iran-emrooz.net | Sat, 17.10.2009, 22:53
گفتگو با اکبر گنجی
نواندیشی دینی در مبارزه با دیکتاتوری مذهبی
سهیلا وحدتی
|
اکبر گنجی از چهره های جنجالی در سیاست، ژورنالیسم و بحث های دینی است که بخاطر بیان بی پروای اندیشه های شک آلود خویش و چالش اقتدار حاکم، بیش از شش سال در زندان بسر برده* و اخیرا نیز حکم "ارتداد" گرفته است**. اعتصاب غذای ایشان برای اعتراض به رفتارهای غیرقانونی و سرکوبگرانه در زندان و مقاومت در مقابل رژیم چنان شهرتی در ایران و جهان بدنبال داشت که جورج بوش، رئیس جمهور پیشین امریکا، ایشان را به کاخ سفید دعوت نمود که این دعوت بی پاسخ ماند.
مهمترین نکته در مورد اکبر گنجی شاید این است که ایشان از معدود چهره های مسلمان شناخته شده در کشور ماست که دفاع از حقوق بشر را نه تنها به دفاع از حقوق زنان، بلکه به دفاع از حقوق بهائیان و همجنس گرایان گسترش داده است.
افشاگری های وی درباره قتل های زنجیره ای در کتابهای «عالیجناب خاکستری پوش و عالیجناب سرخپوش» و « تاریکخانه اشباح» که در سالهای 1377 منتشر گشت، در مدتی کوتاه بارها تجدید چاپ شده و فروش هریک از آنها به حدود دویست هزار نسخه رسیده است.
فعالیت های روزنامه نگاری اکبرگنجی در کیهان فرهنگی آغاز شد و در روزنامه های صبح امروز، فتح، عصر آزادگان، خرداد و ماهنامه ی کیان در سال 1370 و راه نو در سال1377 ادامه یافت.جلساتی مرتبی که با حضور عبدالکریم سروش، سعید حجاریان، رضا تهرانی، آرش نراقی، اکبر گنجی، رضا تهرانی، جواد کاشی، حسین قاضیان، شمس الواعظین، ابراهیم سلطانی، عباس عبدی، محسن کدیور و...تشکیل می شد، به «حلقه ی کیان» شهرت یافتند. حلقه ی کیان در راه اندازی و ادامه ی بحث های «نواندیشی دینی» نقش بسزایی داشته اند. از اکبر گنجی تا کنون بیش از ده جلد کتاب به فارسی و انگلیسی و مقاله هایی در نیویورک تایمز، واشنگتن پست و نیوزویک منتشر شده است. ایشان چندین جایزه بین المللی، از جمله جایزه قلم طلایی آزادی در سال 2005 را در دانمارک، و جایزه بهترین روزنامه نگار در سال 2006 را در روسیه، جایزه آزادی جان هامفری در سال 2007 را در کانادا دریافت نموده است. اکنون اما چاپ آثار ایشان در ایران ممنوع است.
اکبرگنجی متولد 1960 است و وقتی انقلاب ایران پیروز گشت، 19 سال بیشتر نداشت. در نوجوانی هوادار دکتر شریعتی بوده و پس از انقلاب به سپاه پاسداران می پیوندد و از آغاز تا پایان فعالیت خویش در این ارگان، یعنی تا سال 1363، در بخش فرهنگی و آموزشی سپاه پاسداران انقلاب به عنوان یک پاسدار فعالیت داشت و بنا به گفته ی خود ایشان، هیچگاه هیچ پست و سمتی در سپاه نداشت و صرفا یک پاسدار بود. در کارنامه ایشان، اشتغال در وزارت ارشاد در دوران وزارت آقای خاتمی و فعالیت در ستاد انتخاباتی ریاست جمهوری ایشان نیز به چشم می خورد.
توضیح اینکه در سفری که آقای اکبر گنجی در نیمه اول سال 1388 به کالیفرنیا داشت، فرصتی پیش آمد تا برخی پرسش هایی را که در رابطه با اهمیت و نقش نواندیشی دینی در سیاست امروز ایران مطرح است از نگاه یک فرد سکولار که نمی خواهد درگیر جزئیات بحث های دینی گردد، با ایشان درمیان بگذارم.
آنچه که در زیر از نظر شما می گذرد، مجموعه ی پاسخ های آقای اکبر گنجی به پرسش های من در این زمینه است.
