سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
به بهانهی سالگرد تشکیل حکومت ملی آذربایجان
نگاهی به سخنرانی تاریخی سید جعفر پیشهوری در مجلس شورای ملی
به جرئت میتوان گفت که در بارهی کمتر شخصیت سیاسی تاریخ معاصر ایران به اندازهی سید جعفر پیشهوری قضاوتهای ضد و نقیض انجام گرفته است. علیرغم نقش مهم پیشهوری در وقایع تاریخ معاصر کشور، به دلایل مختلفی اطلاعات و آگاهی در بارهی او کم است. از جملهی این دلایل میتوان گفت که بخش بزرگی از زندگی پیشهوری به علت فعالیت مخفی او در دوران حزب کمونیست ایران در هالهای از ابهام قرار دارد. از طرف دیگر رهبران جنبش چپ یا عمداً در بارهی او سکوت کردهاند و یا قضاوتهای آنها خالی از غرض و مرض نیست. حساب محققین و تاریخنگارانی که به علت وابستگی به اردوگاه راست با جهان بینی و فعالیتهای سیاسی او مخالف هستند، نیز پیشاپیش روشن است. برای آنها پیشهوری مامور و جاسوسی محسوب میشود که با کمک شورویها قصد «تجزیهی آذربایجان» و الحاق آن به «ایالت آران» را داشته است. این گونه «محققین» نان به نرخ روز خور و وابسته به دربار پهلوی و مراکز به اصطلاح تحقیقاتی جمهوری اسلامی و همچنین نویسندگان مغرض وابسته به دکترین فاشیستی «یک ملت- یک زبان»، در آثار متعدد خود شخصیت اصلی پیشهوری را در زیر آواری از تهمت و افترا پوشاندهاند. لذا همهی اینها کار محقق بیطرف را با دشواریهای زیادی روبرو میسازد.
برای روشنی افکندن بر نکات تاریک این بخش از تاریخ معاصر کشور و زندگی سید جعفر پیشهوری، در سالهای اخیر کوششهائی توسط محققین آذربایجانی از جمله آقایان علی مرادی مراغهای، شاهرخ فرزاد و رحیم رئیسنیا(۱) و همچنین محقق جمهوری آذربایجان آقای جمیل حسنلی انجام گرفته و اسناد تازهای در اختیار علاقمندان گذاشته شده است.
از جملهی این اسناد تازه منتشر شده میتوان به متن سخنرانی سید جعفر پیشهوری در دورهی چهاردهم مجلس شورای ملی اشاره کرد. سند حاوی این سخنرانی توسط آقای غلامرضا نظامی در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی پیدا شده و در سومین شمارهی مجلهی آذر تورک (۲) منتشر شده است. آقای غلامرضا نظامی که کارشناس علوم سیاسی میباشد، در مقدمهی فاضلانهای که در بارهی این سخنرانی نوشته است، به نحوهی پیدا کردن متن این سخنرانی اشاره کرده و مینویسد: «... با مطالعهی سخنرانی زیر که یک ماه قبل از رایگیری در خصوص اعتبارنامهی وی در جلسه سی و هفتم از دور چهاردهم مجلس شورای ملی به تاریخ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۲۳ در صحن علنی ایراد شد و از مجموعهی روزنامهی رسمی مذاکرات مجلس حذف گردیده است، میتوان پی برد که تا چه حد صراحت لهجه و تاکید وی بر انجام اصلاحات ساختاری و بنیادی حذف وی را از سوی چهرههای محافظه کار مجلس ضروری ساخت.»
از متن سخنرانی میتوان دریافت که اکثریت مرتجعین مجلس، شخصی مثل پیشهوری را موی دماغ خود دیده و به هر نحوی سعی در حذف او نمودهاند.
پیشهوری میدانست که از این مجلسی که اکثریت اعضای آن را بچه فئودالها، دزدهای اموال عمومی و وابستگان به انگلیس تشکیل میداد، آبی برای آذربایجان گرم نخواهد شد و نمایندگی وی در مجلس شورای ملی فقط تریبونی را در اختیار او قرار میدهد تا از ظلم و ستمهائی که در دورهی سلطنت پهلوی اول به مردم آذربایجان شده بود، سخن بگوید. او در این رابطه مینویسد: «من طوریکه مکرر نوشتهام، هرگز خودم داوطلب مقامی نشدهام و تمام مقامات اجتماعی در نزد ما مقصد نیست، واسطه است. ... دیگران مجلس و نمایندگی را جور دیگر میدانند. در نظر ما آنجا یک فرونت دیگری بیش نیست.»(۳) لذا رای مجلس مبنی بر عدم صلاحیت نمایندگیاش نیز برای او اهمیتی ندارد و برای رای این مجلس فاسد تره هم خرد نمیکند: ” ما افتخار میکنیم که نمایندگان زور، پول و نیرنگ و تزویر ما را از خود ندانستند و بر علیه ما مهره سیاه دادند... شانزده هزار رای مردم پاک و بیغل و غش تبریز را با پنجاه رای مغرضانه از بین میبرند. ... ما بیدی نیستیم که از این بادها بلرزیم.”(۴)
فرازهائی از این سخنرانی، براستی حاوی مطالب تکان دهندهای از وضعیت اقتصادی و اجتماعی آذربایجان در بحبوحهی تاسیس فرقهی دمکرات آذربایجان و تشکیل حکومت ملی میباشد. پیشهوری در این سخنرانی به وضعیت اقتصادی، آموزش و پرورش و بهداشت آذربایجان اشاره کرده و با مثالهائی ساده و عامه فهم از ویرانیهای حاصل دوران پهلوی اول در آذربایجان سخن میگوید.
