iran-emrooz.net | Tue, 01.03.2011, 22:29
مفتیان ولایت، توجیه گران وسیله
عبدالله موحد
صراط: پلی است بین دینداری و دینفروشی، از مو باریکتر، از شمشیر برندهتر
تاریخ ادیان گواه است که با پایان یافتن رسالت هرنبی و درغیاب وحی، دین واحد، به مذاهب متعدد، فرو میکاهد که ازبرداشتها، سلیقهها و تفاسیرجانبدارانه برکنار نمیماند و دررقابت بین آنها، ماشین تولید احادیث و روایات بیمبنا، از کار باز نمیماند وهرآینه این مذاهب در حد مانیفست حاکمیت سقوط کند، رژیمهای سرکوب نظیر: عباسیان، صفویه، سعودی، فاشیستی اسرائیلی، طالبان و ولایت فقیهی انتصابی، سربرمیاورند که کرامت و آزادی انسان واعتماد جمعی، درپای آنها قربانی میشود.
۱
«علائم ظهور» اصطلاحی است متداول بین ایرانیان وهرگاه به حادثهای شگفتآور و باورنکردنی روبرو میشوند آنرا به طنز، به نشانهای ازعلائم ظهورتعبیرمیکنند وبرگرفته ازبعضی روایات شیعه است که خبراز ظهور قریب الوقوع امام زمان میدهد و بعنوان شاخصترین علائم آن، پیدایش موجودی بنام «دجال» است که ویژه گی اصلی او دروغ گوئی و فریب تودههای عوام است.
آقای احمدینژاد در دوران ریاست جمهوری خود بارها پیش آگهی قریب الوقوع ظهور امام زمان را داده است و در بعضی محافل که حضورپیدامیکند مدعی است امام زمان هم درآنجا حضوردارد و مکان ویژهای هم برای ایشان درنظرمیگیرد.درخشش هاله نور گرداگرد سرآقای احمدینژاد هم نیز ازآثاروعلائم ظهوراست.
بررسی دستاوردهای دوران تصدی ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، نشان میدهد کارنامه ایشان به نمایشی از «علائم ظهور» شباهت دارد تا مدیریت بالاترین مقام اجرائی کشور!
واما سناریوئی که چندی است آقای احمدینژاد درمقام رئیس جمهوری ورئیس دفترشان آقای مشائی سازکردهاند، تجلیل ایشان از ایران باستان ومکتب ایرانی دربرابر مکتب اسلام وبزرگداشت کورش به عنوان نماد ایرانی وایرانیت، شگفتی وتامل کسانی ازداخل وخارج نظام را نه درقبال چنین اظهاراتی، بلکه از «سکوت» رهبر فعلی جمهوری اسلامی و حمایت بیدریغ وهمه جانبه ایشان ازچنین دولتی را، برانگیخته و قابل توجیه نمیبینند ومی پرسند آیا آقای خامنهای با چنین افکاری که کسانی از بالاترین مقامات نظام ادعا نمایند «اسلام بدون ایران هیچ است»، موافقت دارد یا خیر؟ وچگونه میتوان این اظهارات را پس ازبیانات آقای خمینی بنیانگذارجمهوری اسلامی مبنی براینکه «ملی گرائی خلاف اسلام است» * وبارها موردتاکید قرار داده است، پذیرفت؟! وچگونه میشود این تناقض و ناسازگاری بنیادین را در ساختارحقوقی وحقیقی نظام جمهوری اسلامی توضیح داد!؟ درحالیکه بدعت برآمده ازسخن بنیا ن گذارجمهوری اسلامی ایران، هنوز بصورت یک اصل تخلف ناپذیربرای مسئولین و دست اندر کاران موافق نظام درجمهوری اسلامی اعتبار دارد؟
واقعیت این است که آقای خامنهای درقبال دست پخت خویش چارهای جز «سکوت» ندارد وراه هرگونه مخالفت را برخود مسدودکرده است چراکه دونوبت تقلب آشکاردرانتخابات ریاست جمهوری، بمنظورتحمیل آقای احمدینژاد به عنوان بالاترین مقام اجرائی کشور به ملت ایران، مگرمیتوانست بدون اراده وحمایت شخص رهبر انجام گیرد؟ بعلاوه درجمهوری اسلامی ایران که قبای «ولی امر مسلمین جهان» برقامت آقای سید علی خامنهای، مونتاژ میشود و مفتیان ولایت، مرعوب یا مجذوب، بنا برمصالح خویش دم برنمیاورند ودرجائی که «سکوت» بمثابه رکنی از ارکان فتوای مصلحتی، درآمده است، دلیلی ندارد که رهبرمعظم با ملغمه ایکه از «امام زمان وکورش» وسیله رئیس جمهوری مورد حمایت خود، ابداع میشود مخالفت داشته باشد.
زمانی که آقای آذری قمی، درسرمقاله روزنامه رسالت مورخ ۱۹ تیرماه سال ۶۸، فتوای تعطیل توحید را براقتضای مصلحت صادر کرد کدامین مفتی ولایت مدار، لب گشود وازلاک «سکوت» بیرون آمد!؟ و حال آنکه بنظر نمیرسد کسی در تاریخ اسلام و سایر ادیان توحیدی، در توجیه «شرک» چنین عریان سخن گفته باشد و رسالت انبیاء را انکار کرده باشد.!
البته روشن است که ادعای آقای آذری قمی (بنیان گذارجامعه مدرسین حوزه علمیه قم) از نظر منطق و فلسفه عاری ازمفهوم است چرا که میتوان شرک ورزید ولی توحید را نمیتوان تعطیل کرد، همانگونه که میتوان در کسوت مسلمانی، کفرورزید ولی اسلام را نمیتوان انکارکرد ومیتوان انسانها را بیگناه کشت ولی سخن گفتن از حذف انسانیت یا وهای بیش نیست.ولی واقعیت این است که این نظرات غیرمسئولانه فردی وبدورازخردجمعی وازموضع آمریت فتوی، تمام ارزشهای معنوی واخلاقی اجتماع را که برپایه توحید استوار است برباد میدهد.
آقای خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی درسخنرانی برای فرماندهان سپاه ومعلمان، درمردادماه سال ۱۳۶۰ چنین میگوید: «حفظ جان مسلمانان بالاتر ازسایرچیزها ست حفظ خود اسلام ازجان مسلمان هم بالاتراست، این حرفهای احمقانه که ازهمین گروهها القا میشود که خوب جاسوسی که خوب نیست جاسوسی فاسد خوب نیست اما برای حفظ اسلام وبرای حفظ نفوس مسلمین واجب است دروغ گفتن هم واجب است شرب خمرهم واجب است.ما الان یک امانتی دردستمان است وآن اسلام است عذرنداریم به اینکه ما بنشینیم کنار، بگوییم دیگران بروند حفظش کنند.امانت مال دیگران نیست.این امانت، امانتی است که خدا پیش (ما) نهاده، برای همه ما هست، نگهدارش همه ماهستیم (۱)»
بطوریکه ملاحظه میشود، با توجه به ادبیات خاص آقای خمینی، ضمن اینکه اسلام را امانتی انحصاری ودرتیول «ما» برمیشمرد، دروغ گفتن و جاسوسی کردن را درشرایطی بمنظورحفظ اسلام و حفظ نفوس اسلام واجب میدانند که شاید درچارچوب فتاوی و نظرات ایشان درمورد احکام اولیه و ثانویه، توجیه پذیر باشد، اما برای نویسنده این سطورروشن نیست که منظورایشان ازحفظ اسلام چیست؟ و معیاروملاکها کدام است؟، و جای سئوال است که فرمان کشتار جمعی زندانیان مسلمان یا غیرمسلمان اسیری که دوران محکومیت را میگذراندند، بمنظورحفاظت ازکدام اسلام صادرشده است؟ و بمنظورحفاظت ازکدام اسلام دروغ گفتن واجب میشود تا به مصدق، اتهام نامسلمانی زده شود (۲).همچنین این تناقض آشکاررا که ازطرفی بشارت میدهد «میزان رای ملت است» و ازطرفی هشدارکه «اگرسی و پنج ملیون نفوس ایران بگویند آری، من میگویم نه»، چگونه میتوان به حفاظت ازنفوس اسلام تعبیرکرد؟!وآیا وعده «جمهوری»، مشابه جمهوری فرانسه را که درنوفل شاتوخطاب به نفوس ایران داده شد و سپس چیزی با عنوان جمهوری اسلامی، اما زیرچتر «ولایت انتصابی مطلقه فقیه» برملت تحمیل گردید، بمنظورحفاظت ازچه چیز، جزحفظ نظام برساخته ایشان میشود تعبیرکرد؟ نظامی که علی رغم پوسته بسیار سختش، همچون آمیب، ماهیت ارتجاعی آن زیاد و بر مبنای منافع خاص شکل عوض میکند.
متاسفانه امروزنام «اسلام» بصورت نام مستعاروسرپوش مجهولاتی درآمده است که آدرس دقیقی ازآن بدست نمیاید.
راستی با این روشهای ماکیاولیستی «فتوا ابزار»، چه حقانیت و معنویتی برای ادیان الهی باقی میماند، وقتی آنها را درحد ایدئولوژیهای ابزاری «معطوف به قدرت» قرن بیستمی فروکاهیم که بنا را بر «هدف وسیله را توجیه میکند» نهادند، بنائی که ازخون انبوه بیگناهان رنگین شد و ننگین شد، امروزبنای نظام جمهوری اسلامی چه رنگی دارد؟!
امیرالمومنین علی (ع) درفرازهای پایانی خطبه صدوهفت نهج البلاغه آنجا که چشم اندازخود را (باتوجه به حوادثی که ایشان را احاطه کرده است) ازآینده اسلام چنین بیان میکند: اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شود. و شاهدیم که پیش بینی علی (ع) درجمهوری اسلامی ایران، بطور چشم گیری مصداق پیدا کرده است..
امروز درجمهوری اسلامی ایران نمازهای جماعت و جمعه برقرارمیشود هرروزمساجد بیشتری ساخته میشود و ماذنههای بیشتری همچون قارچ تکثیرمیشود و بانک الله اکبر و شعار «لااله الالله» درسراسر میهن طنین اندازاست و از درودیواروزمین و آسمانش «اسلام» میبارد، اما اسلامی که به لطف مفتیان ولایت، به پوستین وارونه ملبس گشته است، توحید تعطیل شده و چنبره اختاپوس شرک برآن سایه افکنده است.
مکانیسم جانشینی آقای سید علی خامنهای بجای آقای خمینی بنیانگذارجمهوری اسلامی برای ملت ایران همچنان درپردهای ازابهام قرار دارد، همان سیستم وترفندی که جواز «ولی امرمسلمین جهان» را برای ایشان صادرکرد، جوازصدورفتوا و استفاده ابزارگونه ازآن راهم به ایشان الصاق کرده است، معهذا ویژه گیهای خصلتی آقای خامنهای، با بنیانگذارجمهوری اسلامی ماهیتا تفاوت کیفی و اساسی دارد که خواه ناخواه درچگونگی صدورو استفاده از فتوا هم تاثیرگذاراست..
بطوریکه درسطور بالا ذکرشد، هدف بنیانگذارجمهوری اسلامی را، حفظ نظام مبتنی برولایت مطلقه فقها، تشکیل میداد که تا پایان عمرهم نسبت به آن صادق و وفادارباقی ماند و درچارچوب هدف مذکور، جنم این را داشت که درحمایت وحفاظت ازارکان و کسانی که درخدمت نظامش بودند کوتاهی نکند، حتی پس ازبرکناری آقای منتظری از سمت قائم مقامی رهبری، اجازه نداد کسی متعرض ایشان شود و بی احترامی روا دارد، اما روحیات و کردار آقای خامنهای گواه براین است که دغدغهی اصلی ایشان حفاظت ازنظام نیست و ازحفاظت خود و حاکمیت مطلقهاش فراترنمیرود،، تکیه کلام و تاکید مستمرآقای خامنهای برکلمه «دشمن»، که اخیرا به زیور «فتنه» آراسته شده، بیانگرعدم اعتماد و سوء ظن به هرغیرخود میباشد، گویا برای ایشان اززمین و آسمان توطئه میبارد، ابعاد دشمن پنداری و دشمن نمائی رهبرمعظم، امروزازمحدوده آمریکا و اسرائیل و استکبارجهانی، بسیارفراتررفته و چنان تشدید یافته که قادرنیست خصومت خودرا نسبت به یاردیرینهاش، هاشمی رفسنجانی رئیس نهاد تشخیص مصلحت نظام پنهان دارد، مانع تراشی و بحران سازیهای آشکارایشان بمنظورخنثی سازی برنامه و اقدامات مثبت رئیس جمهورپیشین، گواه همین توهم دشمن نمائی است که مباد جلوه درخشش فرزانگی و شایستگی آقای خاتمی، رهبرمعظم را درسایه قراردهد همان توهمی که نسبت به موسوی ازدوران نخست وزیری تاکنون ادامه داشته و ادامه یافته است، همچنین واهمه آقای خامنهای ازشجاعت و محبوبیت آیته الله منتظری و حصرطولانی ایشان، و نیزواکنش منفی و خصومت آمیز به نامههای خیرخواهانه و نصایح مشفقانه محمد نوری زاد، نویسنده و کارگردان سینما و نقدهای سازنده احمدقابل (۳) و روانه ساختن آن دو بسلول انفرادی و...همه و همه شواهدی است دال براینکه رهبر معظم، علی رغم داشتن قدرت سرکوب ظاهر، ازضعف وحقارت باطن رنج میبرد و برای پوشاندن آن به چاپلوسان وفرومایگان ولایت مدارپناه میبرد تا درنمازهای جمعه ثناگویش باشند ودرصفحات کیهان «توهم دشمن پنداری وتوطئه شناسیاش» را تئوریزه کنند.
باری ازاین جهات آقای خامنهای سنخیتی با بنیان گذارجمهوری نداشته وندارد، گوئی روان کوتوله وخود گنده بین اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریا مهر «ظل الله» است که اکنون درکالبد «آیت الله» تناسخ یافته است، همان ظل اللهی که ازشکوه شخصیت والای مصدق، به «نوکران جان نثار» و «غلامان خانه زاد» (۴) تمسک میجست.(۵)
۲
تجربهی حاکمیت سی ساله «جمهوری اسلامی ایران زیر سلطه ولایت مطلقه فقیه»، نشان داده است آنجا که دین حکومتی شود، چگونه «فتوا»، بصورت ابزاری درحهت حفظ حاکمیت فردی، درمیاید که به پشتوانه آن، حاکم نه خود راملزم به مشورت وبهره گیری ازخرد جمعی میداند ونه ملرم به پذیرفتن نقد وپاسخگوئی به حکومت شوندگان وتا جائی پیش میرود که توحید وارزشهای آنرا به هیچ میانگارد.چنین شیوهای موضوع بکر وتازهای نیست که به دوره معاصروجمهوری اسلامی ایران انحصار داشته باشد، بلکه تاریخ ادیان گواه است که با پایان یافتن رسالت هرنبی ودرغیاب وحی، دین واحد، به مذاهب متعدد (۶) فرومیکاهد که ازبرداشتها، سلیقهها وتفاسیرجانبدارانه برکنار نمیماند ودررقابت بین آنها، ماشین تولید احادیث وروایات بیمبنا، ازکار بازنمیماند وهرآینه این مذاهب درحد مانیفست حاکمیت سقوط کند، رژیم هائی سرکوب نظیر: عباسیان، صفویه، سعودی، فاشیستی اسرائیلی، طالبان و ولایت فقیهی انتصابی، سربرمیاورند که کرامت وآزادی انسان واعتماد جمعی درپای آنها قربانی میشود.
