iran-emrooz.net | Tue, 16.03.2010, 18:05
به بهانهی خوانش کتاب "حیات یحیی" اثر یحیی دولت آبادی
خواندن به مثابهی گسترش پهنهی تجربه
م.ضیاء
همسویی خواستههای اجتماعی جنبش سبز و جنبش مشروطه در عرصۀ مدنی، بخصوص تشابه صف آرایی نیروهای شرکت کننده در این دو حرکت براستی حیرت انگیز است. اولی سرآغاز نمود عینی خواستهای مدنی و دومی اعتلای آن به مثابۀ یک گفتمان عمومی در جامعۀ ایران.
سالهای میانی این دو حرکت انباشته از حرکتهای آرمانگرایانهایست که گرچه در نهان همواره متاثر از خواستهای جنبش مشروطه بودهاند اما بنا بدلایل عدیدهای در نهایت به برخوردی سوبژکتیو(ذهن گرایانه) کشیده شده که نه خواستها ونه تواناییهای جامعه را در خود انعکاس دادهاند. آنان در نهایت چنان ارتبا طهای ملی را از دست داده که آماجهای اصیل این جنبش را یا بطور کلی از یاد میبردند و یا به آیندهای نا معلوم حواله میدادند.
گرچه در سالهای ملی شدن نفت جنبش در امتداد خواستهای مشروطه شکل گرفت اما بواسطۀ کیفیت نیروهای ِ شرکت کننده در آن که درک ِ جدیدی از مبارزۀ سیاسی در عرصۀ ملی داشته و پیوندآن با مبارزۀ ایدوئولوژیک را ضرورتی اجتنا ب ناپذیر قلمداد میکردند، رفته رفته با درک عینی (ابژکتیو) بیگانه شده و شیوه و اهداف مبارزه سیاسی خود را بگونهای سازمان دادند که نتایج فاجعه بار وهزینههای ِ گزاف ِ انسانی- اجتماعیِ آن بر همگان روشن است.
اکنون پس از سرگردانی سالهای میانی وپشت سر گذاشتن تجربههای دردناک، رجعتی در جنبش تحول خواه ایران به آن سالهای آغازین صورت گرفته که سعی دارد (حد اقل در سطح یک گفتمان در جنبش سبز) با اتکا به همۀ نیروها وتواناییهای ِ ملی جامعه را از بن بستی که در آن واقع شده خارج کرده و از این طریق امکانات جامعه مدنی را گسترش دهد. شاید آنچه تحت این عنوان اکنون در جنبش سبز رفته رفته اقبال عمومی مییابد نتیجۀ همان چیزی است که با جنبش مشروطه آغاز شد.
بنا به این همسویی، مرور ادبیات ِ بر جای مانده از آن دوران وباز خوانی ِ مجدد آن حرکت عظیم تاریخی ضروری به نظر میآید. بخصوص اگر بر این نظر باشیم که حافظه تاریخی ِ ملتی مثل ایران ضعیف بوده و از الزامات حرکت مدرن تقویت این حافظه است.
هدف این نوشته باز نگری به یکی از مهمترین اسناد بجای مانده از این جنبش است که در جامعه روشنفکری ایران به مرور از جایگاه هر چه شایسته تری برخوردار میگردد. خوانش مجدد این اثر لذت بخش و تفننی ضروری است.
" حیات یحیی " نوشتۀ یحیی دولت آبادی با بیش از ۱۵۰۰ صفحه-انتشارات جاویدان –چاپ اول ۱۳۶۰ - یا داشتهای ِ سیاسی ِ یحیی دولت آبادی است که از سالهای ِ کودکی در میانۀ عصر ناصری (ناصرالدین شاه قاجار) شروع وتا سالهای ِ پایانی ِ حکومت رضاشاهی را در بر میگیرد.
کتاب در نمونۀ خود حداقل در ادبیات سیاسی ِ ایران اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است. نه تنها به این دلیل که روایتگر دوران مهمی از تاریخ ایران است بلکه تصویر روشن وگاهی ریز شدهای از وقایع این دوران بدست میدهد، تصویری که عموماً با امانت داری توصیف شده است. بارها د رکتاب پیش میآید که نویسنده چون خود مستقیماً درجریان ِ واقعهای نبوده است وتنها از طرق شنیدن و یا خواندن از آن اطلاع یافته است، ضروری میبیند آن را بلافاصله قید کند. ضمناً این کتاب از جانب کسی تحریر گشته که خود در اکثر حرکتهای تحول طلب در آن دوران مستقیم یا غیر مستقیم دخیل بوده است. چنین به نظر میآید که نویسنده آنچه را که تجربه کرده است بلافاصله یا بعد از زمان کوتاهی تقریر کرده باشد.در هر حال علی رغم فعالیت مستمر وتاثیر گذاریی ِ او در تعمیق حرکتهای تحول طلبانه و رابطۀ او با بسیاری از افراد از عالی ترین مقام دربار تامقامات ِ پائینتر گرفته از سویی وافراد ملی ومذهبی از سوی دیگر، اما او هیچگاه پست ِ رسمیای را تصاحب نکرده است (بجز دوران دوسالۀ وکالت مجلس در اواخر دوران احمد شاه). این عدم وابستگی به نیروهای ِ رسمی –(به دولت و روحانیت) به دیدگاهها و عمل او گونهای استقلال میدهد که به عنوان پیش شرط ِ ضرور برای نگارش تاریخ حائز اهمیت است.
