست استقرار «مجلس مبعوثان ملی» می‌باشد[۴۹]. این اولین بار بود که بطور آشکار و بی پرده، سخن از برپائی مجلس مبعوثان در پیش رئیس دولت به میان می‌آمد.

از طرف دیگر، از همان ابتدای مهاجرت و بست نشینی، مردم شهرستان‌ها و علمای عتبات نیز ضمن همدردی با مهاجرین قم و بست نشینان، از طریق تلگرام و پست و غیره، دولت و دربار را تحت فشار قرار داده و جلب رضایت آنان را تقاضا می‌کردند. کسروی دراین باره می‌نویسد که در این زمان:

    «از یکسو شمارۀ مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده بود، و از یکسو زبان‌ها بخواستن مشروطه باز شده و در آن چند روزه کسانی بمردم معنی آزادی و مشروطه و پارلمان را فهمانیده بودند...از این گذشته...محمد علی میرزای ولیعهد، از تبریز با کوشندگان هم آواز گردیده...تلگرافی بپدرش فرستاده بود. این کار ولیعهد گذشته از آنکه خود پشتیبانی بجائی بکوشندگان شمرده می‌شد، نتیجۀ دیگری هم دربرمیداشت، وآن اینکه علما در شهرهای دیگر از پیش‌آمد آگاه گردند و آنان هم بتلگراف برخیزند...»[۵۰].

گفته می‌شد که رفته رفته نظامیان نیز سر از فرمان برمی تافتند و گزارش رسیده بود که برخی ازآنان خود را آمادۀ تحصن در سفارتخانه می‌نمودند[۵۱].

بالاخره شاه فرمان عزل صدراعظم را صادر کرد (سه شنبه ۸ مرداد ۱۲۸۵). خبر به بستیان رسید و گروهی قصد شکستن بست را داشتند که بلافاصله «آگاهان» مردم را از هرگونه پراکندگی منع کردند و به مردم فهمانیدند که قصد از این اعتراض، فقط عزل عین الدوله نبود بلکه ما اهداف مهمتری در پیش داریم[۵۲]. شاه طی تلگرامی بازگشت علمای مهاجر را خواستار شد و ضمن آن نوشت:

    «...شماها مراحم قلبیۀ ملوکانه را بیش از پیش نسبت به خودتان شامل دانید و عرایض خیرخواهانۀ خودتان را همه وقت در حضور ملوکانه مسموع و مقبول شمارید...»[۵۳].

آگاهان بست نشین برای جلوگیری از بازگشت علما به دست و پا افتادند و طی ارسال تلگرام‌هائی به علمای مهاجر گوشزد کردند و به آنان حالی کردند که با عزل عین الدوله، هنوز هدف اصلی معترضین برآورد نشده است. و آنان ضمن دعوت به «عدم اطاعت از دستور شاه»، آنان را متهم به کار شکنی کردند و نوشتند:

    «عرض و استدعای علما و تجار متخصنین [که در] دارالسفاره هستند این است که اگر بدون اطلاع و انجام مقاصد می‌خواهید حرکت بفرمائید معلوم می‌شود که خودتان کارشکنی و اسباب ضرر و خسارت هستید. تکلیف تمام دعاگویان عدم اطاعت است. محض اطلاع و اسقاط تکلیف عرض شد خود دانید»[۵۴].

آدمیت آورده است که بستیان طی تلگرام‌هائی به رؤسای روحانی در قم نوشتند: «ملاحظۀ آبروی خودتان را داشته باشید»[۵۵] و به کاردار انگلیس حالی کردند که: «هر گاه علما از در تسلیم درآیند اینان ایستادگی خواهند ورزید»[۵۶] و به استقبال آنان نخواهند رفت. حرف‌شان این بود که «تا امتیازات و حقوقی که می‌خواهند تضمین نگردد، دست بر نمی‌دارند»[۵۷].

بدین ترتیب علما را وادار به عقب نشینی کردند و بهبهانی در جواب آنان ضمن تلگرامی نوشت:

    «به توسط جناب شارژدافر انگلیس به عموم علماء و تجار و کسبه، متحصصین سفارت. در جواب تلگراف شما اطلاع می‌دهم که آسوده خاطر باشید. ما فریب نمی‌خوریم آنچه شنیده اید و می‌شنوید دروغ و ساختگی است. تا مقصود به عمل نیاید و تأمین از طرف سفارت انگلیس و اطمینان به من ندهند حرکت نخواهم کرد. به جای خود آسوده بمانید. بیش ازاین نمی‌گویم خواهش دارم این مطلب را فوراً به تجار و کسبه برسانید. امضاء سید عبدالله»[۵۸]