نمایندهی اول شهر تبریز در بارهی بهداشت بزرگترین شهر آذربایجان میگوید: “وقتی که من به تبریز وارد شدم، دیدم برای هر بیمارستانی که در تبریز است، برای هر بیمارستانی سی هزار تومان تقاضا کرده بودند و چهارده هزار تومان تصویب شد. در صورتیکه برای مریضخانهی پنجاه تختخوابی که حساب کردیم، برای هر بیماری که یک تومان حساب شود، پنجاه و پنج هزار تومان خرج آن میشود و نسبت به آن چهارده هزار تومان که حساب کردند، نسبت به هر بیماری دو ریال میرسد. این را شما حساب کنید. پنجاه و پنج هزار تومان بودجهی بهداری تبریز است. این را که ما حساب کردیم برای اهالی آذربایجان و قسمت کردیم ببینیم برای هر نفر چقدر خرج میشود، دیدیم به هر نفری به قیمت یک سیگار هم نمیشود. این دو مریضخانه امروز تعظیل است. مریض هم نمیتواند منتظر باشد.”
پیشهوری در بخش دیگر سخنرانیاش در بارهی آموزش و پروش آذربایجان میگوید: «الان در تبریز از تمام دبستانها و دبیرستانهائی که هست، فقط شش تا دولتی است و بقیهاش ملی است. بنده رفتم دیدم آن اطاقهائی که بچهها در آن درس میخوانند. شما اسبتان را نمیبندید. برای اینکه این قدر خراب است که اطمینان نمیشود کسی آنجا باشد. به آموزگار هم ماهی سی تومان حقوق میدهند. یک آموزگاری که ماهی سی تومان یا چهل تومان حقوق میگیرد، چطور میتواند بچههای شما را درس یدهد و تعلیم بدهد. و شما هم مدعی هستید که ما داریم تعلیمات عمومی را اجرا میکنیم. برای تمام آذربایجان یک دبستان فقط از محل اعتبار تعلیمات عمومی در نظر گرفته شده است. آن وقت شما حساب کنید ببینید در عرض چند سال با این ترتیب میتوانید این کار انجام بدهید.»
با مثالی عامه فهم از سو استفادههای وابستگان به دربار و انگلیس و رابطه این دزدیها با معیشت و زندگی مردم آذربایجان میگوید: «همین سو استفاده که اخیرا در مجلس گفته شد. این پارچههائی که داده شده است به رشیدیان و بطور تحقیق در بازار فروخته شده است. این پارچهها را اگر پهن کنید، یک نفر آدم تا سی روز میتواند روی آن راه برود. ولی اگر اعتبار بهداری آذربایجان را به این حساب در بیاوریم، شاید نیم ساعت هم نمیشود روی آن راه بروند. یعنی فقط از اینجا تا میدان توپخانه میشود. ولی اگر آنرا به خواهیم حساب بکنبم، مسافت ار اینجا تا بندر شاه میشود. از یک نفر تاجر تبریزی پرسیدم که این بودجهی فرهنگ آذربایجان را اگر به حساب در بیاوریم و تبدیل بکنبم به لاستیک اتومبیل، جه قدر میشود. گفت ماهی دو حلقه لاستیک میشود. با این ترتیب ما میخواهیم مردم پشتیبان ما باشند و حرف ما را گوش بدهند؟!»
در بارهی وضعیت کشاورزی و دامداری آذربایجان میگوید: «بنده رفتم ادارهی کشاورزی آذربایجان را دیدم. میزها تمام مرتب است. ماشین نویس مرتب دارد. ولی از این ادارهی کشاورزی نمیتوانید اطلاع پیدا کنید که چند گوسفند در آذربایجان است و برای اصلاح نژاد حیوانات، برای اصلاح فلاحت باغبانی، برای این میوهای که در آذربایجان از طلا هم قیمتاش بیشتر است و میشود به حد وفور تهیه کرد و برای این قبیل چیزها کاری نمیشود. یک دستگاه بزرگی است از میز و صندلی. ولی کار نیست. اینست که میگویند ادارات ما کار نمیکنند.»
