iran-emrooz.net | Sun, 02.10.2005, 5:24
دوم، دموكراسی
جوديو تابلينی / برگردان علی محمد طباطبايی
|
يكشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۴
دموكراسی در سراسر گيتی به كندی در حال گسترش است. از خاورميانه تا آمريكای لاتين و آسيا، بسياری از نظامهای استبدادی قدمهای تدريجی به سوی شكلهای دموكراتيك تر و پاسخگوتر از دولت بر میدارند، يا تبديل به دموكراسیهای كامل تر و كاراتری میشوند. دولت ايالات متحده برای استحكام بخشيدن به آزادیهای سياسی در بسياری از كشورهای در حال توسعه كه در قلمروی نفوذ او قرار دارند تصميم قطعی گرفته است. در واقع توسعه و دموكراسی به سنگ بنای سياست خارجی آمريكا تبديل شده است.
برای گراميداشت موج فعلی دموكراسی دلايل بسياری وجود دارد. دموكراسی معمولاً با بی عدالتی كمتر و سوء استفادهی ناچيزتر در حقوق بشر مرتبط است و به همين ترتيب با آزادیهای مبنايی مدنی و سياسی و با توجه و حساسيت بيشتر دولتها به اولويتهای حقيقی شهروندانش. اما برای موفقيتهای اقتصادی تا چه اندازه دموكراسی اهميت دارد؟
آن گونه كه شواهد تجربی نشان میدهند نه چندان. چنين امری ممكن است بسيار تعجب برانگيز به نظر آيد: آيا اين گونه نيست كه عملاً در تمامی كشورهای ثروتمند شكلهای دموكراتيك دولت حكومت میكنند، در حالی كه فقيرترين كشورها (به ويژه در آفريقا) غير دموكراتيك هستند؟ در واقع در سراسر جهان دموكراسیها شديداً با درآمد سرانهی بالاتر همبستگی مثبت نشان میدهند.
اما اين همبستگی مثبت هنگامی كه به بعد زمانی و نه مكانی قضيه توجه شود رنگ میبازد. كشورهايی كه تبديل به حكومتهای دموكراتيك میشوند، پس از مرحلهی انتقال سياسی خود به طور نسبی به رشد بالاتر اقتصادی نمیرسند. و متقابلاً وضعيت اقتصادی دموكراسیهايی كه ناكام مانده و به حكومت استبدادی باز میگردند روی هم رفته از گذشته بدتر نمیشود.
همبستگی كه ميان درآمد سرانه و دموكراسی در سرتاسر جهان مشاهده میشود میتواند به علت يك رابطهی علی وارونه باشد: يعنی هنگامی كه كشوری ثروتنمدتر میشود، دموكراسی احتمال بيشتری دارد كه باقی بماند. گذشته از آن ريشهی دموكراسی میتواند به علت شرايط ويژهی تاريخی يا فرهنگی باشد: بعضی از جوامع صرفاً نسبت به جوامع ديگر موفقيت بيشتری دارند، هم از جهت توسهی اقتصادی و هم توانايی آنها در پيشرفت و حفظ نهادهای دموكراتيك و سياسي.
هرچه هم كه علت همبستگی مثبت سراسری مشاهده شده ميان درآمد سرانه و دموكراسی باشد، نبايد آن را با عليت اشتباهی گرفت. دموكرات بودن به نظر نمیرسد كه برای موفقيت اقتصادی چندان اهميتی داشته باشد. البته انواع بسيار متفاوتی از انتقال دموكراتيك وجود دارد كه همهی آنها را يك كاسه كردن میتواند گمراه كننده باشد.
يك تفاوت گذاری بسيار مهم در عمل به رابطهی متقابل نظام اقتصادی و سياسی باز میگردد. يك دموكراسی زاده شده در محيطی كه به لحاظ اقتصادی باز است و در همراهی با نظام بازاری كه به خوبی كار میكند و سرمايه گذاریهای گستردهی مستقيم خارجی و تجارت نسبتاً چشمگير بين المللی قرار دارد، احتمال دارد كه توسعه و تكامل اقتصاد ليبرالی اش را استحكام بخشيده و انتظارات و اميدها را تثبيت نموده و به اين ترتيب به سرمايه گذاری بيشتر و رشد سريع تر بينجامد. برعكس، چنانچه اقتصاد كشوری شديداً توسط حكومت كنترل گردد، دارای موانع حمايتی در برابر واردات خارجی و حركتهای آزاد سرمايه باشد، يا بر فروش و ايجاد درآمد از منابع داخلی تمامی شونده برای رسيدن به ارز خارجی متكی باشد، در چنين شرايطی انتقال به دموكراسی میتواند دچار پوپوليسم و كشمكشهايی برای تقسيم مجدد منابع گرديده، و به رشد اقتصادی صدمههای شديدی وارد آورد.