بالاخره انجمنی‌ها و ترقیخواهان عقاید خویش را برملایان تحمیل کرده بودند و بخاطر برآورده شدن اهدافشان، آنان را به نبال خویش می‌کشانیدند. زیرا که می‌بینیم پس از این گفتگو بین علما و سران بست‌نشینان سفارت، علما در جواب تلگرام شاه، بازگشت‌شان را به پس از تشکیل «مجلس و مجمع مظفری» واگذارمی کنند:

    «...استدعای دولت خواهانۀ جماعت دعاگویان... این است که امر و اجازۀ سنیۀ ملوکانه صادر شود به تشکیل و تأسیس مجلس که اعضای آن مرکب باشد از جمعی از وزراء و امناء بزرگ دولت...و جمعی از تجار محترم... و چند نفر از منتخبین از علماء عاملین و جمعی از عقلاء و فضلاء و اشراف...حاکم ناظر بر تمام ادارات دولتی... معلوم و مجری شود... حالا هم دعاگویان به متابعت و موافقت نیّت مقدسۀ ملوکانه، تشکیل این مجلس را عاجلاً در روز معین استدعا می‌کنیم... که این مجلس ... به نظارت بر امور مملکت و اِعمال مساوات بین طبقات رعیت دراجراء احکام مقدس اسلام ...اصلاح نواقص حالیّه رفع اختلافات جاریه را نموده...»[۵۹].

در این روزها تعداد بست‌نشینان از ده‌ها هزار نفر تجاوز می‌کرد. دولت انگلستان نیز بطور رسمی به دولت ایران تذکر داد که هرچه زود تر به درخواست‌های مردم جواب مساعد بدهد[۶۰]. دولت هم ناچاراً خواست با پیش کشیدن مجلس «نیم بندی» مردم را بفریبد و به غائله پایان بخشد. لیکن ترقیخواهان بر روی عقاید خویش سخت استوار بودند و بقول کسروی: «مردمی که در راه آزادی طلبی تا به اینجا آمده بودند خاموش کردن آنان کار آسانی نیود»[۶۱]. آنان در چند جبهه مبارزه می‌کردند؛ از طرفی بست‌نشینان را مجاب به درخواست «مشروطه» می‌کردند، از سوی دیگر علما را به استقامت تشویق می‌نمودند و بالاخره با دولت، بخاطر وصول به اهداف شان درستیز بودند.

شاه چندین بار فرامینی به عنوان مشروطیت صادر نمود و هر بار با مخالفت سران بست‌نشینان مواجه شد. اولین فرمان در ۱۲ مرداد پیشنهاد شد. درآن دستخط امور مجلس در زیر فرمان شاه قرار داشت که مردم رد کردند[۶۲]. فرمان دیگری نیز به مناسبت سال روز تولد شاه (۱۳ مرداد) به مهاجرین و بستیان ارائه گردید که آن هم به علت اینکه مطا لب دو پهلو و نا مفهوم نوشته شده بود و نام «توده» نیز در آن برده نشده بود مورد اعتراض مردم واقع گردید و رد شد[۶۳]. دو روز بعد، شاه دستخطی در تصحیح و تکمیل فرمان قبلی صادر کرد. در آن دستخط نیز بجای «مجلس شورای ملی»، «مجلس شورای اسلامی» قید شده بود[۶۴]. این بار بست‌نشینان جهت اصلاح فرمان مشروطیت، نمایندگانی به همراهی کاردار سفارت به دیدار صدراعظم جدید فرستادند. معلوم شد که شاه و دولت به عمد واژۀ «اسلامی» را به جای «ملی» به کار برده‌اند. مدتی بین آنان در این باره «مشاجره» بود.

یکی از نمایندگان – آقاسید حسین بروجردی – صدراعظم را تهدید به مداخلۀ قوای ملت کرد:

    «در باب مجلس شورا مذاکره بود، صدراعظم می‌گفت که شورای اسلامی باید باشد. آقا سید حسین بروجردی گفت شورای ملی باید باشد. صدراعظم گفت من شورای ملی نمی‌دهم. آقا سید حسین گفت ما بقوّۀ ملت شورای ملی را می‌گیریم»[۶۵]

تصمیم نهائی به مجلس دیگری محول شد[۶۶]. بالاخره درمجلس بعدی ملیون به هد ف خویش رسیدند. وفرمان شاه در روز پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۲۸۵، درسفارت انگلیس بوسیلۀ وزیرامورخارجه قرائت گردید.

