iran-emrooz.net | Wed, 23.12.2009, 18:53
فصل نهم: انقلاب نیوتنی
تاریخ اندیشه مدرن
م.ج. البرز
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
انتشار کتاب "اصول" نیوتن نه تنها حادثهی مهمی در تاریخ علوم بود، بلکه سرآغاز انقلابی در فرهنگ نیزبه شمار میرود.
از دیدگاه فلسفهی طبیعی (آنچه را که امروز دانش مینامیم)، آسان ترین راه برای فهم کتاب "اصول" آن است که در نظر بگیریم این اثر استدلال ریاضی فرضیهی کوپرنیکی بود که بیان میکرد: نه زمین، بلکه خورشید مرکز منظومهی شمسی است. یعنی حقانیت سیستمهای کوپرنیک و کپلر مسجل شد و سه قانون کپلر دربارهی حرکت سیارات به اثبات رسیدند. هیچکس قبل از نیوتن موفق به این کار نشده بود. تنها این کتاب بود که اثبات ریاضی را در اذهان همعصران نیوتن متمکن نمود. اول، اینکه این اثر عمیقاً بر پایههای عملی استوار شده است. نیوتن در این کتاب خاطرنشان میکند که انسان باید از بررسی عملی طبیعت بیآغازد و با روش استقراء[۱] کلیتهایی که بیان تقریبی شناختها هستند، تدوین نماید و سپس، درستی آن کلیتها را توسط آزمایشات عملی و مشاهدات بعدی به ثبوت رساند. آن کلیات پیوسته مشروط به تصحیحات، اضافات و آزمایشهای آتی هستند و فقط تا آنجایی که قرائن حاصله از استقراء صحتشان را تأیید میکنند، باید حقیقت فرض شوند.
دوم، کتاب "اصول" مکانیسم پدیدهها را بررسی میکند. توضیح پدیدههای در حال حرکت، مبنا و آماج این اثر است و به آن انسجام میبخشد. در این زمینه، این نوشته عمده ترین عامل سرنگونی فیزیک اسکولاستیک بشمار میرود.
هدف فیزیک اسکولاستیکی که پایه اش متافیزیک ارسطویی بود، همان گونه که هنگام شرح دیدگاه غایت شناسانه[۲] بحث شد، آن بود که علت جنبش اشیاء و پدیدههای خاص را بر اساس جوهرشان[۳] به سمت تکامل وبه طرف مقصود نهاییشان بیان نماید و رفتار هر چیز را بر پایهی جوهر آن شرح دهد تا مکان مشخصشان را در کائنات معلوم سازد: چرا سنگی به پایین سقوط میکند؟ سنگ به سوی پایین در میغلطد، چون مکان شایستهی خود را در سلسلهی دراز هستی میجوید. در زنجیرهی بزرگ ِ موجودات، اجسام ِ صلب در دورترین مکان از مقام الهی قرار دارند، زیرا تماماً از جسم بی جان ساخته شدهاند. نتیجتاً سنگها سوی زمین سقوط میکنند تا جای مناسب خود را در کائنات اشغال نمایند. آتش به بالا شعله میکشد، زیرا آتش اجسام را میپالاید؛ لذا، سوی خداوند زبانه میکشد. جنبش اشیاء به این طریق جوهر خاص آنان را در جهان ابراز میکنند. مقصد، درغایت شناسی، یعنی اینکه آن موجود نهایتی را بیان میکند و در جهت و سوی خاصی عمل مینماید.
