iran-emrooz.net | Sun, 25.03.2012, 16:54
خُرد کلان (داستان فلسفی) - بخش اول
نوشتۀ ولتر / برگردان: م.ج. البرز
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
«عیسی مسیح گریست و ولتر لبخند زد؛ از آن اشک الهی و این لبخند انسانی است که شکوه تمدن کنونی به وجود آمده است.»
- ویکتور هوگو
سفر یکی از ساکنان دنیای ستارۀ سیروس[۱] به سیارۀ زحل[۲]
در یکی از سیاراتی که گرد ِ ستارهای به نام سیروس میگردند جوانی هوشمند زندگی میکرد که افتخار آشنایی با او در آخرین دیداری که از مورتپۀ[۳] کوچک ما کرد، نصیب من شد. نامش "خُردکلان" بود، اسمی که برازندۀ هر انسان بزرگی است. قدش چهل کیلومتر[۴] بود؛ و وقتی میگویم چهل کیلومتر، یعنی بیست وچهار هزار گام هندسی هر کدام برابر با پنج پا.
حال برخی از ریاضی دانان، که همیشه در خدمت عامهاند، بی فوت وقت قلم به دست میگیرند تا حساب کنند که چون آقای خُردکلان، اهل سرزمین ِ سیروس، از سر تا پایش ۲۴ هزار گام ِ هندسی برابر با ۱۲۰ هزار گام ِ سلطنتی است و از آنجا که ما، شهروندان ِ زمین، در ازای هیکلمان به سختی به پنج پا میرسد، و نیز چون محیط ِ کرۀ ما ۴۰ هزار کیلومتر است، نتیجه میگیرند که محیط ِ سیارهای که وی را در دامان خود پرورانده، باید دقیقاً ۲۱ میلیون و ششصد هزار بار از پیرامون ِ زمین ِ کوچک ما بزرگتر باشد. چیزی سادهتر و بدیهیتر از این در طبیعت یافت نمیشود. بعضی از دولتهای مستقل ِ آلمان و ایتالیا که میشود در عرض نیم ساعت طولشان را پیمود در مقایسه با امپراطوریهای ترکیه، روسیه و چین جلوهای کمرنگ از تفاوتهای باورنکردنی هستند که طبیعت در همۀ هستی به نمایش گذارده است.
چون از سر تا پای ِ عالیجناب ما آن قدر هست که گفتم، همۀ مجسمهسازان و نقاشان ما به آسانی میپذیرند که طول ِ دور ِ کمرش برابر با پنجاه هزار گام سلطنتی است و همین اندام او را بسیار متناسب و زیبا میکند.
و اما به لحاظ اندیشهاش او دارای یکی از بافرهنگترین ِ ذهنهایی است که دیدهایم؛ معلوماتش وسیع است؛ برخی اختراعات را به ثبت رسانده و زمانی که طبق روال معمول سیارهاش در مدرسۀ مذهبی تعلیم میدید،[۵] در سن دویست و پنجاه سالگی، به مدد نیروی فکراش پنجاه قضیۀ اقلیدوس را ثابت نمود. یعنی هجده تا بیش از سی و دو قضیهای که بلز پاسکال[۶] در تصور آورده بود. خواهر ِ پاسکال نقل میکند که برادرش پس از آنکه به سهولت سی و دو قضیه را به اثبات رساند رفت تا ریاضیدانی متوسط و فیلسوفی بسیار بد شود. خُردکلان زمانی که چهارصد و پنجاه سال داشت، یعنی در اواخر کودکیاش، به تشریح حشرات ریزی پرداخت که قطرشان بیشتر از صد پا نیستند و با میکروسکوپهای معمولی دیده نمیشوند. وی کتاب بسیارعجیبی دربارۀ آنان نوشت که برایش دردسر بزرگی ایجاد کرد. مفتی ِ[۷] کشورش، نادانی که مو را از ماست بیرون میکشید، در کتابش جملاتی را پیدا کرد که مشکوک، شنیع، بی پروا و کفرآمیز بوده، بوی الحاد میدادند و وی را به شدت مورد پیگرد قرار داد: مسئلۀ اصلی آن بود که آیا ماهیت ِ تن ِ شپشهای سیارات سیروس از همان جنس بدن ِ حلزونها هستند یا نه. آقای خُردکلان هوشمندانه از خود دفاع کرد و توجه زنان را به سوی خود جلب نمود. محکمه دویست و بیست سال طول کشید تا بالاخره آخوند فوقالذکر قضات را که کتاب را نخوانده بودند مجبور کرد آن را محکوم کنند و به نویسندهاش دستور داده شد تا هشتصد سال پای به دربار نگذارد.
