iran-emrooz.net | Mon, 09.05.2011, 6:54
اکبر گنجی و اسلامش (۳)
شیر بییال و دم و اشکم که دید؟
مزدک بامدادان
۳. کتاب آسمانی
۳. ۱. تورات: (تورات یا «تورا» [آموزش] بخش نخست «تنخ» است، که در کنار «نَوییم» [پیامبران] و «کتوویم» [نامهها] کتاب دینی یهودیان (تنَخ) را میسازد. تنخ در نزد دیگر ملتها با نام بخش نخست آن «تورات» شناخته میشود) این کتاب را میتوان به دو نیمه «موسائی» و «پسا موسائی» بخش کرد. بخش نخست که واژهشناسی دینی آنرا بنام «اسفار خمسه» میشناسد، از آفرینش جهان تا مرگ موسا را دربرمی گیرد. این همان بخشی است که در آن «ده فرمان» یهوه بر بنی اسرائیل فروفرستاده میشود و پایهای میگردد بر آنچه که امروزه «شریعت یهود» نامیده میشود. بخش دوم که گردآورنده «کتاب»های پرشماری از بزرگان یهود است، با کتاب «یوشع» جانشین موسا آغاز میشود و با «ملاخی» پایان میپذیرد، که واپسین پیامبر عهد باستان است. تورات با گزاره «در آغاز هنگامی که خدا آسمانها و زمین را آفرید...» آغاز میشود و با گزاره: «خداوند قادر متعال میفرماید» پایان میپذیرد. بدینگونه سرتاسر این کتاب، چه آن بخش که به موسا (پیام آور یهوه) میپردازد و چه آن بخشی که سرگذشت پیامبران و پادشاهان پس از موسا را بازگو میکند، هیچگاه از زبان خدا نگاشته نشده است و هر سخنی که از او بازگو میشود، یک گفتاورد است: «خداوند فرمود: شایسته نیست آدم تنها بماند. باید برای او یار مناسبی بوجود آورم» (آفرینش، ۲). گذشته از آن بخش بزرگی از این کتاب به تاریخ قوم یهود پس از مرگ پیام آور دین این قوم میپردازد و پس از فروآمدن این دین برشته نگارش درآمده است. از نگرگاه یک تاریخنگار نیز در نگاه نخست کتابی است انباشته از داستانها و سرگذشتها، کتابی که گزارشگر انبوهی از جنگها و نیرنگهای (۱) مردمانی است، که دینشان جامهای بر پیکر کیستی ملی، و کیستی ملیشان کالبدی برای جان یافتن دینشان است.
تاریخ نگارش گزارشهای سینه بسینه تورات و گردآوری تومارهای کهن، به ربّی «یهودا هانَسّی» (۱۶۵ تا ۲۱۷ میلادی) بازمیگردد، که کار آغاز شده پس از ویران شدن «معبد اورشلیم» را به انجام رسانید و در کتابی بنام «میشنا» فرونوشت. ما در تاریخ با دو میشنا روبروئیم؛ «میشنا ریشونا» (میشنای کهن) و «میشنا آهارونی» (میشنای یهودی).
بدینگونه میتوان در باره تورات سخن را چنین کوتاه کرد که: ۱. نه خود تورات و نه باورمندان یهودی آنرا سخن خدا نمیدانند. ۲. تورات نخست سینه به سینه به نسلهای دیگر رسید و سرانجام پس از ویرانی اورشلیم و آغاز آوارگی یهودیان در جهان، هزار و پانسد سال پس از موسا به رشته نگارش درآمد. ۳. از همان آغاز خوانشهای گوناگونی از کتاب آسمانی یهودیان در دسترس بود و کسانی چون هانَسّی گزارشهای گوناگون را ویراستاری کرده و با کاستن و افزودن بخشهایی، خوانش خود را فرونوشتهاند.