برعکس، فیزیک نیوتنی میکوشد کلی ترین قوانین را از دادهها و آزمایشات استخراج نماید و آن قوانین را نه بر اساس غایت پدیدهها، بلکه در چارچوب کلی ماده و چارچوب کلی جرم، توضیح دهد. نیوتن حرکت را شالودهی قوانین کلی حاکم بر ماده میدید و اهداف اشیاء به دلیل خواصشان که در فلسفهی اسکولاستیکی مطرح میشد، موضوع پژوهش او نبودند. از این راه، بر پایهی نظم ریاضی، و بر اساس عمل و کلیت، نیوتن به جهانیان فرمول سادهای را عرضه داشت تا به قول خودش "سیستم کائنات را توضیح دهد." این قانون به روشنی بیان میکند که نیروی جاذبهای وجود دارد که با حاصل ضرب جرم دو جسم رابطهی مستقیم وبا مربع فاصلهی آنها رابطهی معکوس دارد.[۴] به عبارت دیگر نیرویی موجود است که به نسبت مستقیم دو جرم و نسبت معکوس مربع فاصلهی آنها - هرچه میخواهند باشند و درهر کجای گیتی میخواهند باشند - تغییر میکند. این فرمول با فرض قانون جاذبه، همهی حرکات اجسام آسمانی را که در آن زمان شناخته شده بودند، توضیح میداد و دست آورد شگفت انگیزی بود. ریاضی آن، مشاهدات آن و حوصلهای که پشت سر تدوین آن بکار رفته بود، به تنهایی کار منحصربفردی بشمار میرفت، لیکن، در عین حال، ابعاد فرهنگی نیز داشت. معادلهی نیروی جاذبه برابر است با جرم یک جسم ضرب در جرم جسم دیگر تقسیم بر مربع فاصله شان به جهان نظمی همه گیر و زلال بخشید. از آنجا که، به ذمّ نیوتن، قانون طبیعت همانا خرد پروردگار است که درجهان طبیعی متبلور میشود، وی در واقع ثابت کرد ذهن بشر قادر است به کنه طرح خداوند دست یابد و تدبیر الهی درمورد آفرینش طبیعت را درک نماید.
واکنش معاصران ایزاک نیوتن به کتاب تاریخ ساز "اصول ریاضی فلسفهی طبیعی" [۵] بلافاصله نشان میدهد که دامنهی نفوذ این اثر از پهنهی صرفاً علمی فراتر رفته و لرزه بر پایههای فرهنگی اجتماع افکنده بود. ادموندهالی، منجم برجسته، به ستایش این کتاب پرداخت و مدحش به عنوان دیباچهی کتاب "اصول" درج شد. منظومهیهالی با این واژهها خاتمه مییابد: "آنچنان قرین به ذات الهی است که احدی از آن نزدیکتر به بارگاه او نخواهد شد."
وقتی که نیوتن در اوایل قرن هژده از دنیا رفت، شاعر بزرگ انگلیسی الکساند پوپ،[۶] سوگنامهای نگاشت که بر مزار نیوتن در وست مینیستر ابی،[۷] آرامگاه بزرگان مذهبی و سیاسی بریتانیا، منقوش است:
"طبیعت و قوانین طبیعت در ظلمت شب پنهان بودند؛ آنگاه آفریدگار فرمود: " باشد تا نیوتن زاده شود!" سپس نور همه عالم را فرا گرفت."[۸]
در سالهای ۱۷۳۰، روشنگر بزرگ فرانسوی، ولتر در نامههایی که از انگلستان به کشور فرانسه مینوشت، به شرح کاری که نیوتن کرده بود پرداخت واستدلال کرد چرا مردم فرانسه باید نیوتن انگلیسی را بر دکارت فرانسوی ترجیح دهند. وی میگوید: "دکارت بشر را بر سر جادهای که سوی حقیقت میرفت، گذارد و نیوتن ما را به سرانجام آن سفر رسانید." در اوایل قرن نوزدهم میلادی، ناپلئون از منجمان بزرگ دربارش سؤال کرد: "آیا هرگز نیوتنی دیگر خواهد آمد؟" آنان پاسخ دادند: "عالیجناب، تنها یک نیوتن میتواند وجود داشته باشد، زیرا تنها یک گیتی وجود دارد تا کشف شود."
