يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 14.10.2010, 20:46

«پیشدرآمد» کتاب تاریخ اندیشه دمکراسی


مهدی رجبی

    کتاب «تاریخ اندیشه دمکراسی در اروپا» نوشته‌ی مهدی رجبی در ایران به چاپ رسیده است. «خردگرایی و دمکراسی»، «نخستین تلاش در راه جداکردن سیاست از کلیسا»، «از تئوکراسی تا دمکراسی»، «انسان در نگاه پدران فکری کلیسا»، «انسان‌گرایی و مذهب جهان‌شمول» از جمله موضوعات مورد بحث این کتاب است.

    «تاریخ اندیشه دمکراسی در اروپا» چگونگی شکل‌گیری خردگرایی از دل مبارزه با ایمان خشک و جزمی را توضیح می‌دهد، یا اینکه چگونگی پرورش انسانگرایی را از دل نگرش خدامحوری دوران میانی و چگونگی پیروز شدن «جدایی دین از دولت» را در پهنه فلسفی ـ سیاسی، در کنار ده‌ها موضوع از این دست بررسی می‌کند.

    در نگاه نخست ممکن است پرسیده شود که چه رابطه‌ای بین این موضوع‌ها و دمکراسی وجود دارد. در پاسخ بدین پرسش، دو نکته را مطرح می‌سازم: نخست اینکه کتاب به بررسی دمکراسی به عنوان یک نظام سیاسی نمی‌پردازد، بلکه دمکراسی را به عنوان یک اندیشه سیاسی در نظر دارد، و اینکه این اندیشه چگونه از دل مبارزه با تئوکراسی، و در ستیز با نگاه نکوهش بار به انسان بزبانی ضدیت با انسانگرایی، شکل گرفت. دوم اینکه هدف این کتاب چنانکه در دیباچه کتاب آمده است، به بررسی نهادن چگونگی شکل‌گیری سازه‌های اندیشه دمکراسی و به زبانی پاره‌های دمکراسی به عنوان یک مجموعه سیاسی ـ فلسفی بوده است.

    درواقع این کتاب ادامه منطقی کتاب نخست در زمینه بررسی تاریخ شکل گیری دمکراسی در اروپا می‌باشد. مهدی رجبی در کتاب «تاریخ پیدایش دمکراسی در اروپا»، روندها و رویدادهایی را که زمینه ساز پیدایش دمکراسی شدند، در پهنه تاریخ بررسی کرده، و در این کتاب به بررسی فلسفی ـ سیاسی دمکراسی در بعد تاریخی پرداخته است. نویسنده در کتاب نخست برخوردی رویدادی (Evenmentiel) به تاریخ دمکراسی داشته و در کتاب دوم، برخوردی مفهومی (Conceptuel) با تاریخ پیدایش آن در پیش گرفته است. دوستداران برخورد فلسفی با دمکراسی و با موضوع‌های اجتماعی از مطالعه این کتاب خرسند خواهند شد. برعکس، این کتاب می‌تواند برای کسانی که دمکراسی را تنها و تنها در بعد نظام سیاسی تامین کننده آزادی می‌بینند، بغرنج و دشوار به نظر آید.

    در اینجا بخشی از دیباچه کتاب و افزون برآن، بخش اصلی فصل «خردگرایی و دمکراسی» در اختیار خوانندگان «ایران امروز» قرار می‌گیرد.


    «پیشدرآمد» کتاب تاریخ اندیشه دمکراسی


موضوع اصلی کتاب، بررسی چگونگی شکل‌گیری اندیشه‌ی دمکراسی از دل تاریک‌اندیشی دوران میانی است. پس از سقوط امپراتوری رم به دست بربرها در سده‌ی پنجم میلادی و آغاز این دوران، هر آنچه بوی فرهنگ و دانش می‌داد، در فاصله‌ی کوتاهی بر باد رفت. مراکز آموزشی از بین رفتند و کتابخانه‌ها یا ویران شدند، و یا به صورت محدود به کلیساها و نهادهای مسیحی منتقل شدند. بر همین روال، اندیشیدن درباره‌ی جامعه و سیاست که در دوران پیش از یورش بربرها و به پیروی از سنت یونانی بسیار پیشرفت نموده، و تا سطح نگارش و تجزیه و تحلیل فلسفی رشد کرده بود، به فراموشی سپرده شد. در این میان، اندیشیدن درباره‌ی دمکراسی به عنوان شکلی از اداره‌ی جامعه‌ی سیاسی که سرکردگی آن در دست مردم باشد، کاملاً از پهنه‌ی کار فکری جامعه که در نبود مراکز آموزشی و فرهنگی پیشین، به وسیله‌ی کلیساها صورت می‌گرفت، رخت بربست.

