يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
انجمنهای سیاسی دردورۀ سلطنت مظفرالدین شاه[۱]
اوضاع فاسد و آشفتۀ دوران سلطنت مظفرالدین شاه، موجب افزایش نارضایتی مردم گردید. بیکفایتی وی نیز در ادارۀ امور مملکتی، جسارت مردم را برای احیای حقوق خود بیشتر کرد. از طرف دیگر، شاه گرایش به سوی توسعۀ دانش و اصلاحات داشت و در استقرار مؤسسات آموزشی و فرهنگی کوشا بود. به همین منظور حاج میرزاعلیخان امینالدوله را (که به آزادی خواهی و اصلاحطلبی معروف بود) به صدارت عظمای حکومت خویش برگزید[۲] و طی سخنانی دست او را در راه اصلاحات جامعه بازگذاشت[۳]. امینالدوله نیز به تأسیس و توسعۀ مؤسسات آموزشی و فرهنگی اقدام کرد و بدین ترتیب پایگاه مناسبی برای اجتماع روشنفکران، تحصیلکردگان و آزادیخواهان فراهم ساخت و آگاهان تهران را در هر لباس و شغل و مقام به همیاری دعوت کرد و در نتیجه، آنان با همدیگر آشنا گشتند و در مورد ناهنجاریهای جامعه به بحث و کنکاش نشسته و رفته رفته به تشکیل مجامع ومحافل سیاسی نائل آمدند[۴].
- مدرسۀ رشدیه و محافل روشنفکری
یکی از اولین کارهای اصلاحات آموزشی امینالدوله، تأسیس «مدرسۀ رشدیّه» بود. میرزا حسن تبریزی[۵] معروف به رشدیّه[۶] (که قبلآ در قفقازیّه و تبریز، مدارسی به سبک جدید تأسیس کرده بود) به تهران احضار شد و مدیریت مدرسۀ رشدیه را به عهده گرفت. این مدرسه ابتدا در یک ساختمان اجارهای دایر گردید. آنگاه امینالدوله در اراضی املاک مسکونی خویش تأسیسات مرتبی را تهیه و در اختیار این مدرسه قرار داد[۷]. مدرسۀ رشدیه بعدها نطفۀ محافل روشنفکری و ترقیخواهی گردید که در راه استقرار حکومت مشروطه مبارزات بسزائی داشت.
- انجمن معارف
انجمن معارف، انجمنی بود علنی که با اطلاع شاه و به دستور امین الدوله در زیر پوشش وزارت علوم و در هدف توسعۀ مدارس و مؤسسات آموزشی و فرهنگی در اسفند ماه ۱۲۷۶ تأسیس گردید[۸]. تعدادی از اعضای اولیِّۀ این انجمن از معلمین مدرسۀ رشدیه انتخاب شده بودند[۹]. بنا براین، انجمن فوق را میتوانیم تا حدودی برآمده از بطن مدرسۀ رشدیه بدانیم. این انجمن به سرعت به گسترش مراکز علمی و مدارس همت گماشت بطوری که در کمتر از یک سال پس از تشکیلاش (آذرماه ۱۲۷۷)، شش مدرسه بنامهای: خیریّه، علمیّه، شرف، افتتاحیّه، مظفّریّه و دانش[۱۰] تأسیس کرد که همگی به تربیت جوانان مشغول بودند. کسروی آورده است که این انجمن سه سال پس از تأسیس، (در سال ۱۲۷۹)، بیست و یک دبستان را در کشور پایهگذاری کرده بود که هفده فقره از آنان در پایتخت و چهار فقرۀ دیگر در تبریز و بوشهر و رشت و مشهد بود[۱۱]. مدارس اخیر اغلب غیردولتی بودند و هزینۀ آنها با کمک مردم خیّر تأمین میشد. از جمله کسانی که دراین امرپیشقدم شده بود؛ «حاجیزین العابدین تقیاوف» از تجار ساکن قفقاز بود. کسروی می نویسد:
به لطف همین انجمن بود که تعدادی از اعضای آن – بطور مستقل و خارج از چهارچوب انجمن – موفق به تأسیس «شرکت طبع کتب» گردیدند[۱۳]. روشن است که برقراری چنین مرکز معتبر فرهنگی، تا چه اندازه به جمع آوری و آشنائی تحصیلکردهها کمک کرده بود. بطوری که دولت آبادی در اهمیت این انجمن آورده است که:
- کتابخانۀ ملی
دولت آبادی می نویسد[۱۵] که در ایام صدارت امین الدوله، از جمله وظایفی که برای انجمن معارف معین شده بود، تأسیس کتابخانه و دارالترجمه و دارالتألیف و کلاسهای شبانه برای بزرگسالان بود. لیکن عمر صدارت امین الدوله مستعجل بود وچهارده ماه بیشتر دوام نکرد. با روی کارآمدن امین السلطان، کارتوسعۀ انجمن معارف به تأخیر افتاد. پس از برکناری وی از مقام صدارت، انجمن معارف، کتابخانه ای را در تاریخ ۱۲۸۳ (نه با بودجۀ دولتی، بلکه به کمک مردم خیّر کشور)، بر تأسیسات خویش اضافه نمود. طولی نکشید که این مؤسسه به لحاظ خصوصیات علمی – ادبیاش، مرکز اجتماع تحصیلکردهها و روشنفکران شده و طبعآ آنان در نشستهای خود، وضع آشفتۀ جامعه را مطرح می کردند. به همین دلیل کتابخانه علاوه بر صورت ظاهری علمیاش (که علنی بود)، در عمل محفل محرمانه ای شده بود که گروهی از اعضای آن، جهت چاره اندیشی به وضع بیسروسامان کشور، گردهم می نشستند[۱۶]. ملکزاده دراین باره می نویسد که:
ادوارد براون نیز این محفل را «مبدأ انقلاب مشروطیت ایران...»[۱۸] معرفی کرده است. اعضای کتاب خانه به شدّت مورد سوء ظنّ حکومت قرار داشتند تا آنجا که ادوارد براون از زبان تقی زاده نوشته است که: «هرکس سرش درد می کرد به آنجا می رفت»[۱۹]
- انجمن سرّی رشدّیه
اولین انجمن سری در زمان مظفرالدین شاه، (که تاریخ از وجود آن آگاه است)، انجمنی بود به نام رشدیّه که در سال ۱۲۸۰ بوسیلۀ تنی چند از معلمین مدرسۀ رشدیه و آزادیخواهان و روشنفکران، در محل همان مدرسه تشکیل شده بود[۲۰]. علت اصلی تشکیل آن محفل سرّی این بود که انجمن معارف به دستور امینالسلطان کمک خرجی مدرسۀ رشدیه را قطع کرده بود[۲۱] و معلمین در این مجمع سرّی به انتقاد از این عمل صدراعظم و نیز سیاست غلط وی به شور و کنکاش می نشستند و به دنبال اصلاح طلبانی می گشتند تا بتوانند مجمع خویش را گستردهتر سازند. در این میان «شیخ یحیی کاشانی»، (از نویسندگان توانا و معلم مستعفی مدرسۀ افتتاحیه)، مقاله ای در مورد وضع خراب انجمن معارف، استقراض اتابک و مسافرت ایران برانداز شاه به اروپا نوشت و به روزنامۀ حبلالمتین کلکته فرستاد[۲۲]. مقاله در آن روزنامه چاپ شد و نسخههای فراوانی از آن در ایران منتشر گردید و نا آگاهان کشور را از وضع نا هنجار کشور آگاه گردانید. انجمنیها او را نیز به عضویت فراخواندند. با ورود او به انجمن، غنای علمی و ادبی آن محفل فزونتر شد و مطالب کوبندهتری بوسیلۀ اعضاء، در انتقاد از دولت امینالسلطان تهیه و از طریق حبلالمتین در کشور منتشر می گردید. علاوه بر آن، انجمن، شبنامۀ مرتبی نیز بنام «لسانالغیب»[۲۳] در شهر منتشر می کرد و از اوضاع بهم ریختۀ جامعه و از فساد کشور سخن می گفت و خوابرفتگان بی خیال جامعه را به کابوس وحشت دچار می کرد. در این میان، انجمن، شبنامۀ شدیداللحنی بر علیه صدراعظم نوشته و قصیدۀ توهینآمیزی[۲۴] را که بوسیلۀ فخرالواعظین دربارۀ اتابک سروده شده بود در آن گنجانید. این شبنامه ضمن توزیع در شهر، بوسیلۀ یکی از اعضاء، بنام موقرالسلطنه (که داماد شاه نیز بود) بر روی میز شاه نهاده شد. از بخت بد انجمن، شاه در برابر آئینه بوده و او را دید. موقرالسلطنه دستگیر شد و پس از شکنجۀ فراوان، اسامی برخی اعضاء را اعتراف کرد[۲۵]. از سوی دیگر، اسامی بقیۀ افراد نیز به جاسوسی ناظم مدرسۀ رشدیه «خان بابا خان قجر»[۲۶] لو رفت. به دستور شاه اعضاء انجمن را دستگیر ساختند و هر کدام از آنان را به مصیبت شکنجه وزندان و تبعید دچار کردند. به طوری که کسروی نوشته است:
«سر آرتور هاردینگ» وزیر محتار انگلیس در ایران، طی گزارشی به وزیر امور خارجۀ کشور خویش[۲۹]، علت گرفتاری اعضای انجمن فوق را، نتیجۀ توطئۀ گسترده ای می دانسته است که به وسیلۀ تعداد فراوانی از رجال و درباریان و نطامیان و روحانیان و روشنفکران چیده شده بود که در نظر داشتند:
- انجمن سرّی دیگری با شرکت رشدیّه
ناظمالاسلام از یک انجمن سرّی دیگری خبر داده است [۳۰] که رشدیّه عضوآن انجمن بوده است. اسامی چهار نفر از اعضای این انجمن عبارت بودند از: مجدالاسلام کرمانی، ناظم الاسلام کرمانی، میرزا آقا اصفهانی و میرزا حسن رشدیّه. راپورتچیهای عینالدوله، گزارش داده بودند که رشدیّه شبنامه بر علیه رژیم پخش می کند. سه تن از اعضای این انجمن پس از شناسائی دستگیر و به کلات تبعید شدند. لیکن ناظم الاسلام به علت نزدیکی با سیدمحمد طباطبائی از بلیّه مصئون ماند.