گرچه ازنظر فلسفه تاریخ (از دیدگاه هرمنوتیکی) آنچه در زمان رخ میدهد بلافاصله پس از آن به امری تاریخی بدل گشته که یادآوری وتوضیح آن از انجایی که در زمان بعد از واقعه صورت میگیرد طبیعتاً تعلقات ِ زمانی ِ بعد از خود را نیز همراه دارد. در واقع نگرش به گذشته از دیدگاه امروز صورت میگیردوحامل ِ تفسیری است که با امکانات امروز شکل میگیرد. از این دیدگاه ما هیچگاه توان آن را نخواهیم داشت تا تاریخ را بی کم و کاست دوباره باز سازی وبه گونهای صد در صد انعکاس دهیم. به عبارت دیگر برای خوانندگان ِ تاریخ تنها گونهای تحلیل تاریخ مطرح است ونه تجربۀ مجدد آن.
اما این نگاه فلسفی نافی نگاه ابژکتیو به تاریخ نیست، در واقع به استقلال ِ امر ِ مورد ِ پژوهش دقت کردن جزو پیش شرطهای ِ تاریخ نگاری مدرن است، تنها بدین وسیله قادر خواهیم بود که به اتفاقات ِ تاریخی تا حد ممکن نزدک شده وتصویر روشنتری از آن در ذهن بسازیم.
***
نویسنده بارها در کتاب تاکید میکند هدف او ترویج وایجاد ِ امکانات مَعارفی(فرهنگی- آموزشی) میباشد والبته این اقبال را هم دارد که موسس اولین مدرسه بعد از دارلفنون باشد ودر ساختن بسیاری از مدارس در تهران و شهرستانها نقش تعین کنندهای داشته باشد او همواره تاکید دارد بدون گسترش این امکانات ما زمینۀ لازم را برای تحول ِ اجتماعی نخواهیم داشت.
بر این اساس ارتباط او با قدرت در جامعه شکل میگیرد. از جمله اهدافی که در این رابطه دنبال میکند تقلیل ِ قدرت ِ دربار وروحانیت از یک سو وگسترش قانونیت از سوی دیگر (مشروطه) است. هرجا که لازم باشد نه تنها با نیروهای تحول طلب بلکه با نیروهایی هم که هر چند بر اساس منافع شخصی توان عمل تحول طلبانهای در آنها یافت میکند در صورت لزوم نزدیک میشود.
مثلاً وقتی که تصمیم میگیرد مدرسۀ سادات را برای بچههای سادات که به گدایی در خیابان مشغولند وآن را حق سید بودن خود میدانند، تا سیس کند تا از این طرق هم آنها را از خیابان جمع کرده وهم در میان قشر معینی در جامعه زمینۀ تحولی فرهنگی ایجاد شود، از آنجایی که با مخالفت روحانیون ارتجاعی مواجه میشود وهم برای کمک مالی گرفتن باز به روحانیونی میانه روتر مراجعه وتنها بدین طریق موفق به تاسیس این مدرسه میشود [۱]
دیدگاههای دولت آبادی نظرات حقیقی جنبش مشروطه است به همین دلیل این کتاب بعنوان یکی از مهمترین ماخذ مشروطه میباشد.او همواره پی گیر تحولات مدنی است، از این رو تمام کتاب از یکپارچگی برخوردار بوده و خوندنی است.
همراهی خواننده با نویسنده در طول چندین دهه حس الفت را در خواننده نسبت به راوی ایجاد میکند بخصوص که گاهی وقتها قلم دولت آبادی بسیار شخصی میشود که بازتاب تاثرات وتالمات ِ روحیای است که بواسطه شرکت او در این حرکت اجتماعی ایجاد شده است، احساسی که خوانندۀ کنونی با آن بیگانه نیست. گرچه این وجه مشترک تمام ادبیات سیاسی ایران است؛ شاید به دلیل بتعویق افتادن تحولات اجتماعی در این جامعه و سر در گمی طولانی جامعه روشنفکری در بکارگیری امکاناتِ خود برای ایجاد همان کاری که دولت آبادی شروع کرده بود ؛ شاید عمل او به نظر خرُد بنماید اما مگر میزان خرُد یا کلان بودن یک حرکت سیاسی در چیست؟
جز اینکه هر حرکت سیاسی تنها با ایجاد امکانات جدیدی سنجیده میشود که از درون وبه تَبَع آن ایجاد میشوند ؟ در واقع باید دید که هر حرکت راهگشای چه امکاناتی است برای حرکت بعدی.