ازآنجا که بخش مهمی ازفرهنگ دینی بوِیژه جامعه شیعی ایران، را (به ویژه از دوران صفوی که بین شمشیرسلطان ودستارمفتی، پیمان حمایت دوجانبه بسته شد)، باورها واحادیث وروایات نقل شده ازرسول اکرم وپیشوایان شیعه تشکیل میدهد که متاسفانه ازآلودگی تحریف وپیرایهها، برکنار نمانده است وازآنجا که به توصیه بنیانگذارفقه شیعه (امام صادق)، بمنظوربازبینی وتشخیص سره ازناسره وحق ازناحق، تنها میزان وملاک سنجش، قرآن است که خدا، نزول آیات وحفاظت آنرا تضمین کرده است (۷)، دربحش دوم این نوشته، سعی خواهد شد (با نگاه درونِ دینی) باستناد آیات قرآن کریم به برسی مواردی ازآنها پرداخته شود.اما پیش از ورود به این بحث، جادارد بمنظوربازشناخت بهتراز «توحید» (پایه واساس اصول اعتقادی دین اسلام)، نکاتی یادآوری شود.
توحید،: بنیان ادیان توحیدی ومحوردعوت انبیاء برتوحید نهاده شده است ونماد آن کلمه اخلاص «لااله الالله» است، اصول دیگردین، قائم براصل توحید است.طبعا براین بیان مختصرازتوحید، پرسشی مقدرومقدم است، وآن اینکه درغیاب باور به وجود آفریدگار، چگونه میتوان ازیکتائی (توحید) خدا، بعنوان نخستتین اصل دین، سخن گفت؟
درکلام وحی ازبحثهای کلامی، فلسفی بمنظوراثبات وجودخدا، اثری نیست ولی پروردگاردرکلام وحی نشاتههای خودرا در «دوجهان بیرون (آفاق) ودرون (انفس)، بر انسان آشکارمینماید (۸).نوع انسان درهمیشه تاریخش پدیدههای بیرون را (خورشید، ستاره، کوه، دریا وجانوران وگیاهان واشیاء....) را باحواس پنجگانه دریافته ونهادههای درون (محبت، وجدان، خصومت، کنجکاوی، عشق، خشم، امید، یاس خودآگاهی، و...) را با احساس درون وحضوردروجودش، تصدیق کرده ومیکند، وازآنجهت که همگان، از حضوراین نهادهها، احساس مشترک دارند، انکارآنها امکان پذیرنمیباشد، یکی ازهمین نهادهها» انگیزه کنجکاوی وجستجو «است و ازهنگامیکه جوانههای اندیشه وآگاهی درذهن شکوفا میشود، انسان را به تامل وتفکر یافتن بانی و آفریننده پدیدهها ونهادههای یاد شده وامیدارد، اگرچه این کنجکاوی درذهن افراد متفاوت، از» خالق جهان «تصاویرگوناگون، متفرق وحتیگاه متضاد میآفریده ومی آفریند، اما خود بمثابه آفتاب آمد دلیل آفتاب، گویای سرشت خداجوی انسان بوده وهست، قرآن درآیات متعدد تاکید براین دارد که هرآینه از انکارورزانی که رسالت انبیارا تکذیب میکنند، پرسش شود که چه کسی جهان وخود آنها را آفریده است؟ بدون شک پاسخ خواهند داد، خدا (۹)، بدانجهت که آنها برای تصدیق رسالت انبیاء چه خالصانه وچه مغرضانه برهان میطلبند ولی نمیتوانند به تکذیب آنچه درونشان برآن گواه است بپردازند.تجلی همین سرشت خدا جوئی در ابراهیم، سبب شد که او ابتدا به ستاره وماه وخورشید بعنوان رب خود رو آورد وچون آنها دوام نداشته وازنظرغایب میشدند، ازآنها روگردان میشود وبه جستجو، همچنان وفادارمیماند تا به پروردگاری راه میبرد که آفریدگارابرهیم، آسمانها وزمین است وجاودان (۱۰).
نکته دیگری که درمورد توحید، انسان را به پرسش وامیدارد، راز نهفته درآن است که ازطرفی شرارههای عشق را دردلها شعله ورمیسازد، عقول را برمی انگیزاند واستعدادها را شکوفا میکند وحماسهها میسازد وازطرفی ارباب قدرت وسلطه را به موضع گیری وا میدارد تا آنجا که حتی ازشنیدن کلمه توحید وحشت دارند وتمام نیروهای سرکوب ازفریفتگان زروسپاه زور وبویژه اصحاب تزویررا درمقابله با آن بسیج میکنند.
پاسخ این پرسش درخود پیام نهفته است:
اول اینکه بنا برتاکید آیات وحی، رسولان وظیفهای جز ابلاغ پیام آگاهی بخش توحید نداشته (۱۱) وهیچگاه درمقام این نبودهاند که با ارباب قدرت ومعاندان توحید به جدال وستیز برخیزند، درواقع سازواره پیام توحید، ماهیت فرهنگی دارد و بروشنی انسان را مخاطب قرارداده تا خود، آگاهانه به نفی بتان وازهم گسیختن زنجیرهای جهل که آزادیش را به بند کشیدهاند همت نماید چرا که انسان بگفته اقبال درغیاب آگاهی وبصیرت است که به گمراهی وغلامی دچار وبدست خویش گوهر والایش را به پای دیو ودد میریزد:
آدم از بیبصری ره گم کرد گوهری داشت ولی نذرقبادوجم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگی خوارتر است من ندیدم که سگی پیش سگی سرخم کرد
قرآن همین معنا را درآیه شصت وچهار سوره آل عمران، درفراخوانی که ازپیروان ادیان ابراهیمی (یهود ونصارا) بمنظورهمگرائی برمبنای توحید، به عمل میآورد، به روشنی آشکار، ساخته وازآنها چنین خواسته است: بیائید جزخدا را نپرستیم و چیزی را براو همتا نشناسیم وبعضی از ما بعضی دیگر را ارباب نگیریم» و.....بدین ترتیب قرآن به روشنی، بیش وپیش از اینکه به اربابان انذاردهد، به ارباب پذیران هشدار میدهد ومیخواهد که صیانت گوهرانسانی را پاس دارند وسرشت پاکشان را به خوی غلامی نیا لایند تا راه برای سلطه وحاکمیت اربابان هموارنگردد.این نکتهای است که ارباب قدرت ازآن غافل نیستند وآنجا که از بکارگیری سلاح زر و زور، برای اسارت نوع انسان مایوس گردند، به سلاح تزویر بمنظورتحمیق تودهها ومسخ باورشان به ظرفیت خود، رو میاورند..
تاریخ نهضت انبیاء نشان میدهد که نقش کارشناسی وکاربری تزویررا همواره روحانیان وابسته به قدرت بعهده گرفته و به تعبیر قرآن مبادرت به جا بجائی کلمات وتهی کردن معانی آنها کردهاند (۱۲) همان نقش جادوئی تحمیق که درسیستم فرعون، ساحران برعهده داشته وریسمان را، مارجلوه میدادند.
تامل درتوحید پرسش دیگری را در انسان برمی انگیزاند وآن اینکه چرا باید خدای یگانه را پرستش کرد؟ خدائی که درآیاتش خودرا چنین معرفی میکند: آفریدگارجهان است، بینیازاست، ازرگ گردن به انسان نزدیکتراست، وتائید میکند که اگراورا بخوانیم، پاسخ میدهد درعین حال توصف ناپذیرو دوراز دسترس وبرترازخیال وقیاس وتصور است (۱۳) ومهمتراینکه مهرو رحمتش شامل همگان میشود وازهرگناهی درمیگذرد اما هرگزگذشت اوشامل «شرک آوران» نمیشود.
پاسخ ساده وروشن است: ازاین نظرکه با چنین خدائی، امکان برقراری رابطه ویژه وخصوصی وخویشاوندی وجود ندارد وازآنجا که
: بنیان وخاستگاه «فساد» برقربانی کردن ضابطه درپای رابطه استواراست، پاسخ روشن تروقابل فهم ترخواهد بود، اینجاست که نقش مفتیان ومباشران تزویر، اهمیت خود را نمایان میسازد، مفتیانی که درمبارزه با دعوت انبیا، چون قادربه نفی خداوند یکتا نمیشوند، صفات آدمی را به خدا الصاق میکنند، وبدین ترتیب خدائی بزک کرده و قابل توصیف ودر دسترس مفتیان، ساخته میشود: خدا ئی دارای فرزند، خدائی اهل معامله ازطریق مباشران وواسطهها برای آمرزش گناهان وفروش کلید بهشت، خدائی که پایبند به ضوابط نباشد وهرجا مصلحت اقتضا کند توصیه مفتیان ولایت، را ببذیرد وربا خواری، دروغ گوئی وجاسوسی را مجازشمرد وحکم تعطیل توحید را هم صادرکند و....
بدین ترتیب تکلیف مشخص است ونتیجه روشن: ترفند مفتیان نفی خدا نیست، بلکه هدف مسخ انسان است، انسانی بیگانه ازخویش، انسانی تهی شده ازاستعدادها وظرفیتهای ذاتی وکارساز، انسانی ناامید ازخود وآماده اسارت که آزادگیاش به تاراج رفته، خوی غلامی وچاپلوسی دراولانه میکند وبمنظورحل مشکل ونیازش به بندگی خدایان دروغین روی میآورد، درواقع دیگرحیات ندارد، وازاین جهت است که وحی تاکید میکند «خدا ورسولش را اطاعت کنید تازنده شوید» (۱۴) و تاکید میکند خداوند هرگناهی جز «شرک» که نابود کننده انسان است را میبخشد (۱۵)) درواقع ازآنجهت توحید پایه اصول دین است که
.باورانسان به توحید، باور به استعدادها وظرفیتهای والای خود است
شناخت محمد رسول خدا، به بیان قرآن،
بمنظور گشودن راه برای ایجاد رابطه خصوصی با آفریدگارجهان، گروهی ازیهودیان، یکی ازرسولان بنی اسرائیل (عزیر) را، پسرخدا خواندند همچنانکه بعضی ازمسیحیان مسیح را پسرخدا خواندند، وبه بندگی عالمان ودیرنشینان وعیسی فرزند مریم روی آوردند (۱۶).
قرآن ضمن تاکید برمنزه بودن خدا ازداشتن فرزند (۱۷) و نفی گفته آنان چنین ادعا وسخن را به یا وه حرفی که از محدوده دهانشان فراتر نمیرود توصیف میکند.و بمنظور اینکه چنین شائبهای درمورد محمد رسول خدا، پیش نیاید وازپیامبری که برای بت شکنی آمده است، بت جدیدی ساخته نشود، برواقعیت بشری او، به شرحی که درسطورزیر خواهد آمد تاکید میورزد، اما پیش از آن مناسب است به چند نکته توجه شود.
۱- واژه قدس ومشتقات آن درقرآن به خود پروردگار، سرزمین ومکانی که خدا درآنجا پرستش میشود وپرستش فرشتگان به درگاه خدا، وفرشته آورنده وحی (جبرائیل) اطلاق شده است وبه هیچ وجه درمورد ابناء بشروازآنجمله انبیاء بعنوان بندگانی خاص بکار نرفته است (۱۸).
۲-.انبیاء چون دیگر انسانها، جدا ازشناختی که قرآن ازنوع انسان بدست میدهد نمیباشند مانند این تعاریف:
که «انسان چیزی نیست جز نتیجه کوششهایش» (۱۹)،
که «انسان مرهون دست آوردهای خودش میباشد» (۲۰)
که «انسان به درون (ضمیر) خود آگاه است، هرچند به توجیه (کردار) خودبپردازد و.....(۲۱).
۳- قرآن منشور برابری انسان را چنین اعلام میدارد:»ای مردم ما شمارا از نری ومادهای آفریدیم و تیره تیره وقبیله قبیله قرار دادیم تا همدیگررابازشناسید، گرامیترین شما نزد خدا «متقی»ترین شماست، همانا خداست دانای آگاه (۲۲).
دراین آیه تنها تقوا (وارستگی)، عنصری است که تعیین کننده میزان گرامی بودن هرفرد نزد خدا، میباشد، و ازآنجا که کسی قادر به سنجش تقوای بندگان خدا وطبعا میزان گرامی بودنشان پیش خدا نیست، به هیچ عنوان جائی هم برای برتردانستن وامتیازفرد (حتی پیامبر) ی، نسبت به دیگران، باقی نمیماند وطبعا جائی هم برای ایجاد رابطه ویژه با پروردگار، وجودندارد.
۴- شناخت وتصویر نادقیق ازآنچه به «دوره جاهلیت» معروف شده است، یعنی مردمی که قبل ازاسلام درسرزمین عربستان میزیستهاند، افرادی نادان، دورازخرد ومحروم ازتعقل وتدبیربودهاند وحال آنکه تحقیقات شرقشناسان نشان میدهد که نه تنها چنین برداشتی نادرست است، بلکه واژه جاهل درمورد کسانی بکارمیرفته است که نسبت به باورها وارزشهای مورد قبولشان، تعصب میورزیدهاند وحمیت (با تشدید ی) عربی یا جاهلی به همین معناست، چنین تعصبی تا قبل ازآمدن اسلام ودمیدن روح بردباری وشکیبائی درآنجامعه، دارای بار مثبت بوده است، پیدایش اسلام است که موجب تمایزجامعه اسلامی ازجاهلی میشود (۲۳)، در واقع مردمی که درجزیرت العرب قبل از اسلام زندگی میکردهاند همانند سایرجوامع بشری موزائیک وار ومرکب از گوناگونیها بودهاند ازآن جمله حکما، عرفا، روشنفکران، متالهیین، علمای یهودی ونصرانی ویکتا پرستانی که همچون محمد به تهجد ورازونیازشبانه با پروردگارمیپرداختهاند، بوده است وچنین نبوده که محمد ازنظراجتماعی وشناختی که مردم ازاوداشتهاند دارای موقعیت انحصاری واستثنائی باشد (۲۴)، البتهشناختی که مردم ازامانت داری محمد داشتند واودرموطن خویش به صفت «امین» ممتاز شده بود وسخنش بدون چون وچرا مورد قبول مردم قرار میگرفت میتواند عنصری باشد که دربعث اوبه رسالت، نقش عمده داشته است ولی به سخن قرآن: خدا داناتراست رسالتش را کجا قراردهد (۲۵).