۳. ۲. انجیل: آنچه امروزه بنام «اناجیل اربعه» (انجیل، اوانجلیوم: مژده/نوید) شناخته میشود، گزارش «تَرازمَند» (۲) زندگی عیسای ناصری است. همه این گزارشها، چه ترازمند و چه ناترازمند گزارش حواریون و شاگردان مسیح هستند و پس از مرگ او نگاشته شدهاند. انجیلهای چهارگانه ولی تنها بخشی از کتاب آسمانی مسیحیان را میسازند. این کتاب که مسیحیان خود آنرا «کتاب عهدین» مینامند در دو بخش «عهد جدید» و «عهد عتیق» (۳) نوشته شده است. عهد جدید گذشته از انجیلهای چهارگانه نامههای فراوانی چون «رسائل پولس» (همچنین نامه یعقوب و یهودا و...) و «مکاشفه یوحنا» (پیشبینی پایان جهان) را نیز دربرمی گیرد. این کتاب هم چون تورات پس از مرگ پیامبر نگارش و سپس ویراستاری شده است. عهد جدید با گزاره «تبارنامه عیسا مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم. ابراهیم پدر اسحاق بود، اسحاق پدر یعقوب بود...» آغاز میشود و با گزاره «بخشایش خداوند ما عیسا بر همگان ارزانی باد» پایان میپذیرد. در سده دوم باورمندان مسیحی تلاش کردند چهار گزارش زندگی عیسا را در هم بیامیزند و از آن یک گزارش هماهنگ بیرون بیاورند. به این کتابها «دیاتِسارون» (۴) میگویند که شناختهترین آنها از آن اسقفی بنام «تاتیان سوریائی» است.
بدینگونه کتاب آسمانی مسیحیان نیز نه سخن خداوند، که گزارشها و نامهها و پیشبینیهای نخستین گروندگان به این دین است که در گذر سدهها پیرایش و ویراستاری شده و پس از کاستن و افزودن بخشهایی به شکل کنونیاش بدست ما رسیده است.
۳. ۳. قرآن: به وارونه دو کتاب پیش گفته، قرآن بجز نخستین سوره آن «الفاتحه» (که با بافتار و گویش دیگر بخشهای قرآن هیچگونه همخوانی ندارد) سراسر سخن الله است و از زبان او نوشته شده است. «بنام خداوند بخشنده مهربان. ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان، بخشاینده مهربان، خداوند روز کیفر است. تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوئیم. ما را به راه راست رهنمون باش، راه آنانی که بر ایشان دادههای خود ارزانی داشتی، نه راه خشم یافتگان و نه گمراهان» (۵) این همه آن چیزی است که از زبان بندگان الله و رو بسوی او آمده است. در همه سورههای دیگر این الله است که با پیامبر یا بندگانش سخن میگوید (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ، یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ، یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ [روی هم رفته بیش از پنج هزار بار]) و به آنان اندرز میدهد و راست و ناراست را به آنان مینمایاند. از همین رو است که مسلمانان قرآن را «کلام الله مجید» میخوانند و واژه واژه آنرا سخن پروردگارشان میدانند که در آن هیچ جای گمانه نیست (ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ، بقره، ۲). الله در جای جای قرآن بر این نکته انگشت مینهد که نوشتن (آوردن) این کتاب کار او است و از هیچ انسانی برنمی آید: «بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد» (۶) تا جایی که مسلمانان قرآن را معجزه محمد میدانند و بر آنند، الله خود این کتاب را از دستبرد نگاه میدارد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. حجر، ۹».
قرآن به باژگونه انجیل و تورات، بروزگار آورندهاش و از زبان او نوشته میشده است. در زمان محمد که گفته میشود خواندن و نوشتن نمیدانسته است، کسانی بودند که تاریخ آنان را بنام «کاتب وحی» میشناسد و یکی از سرشناسترین آنان معاویه پسر ابوسفیان است (۷). در تاریخها آمده است (۸) که سرانجام بروزگار عثمان، گروهی با بهره گیری از یادداشتهای «کاتبان وحی» و همچنین قرآنی که بروزگار ابوبکر گردآوری شده و «مصحف» نامیده میشد، دست به ویراستاری نوشتهها و لتههای پراکنده قرآن زدند و آنرا تَرازمند و همگون ساختند. گفتنی است که بر پایه همین گزارشهای تاریخی دستنوشتههای ناترازمند و ناهمگون بدست ویراستاران سوزانده شدند. از آن روز تا به اکنون هیچ ویراستاری دیگری در قرآن انجام نپذیرفته است.