شواهد تجربی اين تصور را مورد تاييد قرار میدهد كه كاميابی دموكراسی بستگی دارد به گشودگی اساس نظام اقتصادی در زمان انتقال و تحول سياسي. در دورهی پس از جنگ جهانی دوم موفقيت آميز ترين قسمتهای گذار دموكراتيك در واقع بعد از اصلاحات گستردهی اقتصادی كه وسعت و ميدان بازار را توسعه داده و ادغام و يكی سازی بين المللی را تسهيل نمودند قرار گرفته بودند. مثالهايی در اين خصوص شيلی و كرهی جنوبی در اواخر دههی ١٩٨٠ و مكزيك در ميانهی دههی ١٩٨٠ است.
برعكس، هنگامی كه تلاش برای انتقال دموكراتيك در محيط و شرايطی شكننده و بسته انجام گرديد، نتيجه از حالت قبل از آن هم بدتر از آب درآمد. مثالی برای آن نهادينه ساختن دموكراسی در آمريكای لاتين و فيليپين در ميانهی دههی ١٩٨٠ است، و همچنين تركيه در اوايل دههی ١٩٨٠ و نپال در ١٩٩٠. تفاوت ميان چين و روسيه نيز با اين الگو مطابقت بسيار دارد.
چين ابتدا نظام اقتصادی خود را در برابر بقيهی جهان گشود و همين تازگی است كه به فكر رفرم سياسی افتاده است ـ البته به كندي. در عوض روسيه يكمرتبه به ميان دموكراسی پريد و پس از آن بود كه از جايگزينی سوسياليسم با نظام بازار دچار ترديد و نگرانی گرديد. شايد بتوان گفت كه در روسيه راه ديگری نبود، اما مسيری كه چين میپيمايد به نظر میرسد كه برای رسيدن به موفقيت پايدار اقتصادی احتمال بيشتری داشته باشد.
معنای آن اين نيست كه دموكراسی اهميتی ندارد، ليكن توالی اصلاحات برای پيشرفت موفقيت آميز اقتصاد نقش تعين كننده دارد و از اين رو اصلاحات شانس به مراتب بيشتری برای رسيدن به شكوفايی پايدار اقتصادی خواهد داشت.
يك منطق بسيار مهم برای آن اين است كه در ايجاد يك نظام بازار كارا و موفق حكومت بايد حقوق مبنايی فردی را مورد احترام و توجه قرار دهد: يعنی حكومت قانون، مالكيت و دارايی شخصی و تقويت و به اجرا درآوردن عدالت. اين حقوق بنيادی جزء لاينفكی از يك كشور دموكراتيك میباشند. اما هنگامی كه موضوع بر سر توسعهی اقتصادی است، اين حقوق مبنايی نسبت به ساير جنبههای صرفاً سياسی دموكراسی مانند حق رای عمومی و رقابت واقعی سياسی اهميت بيشتری دارند.
به همين ترتيب بود كه جهان غرب در قرنهای ١٩ و ٢٠ دموكراتيك شد. ليبراليسم اقتصادی ابتدا آمد، سپس نوبت به ليبراليسم سياسی رسيد. اما امروز دموكراسیهای جوان بايد همه چيز را سريع تر به جلو برند. آنها ديگر نمیتوانند از چنين تجملی برخوردار باشند كه ابتدا حق رای را به دارندگان دارايی و زمين يا به شهروندان (بورژواهاي) اهل سواد و تحصيلات اقتصادی اختصاص دهند.
در هر حال ما بايد هميشه درسهای تاريخ را به خاطر داشته باشيم. اصلاحات سياسی چنانچه پس از اصلاحات اقتصادی قرار گيرند احتمال بيشتری دارد كه قرين موفقيت شوند. ما بايد بر اين نكته پای فشريم كه مصر يا پاكستان نظام بازار خود را تقويت كرده، حكومت قانون را به اجرا گذارده و اقتصادهای خود را به روی تجارت بين الملل و حركتهای آزاد سرمايه بگشايند. امكان پذير ساختن انتخابات آزاد و رقابت واقعی سياسی البته به سهم خود بسيار مهم اند، اما بايد پس از اصلاحات اقتصادی واقع شوند و نه قبل از آن.
جوديو تابلينی استاد علم اقتصاد در دانشگاه Bacconi در ميلان است.
1: Democracy Comes Second by Guido Tabelini
Project Syndicate 2005.