قرآن درشان وشناخت پیامبرچه میگوید:
تاریخ نهضت انبیاء ازآن جمله پیامبراکرم نشان میدهد به محضی که دعوت خود را آشکارمیساختهاند با تکذیب وانکار ومخالفتهای گوناگون روبرو میشدهاند، اما جان سختترین موانع، سدی است که ریشه در تصوروتوهمات بخش عمدهی از تودههای مردمی دارد که به اوهام دل میبندند، آنها شگفت زده میپرسند این چه رسولی است که غذا میخورد، درکوچه وبازارگام برمیدارد، وچرا فرشتهای همراه او نیامده است وچراگنجی نصیبش نمیشود وچرا مالک باغ وثروت نیست؟ و ایمان آوردن به دعوتش را مشروط به داشتن کاخ جواهرات ونیز بالارفتن به آسمان میکردند تا دربازگشت نامه برایشان بیاورد ویا اراده کند آسمان برسرشان ساقط شود وخدا وفرشتگان را به حضورشان آورد و...(۲۶)،
بخش دیگری از مردم تصورمتفاوت و آلوده به اغراق دارند واگرچه پذیرفتهاند که رسول بشری است همانند خودشان ولی باید ازخطا وگناه مصونباشد، علم غیب بداند ومجازباشد که آیات قرآن را مطابق میل آنان تبدیل وتغییردهد، اینگونه انتظارات،گاه چنان عرصه را برانبیاء تنگ میکرده است که موجب یاس آنها شده و میپرسند پس یاری خدا چه زمانی خواهد رسید؟ (۲۷)
قرآن، وجود اینگونه تصورات مردم را درآیه دوم سوره یونس بصورت پرسش، تصدیق میکند «آیا مردم درشگفتند ازاینکه به مردی مثل خودشان وحی فرستادیم تا مردم را هشداردهد ومژده دهد.....؟، همچنین درسوره اعراف درآیه شصت وسه، همین معنا را چنین بیان میکند» آیا درشگفتید که اندرزی ازجانب پروردگار، توسط مردی همانند خودتان داده شود وهشدارتان سازد که پروا ییشه گیرید تا موردرحمت خداقرار گیرید؟ «
با وجود اینکه بعثت انبیاء ودعوت آنها بمنظورابلاغ پیام توحید، درزمان ومکان متفاوت وبین اقوام متفاوت انجام میگرفته است، معهذا درانجام رسالت خود با مشکلات وانتظارات کم وبیش مشابهی ازطرف مردم نظیرآنچه درسطور بالا گفته شد روبرومیشدهاند.
وحی بمنظور شناساندن چهره رسولان خدا، بدانسان که هستند وزدودن اذهان مردم، ازاغراق و تصورات وانتظارات واهی ازانبیاء، درقرآن بطورمستوفی ودرآیات متعدد به روشنگری پرداخته ازآنجمله تاکید براینکه تمام رسولان بشرهائی هستند مانند خود آنها وهمانند آنها غذا میخورند ودربازارها رفت وآمد میکنند ونیز تاکید میکند کسی جزخدا ازغیب آگاه نیست وازآنها خواسته است با تدبر وتعقل سخنان رسولان را گوش فرا دهند وبدون تدبیر ازکسی، پیروی نکنند.
درسطورزیرمتناسب با منظوراصلی نوشته، سعی خواهد شد به بخشی ازآیات که به شناخت روشنتری ازخاتم النبین (پیامبراسلام) راه میبرد، پرداخته شود.بدین منظوربه سه گروه آیات، مراجعه خواهد شد: اول آیاتی که از محمد میخواهد خود گواهی کند بشری است همسان سایرآدمیان وامتیازی بردیگران ندارد، دوم آیاتی که پیامبررا درجهت تصحیح روش ابلاغ پیام همواره زیر نظردارد واشتباهاتش را متذکرمیشود وسوم آیاتی که به معرفی شا یستگیها وویژه گیهای محمد وصلاحیت رهبری واسوه بودن او (به عنوان یک بشر) دربین امت خود، پرداخته است:
آیات گروه اول:
الف-: درآیه (صدوده) سوره کهف و (بیست) سوره فرقان، خطاب به پیامبر، چنین آمده است:» بگو همانا من بشری همچون شما هستم که فقط به من وحی میشود معبودشما یگانه است.«....ودرآیه (نودوچهار) سوره اسراء چنین دستور میدهد:...».بگو پروردگارم را تصدیق میکنم، آیا من جزبشری فرستاده شده هستم؟.
ب- درآیه (صدوهشتادوهشت) سوره اعراف خطاب به پیامبر: «بگو اختیار سود وزیان خودرا، مگرآنچه خدا خواهد، ندارم واگرغیب میدانستم دارائی فراوان بدست میآوردم وهیچ زیانی به من نمیرسید، من جزبشارت دهنده وهشدار دهنده ایمان آورندگان نیستم،»
ودرآیه (پنجاه) سوره انعام ازپیامبرخواسته است: «بگو من نمیگویم گنجهای خدا نزدمن است، غیب هم نمیدانم ونگویم که فرشته هستم، پیروی نمیکنم جزآنچه رابه من وحی میشود....»
پ- آیات (اول ودوم) سوره فتح، خطاب به پیامبر، جنین آغاز میشود: «ما پیروزی آشکاری را برای تومقدر کردیم تاگناه گذشته واخیرتو را ببخشد ونعمت خویش را برتو به کمال رساند وبه راهی راست هدایتت کند.» ودرآیه (پانزده) سوره انعام وآیه (سیزده) سوره زمر، ازپیامبر چنین میخواهد: «بگوازاینکه پروردگارم را نافرمان باشم ازعذاب روزی بزرگ ترس دارم».
ت- آیه (صدوچهل وچهار) سوره آل عمران: «محمد جز فرستادهای نیست وپیش ازاورسولانی بودند، هرآینه اوبمیرد یا کشته شود آیا بگذشته خود بازمیگردید، واگر چنین کنید زیانی متوجه پروردگار نیست وبزودی شکر کذاران را پاداش دهیم.»
این آیه درکارزار احد، هنگامی نازل شد که رسول خدا مجروح ودرجائی پناه گرفته بود، دشمن از فرصت استفاده کرده و جنجال برپا کرد که رسول خدا کشته شده است، کثیری از سپاه مسلمین دچاراغتشاش شده به فرارپرداختند، وآیه درمقام سرزنش آنها نازل ویادآورشان میشود که متکی به خود باشند واززندگی شرطی برمحورپیامبر، بپرهیزند.
آیات گروه دوم:
این گروه آیات که به نقد وتصحیح پیامبرمی پرازند به جهات مختلف ازاهمیت ویژه برخوردارند، درآیات گروه اول چنانکه آمد روی سخن با مردم است تا باورهای نادرست آنها راتصحیح کند و درباره وحی وآورنده آن، دچار توهم نشوند، ولی درآیات گروه دوم گریبان آورنده وحی را گرفته واورا زیر سئوال برده است ونه تنها به مواردی پرداخته که درنظرها آشکارند، بلکه آنچه را هم که درلایههای پیچیده درون پیامبرنهان است وکسی را برآن راه نیست، بطورشفاف برملاساخته است، به باورمن این ازشگفتیهای قرآن است که هیچ متنی با آن قابل قیاس نیست، حتی اگر نظرکسانی را بپذیریم که آیات قرآن را حاصل تجربه شخصی پیامبر وبرساخته خود او میدانند، همچنان جای سئوال است که آن کدام مولف است که درحین تالیف متنی، با صراحت ودرهمان زمان که مشغول نگارش است، به نقد کنش ومنش ونهان خود پردازد؟ آن هم متنی ماندگارکه برای همیشه روی سخن به جهانیان دارد وتجدید نظرهم درآن راه ندارد.ضمن اینکه هریک ازنقدها،، پیام آموزنده خاص خودرا هم برای مومنین داراست.:
الف- نفی اجباردرتبلیغ ادیان: برطبق آموزههای قرآن هدف بنیادی ادیان هدایت، رشد وتزکیه انسان است، امری که بدون اراده وانتخاب آزاد فرد میسر نمیباشد به همین جهت قرآن از طرفی هرنوع پیروی کورکورانه وتحمیلی ایمان آورندگان، ازانبیاء، را نمیپذیرد وازطرف دیگر چیرگی ذهنی وروشهای آمرانه را ازانبیاء، درتبلیغ دین وایمان پیروان، بشدت نفی میکند، به همین جهت دراین بخش ازآیات این گروه، پیامبراکرم ازآن جهت کهگاه درانجام رسالت خود ازمحدوده ابلاغ پیام، فراترمیرفته است، ازیک تذکرپرملاطفت تا هشداری که اورا درردیف جاهلین قراردهد مورد نقد قرارمی گرفته است.
آیه (شش) از سوره کهف: «مباد خود را د رنگرانی از کسانی که به این حدیث باور نمیاورند، به هلاکت اندازی»
آیه (بیست ویک وبیست ودو) سوره غاشیه «پس اندرز ده که تو همانا اندرزدهندهای وبرآنان مسلط وچیره نمیباشی».
آیه (چهل وپنج) سوره ق «ما به آنچه میگویند آگاه تریم وتوزورگوی برآنان نیستی»
آیه (شش) سوره شورا «خداوند حاکم برآنهاست وتونگهبان آنان نیستی»
آیه (نودونه) سوره یونس «اگرپروردگارت میخواست تمام اهل زمین ایمان میآوردند، آیا تومردم را به اجباروامیداری تا ایمان آورند؟!»
آیه (پنجاه وشش) سوره قصص «چنین نیست که توهرکه را دوست داری، قادربه هدایتش باشی، بلکه خداست هرکه را بخواهد هدایت میکند واو به رهیافتگان داناتراست».
آیه (سی وپنج) سوره مائده «اگرپشت کردن ایشان برتو گران است، اگر توانی نقبی درزمین بزن یا نردبانی برآسمان برافرا تا آیهای برایشان بیاوری، اگر خدامیخواست همه را برهدایت جمع میکرد، پس از جاهلان مباش.»
سه آیه آخرین حاوی، نکته مشترکی با مضمون «اگرخدا میخواست قادربود همه راهدایت کند»، میباشد که حاوی پیام حکیمانهای است، وآن اینکه شرط دگرگونی هرپدیده دراین «جهان متکثر» بویژه انسان، وابسته به عوامل بسیارزیاد (ازآن جمله شرایط توارثی، خانوادگی، تربیتی، معاشرتی و...) است که راهنمائی پیامبران هم فقط درحد یک عامل ونه بیشتر، میتواند دخیل باشد وانتظار پیامبر، ازاینکه کوشش او، منجربه دگرگونی همگان شود، توسط سه آیه مذکورنفی شده ویاد آورمیشود، که تنا خداوند آفریننده جهان، قادراست همه شرائط را برای دگرگونی پدیدهها ازآنجمله انسان، فراهم آورد.
ب- آیاتی که نهانهای محمد را شکافته وآنجا که لازم است تذکر میدهد:
آیات (یک تا یازده) سوره عبس «چهره درهم کشید وروی برتافت، ازاینکه آن نابینا سراغش آمد، توچه میدانی، بسا که اوبه پاکی گراید، یا پند پذیرد، اما آنکه خودرا بینیازمیداند، وبه او اقبال میکنی، اگربه پاکی نگراید، برتونیست، اما آنکه با سعی سراغت میاید، درحالیکه خشوع دارد، ازاوغفلت میکنی، هرگزچنین نکن.»
.توضیح اینکه پیامبر، درجلسهای با افرادی وبه امید یاری ازآنها، بمنظور پیشبرد پیام، مشغول مذاکره بوده است، نابینائی از راه میرسد وپرسش دارد وچون درزمان نامنا سبی آمده است پیامبر چهره درهم کشیده وروی میگرداند، وحی بسرعت با آیات مذکور واکنش نشان میدهد.
آیه (پنجاه ودو) سوره احزاب «پس ازآن دیگر هیچ زنی برتوحلال نیست ونشاید که همسرانی را جانشین همسران فعلی گردانی اگرچه زیبائی آنان ترا به شگفتی اندازد....»
توضیح: بحث درمورد ازدواجهای مکررپیامبر، که آیا انگیزه اجتماعی، سیاسی ویا شخصی داشته است دراین نوشته مورد نظر نیست، بلکه توجه به تذکری است که وحی به پیامبردررابطه با غرائزفطری اوازآنجمله شیفتگی نسبت به زیبائی زن میدهد وقلم بطلان براوهام کسانی که ازرسول خدا تصور غیر بشری دارند میکشد.
آیات (بیست وسه، بیست وچهار وبیست وهشت) سوره کهف «درهیچ مورد تاکید مکن که فردا چنین خواهی کرد» «مگر آنکه خدا بخواهد وهرگاه فراموش کردی، پروردگارت را یادکن وبگو چه بسا پروردگارم به راهی نزدیکتراز این، وسیله رشدم را فراهم آورد» «همانند کسانی که بامداد وشبانگاه پروردگارخویش را میخوانند وخشنودی اورا میجویند، شکیبا باش ودرهوای زیورزندگی دنیا، دیدگانت دنبال کسانی که دلشان از یادخدا غافل است وپیروهوای نفس وزیاده روی هستند، نباشد»
.توضیح: جمعی ازیهودیان مکه، بمنظور بررسی صدق یا کذب رسالت پیامبر، جویای خبری درمورد ماجرای اصحاب کهف شده بودند وپیامبرهم براین امید که اگرپاسخ درستی به آنها داده شود از حمایت آنان برخوردارخواهد شد وبدین گمان که شب هنگام به او وحی نازل میشود، پاسخ را به روزبعد موکول کرد، ولی نه آن شب ونه شبهای بعد از آسمان خبری نشد ویهودیان فرصت یافتند تا علیه پیامبردرمکه، تبلیغات منفی وهیاهو راه اندازند.
درسه آیه فوق به باور من، دونکته حکیمانه نهفته است: اول اینکه همانطورکه درسطوربالاترهم آمد، به پیامبر متذکر میشود انتظار تحقق هرپیش آمد، (ازآن جمله نزول وحی) تا عوامل متعددآن فراهم نشود دورازقانونمندیهای این «جهان متکثر» میباشد، (بعلاوه وحی، شانی نیست که خواست پیامبر درآن نقش داشته باشد)، ودوم اینکه درآیه (بیست وهفت) همین سوره به پیامبرتوصیه میکند امید بستن به غیرخدا راه به جائی نمیبرد.
