iran-emrooz.net | Fri, 05.02.2010, 9:20
فرد، جامعه و جنبشهای اجتماعی (١)
اسفندیار طبری
این سلسله مقالات یک پرسش اصلی را در نظر دارد: "چگونگی پیدایش یک جنبش اجتماعی و چگونگی تداوم آن؟" برای یافتن پاسخ به این پرسش، از زوایای متفاوت فلسفی و اجتماعی با آن برخورد میکنیم. در این رابطه به ویژه تئوریهای معاصر در روانشناسی اجتماعی، نظیر جیمز، توماس، مید، دورکهایم، پرسنر و الستر معرفی میشوند. در ادامه بهشرایط مشخص جنبش اجتماعی در ایران پرداخته میشود.
****
انسان موجودی است با خصلتی دوگانه و فردیتی غیر قابل تعویض، موجودی که تجربه شخصی او در عرصه ترس، عشق و عواطف صرفن منحصر به او ست و هیچ کس قادر نخواهد بود به این تجارب شخصی به طوردقیق و به گونهای که او تجربه کرده، دست یابد. اما انسان همچنین در نوعیت خود عضو جامعهای است، که در آن به او نقش مشخصی ارائه شده. از یک سو او اجرا کننده این نقش است، و از سوی دیگر خالق آن، از یک سو او موجودی است جمعی او از سوی دیگر او موجودی است فردی. این فردیت و جمعیت پدیدهای است، که در هر فردی موجودیت درونی و خارجی دارد. یعنی هر فرد هم در درون و هم در رفتار خود حامل آن است. تقابل ظاهرن سادهای که بین فرد و جمع وجود دارد، موضوع مهم فلسفه اجتماعی است. تفکر در باره رابطه بین سوژه و ابژه، انسان و طبیعت در فلسفه غرب سنتی دیرین دارد. که د رشکوفایی تفکر فلسفی در غرب نقش بسیار مهمی داشته است. (۱) اما با کشف تقابل بین فرد و جمع و اینکه فرد همواره تحت تاثیر موقعیت اجتماعی است، بعد تازهای در تعیین دوگانگی خصلت انسانی آغاز شد. این کشف پدیده دوران معاصر نیست، بلکه برای مثال آگوستین با طرح این نکته که انسان در فردیت خود ناقص است، به بعد اجتماعی بودن او توجه خاصی داشت. اما این موضوع که تا چه حد فردیت از طریق جامعه تعیین میشود، بحث ویژه دوران معاصر است.
****
تئوری ویلیام جیمز(١٩١٠-١٨۴٢ Wiliam James)، فیلسوف و روانشناس پراگماتیست آمریکایی، نقش مهمی در رابطه با تعیین خصلت دوگانه انسان دارد، که تاثیر انکارناپذیری در پیدایش تئوریهای بعدی داشته ا ست. بنا بر تئوری جیمز، شعور و خودآگاهی یک روند است و نباید ایستا بدان نگریست. ویژگی مهم این روند در این است، که در آن انسان نسبت به خود، آگاهی پیدا میکند. در نتیجه او به دو بخش متفاوت موجودیت دارد: بخشی به عنوان سوژه و شناسنده و بخشی به عنوان ابژه و شناخته شده. جیمز بخش سوژه را "من" (I) و بخش ابژه را در روند خودآگاهی "مرا" (me) مینامد. "من" توانای فرد برای تجربه خودآگاهانه است، تجربهای که هم شامل دنیای درونی و هم دنیای بیرونی فرد میشود. "مرا" همه آن چیزهایی است، که به انسان به عنوا ن موجودی که توانایی در خودآگاهی دارد، داده شده است. جیمز بخش "مرا" ی انسانی را به سه بخش دیگر تقسیم میکند: "مرای مادی"(me material)، که جسم من و همه آن چه راکه به آن تعلق دارد، نظیر پوشاک، غذا و خانه، دربرمی گیرد. "مرای اجتماعی" (social me) ، که آن بخشی از خود است، که از سوی دیگران شناخته میشود و تصویری که دیگران از من دارند.. "مرای روحی"(spiritual me)، که بیانگر شرایط درونی و روحی خودآگاهی است.(۲) تمایز جیمز در این عرصه، اساس کار جامعه شناسان و فیلسوفهای دیگر شد.