این عکس العملها نشان آن دارند که دستاوردهای نیوتن تنها در حوزهی فیزیک و ستاره شناسی نبود. موفقیتهای او احساس انسان را دربارهی اینکه ما چگونه جهان را میشناسیم و ما چه چیز را میتوانیم دربارهی عالم بشناسیم، منقلب کرد. آیا دنیا قابل شناخت نیست و بشر محکوم به تقدیرگرایی و جهل دربارهی ساختار کائنات است یا اینکه میتوان دنیایی را که در آن زندگی میکنیم، درک نماییم؟ نتایجی از این قبیل میتوانند احساس یک فرهنگ را دربارهی نیروی ذهن آدمی و دربارهی قوانین حاکم بر آفریدههای خداوند دگرگون کنند.
نیوتن هرگز نمیتوانست به تنهایی به نتیجه برسد. وی متکی بر مشاهدات نجومی تیکو براهه و بسیاری دیگر بود. دینامیک و مکانیک گالیله شالودهی اندیشه اش بودند و وی مدیون به دکارت و فرمول بندی ریاضی اش بود.
اما جمع بندی و ترکیب نیوتن، به این معنا که میتوان نیروی کششی را توضیح داد که به مثابهی نیروی مرکزی و بر اساس قوانین اجسام در حال سقوط عمل میکند و کرات آسمانی را در مدارهایی که کپلر شرح داده بود، به گردش در میآورد، یکی از سترگ ترین آمیزشهای علمی است که در تاریخ ذهن آدمی به وقوع پیوسته است.
معذالک، در آن واحد، استقبال پرشور از نیوتن با تناقضی نیز همراه بود. خیل عظیمی از مردم قادر به فهم اندیشههای وی نبودند. ریاضیات وی بغرنج بود و کسی حساب کالکولس[۹] نمیدانست. دریافت برهانهای نیوتن بدون آگاهی از ریاضیات خارج از حد ذهن افراد بود، لیکن، همه فهم کنندگان[۱۰] و توضیح دهندگانی که از تئوریهای وی سردر میآوردند و نویسندگان پیشگفتار بر آثار او اروپا را بطرز روزافزون با اندیشههای او آشنا کردند. ایشان نشان دادند که نیوتن از راه استقراء و ریاضیات، نیرویی را نتیجه گرفته است که مانند نیروی وابسته به مرکز، مثل زنجیری متصل به آونگ، سیستم گردش سیارات را توصیف میکند. چشم جهانیان بر نظام سماوات گشوده شد، زیرا این سیستم، کاملاً با قوانین اجسام در حال سقوط سازگاری داشت وبر سه قانون حرکت که پدیدههای فیزیکی را توضیح میدادند، منطبق بود.
در سیستم اسکولاستیک ارسطویی، زمین مکانی ناکامل، متغیّر، دائماً در حال تحول و پر هرج و مرج معرفی میشود. برعکس، پهنهی آسمانها کامل و ثابت بود. یکی از نتایج فیزیک نیوتنی، پیوندی بود که در اذهان مردم، میان اشیاء زمینی و پدیدههای آسمانی برقرار گشت. معلوم شد که انسان در دو واقعیت زندگی نمیکند که تحت قوانین جداگانهای بسر میبرند. بشر بخشی از دو سیستم آفریده بدست خداوند نیست، بلکه در یک جهان واحد فیزیکی، تحت قوانین یکسان طبیعت میزید. مردمی که اثبات و بیانات نیوتن را درک نمیکردند، لااقل قادر به دریافت عمیق یک نکته و نتیجهی عملی آن شدند و آن این بود که پیش بینیهایی که از "اصول" نیوتن حاصل میشد، درست از آب در میآمدند وبا مشاهدات منطبق بودند. بر اساس "اصول" میشد مدارهای کپلری را پیش بینی کرد و آن مدارات با همهی مشاهدات جور بودند. میشد حرکت سماوات و گردش سیارات را پیش بینی کرد، بازگشت شهابها را حساب کرد و مهمتر از همه، و آنچه که عده زیادی از مردم را به فهمن دست آوردهای نیوتنی توانا کرد، آن بود که میشد جزر و مد دریاها و اقیانوسها را توضیح داد، زیرا حرکت آبها نیز بر پایهی جاذبهی کرهی ماه قابل تبیین بود.