سوره تحریم: آیه (یک) «ای پیامبر، چرا آنچه را خدا برتوحلال کرده است به خاطر خشنودی همسرانت، بر خود حرام میکنی وخدا آمرزگاری است مهربان».
توضیح: درماجرای تردید پیامبر، نسبت به ازدواح با همسرطلاق داده شده پسر خواندهاش، که درآنجامعه، مغایربا رسوم زمان محسوب میشد، همسران پیامبر آنرا ناشا یست میشمردند، پیامبر تصمیم به انصراف گرفت.درسوره احزاب آیه (سی وهفت) چنین آمده است:
سوره احزاب آیه (سی وهفت): «زمانی را به یاد آر که به کسی خدا نعمت داد وتونیز نعمت بخشیدی وگفتی همسرت را نگاه داروازخدا پروا داشته باش، تو در درونت چیزی را مخفی پنهان میداشتی که خدا آنرا آشکار کرد، تو ازمردم واهمه داشتی وحال آنکه سزاواراست که از خدا ترس داشته باشی وچون نیاززید از اوبرطرف شد اورا به نکاح تودرآوردیم تا برای مومنان درامر ازدواج با همسران پسر خواندگانشان (پس از جدائی) گناهی نباشد...».
پ – تذکرات دیگر: آیه (چهل وسه) سوره توبه «خدا ازتو درگذرد، چرا پیش ازآینکه افراد راستگو ودروغپرداز، برای تو مشخص وشناخته شوند به آنها اجازه (معافیت ازجنگ) دادی.
توضیح: در جنگها افرادی بودند که بدون استحقاق وبه بهانههای مختلف از پیامبر اجازه میخواستند درجنگ شرکت نکنند وپیامبر هم موافقت میکرد.
سوره قیامت: آیات (شانزده، هفده، هجده ونوزده)» هنگام دریافت وحی به شتاب زبان برآن مگشای «» که جمع کردن آن وخوانا کردنش با ماست «» وچون آن را خواندیم تو خواندنش را دنبال کن «» آنگاه شرح وبیانش با ماست «.
توضیح: این آیات حاکی است که پیامبر نگران ازاینکه آیات وحی شده را بطور دقیق بازگوئی نکند دچارشتاب زدگی ومشکل شده است (نظیردانش آموزی که به هنگام جواب دادن درس خونسردی خود را ازدست میدهد) که درجا مورد تذکرقرار گرفته است، گفتنی است که دراینجا، آسمان بدین ترتیب مسئولیت حفاظت همیشگی وبی نقص بودن قرآن را هم تضمین کرده است.
آیات گروه سوم:
آیه (بیست ویک) سوره احزاب:» پیامبرسرمشق نیکوئی برای شما وبرای کسی است که به خدا وروز واپسین امید داشته وخدارا فراوان یادکند «
آیه (شش) سوره احزاب:» پیامبراز ایمان آوران به خودشان سزاوارتراست وهمسرانش مادران آنها هستند و...«
توضیح: بطوریکه ازآیات سوره احزاب پیداست، درشرائط جنگ وناهنجاریهای اجتماعی نازل شده است ودراین آیه همانطورکه همسران پیامبررا، مادران مجازی مومنین خوانده است، بمنظورحفظ یکپارچگی پیکارکنندگان واقتدارپیامبردرمقام فرماندهی، ازمومنین خواسته است گوش به فرمان فرمانده باشند ونه اوامر پراکنده افراد.
آیه (پنجاه وشش) سوره احزاب:» بیگمان خدا وفرشتگانش برپیامبردرود میفرستند، شما مومنان نیزبراو، درود فرستید وبه امرش، گردن نهید «
توضیح: تمجیدی که دربخش اول آیه فوق ازپیامبرشده است استثنا نیست، وشامل سایرمومنین هم درهمین سوره، بشرح زیرشده است،
آیه (چهل وسه) سوره احزاب:» او (خدا) برشما درود میفرستد همچنین فرشتگانش تا شمارا ازتاریکیها خارج وبه سوی روشنی برآورد.....«
آیه (صدوپنجاه ونه) سوره آل عمران» با رحمت الهی تونسبت به آنان (کسانی که درجنگ احد نافرمانی کردند) نرم ومهربان بودی واگر خشن وسخت دل بودی از گرد توپراکنده میشدند، پس ازآنان درگذر وبرایشا آمرزش بخواه ودر کار هم با آنان شورکن وچون تصمیم گرفتی، برخدا توکل کن، خدا توکل کنندگان را دوست دارد «.
آیه (صدوچهل وسه) سوره بقره:» بدین گونه شمارا امتی میانه قرار دادیم تا نمونه برای مردم باشید وپیامبربرای شما نمونه باشد....«
بطوریکه مشاهده شد درگروه آیات مذکور ارادهای حاکم است تا مباد ازمحمد چهره ملکوتی وغیر بشری یعنی نماد شرک ساخته شود،
اینکه هر روزدر جوامع اسلامی درشبانه روز چندین نوبت در ماذنهها ندا سرمیدهند که معبودی جز خدا وجود ندارد ومحمد فرستادهای بیش نیست، اینکه مسلمانان درنمازهای شب وروز، بارها شهادت میدهند که محمد بنده خدا ورسول اوست، اینکه گوش نوزاد را به محض تولد، با همین پیامها، آشنا میکنند، اینکه توصیه میشود آخرین کلام مسلمان پیش ازمرگش شهادت به وحدانیت خدا ورسالت بندهاش، محمد، باشد واینکه درهرجا وهرتجمعی شهادت دادن به توحید خداوند واقراربربندگی رسولش رسمیت عام یافته است، اینکه محمد، خود درکنارسایرمومنین، به هنگام عبادات، به یکتائی معبود، و بندگی ورسالت محمد ازطرف خدا، اقرارو شهادت میداد، همه کوششی بود که از محمد بت شکن، بت ساخته نشود.این تمهیدات موجب شد که زمینههای شرک مبتنی براغراق بخشکد وکسی ادعا نکند محمد پسرخداست ومیشود ازطریق او با آفریدگارآسمانها وزمینها، رابطه اختصاصی برقرارساخت.
اصرار برهمین ملاحظات بود که درصدر اسلام معاصران پیامبر، محمد را با دوچهره میشنا ختند، یکی محمد رسول الله ودیگرمحمدابن عبدالله، به هنگام اتصال به وحی، محمد رسول الله بود وسخنش مصون ازخطا و درسایرموارد محمد ابن عبدالله و بین او وسایرین فرقی نبود،گاه سخنی میگفت که مخاطبانش از اوسئوال میکردند کلام خداست یا سخن خوداو؟ ودرصورت دوم، کسی خودرا ملزم به پذیرفتن آن نمیدانست.(۲۸)
یاد آوری،
دین اسلام همچون سایرادیان آسمانی به واسطه پیامبری معرفی شده است وفرق آن درقیاس با سایر ادیان این است که قرآن، کتاب مدون این دین، بلا تغییروبی آنکه جعل وتحریف درآن صورت گیرد از گزند حوادث ودخل وتصرف مصون ماند، بدین جهت میتواند همواره مورد مطالعه ومنبع وثوق مراجعه کننده قرارگیرد، مخاطب قرآن بدون استثنا هرکس وهمه کس وحتی محمد ابن عبدالله است وچون هرگونه اجباردردین رانفی کرده است (۲۹) کسی (ولورسول خدا) نمیتواند وحق ندارد ازجانب خود به مردم چنین خطاب کند» دستور میدهمای مردم ازامرخدا اطاعت کنید «، محمد خاتم النبین درزمانی به پیامبری مبعوث شد که تاریخ ونقش شخصیتهای تاریخی جایگاه خودرا یافته پود وامکان نداشت واقعیت محمد وپیامش، درتاریخ واذهان معاصرینش نادیده گرفته شود ونیز امکان نداشت محمد را درهالهای نامکتوب ازگذشتههای دورافسانهای پنهان سازند و درمقابله با او وپیامش، همانند عهد موسی، گوساله سامری علم نمایند ویا چون عیسی ابن مریم، هویتش را از محمد ابن عبدالله به محمد ابن الله تغییر دهند.
مادام که رسول خدا درقید حیات بود وملازم وحی، دین یکی بود وایمان آورندگان گوش به فرمان وحی، وهرآینه اختلافی پیش میآمد، وحی، میزان وتعیین کننده نهائی بود، با وفات پیامبروقطع وحی، علی رغم حضوردومرجع پایه (کتاب خدا وسنت رسول خدا)، اختلاف نظرات وسلیقهها ومنافع وعلائق شخصی وتعصبات قومی (فرهنگ جاهلی) براساس کهنه ریشههای بجا مانده ازگذشته، فرصت بازسازی یافت، دراین مرحله است که دین واحد به مذاهب متفرق فرومیکاهد وهرمذهب به نوبه خود باگذشت زمان به انشعابات بیشتری تقسیم میشوند (۳۰) وهرکدام خودرا دائرومدارحق ودیگران را باطل میشمارد، وحال آنکه این تشطط، خود زائیده اختلافات سلیقهای وبرداشتهای نادرست ازدین وبویژه منافع قدرتها وآلودگیهای سیاسی است.
درجدال ومسابقه بین مذاهب، اسلام، منادیان شرک، برای تحمیق تودهها، به همگنان خود درادیان پیشین تاسی جسته وعنصر» غلو «پوشیده به لباس تقدس را به خدمت گرفتند اما نه» غلو «ی که از محمد فرزند خدا سازند، بلکه غلودرجعل احادیث و به نقل ازپیامر، که کسی را یارای تکذیب نباشد، زمانی نه چندان طولانی ازرحلت رسول خدا، نگذشته بود که ماشین تولید حدیث بکارافتاد وچنان شتابان که خلیفه اول ودوم کتابت آنرا منع کردند اما علی رغم این ممنوعیت تدوین وکتابت حدیث بویژه توسط شیعیان ادامه یافت واکثرا آنها ازآفت بیاعتباری برکنار نماند.
توجه به مشکل احادیث مشکوک موجب گردید: درعلوم اسلامی، رشتهای به نام علم رجال تاسیس گردد تا بشود درمیزان وثوق به کاتبین وراویان حدیث وتشخیص سره ازناسره به تحقیق وتصحیح احادیث، بپردازد، اما خود موجب معضلی دیگر شد ودخالت جانبدارانه شریعتمداران وابسته به قدرت، موجب شد جعل وازدیاد حدیث وروایت همچنان ادامه یابد، تعداد احادیث تاقرن دوم هجری ازچهارصد فراتر میرود، حکیم وارستهای چون ابوحنیفه (یکی از چهار امام اهل سنه) که دراواسط همین قرن میزیسته است، ازچهارصد حدیثی که ازرسول خدا نقل شده است، فقط شانزده تای آن را قابل وثوق میداند (۳۱).روند تولید حدیث درقرن پنجم هجری بجائی میرسد که شیخ طوسی، ازنه هزارراوی وکاتب حدیث وروایت نام میبرد، وبرای درک میزان اعتباراین قبیل احادیث کافی است اشاره شود که امروز ازمجموع شانزده هزارواندی حدیث که در» الکافی «یکی ازمعتبرترین کتاب چهارگانه شیعه آورده شده است به کمتر از یک سوم آن بیشتراعتماد نیست.(۳۲).
به هرحال در بلبشوی تولید احا دیث، اززبان محمد به نقل ازخدا (۳۳) حدیثی بدین مضمون ساخته شد:»ای محمد اگرتونبودی من جهان هستی را نمیآفریدم «!بدین ترتیب نه تنها پیوند محمد را با خدا از نسبت پدرفرزندی فراتر برد، بلکه اورا برفراز کائنات ودرعرش خدا درمقامی قدسی وخالی ازرنج اختیار ومسئولیت انسان، جای داد، تیشه به ریشه اصل پیام وارد آمد وپایههای شرک مبتنی برتفاخرنژادی وبرتری جوئی اشرافی دوران جاهلیت را بیش ازهمیشه استحکام بخشید.متولیان غلوپردازشیعه، پس از چندقرن به تکمیل حدیث مذکورپرداختند» اگرتونبودی هستی را نمیآفریدم واگرعلی نبود ترا واگرفاطمه نبود شما دو را نمیآفریدم (۳۴)، روشن است که دراین تغییر، چون برای رسول خدا اولاد ذکوری باقی نمانده است، فاطمه دخترپیامبر، ازآن جهت محور قرارمیگیرد که ازمونتاژ بین رسالت نبوی وعنصر ایرانی سلطنت موروثی، راه بهرهمندی ازمزایای نسبی سیادت وآقازادگی، هموارگردد.(۳۵)، گفتنی است که به هرکدام ازاین احادیث شاخ وبرگهای فراوان مجهز به اغراق افزوده شده است وبخش قابل توجهی ازفرهنگ رائج مذاهب اسلام وبویژه شیعیان برمبنای چنین احادیثی شکل گرفته است، آقای خمینی درکتاب ولایت فقیه میگوید «ازضروریات مذهب ما این است که کسی به مقامات معنوی ائمه علیهم السلام نمیرسد حتی ملک مقرب ونبی مرسل، اصولارسول اکرم (ص) وائمه (ع)، طبق» روایاتی «که ما داریم، قبل ازاین عالم، انواری، بودهاند درظل عرش ودرانعقاد نطفه وطینت از بقیه مردم امتیاز داشتهاند ومقاماتی دارند الی ماشاءالله»..،
با چنین احادیثی چشم اندازروشن است، محمد، دیگربشری نیست چون دیگران و رسولی نیست که آمده بود تا آیات الهی را برای مردم تلاوت کند، پاکشان سازد، وکتاب وحکمت تعلیمشان دهد (۳۶).اکنون رئیس قبیلهای است با ابعا جهانی که خود محورقبیله وبرتارک آن نشسته است وگرداگردش را نزدیکان وآشنایان ومقربین «خودی»ها گرفتهاند، وواردشدن درجرگه «خودی»ها جزازطریق ایجاد رابطه امکان ندارد، هرآنکس بخواهد باتکیه براستعداها وتلاش وظرفیتها انسانی ومبتنی برضابطه، راهی برای خود بگشاید برای همیشه «غیرخودی» ومرتد محسوب میشود.(۳۷).
.قرآن وخلفای راشدین:
قرآن در مورد گزینش کسی که رهبری جامعه مسلمین را به عهده گیرد ساکت است وبه جمهور مسلمین واگذاشته است.
واژه خلیفه (جانشین) درقرآن درآیه سیام سوره بقره آمده است که مراد ازآنجانشینی انسان به جای خدا درزمین وبه احتمال قوی این تعبیرازآن جهت است که انسان تنها موجودی است که ویژه گی آفریدن دارد، به هرجهت اطلاق واژه خلیفه به کسی که جانشین پیامبر باشد دقیق نمیباشد زیرا که وظیفه اصلی انبیاء، ابلاغ پیام وحی است که سزاوار کسی جز رسولان نمیباشد.ولی ازآنجا که محمد جدای ازشان رسالت، مدیریت جامعه مسلمین را هم عهده داربوده است، شاید اطلاق خلیفه به کسانی که پس ازاوعهده دارزعامت مسلمین شدهاند از این منظربوده است.