و طنز تلخ تاریخ را ببین که بعد از شصت و شش سال که از سرنگونی دولت ملی آذربایجان میگذرد و بعد از خرابی بصره و سوختن فرصتهای تاریخی و کشتارها و سرکوبها به نام حفظ تمامیت ارضی، اخیراً مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در سند تنظیمی خود با توصیه به ایجاد نظام فدرالی در ایران مینویسد: «تمركز زدایی پیدرپی از دو طریق تفویض اختیار و برپایی دولتهای تمام عیار منطقهای (شامل مجریه و مقننه) و محلی (شهرداریها) نظام اداره كشور را در سند چشمانداز به سمت نظام فدرالی نزدیك كند و نظام برنامهریزی فعلی به مرور زمان كنار گذاشته شده و به مناطق (استان و شهرستان) و شهرداریها محول شود. این مهم باعث میشود كه در نظام تصمیمگیری، تصمیمات كماهمیت به مدیران رده پایینتر محول شود و فرصت لازم برای تصمیمگیریهای مهم برای مدیران رده بالا افزوده شود و كیفیت تصمیمات نیز ارتقا یابد.»
انگار سید جعفر پیشهوری نه در ۲۳ خرداد ۱۳۲۳ بلکه در سال ۱۳۹۱ شمسی در بارهی کار مجلس، وضعیت دولت و مظلومیت آذربایجان از تریبون مجلس شورای اسلامی سخن میگوید: «مرکز ثقل کار باید مجلس باشد. کار را باید اینجا یاد بدهند. وقتی که مجلس محترم شورای ملی سر موقع تشکیل نمیشود، آن وقت شما از یک نفر مامور دولت که در فکر رتبه است و درجه میخواهد چه انتظاری دارید. وقتی که کار شما منظم نیست. وقتی شما فکر میکنید وقتی دولت لایحه آورد ما جلسه تشکیل میدهیم، دیگر چه انتظار دارید که وزرا برای شما کار بکنند. چه انتظار دارید که فلان ثبات برای شما کاری انجام دهد. در این ادارهها روی کارهای سخت و زیاده روی کارها بطوری انباشته شده است که اگر یک وزیری بخواهد عریضه بنویسد، باید یک ماه، چهل روز، شصت روز صبر بکنند و منتظر باشند تا آنکه آن عریضه بدست وزیر برسد. و یک ماه باید منتظر باشد، تا به چه نتیجه رسیده است. تازه اگر در جریان کار از این میز به آن میز، عریضه گم نشود، اسباب خوشوختی خواهد بود.»
انگار آذربایجان تکه تکه شده در میان ایالتها و استانها دیگر بار از زبان سید جعفر پیشهوری غرش میکند: «آن سیاست نحس که میخواستند آذربایجان را خرد بکنند، تکه تکه بکنند. میخواستند تبریزی را که علم آزادی را بلند کرده بود، نباشد و از بین برود. برای اینکه میترسیدند یک مرتبهی دیگر آن آتش مقدس که از آنجا بلند شده و این مملکت را نجات داده، دو مرتبه آن آتش بلند شود.»
هنگامی که بعد از زلزلهی اخیر قره داغ آذربایجان مقامات محلی نا امید از پیدا کردن فرماندار پروازی (حتما ساکن تهران) دست به دامان استانداری آذربایجان شدند، هنگامی که خامنهای با اهن و تلپ و با اعوان و انصارش به منطقهی زلزله زده آمد و به زبانی که اکثریت مردم آن را نمیفهمیدند، سخن گفت، هنگامی که اکیپهای امدادی بعد از تظاهرات و اعتراضات متعدد مردم آذربایجان با تاخیری چند روزه وارد منطقه شدند و تازه متوجه شدند که اکثریت بیسواد مردم زلزله زده -که زبانشان ترکی آذربایجانی است- قادر به تکلم به زبان آنها - زبان به اصطلاح رسمی فارسی- نیستند و بعد از رد دو فوریت لایحهی کمک به زلزلهزدگان آذربایجان در مجلس شورای اسلامی، سخنان سید جعفر پیشهوری در صحن مجلس شورا دوباره جان میگیرند «نباید به آن نظری که روسای سابق به ما نگاه میکردند، به نظر فشار و زور و به نظر تعدی نگاه میکردند، حالا به ما نگاه کنند. ما هم یک قسمتی از مملکت هستیم. ما هم حق داریم که از وسائل مادی و معنوی این مملکت استفاده کنیم. در تبریز امروز یک روزنامه نیست. در صورتی که یک ایالت بزرگی است که در موقعش یک روزی آزادی برای ما گرفته است.»
در بارهی متن سخنرانی باید بگویم که سخنان سید جعفر پیشهوری کاراکتر شفاهی دارند و حتما نیز تند نویسان مجلس در ثبت سخنرانی اشتباهاتی کردهاند و اغلاط مختلفی نیز در آن وارد شدهاند. بهر حال من این سخنرانی را عینا از شمارهی سه مجلهی آذر تورک به تاریخ آگوست 2007 میلادی آورده ام. برای تسهیل کار خواننده فقظ (.) و (،) را به متن اضافه کردهام. به علت عدم دسترسی به آرشیو نشریه، مجبور به تایپ دوبارهی آن شدم.