معهذا، زمانی که فیزیکدانان و فیلسوفان طبیعی مدافع دکارت با هواداران نیوتن به بحث و مشاجره پرداختند، دانش مغرب زمین با مشکلی سترگ روبه رو گشت. برای تصور این جدل باید حملهی دکارتیان را به فیزیک اسکولاستیک به خاطر آوریم. از دیدگاه آنان جهان مکانیسمی بود که در آن ماده، نیرو را به مادهی دیگری از راه تماس مستقیم در فضا بر طبق قوانین مکانیک و دینامیک منتقل میکند. دکارتیها تصور میکردند که با این نگرش، فلسفهی غرب را از وابستگی به نیروهای پنهانی[۱۱] ارسطویی رهانیده بودند. نیروهای پنهانی، نیروهایی بودند که قابل رؤیت نبودند، اما سیر تکامل چیزها را توضیح میدادند و یا کیفیات اشیاء را بیان میکردند. آنها نهانی بودند، زیرا که آنها را نمیشد دید، اما از رفتارها میشد نتیجه گرفت که در حال عملند. پیروان دکارت مطمئن بودند که آنان درک آدمی از جهان را مکانیکی و تعقلی کرده، انسانها را برای همیشه از شر نیروهای نهانی ارسطویی رهانیدهاند. نیروهایی که به نظر آنان غیرعلمی، نابخرادانه و ضد مکانیکی بودند. ضدارسطوییان نظیر مولیر،نمایشنامه نویس بزرگ فرانسوی، در قرن هفده میلادی، ارسطوییان را مورد ریشخند قرار میدادند. در نمایشی بنام "دکتر طب علیرغم خودش"[۱۲] از دانشجوی پزشکی حین امتحان سؤال میشود: "چرا تریاک خواب آور است؟" وی پاسخ میگوید: "به علت نیروی خواب کننده اش." وممتحن بلند میگوید: "آفرین! آفرین!" و او را با اخذ بالاترین درجهی دکترا قبول میکند. مدافعان دکارت بر ارسطوییان تسخر میزدند: کجای این دانش است؟ باید فیزیولوژی را آموخت و درک کرد. باید تحقیق کرد تریاک بر سیستم عصبی چه اثری دارد. ماده چگونه بر ماده موثر واقع میشود؟ نیروهای نهانی را کنار بگذارید و دربارهی ارتباط ماده با ماده سخن بگویید.
خوب اینک پیروان دکارت، نیوتن را چگونه مطالعه میکردند؟ چگونه سیارات در مدار خود باقی میمانند؟ به دلیل نیروی جاذبه. چرا مدار ماه بیضی است؟ به علت نیروی جاذبه. تأثیر از راه دور چگونه میتواند وجود داشته باشد؟ برای طرفداران دکارت باید مادهی سخت و صلب مابین سیارات و زمین وجود داشته باشد. از دید آنان گردابها و گردبادهایی از ماده وجود دارد که توسط سیارات و خورشید به جنبش میآیند. همین است که منظومهی شمسی را میسازد. از نظر آنها باید سیستمی تدوین نمود که در آن ماده در تماس مستقیم با ماده باشد. اما جاذبهی نیوتنی چیست مگر نیرویی نهایی، عمل و اثر از راه دور.
