iran-emrooz.net | Mon, 01.03.2010, 19:03
فرد، جامعه و جنبشهای اجتماعی (٢): امیل دورکهایم
اسفندیار طبری
دورکهایم (١٩١٧-١٨۵٨ E. Durkheim ) به مجموعه قراین اجتماعی نظیر موسسات و نهادها خصلتی عینی میدهد، از این راه که به وجود این بنیادها، مستقل از فرد در جامعه تاکید میکند. این بنیادها پایگاه مهمی برای ثبات جامعه میباشند و جامعه را از سقوط به آنومی، یعنی شرایطی که هنجارها در جامعه از دست رفته باشند، باز میدارد. تاثیری که این بنیادها بر جامع دارند، بر اساس درون سازی، آنگونه که مید به آن معتقد بود، نیست، بلکه بر اساس خصلت دوگانه فردی و جمعی که انسان دارد. فرد آنگونه تربیت میشود، که به رابطه متقابل با این بنیادها را میآموزد.
***
قراین اجتماعی
زندگی اجتماعی تنها مجموعهای تصادفی از وقایع نیست، بلکه در گستره مشخصی مرتبن درحال تکرار است. با وجود این که زندگی انسانها روز به روز و در شرایط گوناگون در حال تغییر است، عناصری تکراری و ظاهرن غیر قابل تغییر در جامعه مشاهد ه میشوند. در این چهارچوب میتوان از یک نظم اجتماعی سخن گفت. مثلن این نظم که برای تهیه لوازم مورد نیاز باید آن را خرید و پول پرداخت، یا اینکه برای رسیدن به شغل معلمی مراحل مشخص تحصیلی را پشت سر گذاشت. این نظمهای اجتماعی از نظر دورکهایم مجموعه قراین در یک جامعه میباشند، که از ثبات برخوردارند. ویژگی اصلی این قراین در "بیرونی بودن" آن است: این قراین از بیرون تاثیر خود را بر فرد میگذارند. به عبارت دیگر یک نوع اجبار از بیرون، فرد را به آن وامی دارد، که مثلن برای صاحب شدن یک کالا باید کار کرد، پول به دست آورد و آن را خرید. حال، نکته مهم در این است، که اعتبار کلی قراین موجود در جامعه، فرد را به اجرای این قراین متعهد نمیکند، بلکه به عکس، تصور فرد در اینکه باید به این قراین متعهد بود، به آن اعتبار کلی میبخشد. بنابر این قراین اجتماعی واقعیتی از نوع ویژه میباشند، که از پدیدههای دیگر با این سه ویژگی متمایز میشوند: بیرونی هستند، اجبار میکنند و اعتبار کلی دارند. توضیح جامعه گرایانه دورکهایم به این مفهوم نیست، که فرد بنا به انگیزههای خودش به دنبال هنجارهای اجتماعی میباشد، بلکه واکنش اجتماعی به رفتار فردی است، که فرد را به آن رفتار جمعی مجبور میکند. بنابراین این رفتار جمعی یک نوع خودآگاهی جمعی میآفریند، که با خودآگاهی فردی اعضای افراد جامعه متفاوت است. خودآگاهی جمعی، آگاهی فرد عضو جامعه است، که او را به جامعه متعلق میسازد و او را به همیاری، همکاری و رعایت هنجارهای اجتماعی وامی دارد. هماهنگی فرد با جامعه در هنجارهای اخلاقی در نتیجه این خودآگاهی جمعی میتواند وجدان اجتماعی نامیده شود. بنابراین اجتماع به عنوان حامل هنجارهای اخلاقی نیز دیده میشود. از این رو اجبار جنبه اخلاقی نیز پیدا میکند.