سهیلا وحدتی
• پیدایش واژه «نواندیشی دینی»
چند واژه وجود دارد که بر سر آنها نزاع رفته است:
- روشنفکری دینی
- روشنفکری مذهبی
- نواندیشی دینی
بیشترین مفهوم این سه که هم از داخل و هم از خارج مورد چالش واقع شده، مفهوم «روشنفکری دینی» است که عمدتا مربوط می شود به اندیشه هایی که دکتر سروش طرح کرد و پس از آن کسانی که در آن چارچوب حرف زدند، روشنفکر دینی خوانده شدند. دکتر سروش در بیست سال گذشته هم در این باره بحث کرده و هم درباره اینکه چه کسانی در این چارچوب قرار می گیرند.
این مفهوم «روشنفکری دینی» را تا زمانی که نقدهای دکتر سروش به دکترشریعتی ایراد شد، اکثر گروه های مذهبی از آن استفاده می کردند. اما پس از آن برخی ملی-مذهبی ها و طرفداران دکتر شریعتی کوشش کردند از آن استفاده نکنند و به جای آن مفهوم «روشنفکری مذهبی» را بکار بردند و گفتند کسانی که طرفدار دکتر شریعتی هستند، روشنفکر مذهبی هستند و طرفداران اندیشه های دکتر سروش که بطور عمده حلقه کیان* بودند، روشنفکر دینی هستند. این چالش داخلی در میان نیروهای مذهبی بود.
چالش خارجی هم وجود داشت. یعنی خارج از نیروهای مذهبی، این گروه از طرف بسیاری از روشنفکران غیرمذهبی و آتئیست – تاکید می کنم که اصطلاح سکولار را در اینجا بکار نمی برم – مورد حمله قرار گرفت. این جریان خارجی مدعی این بود که روشنفکری با دینداری قابل جمع نیست. گفته می شد که دیندار، نمی تواند روشنفکر باشد. این مهمترین حمله از بیرون از نیروهای مذهبی بود.
در داخل هم می توان گفت که مصطفی ملکیان اولین کسی بود که این اندیشه را مطرح کرد که روشنفکری و دینداری قابل جمع نیست. مدعای آقای ملکیان مشروط به دو فرض است:
یک: گوهر روشنفکری را عقل استدلال گر بدانیم، و
دو: گوهر دینداری را تعبّد بدانیم.
در اینصورت به نظر ایشان این دو قابل جمع نیست.
من در حال حاضر وارد این نزاع نخواهم شد. این بحث در داخل کشور و حتی در بیرون از این جریان مطرح شده، ولی اگر از بحث فلسفی بیرون بیاییم و نگاه عادی تری به قضیه داشته باشیم، نام گذاری حق هر فرد و گروه است. به عنوان مثال، نام این سایت، «ایران امروز» است. من نمی توانم این سایت را مورد حمله قرار دهم که شما حق ندارید این اسم را بگذارید. کما اینکه هر فردی حق دارد هر نامی بنامد. در ایران برخی نیروها خود را «ملی – مذهبی» می خوانند، اسمی که حق دارند بر خود بگذارند. گروهی اسم خود را «حزب توده» یا «نهضت آزادی» گذاشته اند. به همین ترتیب، «مجاهدین انقلاب»، «جبهه مشارکت» و ... ما نمی توانیم به فرد یا گروه اعتراض کنیم که چرا این اسم را گذاشته اید.
به گمان من اگر لفظ روشنفکری دینی و روشنفکری مذهبی را کنار بگذاریم و تعریف عامتری بکار گیریم که کمتر مورد مناقشه است، لفظ «نواندیشی دینی» است، یا «بازاندیشی دینی». برای توضیح نواندیشی دینی مجبورم سه تفکیک را ذکر کنم.
یک – دین، همچون دیگر مصنوعات بشری، ذات ثابتی ندارد که مکشوف کسی شود. همه پدیده های اجتماعی برساخته ی انسان است و در طول تاریخ تحول پیدا کرده. هیچ برساخته ی انسانی نیست که ثابت مانده باشد و تغییر نکرده باشد. اگر امروزه به دینداری نگاه کنیم هم در تاریخ دینداری یهودی، در تاریخ دینداری مسیحی، و در مورد اسلام هم دیده می شود که در هر یک از این ادیان سه تفسیر یا سه روایت یا سه قرائت از آن دین وجود دارد. چیزهایی که دینداران آن دین در تفسیر کتاب مقدس دینی خودشان یعنی تورات و انجیل و قرآن برساخته اند، خلق کرده اند، ابداع کرده اند.
