iran-emrooz.net | Sat, 28.04.2012, 13:34
در حاشیهی کتاب و فیلم
«مسابقات گرسنگی» (Hunger Games)
شهلا صمصامی
|
سوزان کالینز (Suzanne Collins) یک معلم مدرسه روزی مشغول تماشای تلویزیون بود. در کانالی اخبار مربوط به خاورمیانه، وقایع جنگ عراق، افغانستان، گزارش بمبگذاری و کشته شدن سربازان و مردم بیگناه را نشان میداد. پس از دقایقی شبکه تلویزیون را عوض کرد و در این شبکه یک شوی تلویزیونی بنام «بازمانده» (Survivor) را نشان میدادند. این شوی پر بیننده در حقیقت یک مسابقه هم هست. مردم عادی داوطلب میشوند و به مناطق دور افتاده میروند. داوطلبان به چند دسته تقسیم میشوند که باید در شرایط سختی زندگی کرده و در مسابقاتی علیه یکدیگر شرکت کنند. هر هفته یک نفر بازنده با رأی دیگران از مسابقه حذف میشود. در این مسابقه غذا بسیار کم و جیره بندی است. یکی از جوائز مهم برنده شدن تیمی علیه تیم دیگر اینست که تیم برنده یک خوراک کامل دریافت میکند. این مسابقه تنها یک برنده دارد، آخرین فردی که باقی میماند یک میلیون دلار میگیرد. ولی برای باقی ماندن باید بهر نحوی شده همه را از مسابقه حذف کرد.
این برنامه از نوعی است که «شوی واقعی» (Reality Show) نامیده میشود و امروز در تلویزیون آمریکا و بسیاری نقاط دیگر جهان طرفداران زیادی دارد. این نمایشها که معمولاً ساختگی است موجب میشود که مردم از واقعیتهای تلخ و دردناک زندگی روزانه فرار کرده و به این برنامههای غیر واقعی و سطحی پناه ببرند.
خانم کالینز که یک معلم ساده است و زندگی نسبتاً دشواری دارد. در عین حال متوجه مسائل اجتماعی و سیاسی بوده در زمانی است که بحران اقتصادی به اوج خود رسیده است. جنگهای پر خرج نه تنها مردم را تحت فشار گذاشته بلکه جوانان را به میدان جنگ میفرستد که یا کشته شوند و یا بکشند. حرص و طمع صاحبان وال استریت، بانکها و کمپانیهای قدرتمند مردم را بیخانمان کرده و فقر رو به افزایش است.
آنشب با تماشای این صحنهها در تلویزیون و تحت تأثیر آنچه در آمریکا و جهان میگذشت، سوزان ناگهان ایدهای بنظرش میرسد. این ایده تبدیل به ۳ کتاب بسیار موفق و اکنون اولین فیلم از کتاب اول شده است که شاید نزدیک به یک بیلیون دلار فروش فیلم و کتابها بوده است. نام فیلم و کتاب «مسابقات گرسنگی» (Hunger Games) میباشد.
داستان ۷۵ سال بعد در قارهی آمریکای شمالی اتفاق میافتد. در آن زمان در نتیجه صدمات به محیط زیست بخش بزرگی از قاره آمریکا بزیر آب رفته است. بیشتر مردم این مناطق از بین رفتهاند. در بخشی که بجا مانده است یک شخص و رژیم بسیار ظالم حکمرانی میکند. این حکمران و اطرافیانش در ناز و نعمت زندگی کرده از بهترینها برخوردارند. بقیه مردم در فقر و گرسنگی بسر میبرند.
مردم این کشور خیالی به ۱۲ منطقه تقسیم شدهاند. حکمران ظالم یک شوی تلویزیونی درست کرده که تماشای آن برای همه مردم اجباری است. در این نمایش سالیانه از هر منطقه یک دختر و یک پسر بین سنین ۱۲ تا ۱۸ با قرعه انتخاب میشوند و به پایتخت آورده میشوند.
این ۲۴ نفر در یک شوی تلویزیونی مانند گلادیاتورهای قدیم باید با یکدیگر بجنگند، یا بکشند و یا کشته شوند. از آنجائیکه این یک نمایش مهم تلویزیونی است کارگردانان این نمایش دکور و صحنههای گوناگون بوجود میآورند. در این سال بخصوص مسابقه در محلی که مانند یک جنگل است انجام میشود. ولی شرکت کنند گان در تمام لحظات با دستگاههای الکترونیکی که به آنها وصل شده است تحت کنترل و تعقیب هستند.