- انجمن سرّی منزل یحیی دولت آبادی
این انجمن، شبهای چهارشنبۀ هر هفته در منزل دولت آبادی برقرارمی شد[۳۱]. اعضاء آن بی پروا در مجالس به انتقاد از قرضهای شاه و مسافرتهای او می پرداختند و نیز از طریق سیم تلگراف کمپانی انگلیس (که دولت حق نظارت برآن را نداشت) اعتراضات خویش را به گوش جهانیان می رسانیدند. از جمله اقدامات این انجمن، انتشار شبنامه بود. این شبنامهها علاوه براین که درسطح شهر پخش می گردید، بوسیلۀ برخی از اعضاء (از جمله مهدی ملکزاده، محمدعلی خان نصرتالسلطان و فره وشی) به اطلاع مظفرالدین شاه و نیز صدراعظم و غیره نیز می رسید. این انجمن از طریق یکی از درباریان بنام معتمد خاقان صدری، شبنامهها را در اطاق خلوت شخص شاه می گذاشت. و همچنین انجمن از جریانات دربار بوسیلۀ همین شخص آگاه می شد[۳۲].
- کمیتۀ سرّی دیگری بین سالهای ۱۲۷۹ تا ۱۲۸۱ در تهران تشکیل شده بود که جلسات مخفیانۀ آن هر هفته در منزل یکی از اعضاء برگزار می شد. در این کمیته نیز دربارۀ اوضاع خراب کشور و راه رهائی مردم سخن می رفت. اعضای این کمیته نیز از ترقیخواهانی همچون: حاجی میرزا نصرالله ملکالمتکلمین، میرزا طاهر تنکابنی، سعید العلما، انتظام الحکما، دکتر هادی خان و مرتضی خان اصفهانی خواجوی تشکیل شده بود[۳۳].
- انجمن ملی
امینالسلطان به علت سرپیچی از فرمان شاه جهت تهیۀ وامی دیگر، در اواخر شهریور ۱۲۸۲ از صدارت معزول و عازم جهانگردی شد. مهرماه همان سال عبدالمجید میرزا عینالدوله فرمان صدارت یافت. به دستور وی ادارۀ نظمیه - بیشتر از قبل - به سختگیریهای خویش در مقابله با اصلاحطلبان افزود و بازار بگیر و ببند و شکنجه و زندان را گرمتر کرد. ترقیخواهان نیز موضع خود را سختتر کردند و به فعالیتهای زیرزمینی خویش افزودند.
روشنفکران «کتابخانۀ ملی»، ناچار یک انجمن سرّی از اصلاح طلبان و ترقیخواهان تشکیل دادند و مبارزۀ جانانه ای را با حکومت استبدادی شروع کردند. در شب ششم خرداد ۱۲۸۳، اولین جلسۀ این انجمن، در باغ سلیمان خان میکده واقع در خیابان گمرک در خفای کامل و به دور از چشم راپورتچیان عینالدوله تشکیل شد[۳۴]. در این جلسه پنجاه و هفت نفر شرکت داشتند[۳۵] (که دوسال بعد، «تقریباٌ» همگی آنان در استقرار مشروطیت سهم عمده ای را به عهده گرفتند و تعدادی از آنان نیز در این راه اعدام و شکنجه و زندان و تبعید را به جان خریدند). در این مجلس قطعنامه ای در هیجده ماده تصویب کردند که در آن، مسیر مبارزات مشروطیت ترسیم شده بود. این قطعنامه توصیه کرده بود که می بایست از اختلاف بین امینالسلطان و عین الدوله بهره برداری کرد، با حوزۀ علمیۀ نجف رابطه برقرار شود، شاهزادگان و درباریان ناراضی را با نهضت همراه ساخت، از نفوذ روحانیان در مبارزه با حکومت استفاده نمود، در روشن کردن اذهان مردم کوشا بود، صاحبان قلم، در حد مقدور، مطالبی در مطبوعات خارجی در مورد فساد دولت ایران بنویسند، از طریق شبنامهها به بیداری مردم کمک شود، خطبا و وعّاظ در بیداری مردم بکوشند، حربۀ تکفیر بدست ملایان داده نشود، اعضاء انجمن از شرکت در مجالس دینی غیراسلامی اجتناب کنند[۳۶] و بالاخره می بایست که اعضاء با آزادیخواهان داخلی و خارجی در ارتباط بوده و از آنان در پیشرفت مقاصد استفاده نمایند.
