iran-emrooz.net | Tue, 05.04.2005, 22:52
قرائتهای نو از قرآن برپايه آموزشهای عرفانی
حسين ميرمبينی
info.peikekhabari.com
چهارشنبه ١٧ فروردين ١٣٨٤
سوره گاو شيرده (بقره) شرح آيه ٩٩ ، ١٠٠ و ١٠١
قسمت سی سوم از بخش دوم (٣٣/٢)
جلوگاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید هم این آینه میگردانند
حافظ
خصلت تعهدناپذیری برخی مذهبیون و عهدشکنی آنان که در صدمین آیه سوره بقره به آن اشاره شده، موضوعی است که من در این بخش از مقالاتم به آن میپردازم . اما در پیش درآمد این گفته لازم است روشن کنم: هر زمان که مردم یک کشور باهم توافق میکنند که نوع حاکمیت شان و سرنوشت سیاسی شان را بر حسب رای و اراده اکثریت جامعه در یک رفراندوم فراگیر تعیین کنند، برای عموم مردم آن کشور _چه آنها که رای موافق میدهند و یا مخالف و یا حتا آنهایی که رای نمیدهند_ یک تعهد و میثاقی بوجود میآید که همگان را ملزم میسازد که نتیجه برآمده از آن میثاق را بپذیرند و به آن احترام بگذارند. این مطلب را از آنرو بیان میکنم که اولا خوانندگان این تفسیر را با مفهوم عهد و میثاق آشنا کنم و ثانیا توجه ایرانیان را به اهمیت موضوع رفراندوم جلب کنم. چراکه رفراندوم موضوع یک نظر پرسی آماری و یا یک اقتراح عمومی نیست، بلکه رفراندوم یک میثاق همگانی است که برای عموم مردم (اعم از آنها که در آن شرکت میکنند و یا نمیکنند) تعهدآور است. بدین معنا که اگر کسی آن را نقض کند و یا بعدازاینکه نتیجه رای عمومی در آن روشن شد، بخواهد بر خلاف آن عمل کند، میباید به شدیدترین مجازاتها تنبیه شود. روزی که اکثریت ایرانیان (براثر عدم آگاهی و پایین بودن سطح فرهنگ سیاسی و نداشتن تجربیات فعالیتهای اجتماعی) در ١٢ فروردین ماه ١٣٥٨ در رفراندوم "جمهوری اسلامی به پای صندوقهای رای گیری رفتند و به حاکمیتی رای دادند که نه از مراتب و شمایلش خبر داشتند و نه به ماهیتش آگاه بودند، مرتکب خطای بزرگی شدند که میباید از نظر به یاد داشتن تجارب تاریخی و حافظه ملی و بالابردن سطح فرهنگ سیاسی و رشد اجتماعی ، مردم ما متحمل سختیهای بسیاری میشدند که شدند. اما اینک که دولتمردان و متولیان این انقلاب خود در نقض و شکستن آن عهد پیشقدم شدهاند و "جمهوری اسلامی" را که قرار بود "نه یک حرف بیش و نه یک حرف کم" داشته باشد را به حکومت دیکتاتوری ولایی ملاهایی تبدیل نمودهاند، بر همه مردمان این سرزمین (از همه گروهها و دستجات سیاسی و غیر سیاسی و باورهای گوناگون) بایسته و شایسته است که عهدشان را با این رژیم و حکومت شکسته شده تلقی کنند و خواستار آن باشند تا با توافق همه نیروهای درگیر در جامعه عهد دیگری را استوار سازند. عهدی که حتی المقدور از غفلتها و کسریهای عهد پیشین مبرا باشد و در برگیرنده همه خواستهها و آزادیهای مشروع و قانونی جمهور مردم و حفظ حقوق سیاسی/ اجتماعی تک تک ایرانيان از هرجنس و نژاد و قوم و باور باشد.
۹۹ - و محققا نشانههاى روشنى به سوى تو نازل كرديم
و به آنها كفر نمى ورزند مگر فاسقان.