خُردکلان آنچنان هم از محرومیت از درباری که در افترازنی و پوچی غوطه میخورد، آزرده خاطر نبود[۸]. وی علیه مفتی ترانهای بسیار خوش آهنگ سرود که این یک را چندان رسوا نکرد و بعد عزم سفر از سیارهای به سیارۀ دیگری را نمود تا، همانطور که مصطلح است، پرورش "عقل و قلبش" را کامل نماید. کسانی که فقط با درشکه و کالسکه سفر میکنند، بی شک از وسایل نقلیۀ آن بالا شگفت زده خواهند شد، زیرا در تپۀ گلی کوچکمان ما تنها آنچه را که سوار میشویم میشناسیم. مسافر ما عمیقاً با قوانین گرانش[۹] و همۀ نیروهای جذب و دفع آشنا بود. وی و همراهانش با مهارت از آن نیروها مدد میجستند و گاه به کمک ِ پرتویی از خورشید و در مواقع دیگر به یاری یک شهاب، مثل پرندهای که از این شاخ به آن شاخ میپرد، از این کره به آن کره میرفتند. وی در مدتی کوتاه طول ِ کهکشان راه شیری را پیمود. باید همین جا اقرار کنم که وی هنگام گذر از این کهکشان و ستارگانش هرگز با آسمان هفتم که جناب کشیش دِرهام[۱۰] مدعی است با عینکش دیده، مواجه نشد. زبانم لال نمیگویم که آقای دِرهام چشمان بابا قوری داشت و سوی دیدگانش کم بود، اما آخر خُردکلان که مشاهده گری دقیق است، همانجا بود و من به هیچ وجه قصدم آن نیست که با او از در مخالفت در آیم. باری، پس از سفر دور و درازی به سیارۀ زحل رسید و با آنکه به دیدن ِ چیزهای جدید عادت داشت، در اوایل نمیتوانست از خندیدن به کوچکی آن سیاره و قد ساکنانش خودداری کند، از همان پوزخندهایی که خردمندترینِ عاقلان هم گه گاه میزنند. زحل به دشواری نهصد مرتبه بزرگتر از زمین است، و شهروندانش کوتولههایی هستند که هیکلشان به زور به دو کیلومتر میرسد. در ابتدا خُردکلان و همراهانش کمی به آنان تسخر میزدند، مثل موسیقی دانی که چون از ایتالیا به فرانسه میآید، به موسیقی لالی[۱۱] میخندد. اما چون مردمان اهل سیروس فکرشان کار میکرد زود دریافتند که یک اندیشمند تنها به این دلیل که قامتش فقط دو کیلومتر درازا دارد، مضحک نیست. خُردکلان پس از آنکه موجب شگفتی ساکنان ِ زحل شد، به آنان خو گرفت و با دبیر فرهنگستان آن سیاره که مردی خردمند بود دوستی نزدیکی به هم زد. این مرد خود اختراعی نکرده بود، اما به خوبی از ابداعات سایرین آگاه بود و اشعار کوچکی را سروده و محاسبات بزرگی را انجام داده بود.[۱۲] در اینجا، جهت اطلاع خواننده، مایلم یکی از گفتگوهای غیرعادی را که روزی مابین خُردکلان و آقای معاون پیش آمد، نقل کنم.
ادامه دارد
--------------
[۱]Sirius ستارۀ کاروان کش در کلب اکبر
[۲] Saturne ستارۀ کاروان کش در کلب اکبر
[۳] fourmilière
[۴] در متن آمده است (lieues)
[۵] خود ولتر به مدرسۀ مذهبی( Jesuit College ) "لویی بزرگ" (Louis-le-grand)رفته بود.
[۶] Blaise Pascal
[۷] در متن اصلی به همین واژه آمده است.
[۸] نام اصلی ولتر "ماری آورئه" (François-Marie Arouet) بود و نام "ولتر" را برای خود برگزیده بود که طنینی اشرافی داشت. زمانی که نمایش نامه نویسی پر آوازه شد، همنشین اشراف زادگان شد تا اینان نقش حامی وی را بازی کنند. روزی در میان جمع در حالی که مشغول گفتگو با گروهی از اشراف زادگان فرانسوی بود، شاهزادهای از تبار خانوادۀ مشهور "روهان" ( Rohan-Chabot) به ولتر نزدیک شد و گفت: "آدمی چه راحت و آسان میتواند به خود نام جدیدی را ببندد." ولتر که هرگز در بداهت کلام درنمانده بود، در جواب گفت: "آدمی بهتر آنکه نام جدیدی را به خود ببندد تا نام قدیمی را به تباهی بکشد." روهان شب بعد به نوکرانش دستور داد ولتر را در خیابانهای پاریس کتک بزنند و چون این یک نزد دوستان اشرافیاش شکوه کرد، آنان بهتردیدند مداخله نکنند. ولتر برآن شد شمشیر زنی بیآموزد تا مبارزه را به روهان پیشنهاد کند. روهان وی را به زندان انداخت. شرط آزادیاش آن بود که قول دهد دیگر مزاحم روهان نخواهد شد. ولتر حاضر نبود زیر بار رود تا سرانجام پذیرفت به انگلستان تبعید شود. بعد در نزدیکیهای ژنو اقامت گزید و تنها در سال آخرعمرش توانست به پاریس برگردد (۱۷۷۸).م
[۹] اشاره به کشفیات نیوتن است.
[۱۰]منظور ویلیام دِرهام( Derham) است که در سال ۱۷۱۴ کتاب ِ "دین شناسی ستارگان" را نوشت. وی در این کتاب مدعی شد که اختران پنجرههایی هستند که از درون آنان میتوان به آسمان هفتم نظر انداخت. ولتر با کتاب او تحت عنوان "طالع بینی یا دلایل وجود و صفات خدا از راه بررسی سماوات" ، ۱۷۱۷، آشنا بود.
[۱۱] منظور ژان باپتیست لالی (Jean-Baptiste de Lully)است که در دربار لوئی ۱۴ به تنظیم موسیقی مشغول بود. وی سبک موزیک ایتالیایی را انکار میکرد.
[۱۲] بسیاری از کارشناسان معتقدند که منظور ولتر فونتانل ۱۶۵۷-۱۷۵۷ است.