همان طوریکه آقای غلامرضا نظامی در مقدمه نوشتهاند، سخنان پیش ار دستور پیشهوری از صورت جلسات مجلس حذف شده است. من نیز در سایت کتابخانهی مجلس شورای اسلامی بدنبال این سخنرانی گشتم. ولی هر چه گشتم، کمتر پیدا کردم.
سخنرانی سید جعفر پیشهوری در دورهی چهاردهم مجلس شورای ملی
اولا بنده خیلی متاسفم که چندین بار خواستم و نوبت به بنده نرسید و ترتیبات حرف زدن و اجازه خواستن یک طوری است که متاسفانه اشخاصی که کم رو هستند یا ناشی هستند کمتر موفق میشوند حرف بزنند. بنده از روزی که آمدهام، یک پیغامها و یک سفارشاتی اهالی تبریز برای مجلس شورای ملی فرستادهاند، که مقتضی بود زودتر به عرض مجلس شورای ملی برسانم. ولی بنده موفق نشدم. و امروز هم وقت تنگ است و نمیتوانم به تفضیل به عرض آقایان برسانم. و حالا میخواهم هر چه ممکن شود نه مثل یک نفر وکیل آذربایجان بلکه مثل یک نفر مدیر روزنامه، مثل یک نفر مخبر روزنامه که در جریان زندگی اهالی وارد شده بودم، آنها را به عرض آقایان برسانم و آقایان هم اطلاع پیدا کنند که ما چه میگوئیم و مردم چه میخواهند. و خواهش میکنم آقایان یک قدری توجه بفرمایند. قبل از اینکه وارد پیغامهای آقایان آذربایجانیها بشوم، میخواستم راجع به حسات خصوصی، عرایضی عرض بکنم.
بنده نمیدانم برای یک موضعهائی که روزنامهها میتوانند بحث بکنند، تمام روزنامههای داخله و خارجه هم بحث میکنند و در هر جا مینویسند و در روزنامههای خودمان هم ممکن است نوشت، برای این قبیل مطالب چرا جلسه خصوصی تشکیل میشود؟ این کار واقعا هیچ معنی ندارد که مدتی مدیران جراید و تماشاچیها معطل شوند و جلسهی خضوصی برای یک موضوع عادی تشکیل شود. که از آن جلسه هیچ نتیجه گیری نشود. البته این قاعده چه به عقیدهی من از اول بد گذاشته شده است. در صورتی که باید مطالب به صورت لایحه در بیاید و به مجلس داده میشود و بعد میرود به کمسیونها و در فراکسیونها هم اظهار نظر میکنند و تصویب میشود. دیگر جلسهی سری و جلسهی خصوصی نمیخواهد. این وقت تلف کردن نمیدانم برای چیست. الان چندین ماه از عمر این مجلس گذشته و هیچ کاری برای مملکت نشده. تا امروز هنوز بودجهی تفضیلی کشور به مجلس نیامده و شما آمده اید یک اختیاراتی داده اید و یک قانونی وضع کرده اید که بر طبق سال گذشته یک مخارجی بشود و یک خرجهائی هم بشود. ولی معلوم نیست که نمایندگان امروز با آن عقایدی که نسبت به بودجه دارند با آن عقایدی که بودجهی سال گذشته را تصویب کرده بودند موافقاند و یا موافق نیستند. و باید بودجه به مجلس بیاید و ما هنوز از بودجه اطلاعی نداریم. و فردا هم میآیند و یک دوازدهم، چهارم را میآورند و میگذرانند، شروع میکنیم به خرج کردن. در صورتیکه اساس کار مجلس شورای ملی نظارت در بودجه و رسیدگی به جمع و خرج مملکت است و برنامهی دولتها باید روی بودجه باشد و این کار از هر چیزی مهمتر است. حالا من نمیخواهم زیاد روی این موضوع بحث کنم.
وقتی که من میآمدم، آذریایجانیها دو موضوع را به من سفارش کردهاند که اینجا مذاکره کنم. یکی اینکه مجلس شورای ملی باید مرکز ثقل مملکت باشد و اینجا مرجع مردم باشد و احتیاجات روزانهی مردم و کارهای مردم در پشت این تریبون باید انعکاس پیدا کند و مردم بتوانند به این اعتماد پیدا بکنند. ولی فعلا ما نمیتوانیم بگوئیم کارهائی که کرده ایم مطابق میل مردم بوده است و فعلا هم کاری که میکنیم مطابق میل مردم است. و حالا هم اگر این طور ادامه پیدا بکند گمان میکنم ما بین مجلس و ملت یک دیوار بسیار ضخیمی مثل دیوار چین حایل خواهد شد و بالنتیجه ملت از مجلس ناراضی خواهد شد. و میخواهم یک قدری جسارت کنم و عرض کنم که متنفر خواهد شد. برای اینکه مردم میبینند بعد از شهریور یعنی بعد از سقوط دیکتاتوری که تمام تقصیرات را گردن یک شخص گذارده بودند، چندان تغییری در عملیات پیدا نشده است. و متاسفانه بنده در روزنامهها میخواندم که عملا کار مجلس روی شخصیتها و منم و منمها و اله کردم و بله کردم اداره میشود. در صورتیکه در این موقع خطرناک و باریک باید یک هدف معین و واضح و روشنی باشد تا مجلس بتواند یک دولتی درست بکند که آن هم هدف داشته باشد و به درد ملت بخورد (صحیح است).