اولی، اسلام بنیادگرایانه، مسیحیت و یهودیت بنیادگرایانه،
دومی، اسلام و مسیحیت و یهودیت سنت گرایانه،
سومی، اسلام و مسیحیت و یهودیت نوگرایانه یا مدرنیستی.
این تقسیم بندی صرفا می گوید الان در جهان سه تفسیر از کتاب مقدس در دین اسلام و مسیحیت و یهودیت موجود است.
دین بنیادگرایانه، ظاهرگرا، شریعت گرا و به شدت قشری است.تمامی احکام و فرامین دین را ازلی و ابدی به شمار می آورد.
دینداری سنتگرا، بیشتر اخلاقی و معنوی است. شریعت را وسیله و راه رسیدن به مقاصد دین به شمار می آورد.
دینداری نوگرایانه ، برساخته ی نوگرایان مسلمان است.نواندیشان دینی قرائتی مدرن، سازگار با مدرنیته، از دین بر می سازند.به تعبیر دیگر، ضمن پذیرش مدرنیته، در عین نگاه ناقدانه به مدرنیته، کوشش می کنند تا اسلامی برسازند که با دستاوردهای مدرنیته سازگار باشد و زندگی مومنانه و ایمان گرایانه در دوران مدرن را امکان پذیر سازد.
باید توجه داشت که نواندیشی دینی یک طیف وسیع و متفاوت را در بر می گیرد. هر یک از دینداری بنیادگراینه و سنت گرایانه و نوگرایانه خود یک طیف وسیع را تشکیل می دهند. بنابراین دینداری نوگرایانه طیف وسیعی از افراد و گروه ها را در بر می گیرد که در حوزه های مختلف کم یا بیش روایتی مدرن از دین بر می سازند. در درجه اول، قلمرو شریعت یا احکام فقهی مهمترین نقطه بازاندیشی این گروه را تشکیل می دهد. یعنی احکام فقهی یا شریع اسلام بیشترین تعارض را با اندیشه ی تجدید یا مدرنیته و نظام اجتماعی مدرن، یعنی نظام های دمکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، دارند. اولین نکته اینست که حکومت های دینی بهرصورتی که باشند با سکولاریسم به عنوان یکی از دستاوردهای مدرنیته تعارض دارند. سکولاریسم در معنایی که اینجا استفاده می کنیم یعنی جدایی نهاد دین از دولت. نوگرایان مسلمان با توجه به اینکه مدافع جدایی نهاد دین از نهاد دولت اند، حکومت دینی را رد می کنند، البته با تفاوت هایی که میان آنها وجود دارد و به تفصیلی که باید درباره ی آنها گفته شود.
نوگرایان مسلمان حقوق بشر مدرن – که اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های بعدی سازمان ملل مهمترین مصادیق آن هستند – را کاملا پذیرفته و از آن دفاع می کنند. اگرچه برخی از آنان با هم جنس گرایی بشدت مخالفت می کنند و برخی از آنها همجنس گرایی را عملی حیوانی و پست بشمار می آورند و معتقدند نمی توان آن را یکی از مصادیق حقوق بشر بشمار آورد. ضمن آنکه به گمان اینان، در قرآن هیچ مجازات دنیوی ای برای این عمل وجود ندارد و مجازات اخروی آن به این جهان مربوط نیست. بدین ترتیب، مجازاتهایی که در سنت وجود دارد را این گروه رد می کنند.
• برابری زن و مرد
نواندیشان مسلمان، دمکراسی و تکثرگرایی (پلورالیسم) را می پذیرند. یکی از مهمترین اندیشه های مدرن، برابری زنان و مردان است. بدون آنکه وارد جزئیات این امر شویم، و نه به نحله های گوناگون فمینیستی بپردازیم، باید گفت که نواندیشان دینی کوشش کرده ومی کنند که قرائتی از قرآن ارائه کنند که به برابری زنان و مردان راه دهد. اگر چه اکثر آنها در زمینه های حجاب سخنی نگفته اند و موضع خود را در این زمینه روشن نکرده اند.