اینکه چگونه اندیشیدن درباره‌ی دمکراسی در این دوران سیاه و تاریک از نو آغاز شد، پرسشی است که ذهن جستارگر را بیش از همه به سراغ بررسی عوامل این تحول می‌کشاند. بررسی عواملی که به پیدایش دمکراسی و اندیشیدن در این زمینه انجامیدند، خود موضوع کتاب «تاریخ دمکراسی در اروپا» بود، و نویسنده در آن کتاب کوشید تا روندها و رویدادهای مهمی را که پدیدار شدن تدریجی دمکراسی را سبب شدند، در رابطه با چهار کشور اصلی اروپا توضیح دهد. در کتاب حاضر، به جای تکرار آنچه در آنجا نوشته شد، این امر در کانون بررسی قرار خواهد داشت که اندیشه‌ی دمکراسی به لحاظ نظری و مستقل از آن رویدادها و روندهای عینی چگونه پدیدار شد. درست است که در پاسخ به چگونگی امر، حتا اگر عوامل عینی و اجتماعی را از دایره‌ی بررسی خارج سازیم، بازبررسی عوامل ذهنی‌که زمینه‌ساز از و اندیشیدن به دمکراسی شدند، همچنان در دستو کار قراردارد. درحقیقت، جوهر کار پژوهشی نویسنده در همین‌جا، در این است که بسترهای ذهنی و نظری را که به پدیداری سازه‌های اندیشه‌ی دمکراسی کمک نمودند، برشکافد، در عین حال که نگاه پژوهشگر نباید از توجه به عوامل و روندهایی که در کتاب نخست بررسی شدند، غافل بماند.

پیش از همه باید این‌نکته را توضیح‌دادکه اندیشه‌ی‌دمکراسی را به همان‌اندازه ازدمکراسی متمایز می‌سازم‌که سیاست به‌عنوان دانشی اجتماعی ازسیاست به‌عنوان روندها و نهادهای عینی جامعه متفاوت است. اندیشه‌ی دمکراسی خود مجموعه‌یی از اندیشه‌ها، پنداره[۱]‌ها، نظریه‌ها و قواعد مربوط به دمکراسی را تشکیل می‌دهد که دامنه‌ی آن‌ها همان اندازه گسترده است که دامنه‌ی اندیشه‌ی سیاسی. آزادی، برابری، سرکردگی مردم بر قدرت سیاسی، حاکمیت قانون، فرد مستقل و آزاد، حق رأی و رأی‌گیری همگانی نمونه‌هایی از این پنداره‌ها و قواعدند که در چارچوب اندیشه‌ی دمکراسی به عنوان یک کلیت نظری می‌گنجند. پرداختن به این همه، در یک کار پژوهشی و تحلیلی به دو گونه می‌تواند صورت بگیرد: بررسی زندگی و کار فکری اندیشمندانی که این پنداره‌ها را پرورش دادند، یا بررسی آن‌ها به طور مستقل و دور از توجه به زندگی کسانی که در طرح و فراگستری نظری آن‌ها همت گماشتند.