- کمیتۀ انقلاب[۳۷]
از بین اعضای انجمن فوق، تعداد نه نفر انتخاب شدند تا به هر ترتیب که لازم بدانند در پیشبرد اهراف انجمن مذکور اقدام نمایند. اسامی آنان به شرح زیر بود: ملکالمتکلمین، سیدجمال واعظ، سید محمدرضا مساوات، سیداسدالله خرقانی، شیخالرئیس ابوالحسن میرزا، آقا میرزا محسن، میرزا سلیمان خان میکده، یحیی دولتآبادی و میرزا محمدعلیخان نصرتالسلطان. از جمله کارهائی که این کمیته انجام داد، سیداسدالله خرقانی را برای ملاقات با علمای نجف و روشن ساختن اذهان آنان نسبت به ترقیخواهان و نهضتی که در حال انجام بود، به آن شهر فرستاد[۳۸]. این کمیته همچنین در واقعۀ تحصن عبدالعظیم بوسیلۀ روحانیان، در ارشاد خواستههای آنان سعی وافر داشت. این کمیته بود که برای اولین بار واژۀ «عدالتخانه» را به خواستههای روحانیون متحصن در عبدالعظیم افزود و آن را از طریق سفیر عثمانی به اطلاع شاه رسانید[۳۹]. از فحوای کلام دولت آبادی روشن می شود که این کمیته با «مجامع دیگر»[۴۰] سرّی پایتخت، همکاری می کرده است.
- کمیتۀ پنج نفری
انجمن ملی، کمیتههای پنج نفری تشکیل داده بود که هر کدام به صورت مجزا با کمیتۀ انقلاب در تماس بودند و از آن کمیته مستقیمآ دستور می گرفتند[۴۱].
بطوری که از مطالب فوق پیداست، انجمن ملی یک شبکۀ مبارزات ملی را در سرتاسر کشور تشکیل داده بود. این شبکه از این تاریخ به بعد در بر افروختن شعلۀ انقلاب در کشور فعالیت داشت.
- انجمن مخفی
از جمله انجمنهائی است که از فعالیتهای آن اطلاع کافی در دست است[۴۲]. این انجمن با اطلاع سید محمد طباطبائی و بوسیلۀ ناظمالاسلام کرمانی در تهران تأسیس گردید. اولین جلسۀ آن در ۴ اسفند ۱۲۸۳ برگزار شد. اعضای این انجمن از تحصیکردههای «سنتی» جامعه بودند و به همین دلیل اغلب آنان در چارچوب فرهنگ و عقاید رایج آن روزی کشور، از افراد مذهبی (و گاهی خرافی) به شمارمی رفتند. هرچند که در جلسات شان کتابهای «ممنوعه» همچون «سیاحتنامۀ ابراهیم بیک»، «یک کلمه» و نوشتههای ملکم خان مورد مطالعه قرار می گرفت، لیکن در مجالس شان از گفتگوهائی مانند مفاهیم «حقوق بشر» و یا «حکومت دموکراتیک» خبری نبود. با وجود علاقه به استقلال کشور و خوشبختی مردم و عدالت اجتماعی و ضد استبداد، قوانین اسلام و بویژه تشیع را بهترین علاج اصلاح جامعه می پنداشتند[۴۳]. و به همین دلیل ما آنان را «روشنفکران ملی مذهبی» به شمار می آوردهایم. از همان اولین جلسه، اعضاء انجمن، با وجود اینکه از فساد جامعه و رجال کشور انتقاد می کردند، از توسعۀ فرهنگ و مدارس حمایت می نمودند، لیکن راه حل هرگونه پیشرفت و ترقی را اجرای صحیح اسلام و قرآن می دانستند. یکی از اعضاء «بیداری مردم را از راه قران» پیشنهاد می کرد. دیگری به شرط «تکلیف شرعی» با انجمن همکاری می نمود. یکی دیگر تلاش انجمن را بخاطر «حفظ بیضۀ اسلام» ممکن می دانست. آن یکی غرض از مبارزات را «اجرای قانون اسلام» می دانست. یکی دیگر با استناد به قران، هدف اصلاحگرائی را «امر به معروف و نهی از منکر» می شمرد. یکی می گفت که «انجمن تحت اسم امام زمان برپا است». یکی دیگر مدعی می شد که «اولین کسی که در اسلام انجمن مخفی تأسیس نموده است، حسین ابن علی است».