در خاتمه متذکر می‌شویم که فرمان نهائی مشروطیت برای اولین بار ارادۀ مردم را در ادارۀ امور کشور مختار گردانیده و ریشۀ استبداد را از بیخ کنده بود، لیکن متأسفانه این فرمان برطبق آرزوهای ترقیخواهان صادر نگردید و منظور از آن «اجرای قوانین شرع مقدس» اعلام شد و زحمات و تلاش‌های آن مردان بزرگ، چنانکه باید به نتیجه نرسید. ترقیخواهان ساکن سفارت، به نقص فرمان شاه پی بردند و حتی فرمان دیگری تهیه کردند تا به امضای شاه برسانند، لیکن مورد قبول نمایندگان بست‌نشینان واقع نگردید. مدتی بعد، در تنظیم قانون اساسی مشروطیت و متمم آن نیز - همان طوریکه در جای دیگر نوشته‌ایم[۶۷] - اجرای فقه اسلامی یکی از پایه‌های «حکومت مشروطه»!! شمرده شد. و بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخ ایران، مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی ایران به ثبت رسید. (اصل اول قانون اساسی).

اینک فرمان مشروطیت:

    «جناب صدراعظم، از آن جائی که حضرت باری جلّ شأنه سررشتۀ ترقی و سعادت ممالک محروسۀ ایران را در کف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبۀ اهالی ایران و رعایای صدیق خودمان قرار داده، لهذا در این موقع که رأی و ارادۀ همایون ما بدان تعلق گرفته که برای رفاهیت و امنیت قاطبۀ اهالی ایران و تشیید مبانی دولت و اصلاحات مقتضیّه، به مرور در دوایر دولتی و مملکتی به موقع اجراء گذارده شود چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علماء و قاجاریّه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف، به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافۀ طهران تشکیل و تنظیم شود، در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عام مشاوره و مداقّۀ لازمه را به عمل آورده و به هیئت وزراء دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد، اعانت و کمک لازمه را بنمایند و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خودشان را در خیر دولت و ملت به عرض برسانند که به صحّۀ ملوکانه موشّح و بعون الله تعالی به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به این دستخط مبارک نظامنامۀ ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ مرتب و مهیا خواهید نمود. این مجلس شورای مرقوم که نگهبان عدل ما است افتتاح و به اصلاحات لازمۀ امور مملکت و اجرای قوانین شرع مقدس[۶۸] شروع نمائید و نیز مقرر می‌فرمائیم که سواد این دستخط مبارک را اعلام و منتشر نمائید، تا قاطبۀ اهالی ازنیات حسنۀ ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کما ینبغی مطلع و مرفه الحال مشغول دعا گوئی دولت و این نعمت بی‌زوال باشند. (در قصر صاحبقرانیه) به تارخ ۱۴ جمادی الثانیه در سال یازدهم سلطنت» [۶۹]

بطوری که گذشت، «آگاهان» متحصن در سفارتخانه، فرمان فوق را نمی‌پسندیدند. لذا دستخطی منطبق بر قوانین حکومتی کشور‌های پیشرفته تهیه نمودند و امیدوار بودند که آن را به امضای شاه برسانند. در جوّ آن روزی کشور، به امضا رسانیدن آن دستخط به عنوان فرمان نهائی مشروطیت غیر ممکن نبود. لیکن «رؤسای تجار گفتند دیگر کار گذشته است و هر ساعت نمی‌توان شاه را مجبور نمود که دستخط را عوض کنند»[۷۰]. بدون شک اگر این امر عملی می‌شد، حکومت مشروطه نیز آیندۀ بهتری می‌داشت.

برای مقایسۀ محتوای فرمان فوق با دستخط مذکور و قضاوت در بین آن دو، متن آن را نیز در زیر می‌نویسیم:

صورت سواد دستخطی که به امضاء نرسانیدند:

    «محض دوام دولت و بقای سلطنت و قوام هیئت اجتماعیۀ ملت، تأسیس مجلس شورای ملی که عبارت از مجلس تنظیمات و مرکب از وکلاء منتخبین ملت و رجال با سیاست امین، دولت به حیثیتی [هیئتی] که حاکم باشد بر جمیع دوایر دولتی و امورات مملکتی و تمام ادارات لشکری و کشوری، از قبیل ادارۀ معارف و وزارت تجارت و فلاحت و صناعت و معادن و شوارع و طرق و ادارۀ نظمیه و هیئت نظام عسکری و ادارۀ مالیه و وزارت عدلیه، با شمول منتخبین قصبات و ولایات بعیده در هیئت انجمن شورای ملی مقرر فرمودیم و باید شعب وزارت عدلیه به قانون جدید در جمیع ولایات حاکم نشین دائر و تأسیس و برقرار شود و در تمام بلاد و قری، کلیۀ مطالب غامضۀ سیاسیه رجوع به انجمن شورای ملی مرکزی شود و در امورات جزئی داخلی به همان شعبات وزارت عدلیه که در ولایات حاکم نشین قائم است، فیصل دهند و باید احکام مبحوث در مجلس شورای ملی، بنا بر قاعدۀ اکثریت آراء مردود و مقبول افتد و به توسط یکی از اعضاء منتخب مجلس شورا به حضور مبارک مرور و البته مجری شود و باید این دستخط صادره را سفرای دول متمدنه تصدیق نمایند»[۷۱]