در ابتدا نیوتن علاقه داشت کشف کند که چگونه جاذبه خود را منتقل میکند و از کدامین خواص ماده نیروی جاذبه مشتق میشود. اما برای آن جوابی نبود. در این لحظه، نیوتن و مدافعان او دست به آفرینش اندیشهای بس فرهیخته میزنند که از آن ببعد چهره و دامنهی دانش نوین را برای همیشه متحول میکند. آنان میگویند وظیفهی بشراین نیست که توضیح دهد، چرا جهان این گونه هست که هست. این روش صحیح نیست که حتی توضیح داده شود از چه راههایی نیروها در گیتی به وجود آمدهاند. کار دانش آن است که شرح دهد که نیروی مشخصی وجود دارد و عمل میکند و پدیدهها را توضیح میدهد. از کجا میآید؟ چگونه منتقل میشود؟ چگونه اجسام از دور بر همدیگر اثر میگذارند؟ نیوتن جواب میدهد:" به جعل فرضیه نخواهم پرداخت."[۱۳]
در شرایط عدم وجود دانش، به آفرینش دروغین فرضیه دست نخواهم زد و به جهل خود اقرار خواهم کرد. ما نمیدانیم چرا جاذبه باید وجود داشته باشد و نمیدانیم چگونه از جسمی به جسم دیگر منتقل میشود. تنها میدانیم که جاذبه نیروی است که وجود دارد و در طبیعت عمل میکند و پدیدهها را توضیح میدهد. براستی نیوتن و پیروانش در مییابند که با پیروی از این اصل، در بسیاری از موارد در بحث با مدافعان دکارت پیروز میشوند.
سیستم دکاتی را بخاطر بیاوریم و اینکه اینرسی را به عنوان ضرورتی براساس ارادهی تغییرناپذیر و ثابت خداوند نتیجه میگیرد. وی از کامل بودن ذات خداوند و تغییرناپذیریش به این نکته میرسد که پروردگار ماده را به حرکت در آورده است و استدلال میکند که ماده از طرف او طبق قوانین ثابت مکانیک به حرکت درآمده است. اما از دید طرفداران نیوتن غیرقابل توضیح بودن اینکه چرا نیروها باید در طبیعت موجود باشند، هم حدود وثغور دانش بشری را نشان میدهد و هم قدرقدرتی و آزادی بی نهایت خداوند را به اثبات میرساند. یعنی انسان باید در شرایطی که دادهها دسترس نیستند، جهل خود را باور کند. این بینش، بر خلاف جهان بینی دکارتی، کاری را که خداوند در جریان آفرینش بایستی انجام داده باشد، استنتاج نمیکند. سازگار با نظر فرانسیس بیکن، بشر آفرینش را با علم بر نادانی و محدودیتهای انسان از یک طرف و آگاهی بیکران الهی از طرف دیگر مورد بررسی قرار میدهد و در این راه قدم میگذارد تا بفهمد آفریدگار چه پدیدههایی را در جهان خلق کرده است. بعلاوه، نیوتن به ژرفا معتقد بود که بالاخره فرهنگ و تمدن به نظریهی او جلب خواهند شد و نظام اندیشهی وی اثبات عملی و استقرایی وجود خداوند را از طبیعت استنتاج خواهد نمود. همین دلیل عملی، استدلالات تعقلی ناب دکارت را از اذهان خواهد زدود. جالب اینجاست که نیوتن کائنات را ثابت فرض میکند: انسان به آنچه خلق شده نظر میاندازد و منظومهی شمسی را به همان گونه که همواره وجود داشته، مشاهده میکند. نیوتن بر طبق قوانین جاذبه به این نتیجه میرسد که باید فروپاشیدگی گرانشی[۱۴] به وقوع بپیوندد. در جایی که تمام مادهها به همهی مواد دیگر گرانش دارند، نهایتاً اضمحلالی با چگالی غیرقابل تصور و غیرقابل محاسبه به وجود خواهد آمد. نیوتن میپرسد چرا این حادثه تا کنون اتفاق نیفتاده است؟ و جواب میدهد خداوند هر سیاره و ستاره و هر تکهی از ماده را در جایی گذارده و با چنان سرعتهایی به جنبش درآورده که از فروپاشیدگی گرانشی ممانعت میشود. از این طریق، اثبات مطلق اینکه به چه دلیل در جهان فعلی میزییم، بدست میآید: زندگی آدمی توسط عقلی کامل تنظیم و آفریده شده است. دانش دکارتی، برعکس بیان میکند که برای آنکه توضیحی داده شود، باید مجموعهای از قوانین را پیشنهاد کرد که نشان میدهند که چگونه به جهانی که مورد مشاهدهی ماست، ختم شده ایم. نیوتن منظومهی شمسی و نظام سماواتی را که ما شاهد آنیم، ثابت میانگارد. دکارت فیزیک بدون خلاء را درخواست میکند، جایی که فضای تهی وجود ندارد، ماده همه جا بر ماده میساید و تکامل نظامی را که میبینیم، در پی دارد. نظریهی نیوتن در حوزهی فیزیک ماهوی وعمل در خلاء، نظریهی نیرومندی است، لیکن بینش دکارت دربارهی فلسفهی نظام گیتی و توضیح نهایی اینکه چگونه انسان از ابتدا به دنیایی که در مقابل ماست، منتهی شده، همچنان یکی از بانفوذترین بخشهای تفکر در اندیشهی علمی غرب باقی میماند.