بدینگونه میتوان گفت: ۱. هم خود قرآن و هم باورمندان به اسلام این کتاب را سخن الله میدانند که بر زبان محمد جاری شده است، ۲. قرآن بروزگار محمد نوشته شده و پیام آور خود بر نگارش پیامش سرکشی کرده است، ۳. مسلمانان برآنند که در قرآن دست برده نشده و آنچه که ما امروزه در دست داریم، همان قرآنی است که هزارو سیسد و نود سال پیش در مدینه خوانده میشده است.
کوتاه سخن کتاب آسمانی یهودیان و مسیحیان سخن خداوند نیست و از خامه انسانهایی چون ما برون تراویده است، در جائیکه قرآن (بجز سوره الفاتحه) سخن الله است. تورات و انجیل (تنخ و عهدین) دههها و یا سدهها پس از مرگ آورندگانشان نوشته شدند، قرآن ولی بروزگار محمد و بدستور و با سرکشی خود او نوشته شد. تورات و انجیل در سدههای پی در پی بارها ویراستاری شدهاند و ویراستاران از آنها کاسته و یا بر آنها افزودهاند، (بگونهای که ما خوانشهای دیگری مانند انجیلهای ناترازمند [۹] نیز از آنها در دست داریم). قرآن ولی پس از یک ویراستاری نخستین و نزدیک به زمان آورندهاش، دیگر دچار دگرگونی نشده و خوانش دیگری جز آنچه که در دست داریم از متن نخستین آن برجای نمانده است.
این سومین «تفاوت» ی است که اگبر گنجی در پی آن میگردد.
***
آنچه که در این سه بخش آمد، تلاشی بود بر همسنجی سه دین بزرگ سامی و پاسخی به پرسش اکبر گنجی که میپرسد: «چه تفاوتی میان قرآن با تورات و انجیل وجود دارد؟» من در این جستار بدنبال یافتن یک پاسخ دینی به این پرسش نبودهام و این ناهمانندیها را تنها از نگرگاه تاریخی واکاویدهام و در وانمائی آنها بیشتر به باورهای پیروان دینها پرداختهام. برای نمونه من نیک میدانم که بگومگو بر سر اینکه آیا قرآن براستی سخن خداوند است یا نه، از همان آغاز پیدایش آن در میان بوده است و برای نمونه اینکه «قرآن حادث است یا قدیم؟» جان اندیشورزان مسلمان بسیاری را خلیده است. اکبر گنجی نیز در این باره بسیار اندیشیده و نوشته است، که گفتگوی او با نصر حامد ابوزید یکی از این نمونهها است. با همه این گفتگوهای هزار و چهارسد ساله، مسلمانان کتاب خود را باز هم «کلام الله مجید» میخوانند و به آن تنها اینگونه مینگرند.
میخواهم در اینجا دست به یک همسنجی تاریخی دیگر بزنم، تا آشکار شود دشواریهای پیرایش دینی در اسلام ریشه در چه و کجا دارند. اکبر گنجی در نوشته خود از سنگسار و ریشههای یهودی آن سخن گفته است. نه او و نه دیگر نواندیشان و پیرایشگران دینی به این پرسش نمیپردازند که چرا این کیفر توراتی در میان مسلمانان اینچنین هواخواه دارد. یهودیان نزدیک به دوهزار سال است که سنگسار را از میان برداشتهاند و آنرا بر کسی روانمی دارند. یک کاهن یهودی بنام ربّی «الیعازر بن عازریا» (۱۰۰ میلادی) با گفتن اینکه «دادگاهی که در هفتاد سال حتا یکبار رأی به کشتن انسانی دهد، یک دادگاه آدمکش است»، کیفر سنگسار را برای همیشه از میان برداشت. الیعازر یک کارشناس «آگادا» بود، که میتوان آنرا برابر «حدیث و روایت» در اسلام گرفت.