کولی (١٩٢٩-١٨۵۴ C.H.Cooly) ایده جیمز را در عرصه روانشناسی اجتماعی به کار بست و به این نتیجه رسید، که فرد، آن هویتی را میپذیرد، که جمع به او داده است. جامعه از نظر او متشکل از تصورهایی است که مردم نسبت به یکدیگر دارند، که از طریق اسامی و نمادها ثبت میشوند. بر این اساس، خویشتن انسانی نتیجه واکنشهای او نسبت به عقایدی است که دیگران از او دارند. به عبارت واضح تر، فردیت و شخصیت انسان تنها در ارتباط و برخورد با انسانهای دیگر تکامل پذیر است.(۳)
توماس (W.I.Thomas) نظیر کولی تئوری خود را بر فرد یت بنا نهاد. به این دلیل تئوری او نیز فاقد خصلت جامعه شناسانه میباشد. از نظر او فرد تحت تاثیر دنیای بیرون از خود میباشد. اما این دنیای بیرون، جامعهای نیست، که جامعه شناس به آن مینگرد، بلکه جامعه و طبیعت از نقطه نظر فرد است. به این دلیل از نظر او بررسی ساخت نهادها و بنیادها ی اجتماعی وتاثیری که این بنیادها در روابط فردی درون جامعه میگذارند، برای تحلیل روندهای اجتماعی کافی نیست، بلکه باید به معنا و برداشت فرد از این نهادها پرداخت. واقعیتی که جامعه شناس از نهادهای اجتماعی دارد، در بافت دیگری نسبت به واقعیت ذهنیی است، که فرد در درون جامعه از این نهادها دارد. بنیادهای اجتماعی تنها آنگا ه کاملن قابل درک هستند، که ما خود را نه فقط به بررسی ساخت انتزاعی این نهادها محدود سازیم، بلکه به نوعی که این نهادها در زندگی و ذهن افراد وابسته به این نهادها تجربه میشوند و نقش میبندند بپردازیم.(۴) بنیادها و نهادهای اجتماعی ا زدو بخش ذهنی و عینی تشکیل شدهاند. بخش عینی آن تشکیلات و سازمانهای اجتماعی است.
از دیدگاه توماس، زندگی اجتماعی ا زطریق رابطه متقابل بین سازمان اجتماعی، به عنوان بخش عینی نهادهای اجتماعی و شعور فردی، مشخص میشود و به دلیل این رابطه متقابل انسان درون جامعه خصلتی دوگانه دارد :او هم تولیدکننده ا ست و هم محصول. تغییر و تکامل شخصیت، همواره مبارزهای است بین فرد و جامعه: از سوی فرد مبارزه برای اعلام فردیت او و از سوی جامعه، تحمیل توقعات اجتماعی به فرد است. در راستای این مبارزه شخصیت انسان به عنوا ن پدیدهای دینامیک ساخته و پرداخته میشود. بنا بر این ایده باید از هر دو زاویه نگریست: واقعیت اجتماعی به تنهایی فرد را نمیسازد، و فرد به تنهایی آفریننده واقعیت اجتماعی نیست. این امکان وجود دارد، که نفوذ ی که فرد د رجامعه دارد، از نظر افرادی دیگر به مراتب ضعیف به نظر آید. اما از نظر خود فرد این نفوذ میتواند قوی باشد، زیرا، همانگونه که اشاره شد، دنیایی که فرد در آن زندگی میکند، آن جامعه یا دنیایی که جامعه شناس میشناسد نیست، بلکه دنیایی است که خود فرد آن را میبیند.(۵)
همانگونه که میبینیم از نظر توماس در رواشناسی اجتماعی، طرز تفکر و تمایلات فردی، که در شرایط مشخص اجتماعی -فرهنگی وجود دارند، نقش اولیه دارد. در این رابطه توماس بین طبع (Temperament) و شخصیت (Charakter) تفاوت میگذارد. طبع انسانی مولفه اجتماعی ندارد و وجود آن نظیر غریزهها به خصلت بیولوژیک انسانی باز میگردد. بر خلاف آن شخصیت انسانی خصلتی اجتماعی دارد و تحت تاثیر آن میباشد. اگرفرد در جامعه صرفن در چهارچوب طبع انسانی خود عمل کند، قطعن خارج از موازین اجتماعی است و خودآگاهی