یکی از تعیین کننده ترین پی آمدهای نیوتن برای فرهنگ، ورای حوزهی دانش، آن است که بشر قادر است به ماهیت طبیعت رخنه کند و قوانین آن و نویسندهی آن قوانین، یعنی خداوند را که با خرد و ارادهی خود جهان را طراحی نموده، بشناسد. این به معنای آن بود که طبیعت قانونمند و قابل شناخت است و نه تنها پروردگار نمیخواست بشر را از دستیابی به طبیعت غافل گذارد، و انسان بدون علم را پریشان و سرگردان به حال خود رها کند، بلکه در واقع کسب دانش، قرین با پارسایی است. علم یعنی نزدیکی به خدا. بزرگترین بخش از دستآوردهای نیوتنی آن بود که به دانش و فرهنگ اروپا این حس را القاء نمود که در جهان فیزیکی نظم و روشنی حکم فرماست.
بازهم به منظومهی الکساندر پوپ و پذیرش آن از سوی مردم انگلستان رجوع میکنیم: "طبیعت و قوانینش در ظلمت شب پنهان بودند؛ آنگاه خداوند فرمود: " باشد تا نیوتن زاده شود!" و سپس نور و روشنایی همه جا را فرا گرفت." اعتماد به نفسی که از روش نیوتن برمی خیزد، اثر "اصول ریاضی فلسفهی طبیعی" وی را نوشتهای نمونه وار میکند. چنانچه اگر به نتایج حاصله در آن کتاب باور داشته باشیم و اگر به قدرت و پیش بینیهایی که از قوانین آن ناشی میشوند، عقیده مند باشیم، متدی را که به حصول آن نتایج منتهی شدهاند، خواهیم پذیرفت. این نوشته ارزش و احترامی خارق العاده را به روشی که بر اساس مشاهده، استقراء، حرکتهای مبتنی بر قوانین ریاضی، کمیّت و نه کیفیت، ارزش پیش بینی و آزمایش بنا شده، عطا میکند و همانی است که فرانسیس بیکن در مورد مقولهی روش پیشگویی کرده بود. خداوند نمیخواست بشر در جهل بسر برد؛ اینک روشی در دست است که با آن میتوان ذهن و اندیشه را بکار بست.
و سپس، برای بسیاری وظیفه آن شد که آن روش را به همهی حوزههای دانش بشری گسترش دهند.
فصلهای پیشین تاریخ اندیشه مدرن:
فصل هشتم: کشف نیوتن
فصل هفتم: شک گرایی
فصل ششم: شَبح توماسهابس
فصل پنجم: آرزوی دانش کامل دکارت
فصل چهارم: ستارهشناسی و کیهانشناسی ِ نوین
فصل سوم: بینش ِ نوین ِ فرانسیس بیکن
فصل دوم: طلوع قرن هفدهم- اسکولاستیسم ارسطویی
فصل اول: تاریخ اندیشه و آغاز تحول در مفاهیم
----------------------
[1] Induction
[2] teleological
[3] Essence
[4] m x M / d2
[5] The Mathematical Principles of Natural Philosophy
[6] Alexander Pope
[7] Westminster Abbey
[8] Nature and nature’s laws lay hid in night. God said “let Newton be”, and all was light.
[9] Calculus
[10] populizers
[11] Occult forces
[12] The Medical Doctor In Spite of Himself
[13] Non fingo hypotheses
[14] Gravitational Collapse