کلاه خودتان را قاضی بکنید. بنده در آن جاهای تاریک در آن کلبههای محقر که بچههای هشت ساله و شش ساله دارند کار میکنند، وارد شدم. دیدم آنها شما را نمیشناسند و شما را از خودشان نمیدانند. آنها میگویند دولت در فکر ما نیست. گرسنه هستیم، نان نداریم و هیچ چیز نداریم و معلوم نیست که دولت چه کاری میکند. وقتی که من به تبریز وارد شدم، دیدیم برای هر بیمارستانی که در تبریز است. برای هر بیمارستانی سی هزار تومان تقاضا کرده بودند و چهارده هزار تومان تصویب شد. در صورتیکه برای مریضخانهی پنجاه تختخوابی که حساب کردیم، برای هر بیماری که یک تومان حساب شود، پنجاه و پنج هزار تومان خرج آن میشود و نسبت به آن چهارده هزار تومان که حساب کردند، نسبت به هر بیماری دو ریال میرسد. این را شما حساب کنید. پنجاه و پنج هزار تومان بودجهی بهداری تبریز است. این را که ما حساب کردیم برای اهالی آذربایجان و قسمت کردیم ببینیم برای هر نفر چقدر خرج میشود، دیدیم به هر نفری به قیمت یک سیگار هم نمیشود. این دو مریضخانه امروز تعطیل است. مریض هم نمیتواند منتظر باشد مجلس شورای ملی جلسهی خصوص تشکیل بدهد که نقرهها را بفروش یا نفروشد. او درمان میخواهد. چاره میخواهد. الان در تبریز دو بیمارستان که هست هر دو تعطیل است. (بعضی از نمایندگان- همه جا تعطیل است) این است که بنده خیال میکنم وظایفی که به گردن آقایان گذاشته شده است و این دونده گیهائی که ما با آقایان کردیم و آمدیم این کرسیها را اشغال کردیم، یک وظایف سنگین را به عهدهی ما گذاشته است.
البته سیاست خارجی ما خیلی روشن است. اینهم یا از خود ما بود یا از یک شخص بصیری بود که یک وقتی یک پیشنهادهائی کرد، که امروز سیاست خارجی ما روی آن پیشنهاد خیلی روشن است. در قسمت کارهای داخلی و سیاست داخلی هم اگر یک دولت خیلی مقتدر و محکمی باشد که تکیهاش به ملت باشد و ملت او را بشناسد و تکیهاش به مجلس باشد و اکثریت مجلس از روی یک نظریات صحیحی و از روی ایمان نه از نظرهای خصوصی و اینکه من اله میکنم بله میکنم، او را تقویت کند، تصور میکنم وضع داخلی هم روشن بشود. ولی به شرط اینکه، اگر نظرهای خصوصی هم داشته باشیم، زیر پا بگذاریم و برویم به طرف ملت و نظریات آنها را تامین کنیم.
البته شما میگوئید که برای هر کاری باید لایحه بیاید در مجلس تصویب شود. ولی من نمیدانم که احتیاجات مردم را چطور میشود به این ترتیب تامین کرد. این مریضخانه که الان تعطیل است، چقدر میتوانند مردم صبر کنند. بیمارها چقدر بمانند تا لایحه و محل اعتبار خرج این مریضخانهها بگذرد؟ یک کسی که زیر اوتومبیل برود، اگر یک جائی نباشد که اقلاً او را ببرند پانسمان کنند و یا صورت مجلس تهیه کنند که این شخص زیر اوتومبیل رفته است، این را من نمیدانم میخواهند چکار کنند. اگر دولت اکثریت ندارد و لایحه نمیآورد به مجلس، برای اینکه میترسد اکثریت مجلس موافقت نکنند. یک چنین دولتی که از اکثریت مجلس میترسد، آن دولت نمیتواند کار کند. باید یک دولتی بیاید که بداند اکثریت مجلس پشتیان او است و پشتیان اکثریت مجلس هم باید ملت باشد و ملت باید احساس کند که اکثریت مجلس به دردهای او میرسد. باید بفهمد که مجلس به او بهداری میدهد.