تقسیم کار و همبستگی
از نظر دورکهایم مشخصه رشد تاریخی جامعه انسانی از شکل ابتدایی به مدرن آن تقسیم کار است. اولین دلیل این روند، افزایش جمعیت است، که تعیین کننده حجم مادی میباشد: همواره انسانهای بیشتری مجبوربه زندگی و رابطه متقابل در کنار یکدیگر میشوند و در نتیجه، این افزایش حجم مادی به افزایش حجم اخلاقی میانجامد. افزایش دامنه و حجم، به نوعی همبستگی بین انسانها میانجامد: همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک. همبستگی مکانیکی در جوامع با ساخت ابتدایی دیده میشود، که افراد را به یکدیگر پیوند میدهد، زیرا افراد دراین جوامع، از این رو که کار مشترک آنها را پیوند میدهد، شبیه یکدیگر هستند. همبستگی ارگانیک ویژه جوامع پیشرفته با تقسیم کار است. به طور مثال امروز در سطح اروپا دیده میشود، که همبستگی مکانیکی بین کشورهای عضو از طریق تکامل روابط اقتصادی بین این کشورها به همبستگی ارگانیک تبدیل میشود. همبستگی ارگانیک به خودآگاهی اجتماعی خصلتی انتزاعی میدهد و از عینیت آن میکاهد. از سوی دیگر این همبستگی به روند فردیت سازی سرعت میبخشد و به فرد میدان عمل بیشتری میدهد. در همبستگی ارگانیک، افراد و نیروهای همبسته بر خلاف همبستگی مکانیکی، به یکدیگر وابسته میباشند، زیرا افرا دو نیروها یکسان نیستند و متفاوت میباشند. از این رو در کشورهای پیشرفته و مدرن، قرارداد مهمترین شکل همزیستی مسالمت آمیز است. اما قرارداد بر اساس تمایل فرد صورت نمیگیرد، زیرا در غیر اینصورت به خودمختاری او لطمه وارد میشود، که بر خلا ف مطالبه روشنگرانه در عصر روشنگری است. از نظر دورکهایم، انسانها در جامعه مدرن، در حقیقت مجبور به عقد قرارداد میباشند، اما این که آیا آنها وظایف قراردادی خود را برآورده کنند یا نه، وابسته به اراده آزاد و نقش خودمختارانه آنها در جامعه است. اما از سوی دیگر خودآگاهی جمعی و همبستگی ارگانیک بین افراد، آنها را به اجرای قرارداد مجبور میکند. فردی که بر خلاف این خود آگاهی اجتماعی به وظایف قراردادی خود عمل نکند، مجازات میشود. به این دلیل د رجوامع پیشرفته، فردگرایی به معنای تضعیف خودآگاهی اجتماعی نیست، بلکه به عکس، افزایش فردیت گرایی به گسترش خودآگاهی اجتماعی میانجامد، زیرا از این طریق سیستم حقوقی برای رعایت قراردادهای اجتماعی بسط مییابد. به عبارت دیگر میتوان از یک نوع همبستگی قراردادی بین افرا د جامعه سخن به میان آورد. بنابراین خودمختاری فرد در چنین جامعهای نتیجه یک رفتار اجتماعی است، که دورکهایم از آن به نام ساکرالیسم (مقدس سازی) اجتماعی شخصیت فردی یاد میکند. دورکهایم ادعا نمیکند، که تقسیم کار اجبارن به همبستگی ارگانیک میانجامد. در آخرین بخش اثر خود به نام " در باره تقسیم کار اجتماعی" به اشکال غیر طبیعی تقسیم کار میپردازد، که یکی از آنها، تقسیم کار آنومی (Anomie) است، که مشخصه آن نبود قواعد و هنجارها یا کمبود اقتدار در کنترل زندگی اقتصادی میباشد. آنومی در بافت یعنی شرایط بحرانی بی هنجاری و عدم اعتماد در جامعه. در جامعه باید نیروهایی وجود داشته باشد، که فرد را به اجرای هنجارها موظف میسازد. این نیروها از نظر دورکهایم گروههای شغلی میباشند. بخش بزرگی از زندگی روزانه افراد از طریق کار و محیط کار تشکیل میشود. فرد به دلیل وابستگی شغلی اش موظف به اجرای قواعدی میشود، که از طریق گروه شغلی به او آموخته شده است.