یکی از پرسشهایی که نواندیشان و پیرایشگران مسلمان بسیار با آن روبرو میشوند، آیه ۳۴ سوره نساء است که میگوید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا»
قرآن در این آیه (و سرتاسر این سوره) بر برتری مردان بر زنان انگشت مینهد و آنان را فرامی خواند که زنان نافرمانبردار خود را بزنند. یکی از مسلمانان نواندیش روزگار ما ابوالحسن بنی صدر در اینباره مینویسد (۱۰): «زدن بمعنای بکار بردن زور بر ضد دیگری، یکی از معانی متعدد ضرب در عربی است. در قرﺁن، ضرب به ۱۴ معنی ﺁمده است» و آنگاه با بررسی روانشناسانه این سوره، «نشوز» (نافرمانی) را برخاسته از مازوخیسم زن (آزارخواهی جنسی) میداند و آنگاه «وَاضْرِبُوهُنَّ» را چنین معنی میکند: «آنها به تحرک آورید (چنانکه میل مرده زنده شود، معنای یازدهم ضرب در قرآن)». منی که نه اسلام شناسم و نه کارشناس زبان عربی، نمیتوانم در باره معناهای چهارده گانه «ضَرَبَ» داوری کنم. همین اندازه میدانم که مسلمانان در چهارده سده گذشته همان «کتک زدن» را از این آیه دریافتهاند، تا جایی که فقیهان در باره اندازه و چگونگی این کتکها نیز کتابها نوشتهاند (۱۱). همانگونه که بارها در این نوشته آوردهام، من خود پای در بگومگوی دینی در اینباره نمیگذارم و به تاریخ بسنده میکنم. ولی دریغم میآید که یک نکته را چه برای آقایان بنی صدر و گنجی، و چه برای دیگر نواندیشان و پیرایشگران بازگو نکنم. قرآن در آیههای ۲۳ و ۲۴ همان سوره مینویسد: «بر شما حرام شده است مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و [...] و زنان شوهردار به استثناى زنانى که مالک آنان شدهاید [...]». این دو آیه در کنار مادر و خواهر و دختر، زنان شوهردار را نیز از زنانی شمردهاند که زناشوئی با آنان بر مرد مسلمان «حرام» است. ولی اگر مرد مسلمان زن شوهرداری را «مالک» شود (قرآن واژه «مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ» را بکار میبرد) میتواند با او همخوابگی (نکاح) کند. به دیگر سخن مرد مسلمان میتواند با زن شوهرداری که به هر روی از آن او شده است (برای نمونه دستگیری در جنگ و...) بدون هراس از گناه و بیآنکه رأی آن زن را بپرسد همخوابگی کند. نواندیشان مسلمان ما با آیههایی این چنینی که شمارشان در قرآن کم نیست چه خواهند کرد؟ آیا در میان آنان نیز «الیعازر» ی یافت خواهد شد که بجای پیچ و تاب خوردن در معنیهای ۱۴ گانه «ضَرَبَ» بگوید:
«اگر مردی در پنجاه سال زندگی زناشوئی به هر بهانهای، حتا یک بار دست بر زدن همسرش بلند کند نیز، یک بزهکار است»؟
من ناهمانندیها و یا «تفاوت»های اسلام با آن دو دین دیگر را از نگرگاه تاریخی آوردم. راستی را چنین است که در آئین یهود به دلیل همان درهم آمیختگی پیچیده دینی-نژادی دگرگونی چندانی پدید نیامده و یهودیان هرکجا که خواستهاند خود را با جهان نوین هماهنگ کنند، بناچار بخشی از کتاب آسمانی و آموزشهای دینیشان را نادیده گرفتهاند (مانند نمونه سنگسار، یا پذیرش «یهودی شدن» دگردینان برای پیشگیری از نابودی یهودیان در پی پیوند با نایهودیان). ویژگی آنچه که «یهودیت» نامیده میشود در آن است که «میتوانی یهودی باشی، بیآنکه یهودی باشی» از همین رو است که تنها کشور یهودی جهان نه «دینی»، که «گیتیگرا» است، زیرا اندازه یهودی بودن یک شهروند در پیوند با اندازه پایبندی او به آموزههای موسا نیست. «خَمِش-پذیری» آئین موسا چنان اندک است، که اسرائیل پس از گذشت بیش از شست سال از پیدایشش در چالش با دینداران یهودی هنوز یک قانون اساسی نوشته شده ندارد.