موضوع آیه ٩٩ نیز _مثل دیگر آیاتی که تا به حال همه در ادامه هم بوده اند_در ادامه آیه ٩٧ و ٩٨ است. آنجا که قرآن از پدیدهای بنام "وحی" سخن میگوید و مشخص میکند که این پدیده به توسط یک نیروی درونی (فرشته) بسیار مقتدر بنام "جبراییل" یا روح القدوس بر انسان فرود میآید. به این سخن که خدا از طریق نیروی حامل وحی پیام خویش را بر قلب هرکس که بخواهد نازل میکند و او را بشارت میدهد. در آیه بعد (آیه ٩٨) قرآن مشخص میکند هرکس که به چنین رابطه و سلسلهای منکر و دشمن است پس کافر است. یعنی این کسان که حقیقت روابط اتصالی خدواند با انسان (یعنی فرشتگان) را قطع شده میپندارند دشمن خدا هستند. که گفتیم منظور قرآن از این حقیقت پوشان برخی آخوندها هستند چراکه آنها معتقدند که قلبهای ما انسانها در غلاف و حجاب است و ما قادر به گرفتن وحی خدا نیستیم. این کار بدترین نوع پوشش حقیقت است. چراکه اینهایی که این سخن را میگویند، با نام خدا و دین بر حقیقت تعلیم الهی پوشش میگذارند و به این طریق اجازه نمیدهند که مردم با نیروهای درونی خویش و این حقیقت آشنا شوند. به همین خاطر قرآن در آیه ٩٩ میفرماید:"و محققا نشانههای روشنی (از جلوههای جبرییل و میکاییل) را به سوی تو (ای محمد ، ای انسان) نازل کردیم و به آنها كفر نمى ورزند مگر فاسقان". یعنی به آن نشانهها (ی هدایت) - که خداوند از طریق فرشتگان به سوی انسان نازل میکند- کسی کفر نمیورزد، مگر فاسقین. یعنی آنهایی که ذهنیت انسانها را با تعلیمات غلطشان به موضوعات دیگری منحرف میسازند و به این طریق به وجود نیروهای قدرتمند الهی در درون انسان کافری میکنند همه زشت کردارند. قرآن از اینرو به این کسان اطلاق فاسق میکند. چراکه آنها بیرون از اراده الهی عمل میکنند و با تعلیم نادرست خود انسانها را از داشتن چنین رابطه ای با خدا مایوس و محروم میسازند. چراکه هدایت انسان فقط به واسطه نشانههای الهی که از طریق فرشته (جبراییل و میکاییل) بر انسانها نازل میشود صورت میگیرد. نشانههایی که اگر انسانها دریافت کند علامت راه شان میشوند تا که به عالی ترین درجات معنوی عروج نمایند. آنان كه تجلی نشانهها و نزول فرشتگان و نیروهای جبراییلی و میکاییلی را به پیامبران و قدیسین منحصر میکنند قصد آن دارند كه خودشان را بعنوان واسطه بین خدا و انسان جا بزنند و به این ترتیب است که آنها انسانها را از داشتن چنین حبل المتینی بی خبر میگذارند. درحالیکه عالی ترین صورتهای معنوی، زمانی در انسان بروز میکند که فرشتگان الهی به ویژه دو ملکه و دو نیروی قدرتمند جبراییل و میکاییل در درون هر انسانی جمع و متجلی باشند.