جایزه جوان برنده بسیار مهم است زیرا نه تنها این جوان همهی عمر در رفاه خواهد بود بلکه برای یکسال منطقه او نیز از گرسنگی نجات یافته و زندگی مرفهی پیدا میکنند.
این برندگان وقتی به منطقهی خود باز میگردند نقش مشاوران جوانانی را پیدا میکنند که سال بعد از منطقه آنها برای شرکت در این مسابقه انتخاب شدهاند.
در حقیقت این شوی خشن که در آن نشان میدهد جوانان یکدیگر را با تیر و کمان، دشنه و چاقو میکشند، انتقام دستگاه حاکمه از مردم است. زیرا ۷۵ سال پیش انقلابی شد که نا موفق بود و حالا این حکمرانان خشن و ظالم برای کنترل مردم و ایجاد ترس دائم این نمایش را بوجود آوردهاند.
این داستانی پر هیجان، پرماجرا و پر تنش است. قهرمان داستان یک دختر ۱۶ ساله کمانکش است بنام «کت نیس» (Kat niss). وی بجای خواهر ۱۲ سالهاش داوطلب میشود که بمیدان مبارزه برود. «کت نیس» و همراهش یک پسر جوان دیگر از ناحیه ۱۲ میآیند. این یکی از فقیرترین مناطق است که مردم آن در بدترین و عقب مانده ترین شرایط زندگی میکنند. این جوانان و خانوادههای آنها میدانند که آنها به مسابقهی مرگ میروند. ولی هیچ قدرتی برای جلوگیری از این خشونت ندارند.
ضحاک مار بدوش
موضوع این کتاب و فیلم بنظر آشنا میآید. مگر این فردوسی شاعر بنام و یگانهی ایران نبود که در شاهکار ادبیات فارسی داستان ضحاک را با دقت و ظرافت بیان کرد. در بیش از هزار سال پیش مگر ماجرای ضحاک مار بدوش گویای ظلم و بیعدالتی حکمرانان قدرت طلب و از خدا بیخبر نبود.
این داستانی است که در طول تاریخ بشر در همه جا از امپراطوریهای قدرتمند پارسی، رومی، یونانی گرفته تا روزگاران جدیدتر و قدرت طلبی امپراطوریهای انگلیس، فرانسه، روس، و آمریکا ادامه داشته است. در هر دورهای و در هر کشوری که نگاه کنیم چه در گذشته و چه در زمان حال نمونههای بارزی از این ضحاکها را میبینیم. داستان «هانگر گیمز» داستان ضحاک است. فردوسی در این حکایت پند آموز از شاه و حکمران بسیار ظالمی یاد میکند که برای سیر کردن مارهای روی شانهاش هر روز میبایست مغز دو جوان را به آنها بخوراند. سربازان ضحاک هر روز به سراغ خانوادهای رفته و دو جوان را میگرفتند. حکایت بر این است که مأموران یک جوان راکشته، مغز او را به مارها میدادند و جوان دیگر را در کوه و دشت رها کرده، به جای آن مغز یک گوسفند را به مارها میدادند.
کاوه آهنگر که چند پسرش قربانی شده بودند، زمانی که سربازان برای چندمین بار به سراغش میآیند دیگر نمیتواند اینهمه رنج، درد و بیعدالتی را تحمل کند. به قصر ضحاک میرود و از او دادخواهی میکند. ضحاک که فهمیده بود مردم ناراضی هستند دستور داده بود شهادت نامهای نوشته و مردم را مجبور به امضاء آن کرده بود که از وی راضی هستند. بجای رسیدگی به شکایت کاوه، ضحاک این شهادت نامه را باو میدهد که امضاء کند.
کاوه از اینهمه جسارت خونش بجوش آمده با عصبانیت کاغذ را پاره کرده بزیر پا میاندازد و آنچنان فریادی میزند که دل ضحاک بلرزه میافتد. سپس همانجا پیش بند چرمیاش را باز کرده بر سر چوبی زده پرچمی درست کرده و به خیابانها میرود. از مردم با صدای بلند دعوت میکند که برای پایان دادن به اینهمه خشونت، بیرحمی و بیعدالتی با او همراه شوند.در حقیقت در این داستان نیز آن جوانانی که نجات یافته بودند،نیروی بزرگی شدند که به قیام و انقلاب پیوستند وبر نیروی ضحاک و سربازانش غلبه کرده او را به قلهی دماوند برده و دست و پایش را میبندند تا طعمه مارهای روئیده شده از شانههایش شود.