با این همه، انجمن فوق خدمات ارزشمندی به مبارزات مشروطه خواهی کرد. از جمله یکی از اهداف آن، کشانیدن پای روحانیان معتبر، به درگیری در مبارزات انقلاب مشروطیت بود. و توانست میرزا مصطفی آشتیانی (فرزند رهبر نهضت تنباکو در تهران) را با خود همراه سازد[۴۴] و سپس از طریق وی، اعضاء انجمن، با تردستی بسیار، توانستند پای سید عبدالله بهبهانی (یکی از دو رهبر روحانی انقلاب مشروطیت) را به کارزار انقلاب به کشانند. همچنین در واقعۀ تحصن تجار در اعتراض به تعرفۀ گمرکی[۴۵]، اعضاء انجمن، تجار را وادار کردند که شکایت به پیش سید محمد طباطبائی (یکی دیگر از دو رهبر روحانی انقلاب مشروطیت) ببرند. او نیز در حمایت از تجار، در مقابل حکومت جبهه گرفت و بدین طریق کدورت بین او و صدراعظم را افزونتر کردند. در این بین واقعۀ کتک خوردن مجتهد کرمان[۴۶] از دست عمال حاکم آن شهر پیش آمد. اجزاء انجمن این حادثه را دستاویز قرار دادند و:
اعضاء انجمن مخفی پس از اینکه علما در قم تحصن کردند، وظیفۀ خودشان را تمام شده انگاشتند و انجمن را منحل ساختند. بعدها انجمن دیگری بنام «انجمن ثانی» با اشارۀ سید محمد صادق فرزند سید محمد طباطبائی تشکیل گردید. به دو علت در این مبحث از آن سخن نمی گوئیم؛ اوّل اینکه فعالیت قابل توجهی انجام نداد، و دوم این که مشمول انجمنهای پس از انقلاب مشروطیت می گردد.
- جامع آدمیت
«جامع آدمیت» جزو مجامعی است که در دورۀ قبل و بعد از انقلاب مشروطیت فعالیت داشته است. از مرام و اساسنامه و اعضاء آن اطلاع نسبتاً کاملی در دست است[۴۸]. این انجمن «شبه فراماسونری» را می بایست ادامۀ راه دو مجمع «فراموشخانه» و «آدمیت» دانست که همگی ناشر افکار ملکم خان بودند. زمانیکه در واقعۀ نهضت تنباکو، روزنامۀ قانون بصورت مخفی وارد ایران می شد، تعدادی از یاران ملکم، موزّع آن روزنامه و دیگر رسالههای او و اسدآبادی بودند[۴۹] که اغلب آنان از اعضاء «مجمع آدمیت» به شمارمی رفتند. پس از انحلال مجمع فوق، اعضاء و طرفداران و حامیان آن، به فکر تشکیل محفل دیگری از این دست افتادند. بالاخره یکی از تربیت شدگان ملکم خان بنام «عباسقلی خان قزوینی»[۵۰] این جمعیت را بنیان نهاد. از تاریخ تأسیس، و اعضاء اولیۀ آن تا قبل از ۱۲۸۳ اطلاعی در دست نیست[۵۱]. فریدون آدمیت این جمعیت را محصول دورۀ پس از ترور ناصرالدین شاه می داند[۵۲]. لیکن اوراق عضویت اعضاء انجمن از تاریخ ۲۸ تیر۱۲۸۳ به بعد موجود است. مرام نامۀ جامع آدمیت «اصول آدمیت و دفتر حقوق اساسی فرد بود»[۵۳]. این جمعیت بوسیلۀ یک هیئت دوازده نفری اداره می شده است که در رأس آن «عباسقلی خان قزوینی» قرار گرفته بود[۵۴]. اعضای «جامع آدمیت» مخلوطی از افرادی با عقاید متفاوت – و حتی متضاد – تشکیل شده بودند که در بین آنان، از روشنفکران دموکرات منش و آزادیخواه گرفته تا طرفداران استبداد محمد علیشاهی ضد مشروطه شرکت داشتند و به همین دلیل قضاوت دربارۀ عملکرد و فعالیتهای سیاسی آن مشکل است. به عنوان مثال؛ از طرفی افراد آزادیخواهی مانند سلیمان میرزا اسکندری، محمود میرزا احتشام السلطنه، محمد مصدق السلطنه، شیخ ابراهیم زنجانی... در آن عضویت داشتند و از جانب دیگر، اشخاصی ارتجاعی همچون احمد میرزا علاء الدوله، ابوالفتح میرزا سالارالدوله و بالاتر از همه خود محمدعلی شاه عضو این جامع بودند. با وجود این، محفل فوق در توسعه و گسترش عقاید آزادی خواهی و دموکراسی بی تأثیر نبوده است. به عنوان مثال: سلیمان میرزا اسکندری (که در آزادیخواهی وی شکی نیست)، طی ارسال نامه ای به عباسقلیخان، در توصیف یکی از سخنرانیهایش می نویسد:
روش این انجمن در مبارزات سیاسی متمایل به نحوۀ اعتدال بود و بویژه پس از استقرار مشروطه، بجای توسل به تظاهرات و خشونت انقلابی (که روش اغلب انجمنهای سیاسی آن روز بود)، به ارشاد و آگاهی مردم از مبانی مشروطیت اهمیت می داد[۵۶].
