iran-emrooz.net | Tue, 18.11.2008, 8:22
جایگاه حکومت ستمکار در نظریهی دولت ارسطو
بهرام محیی
پریاندروس جبار کورینت که ارسطو از
وی در کتاب سیاست نام برده است |
اشاره
سنخشناسی دولت و رژیمهای سیاسی، از پیشینهی تاریخی درازی برخوردار است. ارسطو فیلسوف یونان باستان، نخستین پژوهشگر منظم سنخهای گوناگون دولت و گونههای حکومت است. وی در بررسیهای خود دربارهی حکومتهای جبار ، از افق فکری زمانهی خود بسی فراتر رفته است.
ارسطو در بخشبندی خود از گونههای دولت، زیر مفهوم «جباریت»، به بررسی گونهای از نظامهای منحرف سیاسی میپردازد که ویژگیهای بنیادین آن، با نظامهای تامگرا (توتالیتاریستی) مدرن نزدیکی بسیار نشان میدهد. از این گذرگاه شاید بتوان به این دیدگاه خطر کرد که وی نخستین تحلیلگر دولت تامگرا (توتالیتر) است. هدف این نوشته، درنگ بر مفهوم ارسطویی حکومت جبار است. در این نوشته، همه جا «جباریت» و «حکومت ستمکار» به یک معنی به کار رفتهاند.
بخشبندی ارسطو از گونههای حکومت
ارسطو بر پایهی طرحی از بخشبندی هرودت تاریخ نویس یونانی، راهگشای تدوین نخستین آموزهی منسجم گونههای نظام حکومتی است. وی در کتاب «سیاست»، نظامهای حکومتی را برپایهی شمار افرادی بخشبندی میکند که در راس قوای دولتی جای دارند. از دیدگاه ارسطو میتوان سه گونه حاکمیت را از هم جداساخت:
۱ـ حاکمیت یک تن
۲ـ حاکمیت چند تن
۳ـ حاکمیت افراد پرشمار
ارسطو سپس با وارد کردن سنجیداری کیفی، این بخشبندی کمی را تکمیل میکند: بسته به این که نظامهای حکومتی، منافع و مصلحت همگانی را درنظر گیرند، یا در پی سود شخصی و گروهی باشند، ما با نظامهای خوب یا منحرف روبرو هستیم.[۱]
به باور ارسطو، گونهی خوب حاکمیت یک تن، نظام پادشاهی (مونارشی) است. چنانچه این نظام به انحراف کشیده شود، ما با جباریت یا حکومت ستمکار (Tyrannis) روبرو هستیم.
گونهی خوب حاکمیت چند تن، حاکمیت بهترینها (آریستوکراسی) است. گفتنی است که اگرچه امروزه مفهوم آریستوکراسی بیشتر به معنای حکومت اشراف و نجیبزادگان فهمیده میشود، ولی ارسطو آن را به معنای حکومت کاردانان و بهترینها (Aristoi) به کارمیبرد که هدفشان دستیابی به بهترین چیزها (Ariston) برای جامعه است. ارسطو گونهی منحرف نظام آریستوکراسی را در قالب مفهومی حکومت توانگران (الیگارشی) میریزد. الیگارشی از نظر لغوی به معنای گروهی اندک بوده است.
به باور ارسطو، بهترین گونهی حاکمیت افراد پرشمار، حکومت جمهوری (پولیتی) است. این حکومت به دست اکثریت اداره میشود و هدف آن خیر و صلاح همگانی است. گونهی منحرف این حکومت نظام «مردمسالاری» است که تنها به خیر و صلاح تهیدستان میاندیشد. از این سخن نباید نتیجه گرفت که ارسطو مخالف نظام دمکراسی بوده است. آنچه ارسطو از نظام «پولیتی» میفهمید، همان نظامی است که امروزه دمکراسی خوانده میشود. «پولیتی» حکومت اکثریت مردم است و برتری آن نسبت به دیگر نظامهای خوب در آن است که با افزایش شمار افرادی که حکومت میکنند، به همان نسبت به کاردانی و فضیلت حکومت نیز افزوده میگردد. ارسطو از آن جهت دمکراسی را گونهی انحرافی پولیتی مینامید، زیرا در یونان باستان، بارها نظامهای مردمسالار به انحراف کشیده شده و به یاری اجامر و اوباش، به نظامهای زورگو و ستمگر انجامیده بودند.