پس از رحلت رسول خدا ابتدا سه مذهب بوجود آمد: طرفداران ابوبکر، طرفداران سعدبن عباده خزرجی وپیروان علی، وسپس هریک انشعابات دیگرپیدا کردند، ولی درمیان آنها دوجریانی که نسبت به دیگران پا برجاتربودند تحت عنوان اهل سنت (تسنن) وشیعه (تشیع) دررقابت بایکدیگر بویزه درتعیین فردی که پس ازغیبت رسول خدا به زمامداری انتخاب شود به مبارزه پرداختند، وگفتنی است که دراین امرمهم بجای تکیه برتقوی وشایستگیهای فردی که باید سکان زعامت جامعه مسلمین را بدست گیرد، میراث بجا مانده ازملاحظات خویشاوندی وقبائلی پیش ازاسلام همچنان نقش تعیین کننده داشته است، بدینگونه که مقام ابوبکربعنوان پدرعایشه همسررسول خدا درتصمیم گیری بیعت کنندگان نقش عمده داشته است همانگونه که مقام علی درجایگاه پسرعم وداماد پیامبر، وهمچنین عمر وعثمان که یکی بعنوان پدرزن ودیگری دامادی، که دودختررسول خدارا یکی پس ازدیگری، درکابین داشته است وبه همین جهت ذوالنورین لقب گرفته بود.
قرآن وغدیرخم:
یکی ازموارد ی که بین دومذهب سنی وشیعه همیشه مسئله سازبوده است واقعه غدیرخم است که درسال پایانی حیات پیامبررخ داده است غ بسیاری ازمورخین هردو مذهب، آنرا گزارش کردهاند وهردوطرف هم تائید کردهاند که علی (ع) محورواقعه بوده است.
غدیرخم «نام ناحیهای است درفاصله ۶۰کیلومترازمکه و۳۶۰کیلومتراز مدینه که به سبب وجود آب وچند درخت کهنسال، محل توقف واستراحت کاروانیان بوده است، رسول خدا درسال دهم هجری برای آخرین باربه زیارت مکه میرود (سه مه قبل ازرحلت) وبه همین مناسبت جمعیتی فراوانی اورا همراهی میکنند، درضمن بازگشت بطرف مدینه درغدیرخم، دستور توقف میدهد، حتی زوار یمن که درمراجعت ازمکه، مسیرشان درجهت مخالف بوده است بمنظورشرکت درآن گردهمائی باز میگردند.رسول خدا به ایراد خطبه مفصلی میپردازد وضمن آن چنین اعلام میکند: هرکس مرا مولای خود میداند علی هم مولای اوست، ودرادامه دعا میکند: خدایا دوست بدارآنکه علی را دوست دارد ودشمن بدارآنکه با اودشمنی ورزد ویاری کن آنکس که یاریش کند وخوار کن آنکس را که از یاریش خود داری کند (۳۸)
در خطبه مذکور، کلمه» مولا «بر مبنای ترجمه وبرداشت متفاوتی که اهل سنت وشیعیان ازآن ارائه کردهاند موجب بروزاختلافی شده است که تاکنون ادامه دارد، بدین شرح که اهل تسنن ازکلمه» مولا «دراین مورد» دوست «برداشت کردهاند وشیعیان» سرپرست «درادبیات عرب هردومعنا درست ودرقرآن هم به هردو معنا آمده است.
طبق گزارش بعضی منابع اهل تسنن، درهمین سفروآخرین زیارت پیامبرازخانه خدا (حجه الوداع)، شکایاتی ازعلی طرح شده است، مبنی براینکه علی درماموریت به یمن (که پیش ازهمان ایام انجام گرفته بود)، به منظورحساب رسی بیت المال ورسیدگی به حیف ومیلها، بگونهای عمل کرده است که مخالفت کسانی، علیه او برانگیخته شده است، رسول خدا بمنظورفرونشاندن هیاهوئی که روشن بوده است چه قماشی به آن، دامن میزدهاند، درحدیث غدیر، مبادرت به بیان میزان دوستی واعتماد نسبت به کارگزارخود، علی کرده است.
این گزارش میتواند به جهاتی با واقعیت سازگار باشد ازآنجهت که علی درمراحل مشابه دیگر نیز، چه قبل وچه درمدت زمامداریش، نشان داده است که نسبت به حفاظت ازبیت المال عمومی وجلوگیری ازخاصه خرجیها وریخت پاشها، بسیاردقیق وبا کسی رودروایسی نداشته است وازآنجمله انتقادات او نسبت به زمامداری عثمان (خلیفه سوم)، بیشترازهمین منظربود که مخالفان زیادی حتی کسانی درردیف طلحه وزبیروعایشه علیه او وعلیه چنان» عدالتی «همداستان شدند.
نکته دیگری که تصدیق میکند، مراد رسول خدا ازکلمه» مولا «دوست، بوده است، مضمون دعائی است که درادامه خطبه پیامبر، آمده است و پیامبرخواهان» دوستی «خدا با کسانی شده است که علی را» دوست «میدارند.
واما نگاه شیعیان برحدیث غدیرکه مراد پیامبررا، ازکلمه» مولا «، سرپرست تعبیرکردهاند، نگاهی مجرد نیست بلکه دررابطه با پیوند دوآیه ازسوره مائده (آیه سه وآیه شصت وهفت) میباشد و بزعم آنان، وحی بمنظود تثبیت جانشینی علی، پس ازرحلت رسول خدا، دخالت کرده است، درسطورزیر، به آن پرداخته میشود.
درسوره مائده، ازاولین آیه تا پایان آیه چهارم، جدای سفارشاتی که به مومنین دروفاداری به پیمانها، به نکوکاری وتقوی، و پرهیزازستم وترس ازخدا، شده است، مابقی مضمون آیات به احکامی درتجویز یا ممانعت خوراکیها وحتی تجویزغیرحلال آنها درصورت اضطرار، اختصاص یافته است ونامیدن این سوره به» مائده «، احتمالا به همین مناسبت است، در» بخشی «ازآیه سوم چنین آمده است» امروزآنان که کفرورزیدند، از دین شما نومید شدند، ازآنها ترس نداشته باشید و ازمن بترسید، امروزدین شمارا کامل ونعمتم را برشما تما م کردم وبرای شما دین اسلام را پسندیدم (۳۹).
سوره مائده، از نظر تاریخ و ترتیب نزول آیات، صد و دوازدهمین سوره از یکصد و چهارده سوره، قرآن است که در سالهای پایانی حیات رسول خدا در مدینه نازل شد ه است فقط دو آیه آن درجریان آخرین زیارت پیامبر ازخانه خدا، درمکه نزول یافته است که این بخش نوشته به آن دوآیه، اختصاص یافته است.
درآن زمان مکه از نظرموقعیتی که داشته غیرازمسلمانان، پیروان ادیان ومذاهب دیگرابراهیمی واقوام مختلف نیز، یا درخودمکه اقامت داشته ویا برای انجام مناسک حج وقربانی، همزمان ازاطراف وارد مکه میشدند وطبعا بخشی ازموادخوراکی را آنها درآنجا تولید میکردهاند.
همراهان پیامبر، هم نسبت به وظایف خود درانجام مناسک حج وهم درچگونگی برخورد با دیگران وبویژه مصرف گوشت قربانی وموادخوراکی آنها، سئوالاتی طرح وکسب تکلیف میکردهاند.
مفسرین سنی مذهب، سبب نزول اولین آیات سوره مائده، و ازآن جمله آیه سوم را، درپاسخ به همین سئوالات تفسیر میکنند.
اما نظر شیعیان بگونهای دیگراست وآن اینکه آیه سوم سوره مائده را درپیوند ومتاخربرآیه شصت وهفتم همین سوره وبمثابه فرمان جانشینی علی پس از رسول خدا تفسیرمیکنند.
مضمون آیه شصت وهفت سوره چنین است «ای پیامبر، آنچه از پروردگارت برتونازل شده است ابلاغ کن، اگرچنین نکنی رسالت خدا را ابلاغ نکردهای، خدا تورا ازمردم حفظ خواهد کرد، همانا خدا کفر ورزان را هدایت نحواهد کرد»
، درآیات قبل وپس ازآیه مذکور، به موضوع اهل کتاب بویژه به یهودیان و مسیحیان میپردازد ویادآورمیشود اگرآنها به تورات وانجیل مطابق آنچه ازطرف خدا نازل شده است رفتارمیکردند، ازنعمتهای آسمان وزمین برخوردارمیشدند، درضمن گوشزد میکند که بین آنها افرادی معتدل وهمچنین زشتکاروجود دارد، دردوآیه بعد هم منشور تساوی بین مومنین واهل کتاب را چنین اعلام میدارد:
«همانا کسانی که ایمان آوردند و آنها که یهودی شدند وصائبان ومسیحیان،» هرکس «که به خدا وروز بازپسین ایمان آورد و عمل شایسته کند، برآنها نه بیمی روا باشد ونه اندوهی».
اهل تسنن درسبب نزول آیه شصت وهفت، چنین گفتهاند که رسول خدا به علت ابلاغ آیات وحی شده، ازناحیه مخالفین، بویژه درزمان آن گردهمائی بزرگ، به آزاروقتل تهدید میشده است وبا این آیه خداوند حفاظت پیامبر را ضمانت کرده است تا با اطمینا ن به وظایف ورسالت خود ادامه دهد، تا پیش ازنزول این آیه، هرجا ایجاب میکرده است، افرادی ازرسول خدا محافظت میکردهاند که سپس لغوشد.
همانطورکه قبلا گفته شد غالب مفسران شیعه، نزول این آیه را بمثابه مبتدا وپیش آگهی خبری تعبیرمیکنند که درآیه سوم سوره مائده، آمده است، بزعم ایشان آن خبرمبتنی است برکامل شدن دین بمناسبت ابلاغ جانشینی بلافصل علی پس ازرسول خدا، که درتجمع غدیرخم صورت پذیرفته است، بدین معنی که پیامبرازپیش ماموربه ابلاغ آن بوده است وچون ازاعلام آن واهمه داشته است، آیه شصت وهفت سوره مائده بدین سبب نازل شده است.
این نوشته درمقام داوری نظربین دومذهب شیعه وسنی نمیباشد، اما چند پرسش وجود دارد که نمیتوان نادیده گرفت.ولی پیش ازپرداختن به آنها جای تامل است که علی باوجود اینکه بنا یرنظر دومذهب شیعه وسنی، محوربحث مربوط به واقعه غدیراست، در «نهج البلاغه» (میراث گرانقدری که از اوبجا مانده است)، کوچکترین اشارهای به واقعه غدیر ندارد وحال آنکه نسبت به حقانیت وشایستگی خود بعنوان زمام داری مسلمین پس ازرحلت رسول خدا، بارها تاکید ورزیده است (۴۰) بدیهی است که اشاره نکردن علی به واقعه غدیردرنهج البلاغه، دلیل انکار حادثه نیست چراکه تاریخ نگاران هردومذهب به نوعی وقوع حادثه راتا ئیدکردهاند، فرض مقرون به واقعیت این است که درواقعه غدیر، امر حساس ومهمی مثل جانشینی علی به جای پیامبر، مطرح نبوده است، وهمچنین اگرمسئله مهم جانشینی رسول خدا، درواقعه غدیر، پیش آمده بود، تاریخ نگاران دومذهب، سه قرن را به سکوت برگذارنمیکردند،!به احتمال زیاد اولین کسی که به واقعه غدیرپرداخته وآنرا ثبت ودیگران به اواستناد کردهاند، تاریخ نگا رشیعه یعقوبی میباشد که درنیمه دوم قرن سوم هجری میزیسته است (۴۱).
سنت بیعت،
«بیعت» ازریشه بیع که به شرط رضایت طرفین، معامله اعتبارمییابد، قبل ازاسلام بمنظور گزینش زعمای قبایل ونظایرآن متداول بوده است، قرآن این سنت را معتبرشناخته (۴۲)، و انتخاب زعیمی را که بتواند پس ازرحلت رسول خدا امور مسلمین را سامان دهد به جمهور مردم واگذاشته است وتاریخ هم شاهد است که قاطبه مسلمین درگزینش خلفاء راشدین به سنت «بیعت»، تمسک جستهاند، البته بعید نیست که درشورائی که بمنظورتعیین کاندیدا، تشکیل شده است، زدوبندهائی به نفع یا ضرر کاندیدائی انجام گرفته باشد (که این نوشته درمقام پرداختن به آن نیست،) ولی این موضوعی نیست که بتواند اصل «بیعت» را زیرسئوال قراردهد همانگونه که به شهادت تاریخ، علی وطرفداران علی هیچگاه با اصل بیعت مخالفت نکردهاند واعتراضی که داشتهاند متوجه افراد وترکیب شورائی بوده که اصل بیطرفی را رعایت نکردهاند، هنگامی هم که پس ازقتل عثمان خلیفه سوم، از علی خواسته شد که به شیوه خلفای پیشین، امرخلافت را بعهده گیرد، علی به عنوان اعتراض به شیوه ناسالم روش شورا درگزینش کاندیدا، پذیرفتن پیشنهاد را مشروط به بیعت مستقیم مردم نمود وبا هجوم واستقبال بینظیرمردم برای بیعت بود که مسئولیت را پذیرفت (۴۳).علی دراولین ودومین فراز، ازنامهای که درپاسخ به اتهامات معاویه نوشته، چنین آورده است: کسانی که با ابوبکر، عمروعثمان بیعت کردند، به همان طریق با من بیعت کرده عهد وپیمان بستند، پس آنرا که شاهد بوده نسزد کسی دیکررا، اختیارکند (منظورطلحه وزبی) وآنکس که غایب بوده نسزد که آنرا نپذیرد
(منظور خودمعاویه) ومشورت حق مهاجرین وانصارمیباشد، وچون ایشان برمردی اجتماع کرده وپیشوایش نامیدند، رضا و خوشنودی خدا درآن است (۴۴) و....
جای پرسش است که چرا علی با وجوداینکه درنهج البلاغه به روشنگری ودفاع ازحق وشایستگی خود به جانشینی پیامبرپرداخته است، سخنی ازفرمان الهی (نص قرآن) مبنی برنصب خود وسیله وحی، به میان نمیاورد وتسلیم انتخاب بوسیله بیعت میشود؟
و چنانچه جانشینی علی به جای پیامبر، ازطریق وحی وآیات قرآن تعیین میشد، علی کسی نبود که نسبت به فرمان الهی بیاعتنا بماند و بر سکوت برگذار کند.!