فردوسی در این شاهکار خود مارها را سنبل حودخواهی، بیعدالتی و زیاده خواهی شاهان و حکمرانان نشان میدهد. نیاز به مغز جوانان نیز سمبلی از شستوشوی ممغزی و مقابله با نیروی جوان در جامعه است.
شورش ۹۹ درصد
همچنانکه در داستان حماسی ضحاک دیدیم روزی رسید که مردم بپا خواسته و قیام کردند. در داستان «هانگر گیمز» نیز بالاخره چنین اتفاقی رخ میدهد.
داستان بطور خلاصه چنین است که دختر و پسری که از ناحیه ۱۲ رقبای ناحیههای دیگر را میکشند و خود زنده میمانند به منطقه خود باز میگردند. قرار بر این است که در رفاه زندگی کنند. ولی هر ۲۵ سال برندهها مجدداً باز میگردند و این بار مسابقه در میان برندههاست. هدف از این کار اینست که حتا وقتی کسی با اینهمه درد و خشونت برنده شد هنوز در ترس بوده و در نهایت نسل برندهها نیز از بین بروند.
شش ماه پس از بازگشت به منطقهی خود حکومت اعلام میکند که سالگرد 75 سالگی این رژیم است و طبق قرار هر ۲۵ سال حالا باید تمام برندگان دوباره به میدان مسابقه باز گردند. باینگونه افراد از نواحی مختلف و در سنین گوناگون باید بار دیگر به کشتن یکدیگر بپردازند. فراموش نکنیم که همه این مسابقات با جزئیات از تلویزیون پخش میشود و همهی مردم مجبور به تماشا هستند.
«مسابقات گرسنگی» در ۳ جلد نوشته شده است. در جلد سوم کتاب است که زمزمههایی از مقاومت زیرزمینی شنیده میشود. مقاومتی که ظاهراً هیچکس از آن با خبر نیست. ولی در طول داستان نشانههایی از این مقاومت دیده میشود. برای مثال هر بار که قهرمان اصلی داستان «کت نیس» دختر ۱۶ ساله کاری علیه روند معمول انجام میدهد نشانهی نوعی عصیان علیه دستگاه حاکمه است. برای مثال «کت نیس» در ضمن این مسابقات با دختر ۱۲ سالهای از یک ناحیهی دیگر دوست میشود. بیاد خواهر کوچکش با او پیوند دوستی میبندد. شجاعت این دختر کوچک را تحسین میکند. ولی بالاخره در یکی از مسابقات این دختر ۱۲ ساله کشته میشود. «کت نیس» حلقه گلی بدور بدن بیجان او میگذارد و او را میبوسد. سپس رو به دوربینها کرده دستش را بلند میکند و ۳ انگشتش را نشان میدهد که یک علامت مقاومت زیرزمینی بوده است. «کت نیس» میدانسته این یک نشانهی نافرمانی است ولی نمیدانسته در حقیقت علامت گروه زیرزمینی نیز بوده است. «کت نیس» با این کار میخواسته به مردم منطقهای که این دختر ۱۲ ساله از آنجا بوده است بفهماند آنها با هم دوست بودند. هدف مهم دیگر «کت نیس» این بود که با گلباران کردن جسد دختر بچه و بوسیدن او عطوفت و احترام و انسانیت را نشان دهد، چیزی که حکمرانان با این مسابقات میخواستند از بین ببرند.
«کت نیس» نمیداند که مشاهدهی این صحنهها خشم مردم منطقهای که دختر ۱۲ ساله از آنجا آمده بود نسبت به رژیم و بیعدالتیهای آن افزوده میشود و این از عوامل شورش خواهد شد.
در بخشهای دیگری از داستان باز نشانههایی از یک نیروی مقاومت زیرزمینی دیده میشود. از جمله تمام جوانانی که برای این مسابقات برگزیده میشوند یک مشاور دارند که آنها را برای مسابقه آماده میکند. برای آنها لباسهای ویژه درست میکنند و مانند یک کارگردان برای این نمایش که در نهایت مرگ است آنها را آماده میکنند. پیش از رفتن جوانان به میدان مسابقات آنها را به دربار میبردند. بطور معمول لباسی را که برای آنها انتخاب میکردند مربوط به نوع تولیدات آن منطقه بود. اگر ناحیهای پارچه، آهن و یا زغال سنگ تولید میکرد لباسها معمولاً در این زمینه بود.