اخلاق سکولار
از آنجا که مذهب در جوامع مدرن و عقلانی، قادر به اخلاقی کردن جامعه نیست، باید یک اخلاق سکولار و عقلانی وجود چنین وظیفهای را به عهده گیرد. اما عقل و خرد به تنهایی قادر به انجام این وظیفه نیست، زیرا عقل نمیتواند به زبان ساده به انسانها بگوید، که چرا باید عقلانی بود و خردمندانه رفتار نمود. از این رو باید مذهب در جامعه این اخلاق عقلانی را مورد حمایت خود قرار دهد. به عبارت دیگر مذهب باید از خصوصیات ویژهای برخوردار باشد و وظیفه جامعه شناسی اخلاق این است، که با انتزاع عناصر اقتدارگرایانه مذهب، این عناصر را با خرد پیوند دهد. از این رو برای دورکهایم، اخلاق از سه عنصر وابسته به یکدیگر تشکیل شده ا ست:
١- روح انظباط: رفتا راخلاقی همواره با یک رفتار منضبط و مکرر، در پیوند است. تنها تکرار یک رفتار اخلاقی است، که انتظار ما را از یک رفتار اخلاقی برآورده میکند. به این دلیل اجرای رفتا راخلاقی یک وظیفه میشود و بنا بر منافع متغیر فردی در شرایط متفاوت، رفتا رها خصلت اخلاقی خود را از دست نمیدهند.بنا بر این فرد، خود را بر اساس این تکرار و نظم در اجرای رفتار اخلاقی موظف میداند. از سوی دیگر این احساس وظیفه، فرد را به اجرای مکرر رفتار اخلاقی میکشاند. دورکهایم در این رابطه مفهوم وظیفه کانتی را میپذیرد، که بر اساس آن وظیفه اخلاقی به اجرای هنجار اخلاقی در هر شرایطی میانجامد. اما دورکهایم از کانت انتقاد میکند، که او به خواسته، تمایل و انگیزه شخصی فرد در اجرای هنجار اخلاقی بی توجه بوده است. "وظیفه" و "تمایل" فرد در اجرای هنجار اخلاقی باید به رفتار اخلاقی فرد پیوند داده شوند، به طوری که آرزوی فرد این باشد، که عمل خوب انجام دهد. به این دلیل بسیار مهم است، که فرد در جامعه برای چنین تمایلی تربیت شود، که آغاز آن در خانواده و مدارس میباشد. دو رکهایم در فردیت انسانی خصلتی دوگانه میبیند: روح و جسم، خرد و عواطف، مذهبی و دنیوی، اجتماعی و فردی، وظیفه و آرزو. این خصلت دوگانه برای رفتار اخلاقی تعیین کننده است، که یکی به فرد نظم میدهد و دیگری پویایی. هر آنقدر که فرد به یک شخصیت اخلاقی برسد، در هم آمیختگی این دو خصلت فزونی مییابد. به این دلیل هم نگرش خردگرایانه محض کانت و هم بینش اوتیلیتاریستی بیشینه سازی منافع شخصی اشتباه است. ریشه اخلاق را نباید نه در مذهب و نه در خرد جست، بلکه باید در زندگی سنتی مردم در جامعه به دنبال آن بود. روشنگری فرد در تلاش جمعی اوست که این پیام اخلاقی را دارد، که آزادی فرد در گرو نظم اخلاقی در جامعه میباشد.
٢- وابستگی گروهی: اما این نظم اخلاقی از کجا میآید؟ این تنها جامعه است، که میتواند به فرد حکم کند، که به دنبال نظم اخلاقی باشد. یک ساخت همگون در رفتار اخلاقی نمیتواند بدون واکنش یگانه از سوی جامعه در مقابل رفتار فرد وجود داشته باشد. اما پیوند فرد با جامعه از طریق رابطهای است، که او با گروههای اجتماعی برقرار میکند. از این رو نقش بنیادها و گروههای اجتماعی در انسجام و گسترش نظم اخلاقی در جامعه از اهمیت خاصی برخودار است.