به شهادت منابع شیعه و سنی درتجمع عظیم مسلمانان درغدیرخم بسیاری از شخصیتهای عمده مهاجرین وانصار، ازآن جمله سلمان فارسی، ابوذرغفاری،ام السلمه، عایشه و..همچنین ابوبکر، عمر و عثمان، حضورداشتند که پس ازرحلت پیامبر، بترتیب، وبه اعتبار «بیعت» (به حق یا ناحق) به خلافت رسیدند، وحضور نامبردگان درغدیرخم، به عنوان واقعیت انکار نشدنی درتاریخ اسلام ثبت شده است، یعنی سنت «بیعت» وکاربرد آن همچنان پس ازواقعه غدیرخم، برقرار وپا برجا مانده است.
اکنون جای این پرسش است که اگراین باور درست باشد که علی درواقعه غدیرخم باخطابه رسول خدا وبه فرمان وحی (نص قرآن)، به عنوان جانشین پیامبرمنصوب شده است دیگرچه محلی ازاعراب برای «بیعت» باقی میماند وآیا این تناقضی آشکارنیست!؟
وپرسش دیگراینکه اگر اراده پروردگار، براین تعلق گرفته است که علی بعنوان جانشین پیامبرمنصوب شود، چه حکمتی ایجاب کرده که فرمان، غیرمستقیم، پیچیده وبی نام ونشان وبرخلاف شیوه روشن وحی صادرشود؟
قرآن وامامت:
کلمه امام در فارسی به پیشوا ترجمه شده است، در پنج آیه قرآن کلمه امام آمده است: دوآیه به شخص، دوآیه به کتاب آسمانی (تورات)، ویک آیه شامل هردو میشود، تنها آیهای که به شخص خاصی بعنوان امام اشاره دارد و به بیان شرائط امامت پرداخته، مورد ابراهیم ودرآیه یکصد وبیست وچهار سوره بقره است، که ترجمه آیه چنین است:
«هنگامی که پروردگارش ابراهیم را با کلماتی بیازمود وآنهارا به انجام رساند، گفت ترا ییشوائی، برای مردم قراردادم، گفت وازذریه من؟ گفت عهد من به ستمگران نرسد».
درواقع مضمون آیه باتوجه به موارد دیگری که قرآن به ابراهیم پرداخته است، چنین است: هنگامی که پروردگار، ابراهیم را با پیش آمدهائی آزمایش کرد واوبخوبی ازعهده برآمد، پروردگارگفت ترا، برای مردم «پیشوا» قراردادم، ابراهیم پرسید وآیا شامل فرزندانم میشود وپروردگار گفت شامل ستمکاران نمیشود.
آنچه ازاین آیه برمیآید: اینکه پیشوائی (امامت)، به شا یستگی وداشتن توانائی حل مسائل وراه برون رفت ازمشکلات، بمنظورهدایت مردم، مشروط شده است و تنها «ستم کاران از پیشواشدن مستثنی شدهاند، بنابراین هرکسی که لیاقت داشته باشد وستمکارنباشد، ازآ ن جمله فرزندان ابراهیم میتواند پیشوا شود، بنابراین عنصرنسلی وخانوادگی دربردارنده هیچگونه امتیازی نسبت به دیگران دراحراز امامت، به حساب نمیآید.
قرآن درآیه هفتادوچهارم سوره فرقان، دربیان نمونهای ازخواست (دعا)های مومنین، چنین میگوید:» آنها (مومنین) کسانی هستند که میگویند پروردگارا، همسران وفرزندان مارا روشنی بخش چشمها ومارا «پیشوا» ی وارستگان قرارده «، وبدین ترتیب تصدیق میکند که پیشوائی (امامت)، امری نیست که غیرقابل دسترس ومیراث ویژه یک خانواده خاص باشد ودست یابی برای هرانسان شایسته ووارستهای که ازستم بپرهیزد امکان دارد، تصویری که ازامام (پیشوا) درفرهنگ شیعه ساخته شده است، هیچ تناسبی با آموزهای قرآن ندارد وافسانه ایست برساخته از اغراق، توهم وتقدس، آ قای خمینی ازامام علی چنین تصویرمیساز:»
دبسم الله الرحمن الرحیم
من عید سعید را به همه مسلمین و بر ملت شریف ایران، به شما آقایان تبریک عرض میکنم.عیدی که در آن امامت امت ثبت شد، و پیغمبر اسلام امام را برای امامت امت نصب کرد.چه شخصی را، چه شخصیتی را!شخصیت این مرد بزرگ که امام امت شد، شخصیتی است که دراسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نمیتواند سراغ کند.یک «موجودی» که امور متضاده را در خودش جمع کرده بود.کسی که جنگجوست اهل عبادت نمیشود.کسی که قوه بازو میخواهد داشته باشد اهل زهد نمیتواند باشد.کسی که شمشیر میکشد، و اشخاصی را که منحرفاند درو میکند، این نمیتواند عاطفه و اهل عاطفه، آن طور که این شخص داشت، باشد.این شخصیت بزرگ، امور متضاده رادر خودش جمع کرده.درعین حالی که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول، و گفته شده است که شبی هزار رکعت نماز میخواند.و در عین حالی که غذای او - آن طوری که در تاریخ ثبت شده است - از نان و سرکه، و فوقش زیت یا نمک، بیرون نبوده است.درعین حال قدرت بدنی، آن طور قدرت است که - آن طوری که در تاریخ هست - آن دری را که از «خیبر» ایشان کنده است و چندین زراع دور انداخته است، چهل نفرنمی توانستند بلندش کنند.در شمشیرزنی، شمشیرهای او این طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که میزده دو نیم میکرده است، از این طرف میزده که دو نیم میکرده.در صورتی که آنهایی که این ضربه را میخوردند «خود» آهنی داشتند، زره آهنی داشتند.و گاهی هم شاید، دو تا زره به تنشان میکردند.آدمی که با نان و سرکه زندگی میکرده، و بسیاری از روزها را روزه میگرفته است، و افطار را با چند لقمه نان ونمک و یا نان و سرکه افطار میکرده است، جمع کرده است مابین آن زهد و این قوت بازو، و این جمع بین دو تا امر متضاد است.آدمی که جنگجوست، به آن طور که جنگجویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را، به هزیمت وامی دارد.و میفرماید که اگر تمام عرب یک طرف باشند، به من هجوم کنند، من پشت نمیکنم.این آدم در عطوفت آن طور است که، وقتی که یک خلخال از پای یک زن یهودی ربودهاند میفرماید که مرگ برای انسان آسان است - قریب به این معنا - آدمی که در عرفان و علم ماورای طبیعت، آن طور است که نهج البلاغه حکایت میکند از مقام عرفانش.در عین حال شمشیرمی کشد، و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر میگذراند.ما شیعه یک همچو اعجوبه معجزه آسا هستیم.من میگویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - غیر از این یک موجود تربیت نکرده بود، کافی بود برایش، چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود برای اینکه یک همچو موجودی را تحویل جامعه بدهد، این کافی بود.یک همچو موجودی که هیچ سراغ ندارد کسی، و بعدها هم سراغ ندارد کسی، امروز روز نصب اوست به امامت امت، یک همچو موجودی امام امت است، البته کس دیگر به پای او نخواهد رسید.«**
قرآن واهل بیت:
درقرآن سه بار» اهل البیت «، تکرارشده است، درمورد خانواده ابراهیم، خانوادهای که موسی را درهنگام شیرخوارگی، کفالت کردهاند وخانواده پیامبر، واصطلاحی است که چه قبل وچه بعد ازاسلام درعربستان به خانواده اطلاق میشده ومیشود.
قرآن درسوره احزاب، از آیه بیست وهشت تا سی وچها، به همسران پیامبر، ازآن جهت که رفتاروکردارشان ازدید وداوری اجتماع دورنمیماند و بمنظوررعایت شئون پیامبر، تذکراتی بدین شرح داده است:
دردوآیه اول، ازپیامبر، میخواهد به همسرانش بگوید:» اگرخواهان زندگی دنیا وزیورآن هستید بیائید شما را بهرهمند سازم وبطریقی نیکو، رها یتان سازم واگرخواستارخدا ورسول او وخانه آخرت باشید، همانا خدا برای نکوکاران شما، پاداشی بزرگ آماده کرده است «، درآیات بعد مستقیما خطاب به همسران پیامبرمیگوید:»ای زنان پیامبر، هرآنکس ازشما به ناشایستی، روآرد، عذاب او به دوبرابرافزوده شود وآن برای خدا آسان است وهرکدام از شما برای خدا ورسولش فروتن باشد وکارشایسته کند، پاداشش دوبرابر و رزق کریمانهای برای اوآماده شده است «، وادامه میدهد»ای زنان پیامبر، اگرتقوا پیشه گیرید مانند سایر زنان نخواهید بود، پس درسخن گفتن چنان نرم نباشید که بیماردلان به طمع افتند، به شیوه شایسته سخن گوئید «، درخانههای خود آرام گیرید وچون زمان جاهلیت جلوهگری نکنید، نماز برپا دارید وزکات دهید وازخدا وپیامبرش اطاعت کنید، خداوند اراده کرده است پلیدی را ازشما خانواده رسالت، دورکندوشمارا پاک ومنزه گرداند»، وازآیات خدا وحکمت که در خانههای شما خوانده میشود یاد کنید که خداوند تیزبینی آگاه است «.
بدون شک، هرمسلمان مخلص که به تعبیر قرآن، دلش بیمارنباشد، تصدیق خواهد کرد که این آیات درمورد همسران پیامبرنازل شده است، آهنگ وپیوستگی آیات وبویژه بخش پایانی آیه سی وسوم (معروف به آیه تطهیراهل بیت)، جزبه رسول خدا وهمسرانش، به کسی دیگر، اطلاق نمیگردد.
حال جای سئوال است که باچه سند وبرهانی، امکان دارد بخشی را که به آیه تطهیرمعروف است، ازبقیه آیات جدا وبه خانواده دیگری مرکب از پیامبر، علی، فاطمه وحسن وحسین، الصاق کرد؟!
طرح کنندگان این نظر، پذیرفتهاند که درآیات مذکورنظربه اینکه زنان پیامبرمورد خطاب هستند، ضمائری که بکاررفته است طبق ادبیات عرب، بصورت جمع مخاطب مونث آمده است اما چون درآیه سی وسوم،» موسوم به تطهیر «، ضمیرمونث به جمع مذکر، تغییریافته است، نتیجه میگیرند، منظوراهل بیت دیگری دارد که بزعم آنها همان پنج تن آل عبا (برساخته متولیان رسمی شیعه) است که چهارنفراز پنج نفرآن مذکرهستند.دراین استدلال، لا اقل این غفلت وجود دارد که تغییرضمیردرآیه تطهیر، به دلیل مذکربودن کلمه» اهل «، انجام گرفته است وانگهی اهل بیت به شمول پیامبرمصداق میابد که خود نیزیک عامل مذکراست وطبق ادبیات عرب برای تغییرضمیرازمونث به مذکر، فرقی نمیکند که عامل، یک نفر باشد یابیشتر.
قرآن و معصوم:
واژههای مشتق از مصدرعصم، درسیزده آیه ازقرآن آمده است، درشش مورد به معنی» چنک انداختن «، مانند آیه یکصدو دو، سوره آل عمران» وچنک زنید بر ریسمان خدا وپراکنده نشویدو....«،
ویک مورد درآیه دهم، سوره ممتحنه بصورت جمع» عصم به معنی زنان «آمده است، مفردآن عصمت است ودرزبان محاوره، درایران هم هنوزمعمول است.
درشش مورد به معنی» نگهدار «که یک موردآن خطاب به رسول خدا درآیه شصت وهفت، سوره مائده، با این مضمون».....وخدا نگهدارنده توازمردم است، همانا خدا کافران را هدایت نکند «.آمده است..بیان این آیه روشن است که خدا نگهدارنده رسول خدا از گزند مردمی است که مانع ابلاغ پیام ورسالتش میشدند وبه هیچ گونه مفهوم برکنارماندن پیامبر ازگناه، مستفاد نمیشود که سیزده نفردیگرنیز به اعتباراوازگناه معاف باشند، به اعتبار.پیامبری که خودبه دستوروحی باید به مردم اعلام کند که ازعذاب آن روزبزرگ ترس دارد.وگفتنی است که آیه سی ودوم سوره یوسف (درردیف آیات گروه فوق)، گواه براین است که کرامت انسان درگروانتخابی است که به اراده خود، همچون یوسف، آنجا که همه شرائط برای آلوده شدن به گناه آماده است، با اراده واختیار، خود رابرکناردارد.
قرآن وشفاعت:
شفع به عدد زوج، ودو شئ که با یکدیگر» قرین «باشند معنا میشود، مثل دوکف دست راست وچپ، دوچشم و...که یکی شفیع دیگری است.درقرآن واژه شفع ومشتقات آن در بیست وشش آیه آمده است، ومیتوان آنرا به دودسته تقسیم کرد، آیاتی که به شرایط پذیرش شفاعت اشاره دارد وآیاتی که به بیفایده بودن شفاعت، بدون رعایت شرایط وقوانین آن، دلالت دارد.
آیات گروه نخستین تاکید دارد براینکه جزخدا کسی نمیتواند شفاعت پذیرباشد ودیکراینکه شفاعت کردن قانونمند وبدون» اذن «خدا امکان ندارد، بطور مثال درآیه دویست وپنجاه وپنج سوره بقره میپرسد»...کیست که بدون اذن (اجازه) خدا نزدش شفاعت کند «.درادبیات عرب کلمه» اذن «مبتنی برقید (قانون) است، بطور مثال اقامه نماز، باندای» اذان «یعنی هنگامی که زمانش فرا میرسد، اقامه نمازمجازمیگردد.
بنا براین درک» واسطهگری «ازشفاعت که بعنوان عاملی جهت بخشیدن گناه، اذهان کثیری ازشیعیان را به خود مشغول کرده است بنیادش برباد است.شفاعت آنجا مقبول درگاه خدای متعال خواهد افتاد که شفاعت خواه، خودرا قرین (مشابه) شفاعت گر (شفیع) نماید، یعنی آنکس که خواهان شفاعت حسین ابن علی است باید دررفتار وکردار، به زیورحسین ابن علی آراسته گردد.
ذکراین نکته مهم است که آیه هشتاد وپنج سوره نساء، بردونوع شفاعت اشاره دارد، شفاعتی که ویژه نکوکاران است و شفاعت خواه باید خود را قرین شفاعت کننده سازد وبه صلاح گراید ودیگر شفاعت مفسدان که شفاعت خواه چون شفاعت کننده به فساد کشانده میشود، درواقع آیه مذکورگواهی دیگراست براینکه میدان تجلی شفاعت وجبران خسارتها، همین جهان خاکی ومتا ثرازکردارورفتارشخص است ونه چانه زنی درپیشگاه خداوند ودرجهان دیگر، خواه سعادت وخواه شقاوت.