چارچوب نگارش کتاب می‌توانست به گونه‌ی نخست فراهم شود، و شکل نمایش شخصیت‌های فلسفی ـ سیاسی، زندگی و اندیشه‌های آن‌ها را بگیرد. این شیوه‌ی کار مورد پسند نویسنده نبود. به طورکلی می‌توان گفت که این شیوه‌ی برخورد غیرموضوعی است، و دامنه‌ی کار تجزیه و تحلیل به شخصیت فرد و زمانه‌ی وی محدود می‌گردد. پرُ روشن است که بررسی زندگی اندیشمندان بزرگ می‌تواند به صورت تحلیل دیدگاه‌ها و دستاوردهای نظری آن‌ها انجام شود، کاری که بسیاری از مفسران فلسفه‌ی سیاسی، از جمله ادوارد ووگان[۲]‌ به شایستگی انجام دادند. ولی این کار تحلیلی راه درازی را دنبال خواهد کرد، و پرسمان‌هایی را به بررسی می‌کشد که از هدف اصلی این کتاب دور خواهد افتاد.

ناگفته نماند کـه قرار دادن شخصیت‌های مهم فلسفـه‌ی سیاسی به جای پرسمان‌ها، موجب آن خواهد شد که زندگی و کار آن‌ها در کانون توجه قرار گیرد. بررسی زندگی و آثار این شخصیت‌ها به خودی خود موضوع گیرایی تواند بود، ولی توجه به آثار ایشان، حتا اگر به زندگی آن‌ها بی‌توجه باشیم، باز اندیشه‌ها و سیر تحول فکری این یا آن شخصیت را در کانون بررسی قرار خواهد داد، و خواننده را وارد دنیایی از پرسمان‌های سیاسی و نظری خواهد نمود که به سادگی موجب درسایه نهادن موضوع اصلی خواهد گشت.

کسی انکار نمی‌کند که مناسبات و کشاکش‌های نیروهای اجتماعی و سیاسی جامعه، آفریننده‌ی پرسمان‌های سیاسی شدند، اندیشه‌پردازی شخصیت‌های بزرگ سیاسی ـ فلسفی، بازتابی از این واقعیت و یا بهتر بگویم، کوششی برای توضیح آن پرسمان‌ها بوده است. کتاب شهریار ماکیاول یا لویتان[۳] توماس هابس اگر برای نخستین بار در سده‌ی بیستم انتشار می‌یافتند، هرگز توجه جامعه‌ی روشنفکری ـ سیاسی را همچون سده‌ی شانزده و هفده برنمی‌انگیختند. این حکم درباره‌ی نوشته‌ها و پنداره‌های طرح شده به وسیله‌ی بسیاری از بزرگان فلسفه‌ی سیاسی صادق است.

افزون براین، نویسنده به اندیشه‌ی دمکراسی و سازه‌های[۴] نظری آن به عنوان مجموعه‌یی از پنداره‌های طرح شده توسط فیلسوفان سیاسی نمی‌نگرد، بلکه به آن‌ها به صورت موضوع‌هایی که رابطه‌ی اندام‌وار با روند تحول فکری جامعه داشتند، نظر می‌اندازد، و اینکه فیلسوفان سیاسی حداکثر بازآفریننده‌ی آن‌ها بودند. چه بسیار پنداره‌ها که از سوی بزرگان فلسفه‌ی سیاسی مطرح شدند، ولی در زمانه‌ی آن‌ها بازتابی پیدا نکردند. به عنوان نمونه، یادآور می‌شوم که پنداره‌ی «قرارداد» بین انسان‌ها برای برپاساختن جامعه‌ی مدنی ـ سیاسی توسط سیسرون رمی مطرح شد، ولی چندین سده پس از وی، جامعه‌ی سیاسی توانایی پردازش آن را در قالب نظریه‌ی قرارداد اجتماعی یافت.