اجتماعی ندارد. به عبارت دیگر چنین فردی فاقد هر گونه آگاهی نسبت به وجود خودش در جامعه میباشد و در سطح یک حیوان عمل میکند. اگر شرایط مادی در ارضا غریزه این فرد تغییر کند، چنین فردی بدون هدف مشخصی دست به اعتراض میزند. با توجه به تمایز بین طبع و شخصیت، توماس افراد جامعه را به سه تیپ متفاوت تقسیم میکند: تیپی که خصلت اجتماعی او بر خصلت فردی غلبیت دارد. تیپی که برای او فردیت بر جمع غلبه دارد و تیپ خلاقی که خصلت دوگانه فردی و اجتماعی دارد وبیشتر از دو تیپ دگر تحول پذیر است.(۶)
برای توماس تیپ سوم در روند تکامل اجتماعی، بنا بر خلاقیتی دارد، از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. در حالی که تیپهای اول و دوم نسبت به وضع موجود رضایت نشان میدهند، تیپ سوم در امکان و ضرورت تغییر تحول برای رسیدن به ارزش و هنجارهای نوین در جامعه، تلاش میکند. این تیپ از آنجا که در چهارچوب امکانات موجود در جامعه به دنبال ارزشهای نوین است، یک تیپ انقلابی در مفهوم خاص کلمه نیست. تمایز این سه تیپ صرفن انتزاعی است و در عمل نمیتوان کسی را یافت، که دقیقن یکی از این سه تیپ را به نمایش گذارد. اما چنین تمایزی شکاف درونی انسان را بین فردیت و جامعه منعکس میکند.
جرج هربرت مید (١٩٣١-١٨۶٣ G.H. Mead) در زمان حیات خود کتابی منتشر نکرد. شاگردانش بعد از درگذشت او افکار و سخنرانیهای اورا در آثار متفاوتی منتشر کردند، که یکی از مهمترین آنها در سال ١٩٣۴ کتاب "خود و جامعه" (Self and Society) میباشد. در این اثر، مید به تحلیل دقیق ساختار جامعه و رابطه آن با فرد میپردازد، که در اینجا به بررسی آن میپردازیم. ایما (Geste, Gesture) برای مید، خویشتن و روان آدمی از نظر علمی قابل بررسی است و میتوان از طریق به تجزیه و تحلیل آن پرداخت. او در مفهوم "ایما" با تکیه بر تئوری داروین، پلی بین روندهای درونی و بیرونی انسان میبیند. درون (روح و خویشتن انسان) و بیرون (عملکرد و رفتار انسان) آغاز مراوده بین همه انسانها در جامعه است. از نظر مید روانشناسان دچار اشتباه بزرگی شدند، آنجا که شعور، خودآگاهی و عواطف انسانی را به عنوان پدیدهای صرفن فردی و درونی مشاهده کر ده و به تحلیل آن پرداختند. بر خلاف این روانشناسان، او خودآگاهی را نتیجه روابط اجتماعی میبیند نه عامل آن. نه مرکز اعصاب انسان در مغز، بلکه روابط متقابل انسانی در تکامل خویشتن و خودآگاهی نقش مرکزی دارند. و در همین رابطه این "ایما" است، که بین روابط درونی انسانی و روابط بیرونی و متقابل انسانها نقش واسطه را بازی میکند. خصلت دوگانه انسان از طریق "ایما" منعکس میشود. اگر یک نفر مثلن به کس دیگری مشت گره کرده نشان دهد، آن کس خود را ناخودآگاه به کنار مینشاند و عبارت دیگر کوتاه میآید.اما این عکس العمل تاثیر زنجیره وار دارد و به نوبه خود میتواند شرایط درگیرانه بیافریند. در این رابطه میتوان سه عنصر را متمایز نمود: "ایما"، "پاسخ به ایما" و "روند کامل متقابل". هر سه این سه عنصر در فرد "درونی" میشود. یعنی فرد دیگر به رفتار ایمایی خود نمیاندیشد، بلکه پاسخ به آن ایما و کل روند متقابل در ذهن اوست. این درون سازی بسیار مهم است، زیرا در غیر اینصورت درک رفتار طرف مقابل ممکن نیست و در نیتیجه روند ایماسازی متوقف خواهد شد.