• مجازات های اسلامی
نواندیشان دینی با مجازات های فقهی – مثل قطع دست دزد، حد شراب خواری، حکم ارتداد، حکم محارب، حکم زنا و حکم سنگسار – را رد می کنند. البته برای رد این مجازات ها از راه های گوناگون و استدلال های مختلفی استفاده می کنند. اما به هرصورت این مجازات ها را قبول ندارند. ساده ترین حرف آن است که احکام فقهی و مجازاتهای فقهی همگی متعلق به صدر اسلام است، نه امروزه.
• دین در حوزه عمومی
در اندیشه ی مدرن، همه ی افراد شهروند تلقی می شوند. شهروندان برابر و آزادند و دارای حقوق. دینداری و بی دینی نه کسی را صاحب حق می کند و نه کسی را ساقط از حق. هیچ کس هیچ حق ویژه ای ندارد. بدین ترتیب، حکومت تماما نهادی بشری است، نه مقدس. حکومت بر اساس برساخته های بشری اداره می شود، نه قوانین دینی. دینداران و روحانیون و فقیهان دارای هیچ حق ویژه ای نیستند. یعنی دینداری اوراق بهاداری نیست که به صرف داشتن آن، فرد صاحب حقوق ویژه گردد.
سکولاریسم صلب و ثابت نیست. جوامع دمکراتیک نشان داده اند که نمی توان دین را نابود و از عرصه ی عمومی حذف کرد. آنچه غیرقابل پذیرش است، حضور دین در دولت است. اما دین می تواند در عرصه عمومی حاضر باشد و دینداران هر ادعایی که دارند اگرچه می توانند با زبان دینی آنها را تبلیغ کنند، اما در مقام گفتگو و تثبیت مدعا باید از زبان سکولار، یعنی ارائه ی استدلال، استفاده کنند. اگر به کشور امریکا و جوامع اروپایی و کانادا نگاه کنیم، دیده خواهد شد که اینگونه دولتها مشی کاملا متفاوت از رویه ی دولت های کمونیستی سابق در برابر دین اتخاذ کرده اند.
از این نکته که بگذریم، اگر چه «باهمادگرایان»*** یا «باهمستان گرایانی»*** چون مایکل والزر، مایکل سندل، السدر مک اینتایر، چارلز تیلور ؛ و برخی از جامعه شناسان، معتقدند که دولت های دمکراتیک نه تنها به سنت های مختلف باید اجازه دهند که در باهماد (community) خودشان رویه های سنت خاص خودشان را به عمل آورند. در عین حال دولت ها باید به باهمادهای مختلف برای حفظ ارزش هایشان کمک کنند.
• تکثرگرایی (پلورالیسم)
یکی از بحث های مهم در تمامی ادیان پدیده ی انحصارگرایی است. انحصارگرایان دینی، دین خود را حقیقت مطلق و مطلق حقیقت و تنها راه سعادت دنیوی و اخروی به شمار می آورند. در مقابل، شمول گرایان گرچه دین خود را حقیقت محض و تنها راه سعادت بشمار می آورند، اما در عین حال دیگر ادیان را به میزانی که با دین آنها سازگار باشد واصل به حقیقت و سعادت به شمار می آورند. کثرت گرایی دینی مدعی است که همه ی ادیان راههای گوناگون به سوی قله حقیقت و سعادت اند. نواندیشان دینی انحصارگرا نیستند، اما همه ی آنها را هم نمی توان پلورالیست یا کثرت گرا نامید. برخی از آنها اسلام را تنها راه حقیقت و سعادت بشمار می آورند و دیگر ادیان(مسیحیت، یهودیت، و...) را به میزانی که با اسلام سازگار باشند، برخوردار از حقیقت و سعادت به شمار می آورند. یعنی شمول گرای اند.
• زمینی یا آسمانی؟
بحث دیگری که در سالهای اخیر از سوی نمادهای نواندیش دینی – عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان – مطرح شده، اینست که قرآن سخنان خداوند نیست، بلکه سخنان پیامبرگرامی اسلام است. من هم در این خصوص در سلسله مقالات «قرآن محمدی» به تفصیل سخن گفته ام. بسیاری از نواندیشان دینی این مدعا را قبول ندارند و قرآن را با تمام محتوا و تمامی الفاظش سخنان خداوند بشمار می آورند اگرچه تاکنون حتی یک دلیل بر این مدعا ارائه نکرده اند. این بحث هم انشقاقی میان نواندیشان دینی ایجاد کرده است.