دولت آبادی از خانوادهای روحانی میآید، پدرش روحانی معتبری است ومورد احترام دولت ومردم. خود او درُوس حوضَوی خوانده واز پیشینۀروحانی ودرُوس فقهی برخوردار است (مثل بقیۀ روشنفکران آن دوران از جمله تقی زاده، طالبوف، میرزا آقاخان کرمانی، آخوندزاده و...)[۲] اما بعد از ورود به عرصۀ مسائل سیاسی از این سلک خارج شده، آنگونه که معروف است گویا تا سالهای زیا دی رهبر مخفی بابیهای ازلی در ایران بوده است [۳] اما در عرصۀ سیاست آدمی است اهل مراوده وتعامل. هر جا که لازم باشد برای مساعدت ِ مشروطه خواهی از نزدیکی ومذاکره با روحانیانی مثل طباطبایی یا بهبهانی ویا حتی مخالفین مشروطه مثل شیخ فظل اهلی نوری تا افراد رادیکال مثل تقی زاده یا ملک المتکلمین ابایی ندارد گرچه همانطوری که ذکر شد هدف نهایی او تقلیل قدرت روحانیت و شاه است اما بر این امر واقف است تنها با همیاری حتی المقدور همۀ وتنها با مذاکره وانعطاف میتوان به اهداف مشروطه نزدیک شد.
هانا آرنت در توضیح جنبههای مثبت جنبش دانشجویی دهۀ شصت ِ میلادی میگوید " بعد از مدتها جنبش ِ خودجوشی بوجود آمده است که تنها به شعار دادن بسنده نمیکند بلکه شروع به مراوده یا تعامل(handeln) کرده است آنهم تقریبا ًبا انگیزههای ِ یکسر اخلاقی"او معتقد است "از این طریق تجربهای جدید در زمان ما بوجود آمده است و آشکار میسازد که تعامل لذت بخش است، نسل جدید دریافته است آنچه را که در قرن هیجدهم تحت عنوان خوشبختی ِ آشکار (public happiness) مطرح میشد به چه معنی است به گونهای که اگر انسان آشکارا دست به تعامل بزند ابعاد ِخاصی از زندگی ِ انسانی آشکار میشوند که در حالت عادی نهفته میمانند، ابعادی که به گونهای به خوشبختی ِ پایدار متعلقند".
***
همانطور که گفته شد ابژکتیو نگاه کردن دولت آ بادی به امر سیاست جزو امروزی ترین جنبههای آن است.
از آن جمله است وقتی که در دوران محمد علی شاه میانۀ مجلس و شاه هرچه تیره تر میگردد وخطر آن میرود که در بار دست به کارهای خطرناکی بزند، دولت آبادی به این فکر میافتد که با مذاکره با شاه میباید اعتماد او را بدست آورد. در واقع مذاکره با کسی که سخت ترین دشمن مجلس و مشروطه است، همان کسی که در دوران او در نهایت مجلس را به توپ میبندد واستبداد صغیر ایجاد شد، او حاضر است در صورتی که این اعتماد جلب شود برای مدتی کشور را ترک کند. در هر حال این فکر را با تقی زاده وملک المتکلمین مطرح میکند ومورد تائید قرار میگیرد وآنان دست بکار میشوند، شاه در ابتدا نظر مساعد میدهد ولی در نهایت کار بجایی نمیرسد.[۵]
نمونۀ دیگر انتقادات او به سیاستهای قانون شکنانه ومستبدانۀ رضاشاه در عزل غیر قانونی احمد شاه است که همراه با مصدق،میرزا حسینخان علاء و تقی زاده برعلیه آن در مجلس (علی رغم تهدیدات) مخالفت میکند [۶] و یا انتخابات دورۀ هفتم یعنی اولین انتخابات در دوران رضا شاه که انتخاباتی است فرمایشی که از صندوقهای رای افراد سفارشی بیرون میآیند ویا بسیاری از صندوقها نابود میشوند (شبیه انخابات در جمهوری اسلامی).[۷]
امااین همه باعث نمیشود که خدمات رضاشاه نادیده گرفته شود واز او بعنوان فرد میهن پرست یاد نشود. او رضا شاه را با صفات زیرک، رُک قهرمان ما (که البته صفت دوپهلویی است) و.. توصیف میکند.
"حیات یحیی" بازتاب نظرات روشنفکری است مستقل که به ضرورت در مبارزۀ سیاسی شرکت میکند و با قدرت درگیر میشود اما در عین حال استقلال سیاسی وهم محدودیتها واهداف خود را نادیده نمیگیرد. اوبر این عقیده است که برای حرکتهای اجتماعی میباید تمام پتانسیل جامعه به حرکت درآید. به همین دلیل خواندن آن جذاب و تعمق در آن برای جنبش کنونی ضروری است.
---------------
زیرنویسها
[۱] مراجعه شود به ج ۳ تاسیس مدرسه سادات
[۲]دین ودولت در عصر مشروطیت نوشته باقر پرهام- نشر باران ص ۴۱۴
[۳]رگ تاگ ج - ۲ ص ۲۵۲ نوشته دلآرام مشهوری – نشر خاوران ۲۰۰۲
[۴] Hannah Arendt –Macht und Gewalt –Serie Piper S ۱۰۹-۱۹۷۰
[۵] مراجعه شود به ج دوم
[۶]ج ۴ فصل سی و هشتم
[۷]ح ۴ فصل سی و نهم