بی‌فایده نخواهد بود اگر در توضیح بیشتر منظور نویسنده از اندیشه‌ی دمکراسی بیفزایم که اندیشه‌ی دمکراسی، همانا بازتاب دمکراسی به عنوان مجموعه‌یی از روابط اجتماعی بین انسان‌ها، در ذهن بشر است. به زبانی، اگر دمکراسی را به عنوان روابط و نهادهایی که در سطح جامعه و بیرون از پندار انسان‌ها پدید آمده، به اعتباری «عین» به حساب آوریم، بازتاب این روابط در ذهن آن‌ها به صورت پنداره‌ها، اصول و قاعده‌هایی که دمکراسی را معنا می‌بخشند، اندیشه‌ی دمکراسی نامیده می‌شود. از لحاظی می‌توان این دو وجه برخورد با دمکراسی را با سیاست مقایسه کرد، که هم به صورت رشته‌یی از آموزش‌ها، پنداره‌ها و احکام مطرح می‌شوند، و هم اینکه به شکل مجموعه‌یی از عملکردها، روابط و نهادهای سیاسی و اجتماعی نمود می‌یابند. به عنوان نمونه، سرکردگی، توجه به رابطه‌یی معین بین مردم یک کشور و حکومت‌کنندگان آن دارد، حال آنکه سرکردگی در عین حال، مقوله یا مفهومی ذهنی است. نمونه‌ی دیگر، همانا مقوله‌ی آزادی است که به عنوان یک مفهوم ذهنی دارای وجوه فلسفی، مدنی و سیاسی است، در حالی که آزادی در پهنه‌ی روابط عینی جامعه، توجه به توانایی افراد جامعه در انجام آنچه اراده می‌کنند، یا آنچه سازگار با قانون است، دارد. اندیشه‌ی دمکراسی، همانا دمکراسی را به معنای شکلی از حکومت یا اداره‌ی جامعه در پهنه‌ی ذهن می‌بیند. بدین صورت که به مفاهیم آزادی، برابری، سرکردگی، نمایندگی، شهروندی، اتوریته، قانون، داد، عدالت[۵] و رابطه‌ی آن‌ها با هم و نیز به اصول و قاعده‌هایی که در این میان وجود دارد، توجه می‌کند.

با این حساب، تاریخ اندیشه‌ی دمکراسی، مشخصاً کتاب کنونی سیر تحول پنداره‌ها، روندهای ذهنی، بسترهای فکری و آموزش‌هایی را در بر می‌گیرد که در طول تاریخ تحول عینی دمکراسی، زمینه‌ساز شکل گرفتن اصول و پنداره‌های سازنده‌ی دمکراسی شدند. همین جا لازم به تأکید است که چنین برداشتی از دمکراسی و از اندیشه‌ی دمکراسی، قراردادی است، و مانند بسیاری از تقسیم‌بندی‌های موجود در دانش‌های اجتماعی می‌تواند به گونه‌های دیگر فرمول‌بندی و تببین شود. پس از این توضیح، حال لازم می‌آید که اشاره‌یی کوتاه به خود دمکراسی بنمایم.

چون اندیشه‌ی دمکراسی آنچه را در ذهن بشر پیرامون این شکل از اداره‌ی جامعه شکل گرفته است، در بر می‌گیرد، شایسته است که برداشت نویسنده را از دمکراسی در اینجا و علی‌رغم آنکه یک فصل بزرگ از کتاب به این موضوع اختصاص دارد، به اشاره بازگو سازم. دمکراسی در اصل یک مفهوم یا مقوله‌ی تطبیقی است، بدین معنا که گوهر آن بر پایه‌ی رودررو نهادن، مقایسه و در یک سخن تطبیق چند مقوله است. دمکراسی به عنوان یک مقوله‌ی سیاسی از دل تمایز آن با تک‌سالاری یا پادشاهی[۶] و چندسالاری[۷] سر برمی‌کشد. این خود ذاتی مفهوم دمکراسی است که چنین حکومتی آشکارا از حکومت یک تن یا یک گروه بر جامعه متمایز باشد.

وقتی مردم یک جامعه، یعنی همه‌ی افراد مستقل و آزاد آن، در روند تصمیم‌گیری پیرامون امور عمومی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم شرکت می‌کنند، و اینکه چنین عملکردی از سر آگاهی و با اراده صورت گرفته باشد، می‌توان از دمکراسی سخن گفت. وقتی می‌توان از پذیرش آگاهانه و آزادانه‌ی این سازوکار سخن گفت، که در تمایز با اینکه یک نفر یا گروهی معین درباره‌ی امور جامعه تصمیم بگیرند، مردم آن را هشیارانه برگزیده و به کار گرفته باشند. بر پایه‌ی همین برداشت است که کاربست دمکراسی به عنوان یک نظام سیاسی در رابطه با قبایل ابتدایی که سران خانواده‌ها در تصمیم‌گیری‌های عمومی شرکت می‌کردند، نادرست به شمار می‌رود.