در شرح آیات قبل گفتم که جبرییل مظهر ملکه روح و نیروی عشق است. ملکه حیاتبخشی که تجلیات مردانه دارد و جان و روح آدمی به سبب نزول او در انسان پدید میآید. مفسرین و لغت شناسان در مورد میکاییل مطلب زیادی ننوشتهاند. لغت نامه دهخدا در شرح میکاییل نوشته : میکاییل فرشته روزی و فرشتهای است که روزی مخلوق را میرساند. "قاموس کتاب مقدس" میگوید: میکاییل پیشوای عساکر فرشتگان است. تفسیر المیزان هیچ سخنی- از اینکه میکاییل کیست و در دستگاه خدا چه کاره است و رابطه اش با انسان چیست - به میان نمیآورد، جز اینکه در شرح این آیه به موضوعاتی میپردازد که هیچ ربطی به آیه ندارد. درحالیکه قرآن در همین ایه از جبراییل و میکاییل به فرشتگانی یاد میکند که آیات روشن خدا را به انسان میرسانند و میفرماید:"و محققا نشانههای روشنی را به سوی تو نازل کردیم" که منظور آن نشانههای روشنی است که از پرتو فرشتگان الهی (جبرییل و میکاییل) به سوی انسان نازل میشود. اعتقاد من بر این است که جلوههای فرشتگان خدا به ویژه میکاییل و جبراییل در انسان بسیار روشن و واضح است بطوریکه کسی قدرت اینکه با آنها بتواند مخالفت نماید و یا حتا آنها را ندیده بگیرد، ندارد. چراکه جبرییل مظهر نیروی عشق و عاطفه انسانی است که همه انسانها بویژه عاشقان و هنرمندان جهان همه از آن برخوردارند و میکاییل هم ملکه خرد و کمال عقلانی است که البته همه خردمندان و کمال گرایان جهان با این نیرو به قضاوت میپردازند و با این نیرو به سوی کمال و پیشرفت گام برمی دارند. بنابراین این آیه مشخص میکند که هدایت انسان با داشتن این دو نیرو مصداق مییابد. بسخن دیگر انسانی که از نشانههای این دو نیرو در وجودش برخوردار میشود میتوانند هدایت گیرد و با آن دو بال به اوج آسمانهای معنوی پرواز کنند. اینکه فرزانه توس حکیم ابوالقاسم فردوسی سرسخن نامه شاهانه خود را با نام خداوند جان و خرد آغاز میکند:
بنام خداوند جان و خرد / کز این اندیشه برتر برنگذرد
منظورش از «خرد» و «جان» مصداق تجلیات همین دو فرشته عالی قدر الهی یعنی میکاییل و جبراییل است که اگر در وجود هر انسانی متجلی شوند آن فرد به عالی ترین نام و برترین مقام نائل میشود. صورتهای ایرانی این دو فرشته عالیقدر در فرهنگ پیش از اسلام ما به «هئورتات = خرداد» و «امرتات = امرداد» (که اتفاقا آنها هم هر دو با هم نامبرده میشوند) شناخته میشود. امرداد در فرهنگ هند، "امرتا" گفته میشود و وی در آنجا نیز فرشته بی مرگی است. نام این دو فرشته در اغلب فرهنگها با مفاهیمی تقریبا یکسان اشاره شده است. چنانچه در آیین داووییسم از آنها به «یین» و «ینگ» نامبرده شده است. آیین «داوو» بر اساس اصل توحید در هستی است و بر این باور است که یک نظم طبیعی بر پایه توازن و همآهنگی بین دو نیروی «یین» و «ینگ» برقرار است. از اینرو این نظم تعیین کننده عملکرد همه اجزای هستی است. دو نیروی فعال در جهان در توازن ظریفی قرار دارند یکی (یین) که عنصر زنانه است و با سردی و نرمی و زمین هم معنی است و دیگر (ینگ) که عنصر مردانه است و با نور و گرما و سختی و آسمان (بهشت) هم معنی است. این دو نیرو در عین حالی که متضادند اما به یکدیگر وابسته اند و میبایست در تعادل باشند تا همآهنگی کامل تظاهر پیدا کند. این دو نیرو در فرهنگ اساطیر یونانی در هویت رب النوعهای "آتنا" و "آپولو" ( فرزندان زئوس) نامبرده شده اند. "آپولو" که پسر (آفریده شده) زئوس (خدای خدایان) است مظهر پیامبری ، موسیقی و شعر است. یعنی اینکه آپولو به بخش نیرویهایی که از طریق الهام فعال میشوند مربوط است. "آتنا" هم که دختر (آفریده شده) زئوس است مظهر خرد و عدالت و عقل فعال است. همچنین آتنا خدای صنعت و به وجود آورنده هنرهای دستی است. همین