• کفر
ممکن است در جهان اسلام کسانی این سخن را که قرآن کلام الله نیست کفر و ارتداد به شمار آورند. اما تا حدی که من اطلاع دارم، در ایران مخالفان کمتر حاضر شده اند به این شدت و حدت قائلان به این رویکرد جدید را کافر یا مرتد بخوانند.
بنده هیچ نکته دین ستیزی در این مدعا نمی بینم که کسی بخواهد آن را کفر و ارتداد به شمار آورد، ضمن آنکه معتقدم اگر به اسلام فقیهانه ملتزم نباشیم و از اسلام عارفانه و فیلسوفانه – آنچنانکه عارفان و فیلسوفان مسلمان در طول تاریخ معرفی کرده اند – دفاع کنیم، در آنصورت راهی جز این در مقابل نخواهد بود که قرآن را سخنان پیامبر اسلام بشمار آوریم.
• پیامبر خدا؟
برای پاسخ به این سوال، پاسخ واحدی نمی توان ارائه کرد. به عنوان مثال، مجتهد شبستری پیامبری پیامبر اسلام را به نگاه موحدانه به عالم تحویل می کند. یعنی رسالت پیامبر این بود که به دیگران بیاموزاند که به عالم هستی موحدانه بنگرند. اما سروش معتقد است پیامبر کسی است که آنچنانی در خدا فانی می شود که سخنانش، سخنان خدا تلقی می شود. یعنی پیامبر کسی است که مورد تایید خداوند است و هرچه بگوید، گویی خدا گفته است. می توان قرائت های دیگری هم از این مدعا ارائه کرد. به عنوان مثال، می توان پیامبر را کسی بشمار آورد که پس از طی طریق و ریاضت های مداوم چون گلی شکوفا می شود و به ثمردهی می رسد. البته در این مدل که قرآن را سخنان خداوند بشمار نمی آورد، احکام فقهی ربطی به پیامبری ندارد. آنها احکام رایج در زمان پیامبر بوده اند که پیامبر اسلام هم آنها را با اندکی اصلاح امضا کرده است. پیامبری در این مدل فقط محدود به کشف است و کشف محمد این بود که خداوند اول و آخر و ظاهر و باطن این عالم است. خداوند نور آسمانها و زمین است، خداوند از خود ما به ما نزدیک تر است.
• امامت
شیعیان تا قرن چهارم و پنجم تلقی امروزیان را از ائمه نداشتند. شیعیان در دوران ائمه و تا قرن سوم و چهارم آنها را علمانی ابرار و عالمان با تقوا بشمار می آوردند و اگر کسی مدعی چیزی بیش از این می شود، هم خود ائمه و هم شیعیان آنها را غالی (= غلو کننده) بشمار می آوردند که با ذکر صفات عجیبی چون عصمت و علم غیب و بیش از اینها به شرک و زندیق در افتاده اند. اینکه امامان افرادی معصوم و دارای علم غیب هستند برساخته ی شیعیان پس از قرن پنجم هجری است. آنچنانکه خود ائمه گفته اند، شیعه آن کسی است که امامان را علمای ابرار، انسان های پاک و دین شناس به شمار آورد، نه دارای قوه ی عصمت یا علم غیب و مصادیق مدعیات عرفا در خصوص ولیّ کامل.
• عبادت
تا آنجایی که من می دانم، اکثر نو اندیشان دینی احکام غیرعبادی فقی را رد می کنند، اما احکام عبادی فقهی، مانند نماز و روزه و حج، را نگاه می دارند. به گمان اینان این احکام تا ابد به همان صورتی که در صدر اسلام بوده است، باید عمل شود. نکته جالب توجه در اینجا اینست که آیت الله خمینی - که قطعا نمی توان او را نو گرا به شمار آورد- معتقد بود که تنها شرط مسلمانی، اعتقاد به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر گرامی اسلام است. و اگر مسلمانی احکامی چون نماز، روزه، و حج را انکار کند و آنها را امورزه لازم الاجرا نداند، باز هم مسلمان است. این حکم نشان می دهد که آیت الله خمینی بر خلاف نوگرایان مسلمان افکار و احکام عبادی را منتهی به نفی دینداری و مسلمانی به شمار نمی آورد.
• شریعت و فقه
شریعت، معمولا به دو معنا بکار می رود. یکی به معنای کل دین، و دیگری به معنای خاص که کل احکام فقهی را می گویند شریعت.