۱۲ ژوئن ۲۰۱۳
————————————-
[۱] - چهارشنبه بیست و دوم آذرماه تا آدینه بیست و دوم دی ماه ۱۲۸۴
[۲] - ملکزاده، همان گذشته، ص۲۶۶.
[۳] - همان، ص ۱۷۳.
[۴] - از روز چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۲۸۴ تا جمعه ۲۲ دی ماه ۱۲۸۴.
[۵] - تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ۱۵۱.
[۶] - اسامی آنان عبارت بودند از: صحاف باشی، آقا محمد حسین تاجر، معین نظام، عبدالخالق سدهی. ن – ک: ملکراده، همان، ص ۲۸۶.
[۷] - ملکزاده، همان گذشته، ص ۲۸۷.
[۸] - دولت آبادی، یحیی، همان گذشته، ص۱۷. ونیزملکزاده، همان، ص۲۹۰.
[۹] - آن چهارنفرعبارت بودند از: سید محمد رضا مساوات، جلال الممالک ایرج، صحاف باشی وعبدالخالق سدهی. ن – ک: ملکراده، همان، ص۲۹۳. (به احتمال زیاد همان پنج نفری هستند که اسمشان را دربالا شمردیم.
[۱۰] - ملک المتکلمین، نصرت السلطان. ن – ک: ملکزاده، همان، ص۲۹۳.
[۱۱] - دولت آبادی، همان، ص۲۲. ونیز ناظم الاسلام، همان گذشته، صص۱۱۹ – ۱۱۸.
[۱۲] - این پیشنهاد ازاین بابت انجام شد که دراین زمان شاه به شدّ ت بیماربود وعین الدوله اورا درقصرخویش ازاوضاع کشوربی خبرنگاه داشته بود وثقاضاهای مردم را به اطلاع وی نمی‌رسانید وخود نیز به آن‌ها ترتیب اثر نمی‌داد.
[۱۳] - ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ص ۱۵۵.
[۱۴] - به این مطلب اشاره می‌کنیم که درتمام دورۀ مبارزات مشروطیت، روحانیان آزادیخواه، رهبری نهضت را به عهده داشتند، تجاروبازرگانان اصلاح طلب، کمک‌های مالی نهضت را فراهم می‌کردند وتحصیلکردگان وترقیخواهان راستای انقلاب را معین می‌نمودند.
[۱۵] - ناظم الاسلام، همان گذشته، ص۲۴۲.
[۱۶] - همان، ص ۲۴۳.
[۱۷] - همان.
[۱۸] - کسروی اسامی کشته شدگان را «سید مصطفی پیشنماز» و «حاجی سید حسین» ذکرکرده است.
[۱۹] - دولت آبادی، همان، ص۶۹.
[۲۰] - ناظم الاسلام، همان، ص ۹۶.
[۲۱] - همان، ص ۲۶۳.
[۲۲] - چنانچه درقبل گذشت، انجمن مخفی با ایده‌های جدید دموکراسی ومشروطیت آشنا نبود و مفهوم مشروطیت را بجزاز اجراء احکام قرآن واسلام نمی‌دانست.
[۲۳] - سید محمد طباطبائی را جزو یکی ازاین گروه می‌شناسیم. طباطبائی به لحاظ روابطی که با محافل روشنفکری داشت، تا حدودی ازمفاهیم حکومت مشروطه آگاه بود وی عضو لژفراماسونری «بیداری ایران» بود.( ن – ک: رائین «اسماعیل»، ج۲، صفحات فراوان). وی دراغلب سخنرانی‌ها ونوشته‌های قبل ازمشروطیت به مفاهیمی ازقبیل «مجلس واتحاد دولت وملت ورجال دولت با علما» اشاره کرده است (تاریخ بیداری، بخش ۱، ص۱۵۰). ونیز، ن – ک: زرگری نژاد، غلامحسین، رسائل مشروطیت، ص ۱۶۲ (ح)
[۲۴] - ایده ئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ص۱۶۷.
[۲۵] - همان بالا، ص۱۷۰.
[۲۶] - همان، ص۲۷۲.
[۲۷] - همان، ص ۲۷۳.
[۲۸] - انقلاب مشروطۀ ایران، ترجمۀ رضا رضائی، ص۸۴.
[۲۹] - خاطرات شخصی حیدرخان عمواغلی، نشریۀ یادگار، سال سوم، شمارۀ پنجم، صص ۷۰ – ۶۹.
[۳۰] - براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ مهری قزوینی، ص۱۲۷، (ح).
[۳۱] - انقلاب مشروطۀ ایران، ص ۸۵.
[۳۲] - همان، ص۲۷۴.
[۳۳] - آدمیت، همان، ص ۱۶۹.
[۳۴] - همان.
[۳۵] - تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۱۸۸.
[۳۶] - آدمیت، همان گذشته.
[۳۷] - ناظم الاسلام، همان گذشته، ص ۲۹۴.
[۳۸] - آدمیت، همان، ص۱۶۸.
[۳۹] - عینآ ازمنبع فوق استفاده شده است.
[۴۰] - ناظم الاسلام، همان، ص۲۷۰.
[۴۱] - دولت آبادی، همان، صص۷۴ – ۷۳.
[۴۲] - همان، ص۲۷۲.
[۴۳] - مشیرالدوله ازرفتن به قم خود داری کرد. ن – ک: دولت آبادی، ص ۷۷.
[۴۴] - محیط مافی،‌هاشم، مقدمات مشروطیت، به کوشش تفرشی / جان فدا، ۱، ص ۱۱۴.
[۴۵] - همان، ص۲۹۲.
[۴۶] - این نه نفرعبارت بودند از: حاج حسین آقا امین دارالضرب، حاج محمد اسمعیل آقا تبریزی، حاج محمد علی شالچی، حاج عبدالرزاق اسکوئی، حاج محمد تقی شاهرودی، حاج سید محمد صراف، حاج آقا محمد معین التجاربوشهری وآقا سید محمد باقرکاشانی.
[۴۷] - آدمیت، همان گذشته، ص۳۶۳.
[۴۸] - محیط مافی، همان گذشته، ص۱۱۵.
[۴۹] - دولت آبادی، همان گذشته، ص۷۶.
[۵۰] - کسروی، همان گذشته، ص۱۱۲.
[۵۱] - کاتوزیان، همان، ص ۱۹۹.
[۵۲] - ناظم الاسلام، همان، ص۳۰۱.
[۵۳] - همان، صص۳۰۶ – ۳۰۵.
[۵۴] - محیط مافی، همان، ص۱۳۰.
[۵۵] - آدمیت، همان، ثص۱۷۰. به نقل از: صفائی، ابراهیم، اسناد مشروطه، ص۷۹.
[۵۶] - همان.
[۵۷] - همان.
[۵۸] - کاتوزیان، همان گذشته، ص۱۹۳. به نقل از حبل المتین، شماره ۱۳، ص۱۸، ۱۳۲۴قمری.
[۵۹] - ناظم الاسلام، همان، صص۳۰۸ – ۳۰۷.
[۶۰] - کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، ص۱۱۹.
[۶۱] - همان، ص۱۱۸.
[۶۲] - ناظم الاسلام، همان، ص۳۰۸.
[۶۳] - کسروی، همان، ص۱۲۰.
[۶۴] - ناظم الاسلام، همان، ص ۳۱۸.
[۶۵] - همان، ص ۳۲۱.
[۶۶] - همان.
[۶۷] - سیت انترنتی عصرنو، تفسیری بر قانون اساسی مشروطیت در ارتباط با لائیسیته.
[۶۸] - تأکید از ما است. توضیح اینکه در تاریخ بیداری ایرانیان، این جمله به عمد ویا اشتباه ازقلم افتاده است.
[۶۹] - تاریخ این دستخط ۱۶ مرداد ۱۲۸۵/ ۱۶ ج ۲ ۱۳۲۴ بوده، لیکن روزتولد شاه را درآن رعایت کرده‌اند. ن – ک: همان بالا، ص۳۲۲.
[۷۰] - همان، ص ۳۲۷.
[۷۱] - همان، ص ۳۲۸.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024