مشخص میکند که آتنا مرکز نیرویهای خردگرا و کمال گرا و محافط است. آتنا همیشه با لباس رزم و کلاه خود نشان داده میشود. چراکه آتنا قاضی عادل و یار ستمدیدگان و دشمن جباران است. در فرهنگ باستانی ما نیز خرداد یا «هئورتات» به معنی کمال و رسایی است و او فرشته (مونث) و مظهر کمال اهورامزدا در این جهان و جهان مینوی و مامور پاداش و جزای نیکوکاران و بزهکاران است. همچنین در عالم مادی نگهبانی آب (یعنی حیات) با خرداد یا "هئورتات" است که همین مشخص میکند که زندگانی در روی زمین با تقویت نیروهای خردگرا تامین میشود. (١)
و امرداد یا «امرتات» به معنی بی مرگی و جاودانگی است. از آنجایی که جاودانگی با عشق است پس مشخص است که "امرداد" معادل روح القدوس اسلامی است و وی فرشته عشق و روان به معنی جان (روح) الهی و بی مرگی است. نام "«هاروت» و «ماروت» که در دو آیه بعد (آیه ١٠٢) به آنها اشاره شده، بنوعی به همین مطلب اشاره میکند. زیرا یهودیانی که با حمله نبوکدنصر- امپراتور بابل_ اسیر شدند و از سرزمین سلیمان (فلسطین) به سرزمین بابل منتقل شدند، بعداز گذشت بیش از دو قرن زندگی در بابل تحت تاثیر و نفود آیینهای مهری و مغانی و مردوکی و ایشتاری مرسوم در بابل به ویژه در دوره حکومت شاهان هخامنشی بالکل از اصالتهای دینی که در زمان سلیمان و حتا زمان ارمیاء در سرزمین فلسطین جاری بود، دور شده بودند. به همین خاطر وقتی آنها با حمایت شاهان هخامنشی به سرزمین اصلی شان بازگشتند به تحریف تورات پرداختند و دین یهود را به اندیشههای "هاروت و ماروتی" مرسوم در بابل آلوده ساختند. اندیشههایی که نه هیچ شباهت با اصل و ذات اندیشههای زرتشت پیامبر علیقدر آریایی داشت و نه اینکه با تعلیمات انسان دوستانه موسا پیامبر بزرگ قوم بنی اسراییل همآهنگ بود. اندیشههایی که خود مقلوب شده و تحریف شده از آیین مهری و آیین بت پرستان بابلی و سیاست بازان ایرانی و یهودی بود . بنابراین اینجا قرآن به آن نوع تعلیماتی اشاره دارد که بعد از سلیمان و بعداز خرابی اول معبد هیکل به توسط کسانی مثل عزرای کاتب که با حمایت دولت هخامنشی به سرزمین فلسطین بازگشتند، اشاعه داده شد. اینان همین کسانی اند که تورات را تحریف کردند و یهود باقی مانده در سرزمین فلسطین را با زور و کشتار بی حساب و شمشیر دولت هخامنشی مجبور کردند که به تعلیمات آخوندی آنها گوش فرا دهند و آنها را پیروی کنند(٢). (این موضوع مطلب آیه ١٠٢ همین سوره است که به امید خدا در بخش آتی به شرح آن ماجرا خواهم پرداخت)
«و به آنها كفر نمى ورزند مگر فاسقان». یعنی به نشانهها و آیات الهی کسی کفر نمیورزد مگر کسی که در ارتباط با دین و معنویات زشت عمل میکند. خداوند راههای شناخت خویش را از طریق این حبل المتین درونی بر ما روشن میسازد و از طریق تجلی همین نشانههاست که انسانها را به خویش هدایت میکند. پس انسانهایی که به عشق الهی زنده اند و یا خردورز و عدالتخواه اند مطمئنا از تجلیات این دو فرشته مقرب الهی که در وجود شان متجلی و منعکس است، آگاهی دارند و آنها هرگز به حقیقت کافر و منکر نیستند. اما آنهایی که تحت تاثیر تعلیمات غلط به وجود این نیروها در انسانها کفر میورزند و رابطه انسان و خدا را قطع شده میپندارند آنگاه مسلم است که ایشان همه دشمن عدالت، دشمن عشق ، دشمن هنر و دشمن عقل و خرد و دشمن پیشرفت و کمال خواهند بود. اگر در معنای این آیه خوب دقت کنیم آنگاه میفهمیم که چرا قرآن همه گروههای پوشش گذار حقیقت را فاسق مینامد. زیرا ایشان به این اصل باور ندارند و نزد ایشان همه چیز در حول و حوش قدرت و سیاست و ثروت تعریف میشود.
۱۰۰ - آنها كسانى اند كه هرگاه پيمانى را تعهد كردند آنرا بينداختند
گروهى از ايشان بلكه بيشترشان ايمان نمى آورند.