به لحاظ تاریخی نیز واژه‌ی دمکراسی در تمایز با حکومت تک‌سالار یا چندسالار ساخته شد. اساساً مفهوم دموس[۸] به عنوان پاره‌ی نخست مقوله‌ی دمکراسی در مقایسه و رودررو با اشراف و شاهـان معنا داشت، یعنی افراد آزاد جـامعه که بخش پایین و میانی سلسله مراتب اجتماعی را تشکیل می‌دادند.

زمانی که ارسطو و برخی‌دیگر ازفیلسوفان یونان دراعتراض به ساختار سیاسی (قانون اساسی) دمکراسی می‌گفتند که دمکراسی به دلیل آنکه حکومت اکثریت بر اقلیت است، دادگرانه نیست، در واقع همین درک از «دموس» یعنی اکثریت جامعه متمایز از اقلیت آن را در نظر داشتند. حال آنکه امروز، اکثریت و اقلیت جامعه هر دو، بخشی از مردم به شمار می‌روند. بدین اعتبار، دموس دیگر آن معنایی را که در دوران باستان داشت، نمی‌رساند، و شامل همه‌ی افراد جامعه خواه اشراف‌زاده و ثروتمند، خواه بینوا و بیکار می‌شود. امروزه، دیگر کسی در تعریف از دمکراسی، آن را به عنوان حکومت اکثریت مردم خطاب نمی‌کند. پُر روشن است که هیچ گاه نمی‌توان قانونی وضع نمود، یا تصمیمی گرفت که پشتیبانی صددرصد مردم را دارا باشد، چه رسد به گزینش حکومتی که چنین باشد. هر حکومتی که خود را نماینده‌ی مردم می‌داند، به ناچار حکومتی است که اراده و منافع اکثریت مردم را بازمی‌تاباند. ولی اکثریت جامعه گروهی ثابت نیست. گروهی که حکومت را با پشتیبانی اکثریت مردم جامعه در دست دارد، مدتی بعد در اقلیت قرار خواهد گرفت.

اندیشه‌ی دمکراسی به طور کلی می‌تواند پنداره‌ها و مقوله‌های سیاسی بسیاری را در بر بگیرد، ولی من کوشیدم تا از آن میان، تنها به بررسی آن‌هایی بپردازم که به لحاظ تاریخی، نقشی مهم در ساختن و پروراندن اندیشه‌ی دمکراسی داشتند. گزینش برخی از این مقوله‌ها مانند آزادی و برابری، تأیید همه‌ی آشنایان به دانش سیاسی را به همراه خواهد داشت، ولی گزینش برخی دیگر از آن‌ها مانند خردگرایی و حقوق طبیعی می‌تواند برای برخی از خوانندگان مایه‌ی پرسش و چرایی گردد. خواننده پس از مطالعه‌ی فصل‌هایی که به این موضوع‌ها پرداخته‌اند، در خواهد یافت که چرا بررسی آن‌ها در دستور کار نویسنده قرار گرفت. ولی در همین آغاز کار لازم می‌آید تا او را به منطق این گزینش و ضرورت بررسی آن‌ها آشنا سازم.

برای نمونه، موضوع خردگرایی را که در نگاه نخست ربطی به دمکراسی ندارد، در نظر بگیریم. در همین رابطه، با قاطعیت می‌توانم بگویم که بدون پیروزی خردگرایی بر جزم‌گرایی دوران میانی، اندیشه‌ی دمکراسی از نطفه به در نمی‌آمد. بسیاری از درک‌های ساده در رابطه با برابری انسان‌ها، آزادی افراد، لزوم رعایت قانون و نکوهش خودکامگی، از گذرگاه پیکار با دیدگاه‌های جزم‌گرایانه و مبتنی بر باور کورکورانه‌ی آن دوران سر برکشیدند، و نیز پس از آنکه پذیرفته شد که برای شناخت جهان و زندگی بشر باید معیار خرد را جایگزین باورهای جزمی و ایمان خشک ساخت.