یک قانون از مجلس سیزدهم گذشت که نمیدانم واقعا از روی عقیده و تحقیقات بود و یا اینکه میخواستند واقعا خودشان را حق به جانب نشان بدهند. و آن قانون تعلیمات عمومی بود. الان در تبریز از تمام دبستانها و دبیرستانهائی که هست، فقط شش تا دولتی است و بقیهاش ملی است. بنده رفتم، دیدم آن اطاقهائی که بچهها در آن درس میخوانند، شما اسبتان را نمیبندید. برای اینکه این قدر خراب است که اطمیان نمیشود کسی آنجا باشد. به آموزگار هم ماهی سی تومان حقوق میدهند. یک آموزگاری که ماهی سی تومان یا چهل تومان حقوق میگیرد، چطور میتواند بچههای شما را درس یدهد و تعلیم بدهد. و شما هم مدعی هستید که ما داریم تعلیمات عمومی را اجرا میکینیم. برای تمام آذربایجان یک دبستان فقط از محل اعتبار تعلیمات عمومی در نظر گرفته شده است (فریور- آنهم که عملی نشد). آن وقت شما حساب کنید ببینید در عرض چند سال با این ترتیب میتوانید این کار انجام بدهید. به عقیدهی من باید مجلس این چیزها را از دولت بخواهد. و از دولت بخواهد که بودجه بیاورد. اگر این دولت نمیتواند و موفق نمیشود، یک دولت دیگری تعیین کنید که این کار را انجام بدهد. باید دولتی بیاید که بهداشت مردم را درست کند. فرهنگ مردم را درست کند. این چیزها را درست کند و به دست مامورین خودش بسپارد که آنها این دردهای مردم را دوا کنند.
اینکه احساس میکنید من عصبانی هستم، علت آن این است که آن اشخاصی با بنده حرف میزنند، از من عصبانی تر بودند. بنده در روزنامه نوشتم که یک روز بود که هر کس برای خودش زندگی میکرد. ولی باید امروز برای مردم کار کنیم. یک مجلسی بود که بنده رفتم یک روز آنجا صحبت کردم. بعد از تمام شدن صحبت، یک کارگری روی مرا بوسید و من در آنجا گفتم که من نمیروم به این مجلس برای اینکه مردم از من یک انتظاراتی دارند و من تصور نمیکنم که بتوان انتظارات مردم را انجام دهم. مردم از من این انتظار را دارد، که بهش نان بدهند. پارچه بدهند. لباس بدهند. بهداشت و فرهنگ او را تامین کنند. وضع بهداشت تبریز را که الان توضیح دادم با این ترتیب این سو استفادههائی هم میشود. در نظر بگیرید همین سو استفاده که اخیرا در مجلس گفته شد. این پارچههائی که داده شده است به رشیدیان و بطور تحقیق در بازار فروخته شده است. این پارچهها را اگر پهن کنید، یک نفر آدم تا سی روز میتواند روی آن راه برود. ولی اگر اعتبار بهداری آذربایجان را به این حساب در بیاوریم، شاید نیم ساعت هم نمیشود روی آن راه بروند. یعنی فقط از اینجا تا میدان توپخانه میشود. ولی اگر آنرا به خواهیم حساب بکنبم، مسافت از اینجا تا بندر شاه میشود. از یک نفر تاجر تبریزی پرسیدم که این بودجهی فرهنگ آذربایجان را اگر به حساب در بیاوریم و تبدیل بکنبم به لاستیک اتومبیل چقدر میشود. گفت ماهی دو حلقه لاستیک میشود. با این ترتیب ما میخواهیم مردم پشتیبان ما باشند و حرف ما را گوش بدهند؟!
این طورها نمیشود. ما باید مردم را از فلاکت و ادبار و از این کوران بزرگ سیاسی و از این کورانی که از زمین و آسمان و شمال و جنوب پیدا شده است، نجات بدهیم. ما مسئولیم. شما مسئول هستید. نگوئید دولت باید این کار را بکند. دولت را باید شما تعیین کنید. دولت را شما انتخاب میکنید. اختیار دولت با شما است. برنامهی دولت را باید شما تعیین کنید. بودجهی دولت با برنامهی شما تطبیق نمیکند. یک حرفهائی میزنند و شما را تشویق میکنند. ولی وقتی که به عمل میرسد، یک کار دیگری میکنند. باید فکر این چیزها را کرد. بودجه را هنوز من نخوانده ام. مثل اینکه میگویند به سه میلیارد رسیده است. سه میلیارد را حساب کنید. به هر فامیل پنج نفری دویست تومان میرسد. البته با این وضعیت و با ابن ترتیب نمیشود مملکت را اداره کرد. بنده رفتم ادارهی کشاورزی آذربایجان را دیدم. مثل یک مخبر روزنامه. مثل یک آدمی که خودش را توی مردم انداخته است. مثل یک آدم معمولی. شما هم اگر به این صورت بروید خیلی چیزها را میبینید. شما اگر این لباس قشنگ را میکندید، فکل کراوات را کنار میگذاشتید، خیلی چیزها را میدیدید. و خیلی حساس تر و جدی تر و خیلی شدیدتر میتوانستید باشید. پس خودتان را مذمت کنید.
بنده رفتم ادارهی کشاورزی آذربایجان را دیدم. میزها تمام مرتب است. ماشین نویس مرتب دارد. ولی از این ادارهی کشاورزی نمیتوانید اطلاع پیدا کنید که چند گوسفند در آذربایجان است. و برای اصلاح نژاد حیوانات، برای اصلاح فلاحت باغبانی، برای این میوهای که در آذربایجان از طلا هم قیمتاش بیشتر است و میشود به حد وفور تهیه کرد و برای این قبیل چیزها کاری نمیشود. یک دستگاه بزرگی است از میز و صندلی ولی کار نیست. اینست که میگویند ادارات ما کار نمیکنند. یک اردوی بزرگی بنده در این تثبیت نرخها دیدم. این یک قشونی است که برای حقوق آنها این ملت مالیات میدهند. این قشون برای شما چه میکند؟ این قشون برای شما چه کاری صورت داده است؟ هیچ کاری صورت نداده است.