«آنها» اشاره به فاسقین و .... دارد. آنهایی که به اصل حبل المتین الهی و پیوند خدا با انسان از طریق فرشتگان _که در درون انسان قرار دارند_ کافری میکنند و راه رستگاری مردم را به موضوعاتی موکول میکنند که هیچ موضوعیت و اعتبار الهی ندارند. «آنها كسانى اند كه هرگاه پيمانى را تعهد كردند آنرا بينداختند» پیمان اگر چه به اصل موضوع «صالحات» خدا و میثاق بنی اسراییل اشاره دارد، اما در واقع میتواند به هر عهد و پیمانی که هم بین انسانها بسته شود، اشاره داشته باشد. بنابراین معنای آیه چنین است که فاسقین همان کسانی اند که به هیچ پیمان و میثاقی پایبند نیستند. این مطلب عینا در آیه ٢٧ سوره بقره آمده : « الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک هم الخاسرون = آنها (ملاها و مذهبیون) عهد خدا را بعد از بستنش میشکنند و آنچه را که خدا به پیوستنش امر داده را قطع میکنند. اینان همین کسانی اند که در زمین فساد و تباهی میکنند و همه زیان کاریها و خسارتها به موضوع آنها بستگی دارد. موضوع "ینقضون عهدالله" و " یقطعون ما امرالله" به دو عهد و دو پیوند اشاره دارد. ١- موضوع "عهدالله" که رابطه انسانها با هم است که از طریق تعهد به میثاق "صالحات" و ده فرمان به وجود میآید. ٢ - موضوع "امرالله" که پیوند درونی و رابطه اتصالی انسان و خدا است که از طریق فرشتگان و تقویت نیروهای امشاسبند در انسان پدید میاید. در عین حال باید بدانیم که موضوع پیمان (میثاق) یکی از مهمترین و قدیمی ترین عناصر مذهبی است که اعتبارش در اغلب مذاهب فرهنگ ساز به درستی شناخته شده است. قدیمی ترین دینی که به این موضوع اهمیت داده آیین «مهر» است که اساسش بر میثاق بنا شده است. «مهر و میترا» در اصل به معنی میثاق است. میثاقی که میان زن (همسر) و مرد (شوهر) و میان اقوام آریایی بسته میشد که با آن بتوانند در اساس خانواده و قومیت قبیله اتحاد و همآهنگی بوجود آورند. واژه «مهریه» به معنی کابین نیز از همین ریشه است و آن دقیقا به موضوع صداق عقد پیمان زناشویی اشاره دارد. در قرآن نیز موضوع «وفادار ماندن به پیمان» بسیار بسیار مورد اهمیت قرار گرفته و به همین خاطر کسانی را که عهد و پیمان میشکنند ولو اینکه یکتاپرست باشند، سزاوار شدیدترین مجازات و سرزنش میداند.
«گروهى از ايشان بلكه بيشترشان ايمان نمى آورند». اینها کسانی اند که به هیچ اصل و اساسی پایبند نیستند. چراکه اینان (از هر دین و آیینی که باشند) هیچگاه حقیقت را منظور نظر قرار نمیدهند بلکه برای رسیدن به قدرت به هر باطلی لباس حق میپوشانند. یعنی که، اینها متعهد به هیچ عهد و پیمانی _چه از جانب خدا و چه از جانب مردم _ نیستند بلکه برای رسیدن به اهداف شان هر وسیله ای را توجیه میکنند.
۱۰۱ - و هر گاه رسولی از جانب خدا نزد آنان مي آيد تا آنچه را كه با آنها بود را مصدقى باشد، گروهى از آنها- كه كتاب بايشان داده شده بود - كتاب خدا را به پشت سرشان انداختند گوئى كه نمي دانند.