با این همه جوّ جامعۀ آن روز نسبت به این مجمع نظر خوبی نداشت. به گمان ما چند عامل باعث شد که این انجمن مورد بدبینی مردم قرار گیرد. عامل اول، عضویت طرفداران استبداد، بویژه محمد علیشاه در این انجمن بود. و این سبب شده بود که مردم آن را به عنوان یک مجمع طرفدار استبداد بشناسند. مهدیقلی خان هدایت در گفتگوئی با یحیی دولت آبادی، از این انجمن به عنوان «عمّال شاه»[۵۷] یاد کرده است. عامل دوم عبارت بود ازاین که در آن روزها لژفراماسونری «بیداری ایرانیان» از طرف لژ گراند اریان در ایران تشکیل شد (۱۴ آبان ۱۲۸۶) و تعداد زیادی از رجال در این لژ عضو شدند. و چون «جامع آدمیت» را به عنوان لژفراماسونری به رسمیت نمی شناختند، جدال بیامانی بین این دو گروه درگیر شد و به ضعف موضع «جامع آدمیت» منجر گردید. عامل سوم این که جامع آدمیت – برخلاف مجامع دیگر – ورودیه ای به مبلغ ده تومان و چهار قران از هر یک از اعضاء دریافت می کرد. با در نظر گرفتن این که تعداد اعضاء آن جامع چندین هزار نفر ذکر شده است[۵۸]، بنا براین، مبلغ قابل توجهی در صندوق انجمن جمع شده بوده است. علاوه برآن، از محمد علیشاه نیز سه هزار تومان[۵۹] به عنوان حق عضویت دریافت کرده بود. در این بین، عباسقلیخان، به عنوان دیدار با ملکم خان، قصد مسافرت به ایتالیا را کرد (۱۵ آذر۱۲۸۶)، برخی از مردم به گمان اینکه او می خواهد پول انجمن را با خود به خارج از کشور ببرد، از این مسافرت جلوگیری کردند. واقعۀ دیگری هم که موجب تسریع انحلال انجمن گردید، قتل علیاصغر امینالسلطان – صدر اعظم محمد علیشاه – بود که در ۸ شهریور۱۲۸۶ اتفاق افتاد. در این حادثه، حکومت به این انجمن مظنون شده و عباسقلی خان را مدتی بازداشت کرد[۶۰]. در همین زمان بود که ابتدا گروهی از اعضاء به عنوان اعتراض، در انجمن انشعاب ایجاد کردند و پشت سر آن، انجمن تعطیل شد.
- انجمن عدالت در تبریز
گروهی از روشنفکران تبریز، در سالهای قبل ازمشروطیت انجمنی در منزل میرزا سید حسین خان عدالت تشکیل داده و در آنجا راجع به اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور به بحث و گفتگو می پرداختند[۶۱]. از جملۀ اعضاء آن عبارت بودند از: سید حسن تقی زاده، سید حسن شریف زاده، سید محمد شبستری (ابوالضیاء)، محمد علی تربیت و صفراُف. آنان از دانش آموختگان شهر تبریز به شمار می رفتند و از برخی از زبانهای اروپائی نیز مطلع بودند و در نشریۀ حبلالمتین و غیره مطلب می نوشتند. عدالت، روزنامههای «الحدید» و سپس «عدالت» را – به همراهی شبستری - منتشر می کرد و تربیت و تقیزاده نیز نشریه ای بنام «گنجینۀ فنون» انتشار می دادند. هرکدام از اینان بعدها در دوران مشروطیت مثمر ثمرات فراوانی گردیدند. تقی زاده که با مجامع سوسیال دموکرات قفقازیّه روابط نزدیک داشت، یکی از معروفترین و قدرتمندترین نمایندگان مجلس شورای ملی شد و مورد احترام تعداد زیادی از نمایندگان مجلس و رجال و مبارزانی همچون «حیدرخان عمواوغلی» و «ستارخان»[۶۲] قرار داشت.
انجمن سرّی دیگری نیز در تبریز با عضویت اشخاص نامداری همچون: حاجی رسول صدقیانی، جعفر آقا گنجهای، کربلائی علی مسیو، میرزا علیاصغر خوئی و آقا محمد سلماسی تشکیل شده بود که شبنامه ای نیز با ژلاتین چاپ و بین مردم پراکنده می کردند[۶۳]. اعضاء این گروه نیز بعدها از سرکردگان مبارزان تبریز به شمار می رفتند و در تشکیل «انجمن غیبی» تبریز و نیز «انجمن تبریز» جزو عوامل اصلی بودند. در جنگهای تبریز بر علیه محمد علیشاه از رهبران جمعیت محسوب می شدند. درحقیقت می توان گفت که دو انجمن فوق به نوعی ناجی مشروطیت نیز شمرده می شوند.
ادامه دارد
——————————-
[۱] - ۱۸ خرداد ۱۲۷۵ – ۱۹ دی ۱۲۸۵.
[۲] - طول صدارت امین الدوله از ۲۹ فروردین ۱۲۷۶ تا ۱۷ خرداد ۱۲۷۷بود.