مشاور «کت نیس» او و پسر همراهش را در لباسی میپوشاند که مانند فضانوردان و آینده نگر است. لباسی که آتش تولید میکند. بعدها در داستان معلوم میشود که اینهم یک نشانهی دیگر از مقاومت بوده زیرا این مشاور متعلق به نیروی مقاومت زیرزمینی بوده است.
در آخرین جلد کتاب که جزئیات مربوط به مقاومت بیشتر مشخص میشود صحبت از یک ناحیه ۱۳ است. این همان نیروی مقاومت زیر زمینی است.
در پایان داستان که همه برندههای پیشین برای مسابقه با یکدیگر رفته اند، بالاخره پیش از اینکه همه بدست هم کشته شوند انقلابیون به نجات آنها آمده و حکمرانان ظالم را از کار برکنار کرده و یک حکومت مردمی بوجود میآورند. این پیروزی ۹۹ درصد در مقابل یک در صد است.
حساسیت زدائی از خشونت
موفقیت کتاب و فیلم «هانگر گیمز» در سراسر جهان نمایانگر یک واقعیت است و آن اینکه مردم دنیا در بیشتر کشورها بویژه جوانان در خطرند. بیکاری، مشکلات اجتماعی و نا امیدی از آینده یک احساس همگانی و جهانی شده است.
در قرن ۲۱ داستان حماسی ضحاک و یا «مسابقات گرسنگی» «هانگر گیمز» بیش از همیشه بنظر واقعی میآید. سیستم جهانی که قدرت و ثروت را در اختیار دارد بیرحمانه تودههای مردم را در سراسر جهان به زنجیر فقر، اختناق و تبعیض در آورده است. این نیرویهای قدرتمند جهانی عبارتند از کمپانیهای عظیم نفتی کارخانجات اسلحه سازی، مؤسسات مالی، بانکها و لابیستهای مربوط به آنها.
قدرت، ثروت و زور در دو عامل مهم در جهان خلاصه میشود، سرمایه و مذهب. سرمایه داران و کمپانیهای بزرگ بسادگی جنگ براه میاندازند و بطوریکه دیدیم در عراق و افغانستان نه تنها مردم بیگناه در هزارها قربانی شدند، بلکه نسلی از باصطلاح سربازان و جان بازانی بوجود آمد که وظیفهی اصلی آنها کشتن انسانهای دیگر بوده است.
جوانانی که غالبا زیر سنین ۱۸ و ۲۰ هستند به میدان جنگ فرستاده میشوند که باصطلاح دشمن را بکشند این عمل آنها بعنوان وطن پرستی تجلیل میشود. ولی نتیجه بسیار دردناک است. در آخرین آمارها گفته میشود که بیش از ۶۷۰۰ نفر از سربازان آمریکایی پس از بازگشت از جنگ و یا در میدان جنگ دست به خودکشی زدهاند. این تعداد بیش از سربازانی است که در دو جنگ عراق و افغانستان تا کنون کشته شدهاند.
حکومتها و گروههای مذهبی نیز جوانان را تعلیم میدهند که دشمن دیگری را بکشند. این جنگجویان و یا جهادیون بنام خدا و مذهب انسانهای دیگر را که حتا هم خون و هم مذهب خود هستند میکشند و خود را جانباز راه خدا میدانند.
در داستان و فیلم «هانگر گیمز» جوانانی که از ۱۲ ناحیه انتخاب میشوند مجبورند در این مسابقات شرکت کنند و یا باید کشته شوند یا بکشند. آنها برای وطن پرستی باین کار دست نمیزنند بلکه حکمرانان برای تثبیت قدرت خود چنین نمایشی را بوجود آوردهاند که همه مردم مجبورند آنرا تماشا کنند و شاهد یک بازی بسیار خشونت آمیز و مرگ بار باشند.
پیامی که نویسنده در این کتاب میدهد بطور ویژه مربوط به جامعهی آمریکا و روند سیاست داخلی و خارجی است. همچنین برنامههای تلویزیونی که حتا خشونت را در زندگی روزمره تحسین آمیز شده نشان میدهد و در نتیجه حساسیت نسبت به خشونت کم کم از بین میرود.