این آیه هم در ادامه آیه قبل است و منظور این است که برخی مذهبیون به هیچ کتاب و عهد و پیمانی ایمان ندارند. بلکه هرگاه رسولی از جانب خدا نزد ایشان میآید تا آنچه را که با آنها بود را مصدقی باشد، هم ایشان آن کتاب را یعنی آن عهد الهی را به پشت گوش میاندازند. تو گویی که آنها چیزی از موضوع عهد الهی و کتاب خدا نمیدانند. مصداق اولیه این معنا در ارتباط با تاریخ قوم یهود است. به ویژه اشاره به آن دورانی دارد که بخشی از بهودیان و کاهنان قدرت طلب یهودی در زمان کوروش از بابل به سرزمین فلسطین بازگشتند و در سرزمینهای یهودی نشین فلسطین (ملک سلیمان) دینی را تبلیغ میکردند که آلوده به سیاست یهودیان بابلی و دولت هخامنشی بود. از اینرو بعدها هرگاه پیامبری بینشان ظهور پیدا میکرد (مثل زکریا و یحیا و عیسا) که آنها را بخاطر نوع دینداری شان و تحریفاتی که آنها علنا در تورات کردند (مثل کتاب عزرا و استر و نوشتههای اشعیاء دوم و سوم) و نوع تعلیماتی که آنها از مغانهای ایرانی فراگرفته بودند و در کتب مذهبی مثل تلمود وارد کرده بودند_ و بین آنها مرسوم شده بود_ انتقاد میکرد و آنها را به پیام پیامبران پیشین یادآور میشد، آنها آن پیامبر را و سخنانی را که او از تورات بر آنها حجت میاورد را به پشت گوش میانداختند گویی که اصلا چیزی از آن نمیدانند. مصداق این سخن را شما میتوانید در عملکرد رهبران جمهوری اسلامی ملاحظه کنید که چگونه ایشان از درستی و راستی داد سخن میگویند اما خود هر راستی و درستی را تحریف میکنند . از همینرو هرگاه در بین مردم انسانی آمده (از جانب حق) که ایشان را به عدالت و برابری و آزادی گوشزد کرده، آنها او را به بند کشیده اند و اگر خونش را نریخته اند، آنچنان شکنجه و آزارش داده اند (می دهند) که به کنج خاموشی زندان و یا خانه خویش بخزد و یا که از وطن و دیارش فراری شود. «رسول» در اصطﻼح قران به كسى اطﻼق ميگردد كه از جانب خدا و ملکات رسول الله _میکاییل و جبراییل _ ماموریت مییابد که سخن حق را به مردم زمان خویش بازگو کند. (آيه ۹۹) يعنى کسی که صاحب رسالت از جانب خدا است و به صفات ملکوتی و جبروتی نیروهای مقرب الهی متصف است. «رسول از جانب خدا» يعنى كسيكه به مراتب معنوى و ملکات روحانی خويش آگاه و شناساست. تاكيد از جانب خدا به آن منظور آمده كه او از جانب مردم و يا حكام و یا "شورای خبرگان رهبری" انتخاب نمیشود بلكه بعثت او صرفاً از جانب ملكات هستى صورت میگیرد.
چنين فردى نه براى از بين بردن اعتقادات موجود در جامعه برانگیخته میشود بلكه براى آن میاید تا آنچه را كه مردم ظاهرآ از پیامبرشان به یاد دارند و به آنها اعتقاد دارند اما حقيقتش را فراموش كرده اند را برای آنها تصديق و بازگو نمايد و یا با تعليمش مردم را با عهد خدا و ملكات وجودی شان (پیوند خدا با انسان) آشنا سازد و آنها را به یادشان اندازد. او آمده و میآید تا كه انسانها را در ارتباط مستقيم با پروردگار شان قرار دهد و به آنها این حقیقت را گوشزد کند که میثاقشان را با خدا تجدید و محكم نمايند. از آنرو او نيامده و نمیاید كه عهد کهن را باطل و فسخ کند بلکه تا روابط قطع شده را ترمیم نمايد و تصديق کند. تعليماتى که پیشتر توسط پيامبران قبلی داده شده است. «گروهى از آنها كه كتاب بايشان داده شده بود» يعنى آنها كه با موضوعات كتب مذهبی آشنائى دارند. اينها مدعى اند به مراتب كتب آسمانی و تعلیمات انبیاء دانا هستند اماّ خود از اول كسانى اند كه با تعلیمات غلط و گفتههای من درآوردی شان تعلیمات پیامبران را تكذيب مي كنند و به این ترتیب کتاب و عهد خدا را به پشت سر و پشت گوش میاندازند.