فقه، مجموعه ی آداب و رسوم و احکامی است که مومنان در عمل به جا می آورند. به این ترتیب، اعتقادات و اخلاقیات خارج از فقه هستند. فقه بیشترین چیزی است که تغییر کرده و می کند. به تعبیر دیگر، دین در جامعه ی فئودالی با فئودالیسم هماهنگ و سازگار می شود، و در جامعه ی مدرن با مدرنیته.
• تاثیر چپ
نواندیشان دینی از نظر اقتصادی و سیاسی به دو گروه چپ و راست تقسیم می شوند. چپ های مذهبی اسلام را با سوسیالیسم و مارکسیسم سازگار می کنند، و راست های مذهبی با لیبرالیسم. بدین ترتیب، اسلام سوسیالیستی و اسلام لیبرالیستی زاده می شود. یا به تعبیر دیگر، نو اندیشان دینی به دو گروه مدافع سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی تقسیم می شوند.
• نواندیشی دینی در جهان
آنچه امروز توجه کل جهانیان را به خود معطوف داشته است، بنیادگرایی دینی است، نه نوگرایی دینی. متاسفانه دولتهای غربی و رسانه های غربی دائما در خصوص بنیادگرایی دینی سخن می گویند. اما توجه بسیار اندکی به نوگرایی دینی اسلامی می شود.
• اعدام
اگرچه نوگرایان مسلمان مجازات های فقهی قرآن و سنت را رد می کنند، اما همه ی آنها بطور خاص در خصوص مجازات اعدام سخن نگفته اند. تا حدی که من اطلاع دارم، برخی از نوگرایان مسلمان بطور مطلق با مجازات اعدام برای هر جرمی مخالفند. اما گروه دیگری از نوگرایان مسلمان مجازات اعدام را در خصوص برخی از جرایم مجاز بشمار می آورند. به گفته ی اینان، فیلسوفان اخلاق کنونی برسر نفی مطلق مجازات اعدام تا کنون به اجماع نرسیده اند و همچنان در خصوص روا یا ناروا بودن این مجازات بحث و گفتگو می شود. کشور امریکا مصداق روشن این مدعاست.
خود من سالها پیش اعدام را بطور مطلق رد کرده ام.
• آخرت و معاد جسمانی
تا حدی که من اطلاع دارم، همه نواندیشان دینی به زنگی پس از مرگ باور دارند. منتهی گروهی از آنان زندگی پس از مرگ را به همان صورتی که در قرآن آمده است، با تمام جزئیات و ارکانش درست می دانند و مدعی اند که زندگی پس از مرگ دقیقا به همین شکل خواهد بود.
گروه دیگری از آنان که به فلسفه ی ملاصدرا باور دارند، حیات پس از مرگ را فردی و تجسم اعمال می دانند، نه آنگونه که در قرآن ذکر شده است. بدین ترتیب، اینها آیات قرآنی در خصوص زندگی پس از مرگ را استعاری و تشبیهی بشمار می آورند. یعنی در زندگی پس از مرگ، روابط جمعی و اعتباری این جهانی وجود نخواهد داشت. بلکه زندگی فردی پس از مرگ معلول اعمال این جهانی ماست و رفتارهای هریک از ما در این جهان عللی واقعی است که معلول های واقعی را پدید خواهد آورد. در این مدل، مطابق آنچه ملاصدرا گفته است، معاد مادی نیست، اما جسمانی هست، مانند صور علمیه که دارای ابعاد است اما فاقد مادیت است.
اما گروه سومی هستند که برخلاف این دو گروه حیات پس از مرگ را با هویت شخصی بشمار نمی آورند. یعنی، به باور اینان، اینطور نخواهد بود که در حیات پس از مرگ هرکسی با هویت مشخص خودش به زندگی ادامه دهد. اینان قرآن را سخنان پیامبر بشمار می آورند، خدا را موجود متشخص انسان وار بشمار نمی آورند، بلکه معتقدند خداوند وجود غیرمتشخصی است که کل عالم هستی را فرا گرفته است. پس از مرگ هیچ کس حیات مشخصی نخواهد داشت بلکه همچون قطره ای در اقیانوس عالم هستی - یعنی خداوند – فانی خواهد شد و از طریق بقای در دریای هستی، بقایش ادامه خواهد یافت.
• امام زمان
در خصوص امام زمان نیاز چندانی به نوگرایی دینی نیست.
اولا تمامی غیرشیعیان وجود امام دوازدهم شیعیان را منکرند، اعم از اینکه نوگرا، سنت گرا یا بنیادگرا باشند.