[۳] - شاه طی خطابه ای در سلام عام گفت: «...جناب امین الدوله ما خود سبب تعلل و تأمل شما را در اجرای اصلاحات می دانیم که به ملاحظۀ اختیارات مطلقۀ ماست...شما را با کمال اطمینان امر می نمائیم که با قوت قلب و استقامت رأی اصلاحات لازمه، ولو آنکه منافی با اختیارات مطلقه باشد، سریعآ و عاجلاً بپردازید. از این به بعد هیچ عذری پذیرفته نخواهد شد. ترتیب اصلاحات را بدهید بحضور آورده امضاء فرمائیم». ن – ک: محمد علی تهرانی «کاتوزیان»، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۸۰.
[۴] - بهزاد کشاورزی، تشیع و قدرت در ایران، ج۲، ص۵۸.
[۵] - (۱۲۳۰ – ۱۳۲۳). وی اولین کسی بود که مدارس ابتدائی را به سبک جدید در قفقازیه و تبریز، سپس در تهران پایه گزاری کرد.
[۶] - کلمۀ رشدیه در زبان ترکی عثمانی به معنای مدرسۀ ابتدائی است. ن – ک: لغت نامۀ دهخدا.
[۷] - دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۱، ص۱۸۶.
[۸] - از اعضای مهم این انجمن عبارت بودند: از رجال دولتی: امینالدوله، نیرالملک (وزیر علوم)، احتشام السلطنه، از بزرگان علمی و فرهنگی: حسینخان ادیب الدوله (ناظم دارالفنون)، دولت آبادی، رشدیه، از ادبا و اهل قلم: مجیرالدولۀ کاشانی (نویسندۀ روزنامۀ ایران و اطلاع)، حاج شیخ مهدی شریف کاشانی، از تجار معتبر: حاج محمد حسن امینالضرب اصفهانی و پسرش و...ن – ک: همان بالا، ص۱۸۹.
[۹] - دولت آبادی، همان بالا، صص۱۸۹ – ۱۹۲ – ۱۹۸..
[۱۰] - همان، ص۲۴۱.
[۱۱] - کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، ص ۳۸.
[۱۲] - همان، ص۳۹.
[۱۳] - همان، ص۲۰۱. این شرکت در خیابان جلیل آباد تهران و با سرمایۀ ده هزار تومان شروع به کارکرد.
[۱۴] - همان، ص۱۹۸.
[۱۵] - همان، ص۲۲۱.
[۱۶] - از اعضای فعال آن که همگی در مبارزات مشروطه خواهی سر پرشوری داشتند، عبارت بودند از: حاج سید نصرالله تقوی، سید جمال اصفهانی، میرزا محمد علی خان نصرت السلطان، مترجم الملک، حاج میرزا نصرالله ملک المتکلمین، حاج سید ابوالحسن علوی، مخبرالسلطنه، حاج میرزا یحیی دولت آبادی، حاج میرزا حسن رشدیه، مجد الاسلام کرمانی. ن – ک کشاورزی، همان گذشته، ص۱۲۰.
[۱۷] - مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۱ – ۲ – ۳، ص۲۱۱.
[۱۸] - کاتوزیان، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص ۱۳۴.
[۱۹] - ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ص۱۲۱.
[۲۰] - اسامی برخی ازاعضای آن عبارت بودند از: حاجی میرزا حسن رشدیه، شیخ یحیی کاشانی، سید احمد فخرالواعظین، سید حسن (برادرمؤید الاسلام)، میرزا مهدی خان وزیر همایون (وزیرپست)، ناصر خاقان (پیشخدمت شاه)، حبیب الله موقرالسلطنه (داماد شاه)، مثمرالملک، میرزا سید محمد مؤتمن لشکر نوری، میرزا محمد علیخان نوری،
[۲۱] - گوئل کهن، تاریخ سانسوردرمطبوعات ایران، ج۱، ص۲۱۹.
[۲۲] - ناظم الاسلام کرمانی، همان گذشته، ص۲۲۹.
[۲۳] - گوئل کهن، همان، ص۲۲۰.
[۲۴] - مطلع قصیده چنین است: «ارمنی زاده میازار مسلمانان را بکف کفر مده سلطنت ایمان را»
[۲۵] - کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، ص۲۶..
[۲۶] - دولت آبادی، همان، ج۱، ص۲۹۰. کسروی نام این شخص را «محمد امین» ذکر کرده است. ن – ک: تاریخ مشروطۀ ایران، ص۲۶.
[۲۷] - تأکید از ما است.
[۲۸] - همان بالا، ص ۲۷.
[۲۹] - رائین، همان گذشته، ص۲۱.
[۳۰] - تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ص۱۹۲. و نیز دولت آبادی، همان گذشته، ج۲، ص۶۵.
[۳۱] - دکتر مهدی ملک زاده، همان گذشته، ص۱۲۴.
[۳۲] - اسامی برخی ازاعضاء این انجمن عبارت بودند از: ملک المتکلمین، یحیی دولت آبادی، میرزا سلیمان خان میکده، میرزا محسن برادر صدرالعلما، حاجی شیخ مهدی کاشی، علیمحمد دولت آبادی، محمد علیخان نصرت السلطان. شیخ محمد رفیع طاری واعتضاد الحکما. ن – ک: همان بالا، ص۱۲۵.