برداشتهای نادقیق ازمفهوم امامت، عصمت وشفاعت، موجب شکل گیری اعتقادی توهم آمیز، بروجود نسل ونژادی: مقدس، نورچشمی وعزیزکرده خدا، شده است که توسل وسرسپردگی به آنها، تنها چاره ساز تمام ناهنجاریهای زندگی دردنیا ونجات ازعذاب آخرت، میشود، روشن است که این توهم، با گذشت قرون، بیشترین آسیب را به کرامت انسان وتکیه بر استعدادها وظرفیتهایش واردآورد وفرمنگ اتکائی، دریوزگی وچاپلوسی را دراوجایگزین میسازد.(۴۵)
قرآن وحدیث ثقلین:
این حدیث را هردو مذهب شیعه وسنی، با دوروایت متفاوت به نقل ازرسول خدا ذکرکردهاند: که، درسال آخررسالت، مسلمانان را به پاسداری از دومیراث، بدین مضمون سفارش کرده است: من شمارا درحالی ترک میکنم که دو امانت گرانسنگ باقی میگذارم،،» کتاب خدا وعترتم «به گفته شیعیان» وکتاب خدا وسنتم «، به گفته اهل سنت.
بدون شک دراین حدیث منظوراز کتاب خدا، قرآن است که مورد تائید راویان هر دومذهب میباشد، همچنین پذیرفتهاند که منظوراز سنت رسول، طریقه وروش پیامبردرسامان دهی مسائل اجتماعی وعبادی مسلمانان است.
درقرآن واژه عترت، وجود ندارد، درکتب لغت (منجد) به معنای فرزند وعشیره آمده است (۴۶)، ضمن اینکه جای سئوال است که» عترت «شامل چه کسانی وتا چه شعاعی را میپوشاند؟
اما درقرآن، یازده آیه مبنی براطاعت ازخدا وانبیاء آمده است، جدای ازآن درسیزده آیه اطاعت ازخدا وپیامبراسلام به مومنین، سفارش شده است، و مهم اینکه آیه هشتاد سوره نساء چنین میگوید» هرکس از رسول اطاعت کند به تحقیق از خدا اطاعت کرده است «وهرانکس که نپذیرد، تونگهبان برایشان نیستی»، با چنین پشتوانه جای شک درهماهنگی وانطباق سنت رسول خدا باوحی که بمثابه تفسیرعملی آنست باقی میماند که همراه با کتاب خدا، نشان بر دوامانت گرانسنگ رسول خدا میباشد.
قرآن وخمس:
سوره انفال در مدینه ودر شرائط جنگ، نازل شده است دردوآیه آن (یکم وچهل ویکم) به غنائم جنگی وچگونگی مصرف آنها پرداخته است: در آیه یکم خطاب به پیامبرچنین آمده است «از تودر مورد بهرههای جنگ پرسش میکنند، بگوآنها ازآن خدا وپیامبراست، پس ازخدا پروا داشته باشید وروابط بین خود را سامان دهید وازخدا وپیامبرش اگراز مومنان هستید فرمان برید»
ودرآیه چهل ویکم، خطاب به مومنین میگوید: وبدانید اگربه خداوآنچه بربنده خود در روزفرقان (روزتشخیص حق از باطل) وروز مقابله دوسپاه، نازل کردیم ایمان آوردید، آنچه درجنگ بدست آرید، خمس آن ازآن خدا وپیامبرش وبرای نزدیکان ویتیمان وبینوایان ودرماندگان راه (بیپناهان)، میباشد وبدانید خدابر هر کاری تواناست.
در بخشی از آیه اول به پیکارجویانی که درجنک (بدر) شرکت داشتهاند، توصیه میکند روابط بین خودرا اصلاح کنید وچنین برمیآید که کسانی ازآنها برسرتقسیم غنائم کشمکش داشتهاند وآیه اخطارمیدهد که غنائم فقط ازآن خدا ورسول است وهشدار میدهد که صدق ایمان داشتن مومنین درچنان شرائطی.به اطاعت ازخدا ورسول.سنجیده میشود.
با چنین پیش درآمد وآزمایشی، وبمنظورایجاد ورسوخ ایمان دردلها، بخشی ازدومین آیه تا آیه چهلم سوره انفال به ویژه گیها وصفات مومنین واقعی وروحیه دادن به پیکار کنندگان وبیان شرائط جنگی وهشدارها وبشارتها وپرهیزاز خیانت و.....پرداخته است وآنگاه درآیه چهل ویکم وضع تعدیل میابد وفقط خمس غنائم را به خدا ورسول ومصارف نیازمندانی که همین آیه ازآنها نام میبرد اختصاص میدهد و روشن است که سهم خدا ورسول، متناسب شرائط آن زمان، درغیاب نهادهای اداری ورسمی، با مدیریت پیامبربه مصارف ضروری وتامین هزینههای اجتماعی میرسیده است.
یادآور میشود این نوشته ازاینکه سهمی ازهردرآمد عمومی چه ازمحل غنائم جنگی (که امروزعملاوجودندارد) وچه منابع دیگروتحت نام خمس (۴۷) به طبقات فرودست اجتماع اختصاص یابد، مخالفتی ندارد، بلکه انتقاد متوجه روشی است که باگذشت قرون وگذشت لااقل بیست نسل، هنوزجماعتی بعنوان میراث بران رسول خدا، ازحق ویژه برخوردارباشند.
قرآن وولایت فقیه: (۴۸)
درقرآن از مصدر «ولی»، مشتقات متعدد وبا معانی متعدد، ازآنجمله به معنای «سرپرست» آمده که دراین معنا انحصاربه رابطه خدا وبندگانش مصداق دارد ونه سرپرستی انسان بردیگران.آشکار است که مفهوم «ولایت» ازنظرمدعیان تز «ولایت فقیه» ولایتی است که پدربرفرزند صغیرویا کسی برمجانین دارد..
همان گونه که درفرازپیشین گفته شد دریازده آیه قرآن، انبیاء درمقام رسولان امین، از مردم خواستهاند که ازخداوآنها اطاعت کنند ودرشش آیه تذکر داده است که رستگاری مومنین منوط به اطاعت ازخدا ورسول میباشد، درسیزده آیه وحی ازمومنین خواسته است که ازخدا ورسول (منظورپیامبراسلام) اطاعت کنند ودراین سیزده آیه جمله «ازخدا ورسول اطاعت کنید» مشترک ویکسان است، فقط دریک مورد، یعنی در آیه پنجاه ونه سوره نساء، اطاعت ازکارگذاران جامعه به آن اضافه شده است که ترجه آن، چنین است: «ای آنانکه ایمان آوردهاید، اگربه خدا وآخرت ایمان دارید، خدا ورسول واولیای امر» خود «را اطاعت کنید واگر برچیزی نزاع داشتید به خدا ورسولش ارجاع دهید، این بهترونکوتراست در فرجام».
همین آیه است که تبلیغات ولایت فقیه با مثله کردن آیه وترجمه نادقیق، به آن استناد میکنند بدین معنا که دراکثر موارد فقط به بخش نخست آیه توجه میشود وازذکربخش دوم، سهوا ویا عمدا، غفلت میشود، نتیجه آنکه بر سه نکته مهم ومنظوراصلی آیه سرپوش گذاشته میشود تا حاکمیت ولایت فقیه نظر خاص خودرا به منظور تحمیق مردم به آیه تحمیل کند.
نکته اول اینکه جمله «اولیای امر»، جمع است وشامل تمام متصدیان امورمیشود وچرخش آن به مفرد «ولی امر» که به فرد خاصی اطلاق شود انحرافی آشکاراست،
نکته دوم اینکه درآیه جمله اولیای امرهمراه ضمیر «منکم» ازخود شما «آمده است، یعنی متصدیان امورشما تفاوت وامتیازی برشما ندارند.وسوم ومهمتراینکه آیه تائید میکند بین شما واولیای امورامکان پیش آمدن اختلاف وجدال وجود دارد، دراین صورت آنرا به» کتاب خدا «و» روش پیامبر «، به عنوان ملاک ارجاع دهید وبدین ترتیب قرآن حق انتقاد واعتراض به متصدیان را برای حکومت شوندگان به رسمیت شناخته است.
با چنین بیان روشنی ازقرآنکه رفتار کارگزاران مردم باید باملاک قرآن وسنت پیامبر، سنجیده شود ومردم مجاز باشند ازآنها مسئولیت بخواهند وانتقاد کنند ودرصورت لزوم با او جدال کنند، آیا ولایت فقیه ونوع مطلقه آن، جز وصله ناجورچه معنائی دارد؟!
آقای خمینی درصخیفه نور چنین میگوید:
» بعد از رسول اکرم کسی افضل از اودرهیچ معنائی نیست ونخواهد بود، لکن درمراتب بعدهم که باید این امت هدایت بشود، پیغمبراکرم که ازدنیا میخواست تشریف ببرد، تعیین جانشین وجانشینها را تازمان غیبت کرد، وهمان جانشینها تعیین امام امت راهم کردند، بطورکلی این امت را به خود وا نگذاشتند که متحیرباشند، برای آنها امام تعیین کردند، رهبرتعیین کردند تا ائمه هدی سلام الله علیهم بودند، آنها بودند وبعد فقها، آنهائی که متعهدند که اسلام شناسند، آنهائی که زهد دارند، زاهدند، آنهائی که اعراض از دنیا دارند، آنهائی که توجه به زرق وبرق دنیا ندارند، آنهائی که دل سوزند برای ملت، آنهائی که ملت را مثل فرزندهای خودشان میدانند، آنها راتعیین کردند برای پاسداری ازاین ملت.
مع الاسف اشخاصی که اطلاع ندارند بروضعیت برنامههای اسلام، گمان میکنند که اگر چنانچه «ولایت فقیه» درقانون اساسی بگذرد، این اسباب دیکتاتوری میشود.درصورتی که ولایت فقیه هست [است] که جلو دیکتاتوری را میگیرد.اگر ولایت فقیه نباشد، دیکتاتوری میشود.آنکه جلو میگیرد از اینکه رئیس جمهور دیکتاتوری نکند، آنکه جلو میگیرد از اینکه رئیس ارتش دیکتاتوری نکند، رئیس ژاندارمری دیکتاتوری نکند، رئیس شهربانی دیکتاتوری نکند، نخست وزیر دیکتاتوری نکند، آن فقیه است.آن فقیهی که برای امت تعیین شده است، و امام امت قرار داده شده است، آن است که میخواهد این دیکتاتوریها را بشکند و همه را به زیر بیرق اسلام و حکومت قانون بیاورد.اسلام، حکومتش حکومت قانون است، یعنی قانون الهی، قانون قرآن وسنت است و حکومت، تابع قانون است، یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خودامیرالمومنین هم تابع قانون، تخلف از قانون یک قدم نمیکردند و نمیتوانستند بکنند.«پایان نقل قول.(۴۹) گویا توصیف بنیان گذار جمهوری اسلامی از ولی فقیه، درجانشین ایشان تبلور یافته است!!!
حدیث نبوی ومقابرائمه.
پیش ازاسلام در زمانی که به جاهلیت معروف است در قبائل رسم بر این بود که برای بزرگان وروسای قبایل آرامگاه وبارگاه میساختند وآن را به انواع نمادهای مذهبی و گران قیمت میآراستند وچون کسی نمیتوانست متعرض آنها شود درآن مکانها بعنوان نقاط امن پناهنده میشدهاند، قبورآنها را طواف وبه آنها سوگند یاد کرده وبنا مشان قربانی میکردند (۵۰).
پیامبر اسلام آنهارا از این سنت بمنظورنفی شرک ومبارزه با بت پرستی، نهی کرد وتا به امروز در کشورهای اسلامی اجرا میشود در واقع اسلام خواسته است امتیازات اشرافی وتفاخر به تجملات را حتی پس ازمرگ، هم ریشه کن سازد ولی آنچه دربلاد شیعه به اسم تجلیل ازپیشوایان، با ایجاد زیارتگاه هائی که به بتکدههای آلوده به شرک بیشترشباهت دارد تا مدفن یک انسان شایسته ووارسته، نشان میدهد که دراین بلاد هنوز سنتهای جاهلی حاکم است نه سنت رسول خدا،
تجلیل از پیشوا، یعنی الگوبرداری از روش ومنش وتقوای او ونه توسل به زرق وبرق.
صراط، پلی است بین د ین داری ود ین فروشی، باریکترازمو، برنده ترازشمشیر.
نتیجه وخلاصه چند نکته ازمتن.
باورانسان به توحید، باور به استعدادها وظرفیتهای والای خود است.
.متاسفانه امروزنام» اسلام «بصورت نام مستعاروسرپوش مجهولاتی درآمده است که آدرس دقیقی ازآن بدست نمیاید.
راستی با این روشهای ماکیاولیستی» فتوا ابزار «چه حقانیت ومعنویتی برای ادیان الهی باقی میماند، وقتی آنها را درحد ایدئولوژیهای ابزاری معطوف به قدرت قرن بیستمی فروکاهیم که بنا را بر» هدف وسیله را توجیه میکند «نهادند، بنائی که ازخون انبوه بیگناهان رنگین شد وننگین شد، امروزبنای نظام جمهوری اسلامی چه رنگی دارد؟!
تاریخ ادیان گواه است که با پایان یافتن رسالت هرنبی ودرغیاب وحی، دین واحد به مذاهب متعدد، فرومیکاهد که ازبرداشتها، سلیقهها وتفاسیرجانبدارانه برکنار نمیماند ودررقابت بین آنها، ماشین تولید احا دیث وروایات بیمبنا، ازکار بازنمیماند وهرآینه این مذاهب درحد مانیفست حاکمیت، سقوط کنند رژیم هائی سرکوب نظیر: عباسیان، صفویه، سعودی، فاشستی اسرائیلی، طالبان و ولایت فقیهی انتصابی، سربرمیاورند که کرامت وآزادی انسان واعتماد جمعی درپای آنها قربانی میشود.
درصدر اسلام معاصران پیامبر، محمد را با دوچهره میشنا ختند، به هنگام اتصال وحی، محمد رسول الله بود وکلامش مصون ازخطا ودرمواقع دیگرمحمدابن عبدالله، که بین او وسایرین فرقی نبود،گاه سخنی میگفت که مخاطبانش از اوسئوال میکردند کلام خداست یا سخن خوداو؟ ودرصورت دوم، کسی خودرا ملزم به پذیرفتن آن نمیدانست.