ثانیا، تمامی شیعیان غیردوازده امامی هم معتقد به وجود امام دوازدهم شیعیان نیستند.
ثالثا، شیعیان معاصر امام یازدهم پس از وفات ایشان درگیر نزاع بزرگی بر سر جانشینی ایشان و ارث باقیمانده از ایشان شدند. و تا جایی که قدرت بشری اجازه می داد، تحقیق کردند. و به این نتیجه رسیدند که امام یازدهم هیچ فرزندی نداشته است. استاد ارجمند جناب مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرایند تکامل نشان داده اند که امام یازدهم فاقد فرزند بوده اند. من هم در سلسله مقاله های «امام زمان به چه کار فقها می آید» بطور مستند نشان داده ام که حتی یک دلیل ه مبر وجود امام دوازدهم تا کنون ارائه نشده است.
• چه نیازی به نواندیشی دینی در ایران؟
در جوامع دینی چون جامعه ی ما که نه تنها اکثریت مردم مسلمان و شیعه اند، بلکه دارای حکومت مدعی اسلامی است، اگر اصطلاح دینی – یعنی بازاندیشی دینی – مقدم بر اصلاح سیاسی نباشد، حداقل شرط لازم اصلاح سیاسی و اجتماعی و حقوقی است. ممکن است شما در کشوری چون مصر و پاکستان زندگی کنید که اگرچه دارای حکومت سکولار هستند، اما دین آنچنان در آن کشورها بر مردم مسلط است که برای گذار به دمکراسی و حکومت پلورالیستی و ملتزم به حقوق بشر باید باورهای دینی مردم بشدت اصلاح شوند تا پذیرای مدرنیته باشند.
در ایران اولا با نظام دینی مسلط روبرو هستیم که مروج بنیادگرایی دینی است. برای مبارزه با این حکومت، نیاز به تفسیر نوینی از دین داریم که این تفسیر رسمی و غالب را رد نماید.
از سوی دیگر، باورهای دینی مردم ایران هم نیاز به اصلاح دارند. یعنی باید به مردم نشان داد که دمکراسی، آزادی، حقوق بشر، فمینیسم، پلورالیسم، جامعه مدنی، و ... به نابودی دین و دینداری منتهی نمی شوند. می توان مسلمان بود و در عین حال مدرن بود و از نظامی دمکراتیک و برابری خواه دفاع کرد. به تعبیر دیگر، ممکن است کسانی از این تحلیل نتیجه بگیرند که نواندیشی دینی یک حرکت سیاسی است. ضمن آنکه نمی توان این وجه از نواندیشی دینی را انکار کرد. در عین حال، باید قبول کرد که نو اندیشی دینی در درجه اول یک پروژه الهیاتی است که مساله اصلی اش امکان و امتناع دینداری و ایمان ورزی در دوره مدرن است.
دینداری که نمادهای نواندیشی دینی از آن دفاع می کنند، معتقد است در دوران مدرن هم می توان مومن و متدین بود اما این ایمان و تدین گذشته از آن که امری وجودی است، چهره ی بیرونی اش اخلاقی و معنوی است. اگر اخلاق و معنویت و پارسایی در رفتار نباشد، ادعای ایمان و تدین بلادلیل است که حافظ گفت: نشان مردخدا عاشقی است، با خود دار/ که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم.
*در پی نشر یکی از مقاله های اخیر اکبرگنجی با عنوان «قرآن محمدی»، آیت الله مکارم شیرازی حکم ارتداد ایشان را صادر نمود.
** اکبر گنجی اولین بار بخاطر سخنرانی خود در 29 خرداد 76 در دانشگاه شیراز درباره فاشیسم به یکسال زندان محکوم شد. وی سه ماه در بند 209 اوین بسر برد و 9 ماه باقیمانده به حبس تعلیقی تبدیل شد. بار دیگر پس از بازگشت از کنفرانس برلین، در 2 اردیبهشت 79 دستگیر و به 6 سال زندان محکوم شد و پس از تحمل 6 سال زندان آزاد شد. وی مانیفست اول و دوم جمهوری خواهی خود را که از معروفترین نوشته های او هستند، در هنگامی که در زندان بسر می برد به چاپ رسانید.
*** «باهماد» و «باهمستان» معادلهای فارسی برای واژه community است که به ترتیب توسط خشایار دیهیمی و داریوش آشوری پیشنهاد شده است.