علی بن ابی طالب نیز در نهج البلاغه وقتی از قشری مذهبان و بدی کردار ایشان یاد میکند دقیقا به این موضوع یعنی به پشت سر انداختن کتاب اشاره میکند (٣) :
"..... دشمن ترین مردم آن کسی است که جهالت را وسيله كار خويش قرار داده. باربر خطاهاي ديگري است و در گرو خطاهاي خويش مي باشد. پايگاهش مردم نادان و پاي فرارش در منجلاب فتنه مانده است. از آنچه كه با حقيقت پيوند دارد كور است حال آنكه انسان نماها او را عالم مي خوانند. درحالی که او دانشمند نيست. هر بامداد كه بر مي خيزد دلش در طلب افزودن چيزهايي است كه بيشتر داشتنش زيان بارتر است (قدرت) ، و مانند لجنزاري كه از آب گنديده انباشته شده مطالب بي فايده را در خود جمع كرده. بين مردم بر كرسي قضاوت نشسته ، و مدعي چيزي است كه بر غير او هم آشكار نيست. اگر با مبهماتي مواجه شود ترهاتي از نظريات خود بر آن مي بافد و حكم قطعي صادر مي كند و همچنانكه عنكبوت تار مي تند او شبهات را مرتكب مي شود. نه به درستي راي خود اطميناني دارد و نه اعتقادي به نادرستي آن دارد. اگر درست راي دهد بيم از آن دارد كه مبادا نا بجا گفته است و اگر نادرست راي داده اميدوار است كه درست گفته. او نادان و ابله است و همچون سواركاري مي ماند كه نه اشترش چشم بينا دارد و نه خودش به راه آگاه است. روايات را در هم مي پيچد همچنانكه باد گياه خشكيده را ، خدا گواه است كه براي مسائلي كه نزدش مي آيند سرشار نيست و اهليت رياستي را كه مدعي آنست ندارد. دركش محدود است و ديدگانش نزديك بين و اگر در مشكلي بماند آنرا از ديگران پنهان كند. چه بسيار خونهايي كه به سبب قضاوت ظالمانه اش (مثل قضاوتهای خمینی و خلخالی و امثالهم) به ناحق ريخته شده و چه بسيار كساني كه از ميراثهاي به ناحق رفته شده به توسط او نالان و گريانند. من از جور و ستم ايشان ، كه زندگي را به جهالت سپري مي كنند و به گمراهي مي ميرند به خدا شكايت مي كنم و داد دل از او مي خواهم. (منظور اصلی من از این بخش از خطبه دقیقا به مطلبی است که بعد از این میاید) آنگاه كه كتاب خدا را بي هيچ خطا و شبهه اي بر آنها مي خواني و حق خواندن آنرا به درستي ادا مي كني هيچ از آن سر در نمي آورند و آنرا به اندك بهايي نمي خرند اما آنگاه كه كتاب را براي مواضع خودشان تحريف مي كنند و از آن سود مي جويند در آنصورت كتاب در نظرشان متاع پر ارزشي است. بدينسان نزد آنها چيزي پليدتر از درستي و درست تر از پليدي نيست".
از اینروست که معتقدیم که موضوع آیه ١٠١ مربوط است به آن دسته از آخوندها و ملاهای قدرت طلب است که به هیچ عهد و پیمان و اصل و کتابی پایبند نیستند. چراکه آنها جز به کتاب قدرت (کتاب خوانده شده توسط شیطان) به هیچ کتابی باور ندارند. آنها هرچه از کتب دینی میخوانند همه یا تحریف شده است و یا خود به دست خود آن را تحریف میکنند و سپس میخوانند. (موضوع آیه بعد) "و آنها چيزى را كه شياطين بر ملك سليمان مى خوانند، تبعيت كردند ...."
-------------------------
مآخذ و یادداشتها:
١) به لغات نامه دهخدا یا به حاشیه برهان قاطع مراجعه کنید. برهان قاطع (ج - س) ص ٧٢٩
٢) مراجعه کنید به "کتاب مقدس"، کتاب عزرا. بر هر ایرانی آزاده ای که جستجوگر حقیقت است و براستی خواستار است که دست فریبکارن دین و سیاست از قدرت جدا گردد واجب است که حداقل یک بار کتاب عزرا از بخشهای مهم کتاب مقدس را بخواند (جمعا ده صفحه). کتابی که با غفلت دروغگویانه فریبکاران مذهبی و سیاسی نوشته شده و همه عیان کننده این حقیقت است که چگونه است که میگویم تورات تحریف شده است و اینکه فریبکارانی، دست در دست هم(چه ایرانی و چه یهودی) ، توانسته اند به کمک هم برای ٢٥٠٠ سال بشریت را فریب بدهند.
٣) خطبه ١٧ نهج البلاغه داریوش شاهین ص