نمونه‌ی دیگر، فصل حقوق طبیعی و طبیعت‌گرایی است. در این فصل، خواننده در خواهد یافت که چگونه ذهن اروپایی برای رسیدن به نگرش انسان‌گرایانه که یکی از سازه‌های دمکراسی مدرن است، ناگزیر از درافتادن با نگرش نکوهش‌بار کلیسای دوران میانی به طبیعت و پانهادن در راه تحسین آن بود. جنبش رنسانس برای درهم شکستن فضای فکری دوران میانی، از ابزارهای نظری چندی بهره گرفت. یکی از آن‌ها رجوع به طبیعت و گرامی داشتن آن به تقلید از آموزش فکری دوران باستان بود. پیشگامان جنبش رنسانس در عین گرامی داشتن طبیعت مانند اندیشمندان دوران باستان و گاه ستودن آن، این طبیعت را آفریده‌ی خداوند به شمار می‌آوردند. در این فصل، توضیح داده شده است که چگونه انسان‌گرایی مدرن اصحاب رنسانس و بزرگان «روشنایی» برپایه‌ی این گرایش به طبیعت، شکل گرفت، و فرا رویید. پنداره‌ی دیگری که در همین فصل مورد توجه قرار گرفته است، نظریه‌ی حالت طبیعی زندگی بشر است که کمک ارزنده‌یی در راستای بازگشودن افق دید اندیشمندان اروپا نسبت به جامعه‌ی بشری و فراهم نمودن راه، برای پذیرش اندیشه‌ی مدارا و انسان‌دوستی نمود.

نمونه‌ی دیگر در این رابطه، مقوله‌ی شهروند است که یک فصل از کتاب به بررسی آن وانهاده شده است. در این مورد نیز ممکن است پرسا شوند که چه ربطی میان این مقوله و اندیشه‌ی دمکراسی وجود دارد. در پاسخ باید بگویم که دمکراسی آن شکل حکومتی است که در کشوری یا به زبان دوران باستان، در دولتشهری برقرار می‌شود که از شهروندان و نه از بندگان و «رمه»‌های انسانی تشکیل می‌شود. به هنگام بررسی این مقوله خواهیم دید که مقوله‌ی شهروند همچون عصاره‌یی است که عناصری چون آزادی، برابری، آگاهی و استقلال شخصی و دلبستگی به قانون، آن را شکل بخشیده‌اند. بدون وجود این عناصر و فراهم آمدن تاریخی آن‌ها سخنی از شهروند نمی‌توان به میان آورد. به همین ترتیب، می‌توان گفت‌که بدون وجود شهروند، سخنی از دولتشهر و در نتیجه از دمکراسی در میان نخواهد بود. روسو به زبان ساده این گفته‌ی ارسطو را که دولتشهر از شهروند تشکیل می‌شود، چنین بازنویسی کرد: شهر از خانه‌ها تشکیل شده است، و دولتشهر از شهروندان. او سپس افزود که ساکنان کشوری را که در رابطه‌ی بندگی با شهریار آنجا به سر می‌برند، شهروند نمی‌نامند.

گذشته از فصل‌های آزادی، برابری و دمکراسی برخی از فصل‌های کتاب مانند انسان‌گرایی، قانون و سرکردگی به بررسی مفاهیمی می‌پردازند که چگونگی درک از آن‌ها و پنداره‌هایی که در رابطه با آن‌ها مطرح می‌شوند، آشکارا با اندیشه‌ی دمکراسی در رابطه هستند. به هر حال، درست است که برای بررسی دمکراسی در پهنه‌ی اندیشه می‌توان به بررسی مقوله‌ها و پنداره‌های بسیاری پرداخت، ولی نویسنده به گزینش آن‌هایی پرداخت که از دید وی برای این کار لازم بودند. دو دلیل اصلی، گزینش نویسنده را در این رابطه توضیح می‌دهند: نخست اینکه برخی از این مقوله‌ها مانند آزادی، برابری، سرکردگی و مشخصاً سرکردگی مردم، در زمره‌ی سازه‌های اصلی اندیشه‌ی دمکراسی هستند، و بدون آن‌ها اندیشه‌ی دمکراسی تصورناپذیر است. دوم اینکه برخی از پنداره‌ها و آموزش‌هایی که در فصل‌های حقوق طبیعی و سیاست به بررسی کشیده شده‌اند، به لحاظ تاریخی نقشی بنیادی در شکل‌گیری اندیشه‌ی دمکراسی داشته‌اند. به عنوان نمونه، نظریه‌ی حقوق طبیعی کمک شایانی به فراهم نمودن زمینه‌ی جاافتادن زندگی قانونی و حاکم نمودن قانون، به جای بساط خودکامگی و زورگویی نمود.