٣- خودمختاری: دورکهایم پیش شرط رفتار اخلاقی را به طور کامل در آزادی فرد به عنوان یک موجود عقلی نمیبیند. در حالی که کانت انجام وظیفه اخلاقی را مترادف با آزادی انسان میبیند، برای دورکهایم، پیوند رفتار فردی به اقتدار اخلاقی جامعه نقش مهمی دارد. آزادی انسان خردمند تنها میتواند به آگاهی فرد در موضوع هنجا ر اخلاقی بیانجامد ولی به تنهایی نمیتواند دلیلی برای رفتار اخلاقی باشد. وظیفه در رفتار اخلاقی قبل از هر چیز نتیجه وابستگی فرد به گروههای اجتماعی است و نه در خودمختاری فرد. بنا بر این روشنگری فرد وظیفه علم اخلاق است، اما اجرای اصول اخلاقی وظیفه جامعه، با گروهها و بنیادهای اجتماعی آن است. با آموزش علم اخلاق در مدارس میتوان افراد خودمختار تربیت کرد که بر اساس وابستگی گروهی شان در جامعه به اجرای هنجارهای اخلاقی موظف میشوند.
دمکراسی و مذهب
از نظر دورکهایم تئوریهای دمکراسی و حکومت داری را میتوان به دو دسته عمده تقسیم کرد: تئوریهایی فردی محض نظیر جان لاک که به تاسیس حکومت بر اساس منافع افراد مختلف که به یک قرارداد اجتماعی میرسند و تئوریهای جمعی محض نظیر ژان ژاک روسو که حکومت را یک ارگان جمعی برای اعمال قدرت بر فرد میبیند. تئوریهای فردی نمیتوانند تصویری واقعی از حکومت بازدهند. تئوریهای جمعی نمیتوانند شرکت فرد در تصمیم گیریهای سیاسی تحت رعایت واقعی منافع فردی را توضیح دهند. تئوری دورکهایم فردگرایی را با جمع گرایی پیوند میدهد: حکومت یک سازمان اجتماعی از نوع ویژهای است، که به کاربست یکسان قوانین میپردازد و همزمان به تاثیر انگیزمند افراد در موثر ساختن قوانین توجه دارد. فرد انسانی موجودی است، که بدون رعایت انگیزهها و آرزوها و تمایلات او، حکومت قادر به اجرای رعایت نظم و قانون در جامعه نخواهد بود. حکومت باید بدون وابستگی گروهی و بدون رعایت منافع یک گروه مشخص همواره نظر درگفتمان اجتماعی داشته باشد. دمکراسی شکلی از اقتدار سیاسی است، که از یک سو، حکومت و جامعه را از یکدیگر جدا میکند، اما از سوی دیگر با نهادهای تعریف شده، ضامن تبادل منظم و دائمی بین جامعه و حکومت است. حقوق بشر اساس جوامع مدرن امروزین را تشکیل میدهد، که ضامنی است برای حمایت فرد در جامعه.
در ارتباط با مذهب، از نظر دورکهایم، نمیتوان از راه عقلانی و با مقولههای روشنفکری پدیده مذهب را توضیح داد. مذهب تنها یک سیستم اعتقادی یا فرهنگی نیست، بلکه یک پراکسیس (praxis) منظم است، که از سوی جامعه سازمان مییابد. کارکرد مذهب در جداسازی بین مقدسات غیر قابل ملموس از پدیدههای دنیوی است. به عبارت دیگر برخی از ایدههای اخلاقی به عنوان مقدس در جامعه ثبت میشوند، که تخریب آن میتواند به متلاشی شدن آن جامعه از طریق فقدان هویت بیانجامد. در این رابطه نیز گروههای اجتماعی نقش بسیار مهمی در تثبیت یا مدرن سازی این مقدسات مذهبی بازی میکنند. جامعهای که دارای نظم اجتماعی است، اعمال و پراکسیسهای مذهبی او نیز اجزای جدایی ناپذیر این نظم اجتماعی میباشند. به این دلیل اعتقاد مذهبی در ماهیت خود غیر عقلانی نیست، بلکه ریشه آن را باید در درون جامعه و آگاهی اجتماعی جست.
ادامه دارد ....
-----------
منابع در باره دورکهایم:
- E. Durkheim: Soziologie und Philosophie, suhrkamp, 1996
- E. Durkheim: Die Regeln der sozilogischen Methode, Berlin, Luchterhand, 1973, S. 100ff
- R. Münch:soziologische Theorie, B1, S.70f, campus, 2008, S. 53-103
- E. Durkheim: über soziale Arbeitsteilung, Frankfurt, suhrkamp, 1992