آئین مسیح نیز توانست خود را با اروپای بیدار شده و نوزاده شده همراه کند و در پی کاروان رنسانس (۱۲) براه افتد. کار بر مسیحیان نو اندیش از آن رو آسانتر بود، که کسی کتاب دینی را سخن خداوند نمیدانست و پیش از آن نیز در این کتاب ویراستاریهای فراوانی انجام گرفته بود، گزارش موبموی زندگی عیسای ناصری در دسترس همگان بود (بویژه پس از برگرداندن آن به زبان آلمانی بدست لوتر) و مسیحیان نخستین (بخوان راستین) نه شمشیر میکشیدند و نه کسی را به شرارههای آتش میسپردند.
پیرایش دینی در اسلام نمیتواند تنها با نوشتن کتاب و جستار پایان یافته انگاشته شود و باید رفتار مسلمانان را نیز در بر بگیرد. برای نمونه زنان مسلمان همیشه «حجاب» را یک پوشش دانسته و بر حق گزینش آن در جایگاه یک حق شهروندی در کشورهای آزاد پای فشردهاند. گذشته از اینکه این حق در کشورهای آزاد و گیتیگرا نیز بیمرز نیست (برای نمونه هیچکس نمیتواند با دستآویز کردن این حق برهنه به خیابان بیاید) باید گفت که از دیدگاه پیوندهای دوسویه انسانی، حجاب یک دیوار و نشانگر یک نگاه بدبینانه به هر مردی است. پوشش اسلامی باید چنان باشد که از پیکر یک زن، تنها چهره و دستانش را بتوان دید («خِمَر» و «جلباب» نور ۳۱ و احزاب ۵۱) و به دیگر سخن برجستگیهای تن او و مویهای سرش، یعنی آنچه که زنانگی یا «زن بودن» او را آشکار میکند باید پنهان بماند. این زنانگی ولی میتواند بر مردانی که در پی کامجویی جنسی از او نیستند (پدر و برادر و پسران خردسال و...) و یا از حق کامجوئی جنسی برخوردارند (شوهر) آشکار شود. پس «حجاب» چیزی جز نگاهداشتن پیکر خود از نگاه کامجویانه (ناپاک؟) مردان نیست.
روی سخن من با زنان مسلمانی که تنها در پیروی از آئینهای هزارساله به حجاب تن میدهند نیست، ولی زنان نواندیش مسلمان که حجاب را آگاهانه و در پی پژوهش برگزیدهاند باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا در هر مردی بجز پدر و برادر و پسران خود، انسانی را میبینند که بدانها تنها از نگرگاه کامجویی مینگرد. زنی که در برابر من سرش را در روسری و پیکرش را در چادر میپیچد، مانند میزبانی است که با پای گذاشتن من به خانهاش بر همه درها چفت میبندد. رفتار هردو اینان یک ناسزا است، یکی مرا چشم چرانی میداند که جز به زنانگی او نمینگرم، و دیگری مرا دزدی میداند که جز به دستبرد از خانه او نمیاندیشم. با چنین رفتاری نمیتوان از دیگران چشمداشت رواداری و فراخ سینگی داشت. حجاب اگر بناچار باشد، تنها در بند کردن زن و پنهان کردن کیستی جنسی (زنانگی) او است، ولی هنگامی که آگاهانه گزیده شود، جایگاه مردان را به مشتی چشم چران فرومایه که زنان را تنها برای کامجویی میخواهند، فرومی کاهد. این «غربیان» ی که آقای گنجی انگشت سرزنشش را بسوی آنان آهیخته است، اسلام را از قرآن نمیآموزند، آنان رفتار مسلمانان، بویژه رفتار سرآمدان آنان را که این دین را آگاهانه پذیرفتهاند، میبینند و آنرا با اسلام برابر میگیرند.