اینست که از آقایان نمایندگان تقاضا دارم یک قدری خودشان را فشار به دهند. و از هیئت رئیسه هم تقاضا دارم که سعی کنند جلسه را که باید ساعت نه تشکیل شود، همان ساعت نه تشکیل بدهند که آقایان نمایندگان اینجا بیایند و دردها را بگویند. البته نمیگویم دستور نباشد. ولی باید دردها را علاج کنیم. چون یکی از آقایان نمایندگان میگفت ما باید حرف بزنیم. این بدبختی است. ما را برای حرف زدن نفرستادهاند. ما را اینجا فرستادهاند که مملکت را در این موقع سختی و بدبختی از روی بصیرت اداره کنیم. از روی یک سیاست روشن و تاکتیک دقیقی اداره کنیم. البته باید دولت اداره کند. ولی راهنمای دولت باید مجلس باشد و مرکز ثقل دولت باید اینجا باشد. مرکز ثقل کار باید مجلس باشد. کار را باید اینجا یاد بدهند.
وقتی که مجلس محترم شورای ملی سر موقع تشکیل نمیشود، آن وقت شما از یک نفر مامور دولت که در فکر رتبه است و درجه میخواهد، چه انتظاری دارید. وقتی که کار شما منظم نیست، وقتی شما فکر میکنید وقتی دولت لایحه آورد، ما جلسه تشکیل میدهیم، دیگر چه انتظار دارید که وزرا برای شما کار بکنند. چه انتظار دارید که فلان ثبات برای شما کاری انجام دهد. در این ادارهها روی کارهای سخت و زیاده روی، کارها بطوری انباشته شده است که اگر یک وزیری بخواهد عریضه بنویسد، باید یک ماه، چهل روز، شصت روز صبر بکنند و منتظر باشند تا آنکه آن عریضه بدست وزیر برسد. و یک ماه باید منتظر باشد تا به چه نتیجه رسیده است. تازه اگر در جریان کار از این میز به آن میز عرضه گم نشود، اسباب خوشوختی خواهد بود.
این است که باز تکرار میکنم که آذربایجانیها از مجلس و این دوره، مخصوصا انتظار دارند که آن سیاست نحسی که میخواستند آذربایجان را خرد بکنند، تکه تکه بکنند. میخواستند تبریزی را که علم آزادی را بلند کرده بود، نباشد و از بین برود. برای اینکه میترسیدند یک مرتبهی دیگر آن آتش مقدس که از آنجا بلند شده و این مملکت را نجات داده، دو مرتبه آن آتش بلند شود. آذربایجانیها میگویند که مجلس را خیلی مقدس میدانیم و خیلی اتظار داریم که برای ما کار بکند. علاقه داریم که مرکز مملکت شود. و خیلی هم با قلب لرزان انتظار داریم که برای ما کار بکنند. ولی در عین حال نباید به آن نظری که روسای سابق به ما نگاه میکردند، به نظر فشار و زور و به نظر تعدی نگاه میکردند، حالا به ما نگاه کنند. ما هم یک قسمتی از مملکت هستیم. ما هم حق داریم که از وسائل مادی و معنوی این مملکت استفاده کنیم. در تبریز امروز یک روزنامه نیست. در صورتی که یک ایالت بزرگی است که در موقعش یک روزی آزادی برای ما گرفته است.
من وقتی رفتم خانهی سردار که برادر پیری دارد، با حاجی عظیم خان نشستم و صحبت کردیم. او میگفت وقتی که ما علم مشروطیت را بلند کردیم، هشت نفر باقی ماندیم. به ما پیشنهاد شد که تسلیم شویم. ما تسلیم نشدیم. شصت و دو دولت دنیا باید زیر بیرق آزادی در بیایند. آذربایجانی نمرده است. آذربایجانی وطن پرست است. آذربایجانی به مملکت علاقه دارد. او را نباید خرد کرد. باید از حیث فرهنگ و بهداشت و فلاحت و از هر حیث به او کمک کرد. برای اینکه پشتیبان بزرگ ملی مجلس شورای ملی است. آذربایجانی میخواهد این مجلس ملعبهی دیکتاتوری نباشد. بدبختانه این ننگ را برای ما باقی گذاشتند که اشخاصی که میخواستند دیکتاتور بشوند و میخواستند حقوق ملت را زیر پا بگذارند، از این مجلس و تریبون سو استفاده میکردند.