[۳۳] - رائین، اسماعیل، فراموشخانه وفراماسونری درایران، ج۲، ص۲۴۰.
[۳۴] - ملکزاده، همان، ص۲۳۷.
[۳۵] - همان، صص۲۴۰ – ۲۳۹.
[۳۶] - این ماده روشن می کند که در بین آنان صاحبان عقاید و مذاهب غیررسمی نیز موجود بوده است.
[۳۷] - ملکزاده، همان، ص۲۴۳.
[۳۸] - ملکزاده، همان، صص۲۴۵ – ۲۴۴.
[۳۹] - دولت آبادی، همان گذشته، ج۲، ص۱۹ به بعد.
[۴۰] - همان بالا، ص۱۹.
[۴۱] - ملکزاده، همان، ص۲۷۳.
[۴۲] - ناظم الاسلام ۸۴ صفحه ازبخش اول (ج ۱ و۲و۳) کتاب تاریخ بیداری ایرانیان را به شرح اهداف، مباحث و عقاید این انجمن تخصیص داده است.
[۴۳] - بهزاد کشاورزی، تشیع و قدرت در ایران، ج۲، ص۱۵۳به بعد.
[۴۴] - آنان عکس رئیس بلژیکی گمرکات ایران «مسیونز» را (که ضمن ضیافتی با لباس روحانیت قلیان می کشید)، از اطاق امین السلطان به دست آوردند، تکثیر کردند، میان مردم منتشر ساختند و یک نسخه از آن را بوسیلۀ میرزا مصطفی آشتیانی به بهبهانی رسانیدند و این امرموجب تشدید اعتراض بهبهانی، طلاب و مردم گردید.
[۴۵] - برای آگاهی ازاین مطلب به: بهزاد کشاورزی، همان گذشته، ص۱۱۰ مراجعه شود.
[۴۶] - برای آگاهی ازاین مطلب مراجعه شود به: ناظم الاسلام، همان گذشته، ص۶۹ به بعد ونیزکسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، ص۵۲ به بعد.
[۴۷] - ناظم الاسلام، همان گذشته، ص۸۰.
[۴۸] - ن – ک: آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطیت، ص ۲۱۸ به بعد.رائین،
[۴۹] - رائین، همان گذشته، ص۶۳۶.
[۵۰] - «عباسقلی خان قزوینی که سابقاً سمت خدمتگزاری به سعد الدوله و برخی از دوستان دیگر ملکم را داشت و در اواخر ناصرالدین شاه و زمان مظفری برای اینکه نام و نشان هواخواهان حقیقی ملکم از نظر پلیس و خفیه نویس شاه مستور بماند او را طرف وصول و ایصال مکاتیب ملکم قرار داده بودند و آخرین نوبتی را که ملکم به ایران آمده بود از طرف ارباب خود سمت مهمانداری او را برعهده داشته و کمی باسخنان ملکم آشنائی پیدا کرده بود ...و خود را از طرف ملکم مأمور هدایت و ارشاد داوطلبان دخول به مجمع آدمیت معرفی کرد...». ن – ک: محیط طباطبائی، مجموعۀ آثار میرزا ملکم خان، ص (یط).
[۵۱] - کلیۀ تعهد نامههای این محفل در اسناد خطی کتابخانۀ دکتر فریدون آدمیت ضبط شده است. ن – ک: رائین، ص۶۳۷. با این حساب می توان تصورکرد که وی دراین مورد اطلاعات کافی داشته باشد.
[۵۲] - فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطیت، ص۲۰۸.
[۵۳] - همان بالا، ص۲۱۰.
[۵۴] - اسامی هیئت مدیرۀ آن درسال ۱۲۸۳به شرح زیر بوده است: «میرزا عباسقلی خان آدمیت، میرزا ابراهیم خان عون الممالک، سلیمان میرزا (اسکندری)، میرزا علی خان انتظام الحکما، میرزا جواد خان سعد الدوله، میرزا محمد ناظم العلمای ملایری، میرزا محمود خان احتشام السلطنه، میرزا عبدالله خان مصدق الممالک، شاهزاده محمد علی میرزا معروف به شاهزاده علیخان.». ن – ک: همان، ص۶۳۵.
[۵۵] - رائین، همان، ص۶۴۷. به نقل ازفریدون آدمیت.
[۵۶] - همان بالا.
[۵۷] - خاطرات وخطرات، ص۱۵۷.
[۵۸] - همان، ص۶۴۳، به نقل از: کتابچۀ «تقلب طرح جدید».
[۵۹] - این مبلغ را محیط طباطبائی هزاراشرفی نوشته است. ن – ک: همان گذشته.
[۶۰] - رائین، همان گذشته، ص۶۴۹.
[۶۱] - کسروی، همان گذشته، صص ۱۵۱ – ۱۵۰.
[۶۲] - دوتن ازنامداران انقلاب مشروطیت.
[۶۳] - همان بالا، ص۱۵۱.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|