این واقعیتی است انکار نا پذیر که در طول جنگ ۱۰ سالهی عراق و بویژه در زمان ریاست جمهوری جرج بوش هیچگاه مردم آمریکا بازگشت جسد سربازانی را که در جنگ کشته شده بودند ندیدند. صحنههای بمب گذاری، متلاشی شدن بدن زنان، کودکان و مردان عراقی مانند صحنههای فیلمهایهالیوود بود. در مقابل برنامههای تلویزیونی نمایشهایی از یک زندگی خیالی نشان میدهد که تنها بمنظور فرار بیننده از واقعیتهای تلخ داخل و خارج است.
واقعیت تلخ در تعلیم جوانان برای ارتشهای حکومتی و یا ارتشهای مذهبی اینست که انسانهای دیگر را تنها بعنوان دشمن ببینند و انسانیت آنها باینگونه از بین میرود. برای کشتن انسانهای بیگناه باید یک احساس نفرت و جدایی بوجود آید. سرباز ۱۹ سالهای که زن و مرد عراقی یا افغانی را بگلوله میبندد آنها را انسان نمیبیند. جوان مسلمانی که مسلمان دیگر و یا غیر مسلمان را میکشد انسانیت آنها را نمیبیند.
در فیلم و کتاب «هاگر گیمز» «مسابقات گرسنگی» بخوبی این دو واقعیت تلخ جوامع امروز نشان داده میشود، یکی تعلیم بویژه جوانان برای کشتن، و دیگر از بین رفتن هر نوع حساسیت نسبت به خشونت با دیدن و تجربه کردن خشونت چه بطور واقعی و چه غیر واقعی از طریق فیلم و تلویزیون. نکتهی مهم دیگر ظلم و بیرحمی کسانی است که بهر قیمتی شده میخواهند بر مسند قدرت باقی بمانند. با نگاهی بدور و اطراف بخوبی میتوان شاهد حکومتها و یا گروههای کوچک بود که در آسایش بر تودههای گرسنه و مورد ظلم واقع شده حکومت میکنند. این یک واقعیت جهانی است.
زن قهرمان
از مهمترین پیامهای این کتاب که برای نوجوانان نوشته شده است اینست که قهرمان اصلی یک دختر شجاع و آگاه ۱۶ ساله است.
این روزها در ادبیات آمریکایی دختران و زنان نقش مهمی دارند. شاید این شروع دوران تازهای در تاریخ بشر باشد.
برای قرنها مردان حاکم بر ملتها، خانوادهها و زنان بودهاند. جنگهای خانمانسوز چه مذهبی، چه غیر مذهبی توسط مردان و حاکمان خودخواه، مغرور و جاه طلب بوجود آمده است. شاید زمان آن رسیده باشد که بشر با مهر و عطوفت و پذیرش یکدیگر بتواند در آسایش بیشتر زندگی کند.
شاید زمان آن رسیده است که کم نیروترین بخش جامعه که کودکان و جوانان و زنان هستند بتوانند سهمی در تعیین سرنوشت و زندگی خود داشته باشند.
در ایران دیدیم که چگونه پس از انقلاب جوانان بویژه زنان مورد خشم، نفرت، ظلم و تجاوز قرار گرفتند. شعار یا «روسری یا توسری» که از ابتدای انقلاب شنیده شد عملاً تبدیل به اهانت و پایمال شدن حقوق انسانی زنان گردید. ولی زنان، دختران و جوانان ایران در طی این سالها مقاومترین نیرو در مقابل زور، ظلم و بیعدالتی بودهاند. مقاومت زنان و دختران جوان ایران در تاریخ این کشور برای همیشه ثبت خواهد شد.
در کتاب و فیلم «هانگر گیمز» «مسابقات گرسنگی» علیرغم همهی خشونتها روح شجاع، مقاوم و انسان دوست یک دختر ۱۶ ساله جرقهای برای انقلابی شد که حتا در سخت ترین شرایط روحی و جسمی هستههای اصلی آن در میان مردم تحت ظلم کاشته شده بود.
در پایان نویسنده پیام مهمی از زبان نیروی مقاومت برای خوانندگان دارد و آن ایجاد امید و امکانات برای همه مردم است. اهمیت مقابله با خشونت و اینکه قدرت واقعی یک کشور و یک حکومت در ایجاد رفاه و آسایش برای همه مردم است بویژه نیازمندترین طبقات.