وگروه دوم آیاتی که گریبان محمد را گرفته واورا زیر سئوال برده است ونه تنها به مواردی پرداخته که درنظرها آشکارند، بلکه آنچه را هم که درلایههای پیچیده درون پیامبر، نهان است وکسی را برآن راه نیست بطورشفاف برملاساخته است، به باورمن این یکی ازشگفتیهای قرآن است و هیچ متنی با آن قابل قیاس نیست، حتی اگر نظرکسانی را بپذیریم که آیات قرآن را حاصل تجربه شخصی پیامبر وبرساخته خود او میدانند، همچنان جای سئوال است که آن کدام مولف است که درحین تالیف متنی، با صراحت ودرجا، به نقد کنش ومنش ونهان خود پردازد؟ آن هم متنی ماندگارکه برای همیشه روی سخن به جهانیان دارد وتجدید نظرهم درآنجا ندارد.درعین حال هریک ازنقدها، پیام آموزنده خاص خودرا هم برای مومنین داراست.
بنیان وخاستگاه» فساد «برقربانی کردن ضابطه درپای رابطه استواراست،
شرط دگرگونی هرپدیده دراین» جهان متکثر «بویژه انسان، وابسته به عوامل بسیارزیاد (ازآن جمله شرایط توارثی، خانوادگی، تربیتی، معاشرتی و...) است وراهنمائی پیامبران هم فقط درحد یک عامل ونه بیشتر، میتواند دخیل باشد
برداشتهای نادقیق ازمفهوم امامت، عصمت وشفاعت، موجب شکل گیری اعتقادی توهم آمیز، بروجود نسل ونژادی: مقدس، نورچشمی وعزیزکرده خدا، شده است که توسل وسرسپردگی به آنها، تنها چاره ساز تمام ناهنجاریهای زندگی دردنیا ونجات ازعذاب آخرت، میشود، روشن است که این توهم، با گذشت قرون، بیشترین آسیب را به کرامت انسان وتکیه بر استعدادها وظرفیتهایش واردآورد وفرمنگ اتکائی، دریوزگی وچاپلوسی را دراوجایگزین میسازد
فقط دریک مورد، یعنی در آیه پنجاه ونه سوره نساء، اطاعت ازکارگذاران جامعه به آن اضافه شده است که ترجمه آن، چنین است:»ای آنانکه ایمان آوردهاید، اگربه خدا وآخرت ایمان دارید، خدا ورسول واولیای امر «خود» را اطاعت کنید واگر برچیزی نزاع داشتید به خدا ورسولش ارجاع دهید، این بهترونکوتراست در فرجام «.
همین آیه است که تبلیغات ولایت فقیه، با مثله کردن آیه وترجمه نادقیق، به آن استناد میکنند بدین معنا که دراکثر موارد فقط به بخش نخست آیه توجه میشود وازذکربخش دوم، سهوا ویا عمدا، غفلت میشود، نتیجه آنکه بر سه نکته مهم ومنظوراصلی آیه سرپوش گذاشته میشود تا حاکمیت ولایت فقیه نظر خاص خودرا به منظور تحمیق مردم به آیه تحمیل کند.
نکته اول اینکه جمله» اولیای امر «، جمع است وشامل تمام متصدیان امورمیشود وچرخش آن به مفرد» ولی امر «که به فرد خاصی اطلاق شود انحرافی آشکاراست،.
نکته دوم اینکه درآیه جمله اولیای امرهمراه ضمیر» منکم «ازخود شما» آمده است، یعنی متصدیان امورشما تفاوت وامتیازی برشما ندارند.وسوم ومهمتراینکه آیه تائید میکند بین شما واولیای امورامکان پیش آمدن اختلاف وجدال وجود دارد، دراین صورت آنرا به «کتاب خدا» و «روش پیامبر»، به عنوان ملاک ارجاع دهید وبدین ترتیب قرآن حق انتقاد واعتراض به متصدیان را برای حکومت شوندگان به رسمیت شناخته است.
با چنین بیان روشنی ازقرآنکه رفتار کارگزاران مردم باید باملاک قرآن وسنت پیامبرسنجیده شود ومردم مجاز باشند ازآنها مسئولیت بخواهند، انتقاد کنند ودرصورت لزوم با اوبه جدال برخیزند، آیا ولایت فقیه ونوع مطلقه آن وصله ناجوری به اسلام، نیست.؟!
پی نوشت ومنابع:
* صحیفه نورجلد ۱۲صفحه ۱۱۰، همچنین آقای خمینی درجلد ۱۳صحیفه نورصفحه ۲۲۵ ملی گرایان را لشگرهای شیطان مینامد ودرجلد ۲۰ صفحه ۲۳۶ میگوید ملت ایران ریشه ملی گرائی را خشکانیده است، درصورتیکه تاریخ ایران نشان میدهد ایرانیان پس از پذیرفتن اسلام بعنوان دین، هیچگاه ملیت خودرا انکارنکردهاند.، روشن نیست که مبنای این سخنان آقای خمینی که ازطرف ملت ایران اظهار نظرکرده است چیست؟!
۱- صحیفه نور: صفحه ۱۱۶ جلد ۱۵
۲- صحیفه نور: صفحه ۴۵۶، جلد ۱۴، درتاریخ ۲۵خرداد۱۳۶۰، جبههی ملی دراعتراض به لایحه ارتجاعی قصاص، اعلام متینک کرد، وآقای خمینی جبهه ملی را مرتد ومصدق را نامسلمان اعلام کرد.درجلد ۱۲ صفحه ۱۱۰اظهار میدارد مصدق به ملت سیلی زده است
۳- .آقای قابل پژوهشگردینی واز شاگردان آقای منتظری درنوشتهای که درخرداد، ۱۳۸۴ (۱ژوئن ۲۰۰۵) درسایت بیبی سی منتشرشد: موضع آقای خامنهای را در «محاکمه و اعدام دوست و همراه و همفکر سابق» خود شیخ حبیبالله آشوری - که به اتهام نوشتن کتاب توحید به ارتداد متهم شد- «سکوت» معرفی کرده و این موضع را به پرسش میگیرد و در شهادتی بیسابقه میگوید: «وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی میدهد که در جلسات متعدد و تلاشهای مکررونا موفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما (خامنهای) این بود که
۴- «مطالب کتاب توحید از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است».شگفت انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟ یکی شایسته گور باشد و دیگری شایسته رهبری نظام اسلامی.»؟ وی سپس میپرسد: «آیا این خون به ناحق ریخته شده و خون صدها بیگناه دیگر در اعدامهای سیاسی و امنیتی دادگاههای انقلاب در سالهای ۶٠ تا ۶٨، سرنوشت خطیر امروز را رقم نزده است؟»
۵- القابی که دکتراقبال واسدالله علم، خود برگزیده بودند وبعنوان پیشوند نام وامضای خود درمکاتبات خطاب به شاه بکارمیبردند تا مراتب بندگی خود را نسبت به او ابراز دارند.
۶- پناه بردن به سفلگان وفرومایگان وحذف شایستگان وکشتن نخبگان، بیماری مزمن و محتومی است که خودکامگان را ازآن، چاره نیست وشواهد آن درتاریخ ایران فراوان است، جهت اطلاع بیشربه کتاب «نخبه کشی» اثرعلی رصاقلی مراجعه شود.
۷- مذهب تشیع بنوبه خود به زیرشاخههای متعدد از یک امامی تا دوازده امامی تقسیم شده است که هرکدام مدعی حق مطلق میباشند، مذهب تسنن نیزازشاخه شاخه شدن برکنار نماند، برای اطلاع بیشترودسترس به منابع به ویکپدیا مراجعه شود.، برای دسترسی به منابع ویکپدیا، کافی است که درگوگل، موضوع مورد نظررابه فارسی تایپ کرده وواردشد.
۸- آیه ۹سوره حجروآیات ۱۷و۱۸ سوره قیامت.
۹- آیه ۵۳ سوره فصلت.
۱۰- آیه ۶۱سوره عنکبوت و۲۵ سوره لقمان.
۱۱- آیه ۷۹سوره انعام
۱۲- آیات ۹۹ سوره مائده و۵۴ سوره نور
۱۳- آیات ۴۶ سوره نساء و۷۵ سوره بقره
۱۴- آیه ۱۰۰ سوره انعام، ۲۲ سوره انبیاء
۱۵- آیه ۲۴سوره انفال
۱۶- آیه ۴۸ سوره نساء
۱۷- آیه ۳۰ سوره توبه
۱۸- سوره توحید.
۱۹- آیه ۸۷ سوره بقره وآیه ۱ سوره جمعه
۲۰- آیات ۳۹ و۴۰ سوره نجم
۲۱- آیه۴۸ سوره مدثر
۲۲- آیات ۱۴و۱۵ سوره قیامت
۲۳- آیه ۱۳ سوره حجرات
۲۴- فصل هشتم کتاب خدا وانسان درقرآن نوشته دکتر توشیهیکو، ترجمه احمد آرام.
۲۵- بطورنمونه میتوان ازورقه ابن نوفل، حکیم موحد مسیحی مذهب، پسر عم خدیجه نام برد، وشبی که اولین آیات به پیامبرخدا وحی شد، خدیجه بیدرنگ به سراغ ورقه بعنوان پرسش ازصاحب نظری وارسته رفت، واو پس از شنیدن سخنان خدیجه، تصدیق کرد وبه اواطمینا داد همسرش به رسالت مبعوث شده است.
۲۶- آیه ۱۲۴ سوره انعام.
۲۷- آیات ۸ سوره انعام و۷ شوره فرقان
۲۸- آیه ۱۱۰ سوره یوسف
۲۹- شناختی که قرآن از محمد ارائه داد وروش ومنش خود محمد درزندگانی بگونهای بود که اجازه نداد درجامعه مسلمین از پیامبر، تصویری فراترازیک بشرعادی، ساخته شود، اما پس ازاو، علی (ع) را خدا خواندند ومذهب، (علی الهی) شکل گرفت، همچنین اولاد علی واخلافش را درمقام امام، با ویژه گی فوق انسانی، قدسی و شرک آلود توصیف کردند.
۳۰- آیه ۲۵۶ سوره بقره.
۳۱- درگیریهای بین مذاهب اسلامی: بین شیعیان، سنیان، زیدیه، شش امامیها، بهائیان، وهابیها، سلفیه و.....دراین.وبا وجوداینکه همه برآمده از یک دین واحد ند، اتفاق نظر بین آنها کمتراست تا اختلاف.
۳۲- دائره المعارف تشیع، فصل حدیث، نشر سعید.
۳۳- حدیثی که ازطرف خدا به زبان پیامبر، نقل شود، حدیث قدسی نامیده میشود وخود محل سئوال است که چرا بصورت وحی وهمراه آیات قرآن نازل نشده است؟!
۳۴- برای دسترسی به منبع هردوروایت این حدیث، مراجه شود به «ویکپدیا» که منابع متعددی ازشیعه و.سنی ازآنجمله بحارالانوار، را آورده است (کافی است در گوگل این جمله تایپ شود: لولاک ما خلقت الافلاک).
۳۵- امتیاز سیادت فامیلی درجوامع شیعه ازآن جمله ایران با عنوان سید وسادات، مشخص میشود واین عنوان انحصارا ازطریق پدربه فرزند قابل انتقال است ونه مادر، نکتهای که راه به تناقض آشکارمیبرد اینکه درخا نواده پیامبرکه فرزند ذکوراز اوباقی نمانده بودسیادت از طریق فاطمه به حسنین منتقل شده است وعباس از چنین امتیازی برخوردار نمیشود وحال آنکه همچون دوبرادرش فرزند علی (ع) است
۳۶- آیات۱۵۱ سوره بقره و۲ سوره جمعه.
۳۷- فساد گستردهای که ازدیربازدرجامعه ایران بصورت بیماری مزمن درآمده وشهروندان برای سامان یافتن اموری که حق مسلم آنهاست به پرداخت رشوه ویا برقراری رابطههای ناسالم با «خودی»ها میشوند، ریشه درآموزههای «تحریف یافته»ای دارد که بنام دین درطول قرون به خوردشان داده شده است.
۳۸- درآیه ۵۵ سوره مائده، چنین آمده است: «بیگمان دوست شما خدا وپیامبر او ومومنانی هستند که به نمازمی ایستند وبا خضوع وفروتنی انفاق میکنند» بعضی ازمفسرین شیعه وسنی، سبب نزول این آیه را که به «دوستی خدا» ومومنان تاکید دارد به رفتارفروتنانه وخشوع علی درهنگام انفاق نسبت میدهند، ودرحدیث غدیرهم کلمه «مولا» درموردعلی به دوستی معنا میشود.
۳۹- آیه ۳ سوره مائده.
۴۰- خطبه ۳ نهج البلاغه معروف به شقشقیه وخطبه۷۳..
۴۱- مراجعه شود به ویکپدیا، حدیث غدیرخم.
۴۲- آیه ۱۰ سوره فتح.
۴۳- خطبه ۳و۵۳ نهجج البلاغه
**.صحیفه نور، جلد ۱۱، صفحات ۲۱و۲۲
۴۴- نامه ۶ نهج البلاغه، علی خطاب به معاویه.
۴۵- عترت یا عشیره یا خویشاوند، واژه هائی هستند که محدودهشان مشخص نیست، اینکه امروزکسانی در جوامع شیعی باسم سید وسادات، در توهم برتر ازدیگران بسرمیبرند ونسب نامه وشجره نامه جعل میکنند که نسبت خودرا تا بیت پیامبرکش دهند، از ناروشنی واژهها ی مزبورمنشاء میگیرند.
۴۶- درجوامع شیعی درحال حاضر، قرآن با چاپ نفیس وجلد مجلل زیاد چاپ میشود وهمواره صدای قرآن ازبلندگوها به گوش میرسد اما آبشخور فرهنگ دینی غالب ورائج مردم را، کتبی چون مفاتیح الجنان، حلیته المتقین وزادالمعاد وامثا ل آنها تشکیل میدهد.گفتنی است که طبق آمار انتشاراتیها ی ایران متجاوزاز نیم قرن است که چاپ وفروش «مفاتیح الجنان» رکورد داروبا فاصله زیاد ازسایر کتب، اعم ازمذهبی وغیرمذهبی، ازآن جمله قرآن، قرار دارد.
۴۷- در سایر مذاهب اسلامی، خمس، بر خلاف شیعه جزو فروع دین مطرح نمیباشد.طبق نظرفقهای شیعه برهفت چیز خمس تعلق میگیرد: سود کسب، معدن، گنج، مال حلال مخلوط به حرام، جواهری که وسیله غواصی ازدریا به دست میاید، غنیمت جنگ وهفتم زمینی که مسلمان به کافرذمی بفروشد.
۴۸- ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه از طرف سایرمذاهب اسلامی پذیرفته نشده است.
۴۹- صحیفه نورجلد ۱۱، صفحه ۲۲
۵۰- تاریخ مفصل عرب پیش از اسلام، تالیف جواد علی، جلد پنجم صفحه ۱۷۲-۱۷۷ وبه نقل از حدیث نبوی:
«آنها که قبورپیامبران خودرا مسجد (عبادگاه) قرار میدهند موجب شدت خشم خدا میشوند» ازکتاب بلوغ الارب «جلد ششم صفحه ۲۱۴
.بهمن ماه ۱۳۸۹