***
اکنون و با پذیرش این ناهمانندیها باید دید برای پیرایش اسلام و این-جهانی کردن آن کدام راه نارفته را باید پیمود. من خود در گذشته و در سالهای باورمندیام به اسلام در پی یافتن این راه بودم و در تلاش برای رسیدن به اسلامی که پایبندی به آن مایه «ننگ» نباشد، قرآن را بییکسویانه میپژوهیدم. در آن زمان میپنداشتم که با سرمشق گرفتن از محمد، بنام کسی که اسلام را از هر کس دیگری بهتر دریافته است، میتوان زنگارهای هزاروچهارسدساله را از چهره اسلام زدود و به گوهر راستین و آغازین آن دست یافت. با خواندن زندگینامههای او (سیره الرسول) که از هر سد برگشان نود برگ گزارش جنگها و کشتارها و بَرده کردن شکست خوردگان بود، آنها را نیز بکناری نهادم و تنها به قرآن پرداختم. باور من به برابری زن و مرد بر آنم داشت که دیدگاههای قرآن در باره زنان را نیز بکناری گذارم و هر چه باورم به حقوق بشر و حقوق شهروندی و برابری همه انسانها ژرفتر میشد، میدیدم که فرمانهای قرآن در باره «قصاص» و «ارتداد» و... را نیز نمیتوانم بپذیرم. اندک اندک اسلام من همچون شیر آمده در مثنوی معنوی شد که یال و دم اشکم و پنجه و دندانش را از دست میداد و دیگر هیچ همانندی گوهری با یک شیر نداشت:
شیر بییال و دم و اشکم که دید؟ / ایـن چنین شـیری خـدا هـم نافرید!
آرزویم برای اکبر گنجی و دیگر نواندیشان و پیرایشگران دینی این است که بتوانند از پس این کار دشوار برآیند.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
بخش نخست نوشتار
بخش دوم نوشتار
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
-------------------
1.برای نمونه: «ابرام به سارای گفت: تو زن زیبایی هستی و اگر مردم مصر بفهمند من شوهر تو هستم، برای تصاحب تو مرا خواهند کشت. اما اگر بگویی خواهر من هستی، جانم در امان خواهد بود. [...] خداوند فرعون و تمام افراد قصر را به بلای سختی مبتلا کرد، زیرا سارای زن ابرام را به قصر خود برده بود. فرعون به ابرام گفت: این چه کاری بود که با من کردی؟ چرا به من نگفتی که سارای زن تو است؟ چرا او را خواهر خود معرفی کردی تا او را به زنی بگیرم؟» سفر آفرینش، 12
Canonical .2
Testament .3
Diatessaron .4
واژه یونانی از "دیا: میان" و "تسارون: چهار"، به پارسی می توان آنرا "چار-در-یِک" نامید.
5. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۱﴾الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ﴿۳﴾ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿۴﴾ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿۵﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿۷﴾
6. «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»سوره الاسراء، آیه 88
همچنین بنگرید به: بقره 23 و 24، هود 13، یونس 38 و طور 34
7. معاویه نخستین چهره سرشناس اسلام است که می توان از نگر تاریخی به هستی اش باور داشت.
8. تاریخ یعقوبی، پوشینه 2، برگ 64، محمد ابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی 1374
Non-canonical .9
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/04/120386.php .10
11. «کم کم کتکها را شدیدتر کند، البته تا جائی که از بدن زن خون جاری نشود» بنگرید به "شرح لمعه" در سده نهم و "تحریر الوسیله" در سده چهاردهم.
12. واژه های "ریناسچیتا" و "ریناسچی مِنتو" (نوزائی) برای نخستین بار از سوی "جورجیو واساری" هنرمند و هنرشناس ایتالیائی بسال 1550 در باره «گذر از هنر سده های میانه و نوزائی هنر باستانی» بکار رفتند. بنگرید به دانشنامه بروکهاوس.