این روند پدیدهای که ما آن را خویشتن مینامیم منسجم میسازد و به عبارت بهتر از نظر مید، آن را میآفریند. یعنی "خویشتن" یک پدیده انفرادی نیست، بلکه محصول روابط متقابل اجتماعی است. مید از تمایز جیمز بین "من" و "مرا" چنین نتیجه میگیرد، که "من" صاحب آن توانایی و قدرتی است، که خود را به جای دیگران مینشاند و نقش آنها را به عهده میگیرد. "مرا" آن کس دیگری است که در من درونی شده است. دیگران موضع مشخصی در مقابل رفتار، گفتارو کردار من دارند. تمامی این مواضع در درون و من جای داده شده است که در مجموع آفریننده "مرا" هستند که هما "خویشتن اجتماعی" است. از طریق این درون سازی "من" قادر خواهد بود با این دیگران در زندگی روزمره بدون عقلانیت یا تفکر قبلی برخورد کند. به عبارت دیگر واکنش "من" به "مرا" تعیین کننده نقش من در جامعه میباشد. نتیجهای که مید به آن میرسد این است، که جامعه به همراه بنیادهای اجتماعی آن پیش شرطی برای یک تکامل همگون و سالم خویشتن افراد است. بدون جامعه نمیتواند فرد به عنوان موجودی اجتماعی وجود داشته باشد. یک فرد تنها آنگاه میتواند خود را تکامل دهد، که به تقابل با "مرا" دست یافته باشد. اما این پرسش به میان میآید، که "من" چیست؟ آیا "من" در خویشتن است؟ از نظر مید، نمیتوان در باره "من" سخن گفت. "من" هیچ گاه در مورد نظر قرار نمیگیرد. ما همواره با خود سخن میگوییم، اما خود را در این میان نمیبینیم. "من" پاسخی است به "خویشتن". من برای خویشتن یک "اپریوری" است، یعنی خارج از محدوده تجربیات است و یک پیش فرض میباشد. "من" در لحظه حاضر در "مرا" در لحظه دیگر موجودیت دارد و دستیابی به آن غیر ممکن است. جدایی بین "من" و "مرا" میتواند در شرایط هیجانی و خلسانی تا حدی از بین برود، به این مفهوم که این احساس در میان است، که منافع "من" با دیگران در تطابق و وحدت کامل است و فر دیت "من" در جمع ذوب شده است و فرد حاضر است برای جمع از همه چیز بگذرد. اگر ما این افکار مید را به جوامع مدرن امروزی انتقال دهیم، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم، که با "من" در تلاش برای خودمختاری بیشتر خود را از قید و بندهای "مرا" جدا میکند، که نهایتن به غیریت یافتگی نسبت به "مرا" میانجامد. پدیدهای که از نظر مید، چیزی به جز انهدام خویشتن نیست.
ادامه دارد...
--------------------------
١- بیشتر در این باره : http://www.falsafeh.com/html/et_subjekt_objekt.htm
٢- A.C. Zijderveld, Die abstrakte Gesellschaft, Fischer, 1972, S. 15 ff
٣- C.H. Cooley, SocialOrganization, New York, 1916, S.61
۴- W.I Thomas, On Social Organization and Social Personality, Phoenix Books, Chicago, 1966, S. 23
۵- همانجا. صفحه ۵۵، ٣٢ و ٢۵٩
۶- هماجا صفحه ۵٩: تیپ اول با خصلت اجتماعی، فیلیستر و تیپ دوم با خصلت فردی بومین نام دارد
٧- Georg H.Mead, Mind, Self and Society, hrsg. Charles W. Moris, Cjcago Press, 1934