بنده اینجا استفاده میکنم که مجلس باید به فکر شهرستانها باشد و به شهرستاها توجه داشته باشد. زیرا در روزنامه خواندم که در سقز اراک یک شخصی توی خیابان مرده و سه روز نعش او در خیابان مانده بود و نعش را گربه خورده بود. هیچکس به فکر این نیفتاد که این را از وسط شهر بردارد. زیرا جرئت نمیکردند و میگفتند اگر ما به این مرده نزدیک بشویم، میگویند این را کشتهاند. بالاخره بعد از مدتی نمیدانم چه کسی گزارش داد. بعله تنها اراک این طور نیست. همه جای ایران تصور میکنم اینطور باشد. همینطور باشد. اصلا امنیت مالی و جانی و شخصی از بین رفته است. دولت هر ماموری که میفرستاد، آن مامور یک نفر ژاندارم همراه داشت. بنده ساده میگویم که در یکی از دهات آذربایجان، در صوفیان دیدم که سماور شخصی را دزدیده بودند و این رفته بود شکایت به ژاندارم کرده بود که سماور مرا دزدیدهاند و همهی همسایهها شهادت دادهاند که این سماور مال من است. گفته بود چون شما به آن اشخاصی که ما میخواستیم رای ندادهاید، به این جهت ما رسیدگی نمیکنیم. و امضا نکرده بود. گفتم به شما چه که ما به آن اشخاص رای ندادهایم. با دین و مذهب و مسلک و عقیده نباید کار داشته باشید. شما یک نفر مامور دولت هستید. یک نفر ارمنی، یک نفر تبعهی خارجه، وقتی که رجوع میکند، شما باید حق او را حفظ کنید. شما با عقیدهی او چکار دارید. شما باید حق او را بدهید. شما مجبورید که این کار را بکنید. این چیزها یکی دو تا نیست. زیاد است و همه جای مملکت همین طور است. مجلس باید تمام اینها را در نظر بگیرد و باید نها را رفع بکند. اگر رفع نکرد تقصیر خودش است. وقتی که مجلس این طور کار میکند، دیگر نباید از دولت زیاد انتظار داشته باشد.
_____
۱- از سری کتابهائی که سعی در تحریف تاریخ فرقهی دمکرات و حکومت ملی آذربایجان دارند، میتوان از کتاب «فراز و فرود فرقهی دمکرات آذربایجان» نام برد. کتاب مذکور که نتیجهی کار مشترک آقایان منصور همامی و بابک امیر خسروی میباشد، پا در جای پای کتابهای ساواک ساختهای چون «ما و بیگانگان» نصرت اله جهانشاهلو میگذارد. این کتاب را باید نمونهای از «شاهکارهای» «کتابسازی» شوونیستهای آریائی حساب کرد. مترجم یعنی آقای منصور همامی با همکاری آقای بابک امیر خسروی از دو کتاب قطور محقق جمهوری آذربایجان آقای جمیل حسنلی، جزوهی نحیف مذکور را «به عمل» آوردهاند. در بارهی کتابهای آقای جمیل حسنلی یعنی «آذربایجان- کشمکش میان تهران، باکو و مسکو» و « آغاز جنگ سرد در آذربایجان»، میتوان نظریات مختلفی داشت. ولی هر دو کتاب حاوی مطالب ارزشمندی در بارهی بخشی از تاریخ معاصر کشور ایران میباشند.
بر خلاف کتابهای ذکر شده در بالا، کتابهای محققین آذربایجانی آقایان علی مرادی مراغهای، رحیم رئیس نیا و شاهرخ فرزاد، با تمامی کاستیهایشان قدمهای ارزشمندی در شناخت صحیح این دوره از تاریخ کشور محسوب میشوند.
ذیلاً اشارهای به کتابهای نویسندگان مذکور:
- از زندان رضا خان تا صدر فرقهی دمکرات آذربایجان- علی مرادی مراغهای - نشر اوحدی
- آخرین سنگر آزادی- مجموعهی مقالات سید جعفر پیشهوری در روزنامهی حقیقت- رحیم رئیس نیا- انتشارات شیرازه
- زندان رضا شاه- محاکمات، دفاعیات و خاطرات زندان سید جعفر پیشه وری- شاهرخ فرزاد- انتشارات شیرین
- ۲۱ آذر ۱۳۲۴، تشکیل فرقهی دموکرات آذربایجان و نقش سید جعفر پیشه وری- شاهرخ فرزاد- انتشارات شیرین
- فرقهی دمکرات آذربایجان، از تخلیه تبریز تا مرگ پیشه وری- شاهرخ فرزاد- نشر اوحدی
۲- تا جائی که اطلاع دارم از مجلهی آذر تورک که توسط آقای علی حامد ایمان منتشر میشد، ۹ شماره منتشر شده است. مجلهای بود بسیار پربار و بعضی از مطالب آن همچون نوشتهی بالا بینظیر بودند. متاسفانه این مجله نیز به سرنوشت مجلات و روزنامههائی که توسط آذربایجانیها منتشر شدهاند، دچار شده و بعد از چندی نشرش متوقف شد.
۳ و ۴- نشریهی آژیر/ به نقل از از زندان رضا خان تا صدر فرقهی دمکرات آذربایجان/ علی مرادی مراغهای
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|