آخرین نکته‌ی توضیحی که آگاهی بدان، پیش از آغاز نمودن مطالعه‌ی کتاب لازم است، همانا تأکید بر این امر است که فصل‌های مختلف کتاب، با وجود داشتن عنوان‌های مستقل از هم، به لحاظ مضمون حالتی دوگانه دارند. بدین معنا که آن‌ها هم در رابطه با یگدیگر هستند، و توجه به برخی روندها، بسترهای فکری و مفاهیم همانند دارند، و هم اینکه یک موضوع بررسی جداگانه را تشکیل می‌دهند. نویسنده به هنگام ترتیب نمایش فصل‌های کتاب پیرو منطقی بود که بر روابط درونی فصل‌ها و مضمون آن‌ها حاکم بود. به عنوان نمونه بررسی خردگرایی پیش از انسان‌گرایی و آزادی آمده است. چرا که تاریخ تحول مفاهیم آن‌ها نشانگر این است که تقدم منطقی با مضمون فصل خردگرایی است. به همین سان، فصل حقوق طبیعی بر قرارداد اجتماعی و قانون، پیشی دارد، که این نیز، بر پایه‌ی تقدم تاریخی مفاهیم مربوط به حقوق طبیعی در سنجش با آن دو دیگر است. به همین رو، سفارش نویسنده به خواننده آن است که برای مطالعه‌ی کتاب همان به، که بنا بر ترتیب نمایش کتاب پیش برود. با این حال، خواننده‌یی که شکیبایی و وقت این نوع مطالعه را ندارد، می‌تواند بنا بر میل و نیاز خود به سراغ هر فصلی برود.

خواننده در جریان مطالعه بدین یا بدان صورت، خود درخواهد یافت که بررسی تاریخی روند پیدایی یک پنداره‌ی سیاسی چگونه با روند پیدایی پنداره‌ی دیگر درهم می‌آمیزد. و ای بسا که او به گیرایی پویش فکری که اندیشه‌ی دمکراسی را پدیدار آورد، دلبسته و شاید شیفته گردد. در این صورت، از فرصت بهره جسته، و اشاره می‌کنم که نویسنده خوشحال خواهد شد که در جریان دریافت‌های خواننده از این فصل‌ها و از موضوع‌های کتاب قرار بگیرد. به همین منظور، یک سایت اینترنت وجود دارد و آماده‌ی دریافت پرسش‌ها، تذکرها و انتقادهای خوانندگان است.

مهدی رجبی
دی ماه ۱۳۸۷
----------------------

۱. idea
۲. Edward Vaughan
۳. Leviethan
۴. composant ، مولفه
۵. در این کتاب، واژه‌ی «داد» فراوان به کار گرفته می‌شود. داد یا عدل که تا حدودی نزدیک به مفهوم انصاف باشد، معادل واژه‌ی لاتین (juste) است، که خود ریشه‌ی واژه‌ی دادرسی (justice) یا عدالت را تشکیل می‌دهد. البته آن نیز ریشه در واژه‌ی لاتین (jus) دارد که به معنای سهمی از دارایی معینی بود که دولتشهر در اختیار فرد قرار می‌داد. این واژه در گذر زمان، همانا معنای حق را تشکیل داد، و نشان خود را در اغلب واژه‌های اروپایی معادل حقوق، قضاوت، عدالت و غیره به جای نهاده است.
۶. Monarchy
۷. Oligarchy
۸. Demos






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024