از این رو، پولیبیوس (Polybios) تاریخنویس یونانی سدهی دوم پیش از میلاد، بعدها بخشبندی ارسطویی نظامهای حکومتی را بدینگونه تدقیق ساخت که «دمکراسی» را به عنوان حکومت خوب اکثریت مردم در جایگاه درست خود نشاند و گونهی انحرافی آن را در قالب مفهومی حکومت اجامر و اوباش (Ochlokratie) ریخت. به باور پولیبیوس، حکومت مردم یا دمکراسی، در مرحلهی تباهی و فروپاشی خود، در سراشیب حکومت اجامر و اوباش (اوکلوکراسی) میغلتد.
برپایهی بخشبندی یادشده از ارسطو، باید گفت که وی به ترتیب حکومتهای «جمهوری یا پولیتی»، «آریستوکراسی» و «پادشاهی» را حکومتهای خوب و گونههای انحرافی آنها یعنی «مردمسالاری»، «الیگارشی» و «جباریت» را حکومتهای بد میداند. از آنجا که ارسطو حکومتهای غیرفردی بد را به حکومتهای فردی بد ترجیح میدهد، نتیجه میگیرد که جباریت یا حکومت ستمکار بدترین نوع حکومت است. حال ببینیم که این بدترین حکومت برای ارسطو، از کدام ویژگیهای ساختاری برخوردار است؟
مفهوم و خاستگاه جباریت
برجستهترین ویژگی حکومت ستمکار در یونان باستان این است که جبار یا ستمگر در آن، از گذرگاه قهر و خشونت به قدرت رسیده، با قهر و خشونت حکمرانی میکند و ناگزیر بیشتر با قهر و خشونت برکنار میگردد. جباریت نتیجهی بحرانی ژرف در دولتشهر یونانی (پولیس) است. یکی از دولتمردان با عوامفریبی، وعده و وعید و کمکهای خیریه در میان مردم، برای خود پایگاهی میسازد و سرانجام با کنار زدن رقیبان و نجیبزادگان، حکومت را یکتنه به دست میگیرد. روند دستیابی به قدرت و حفظ آن، با سنگدلی و خونریزی زیادی همراه است. در این راستا همهی هنجارهای دولتشهر زیرپا گذاشته میشود و خودسری تام جای قانون را میگیرد. سرانجام هجومی از بیرون یا انقلابی از درون، به حکومت جبار پایان میدهد.
در نظریهی دولت ارسطو نیز، حکومت جبار، حکومت زورگویانهی فردی است. این حکومتی پادشاهی است که به انحراف کشیده شده و ستمگری که جز منافع خود به فکر هیچ چیز نیست، بر فراز آن قرار گرفته است. بر این پایه، این بدترین نظام حکومتی است، حتا بدتر از «الیگارشی» و «مردمسالاری» که گونههای انحرافی حکومت کاردانان و جمهوری هستند. حکومت ستمکار، از آنجا در کانون واکاوی ارسطو قرار میگیرد که نمونهای کامل از هرج و مرج در دولتشهر است.[۲]
از دیدگاه ارسطو، ستمگر کسی است که از میان تودهی مردم برمیخیزد و از سوی آنان علیه توانگران میشورد و میبایست مردم را از بیعدالتی در امان نگاهدارد. ولی همهی ستمگران همواره عوامفریبانی بودهاند که مردم به آنان اعتماد کردهاند، زیرا علیه توانگران توطئه میکردند.[۳]
ارسطو حکومت ستمکار را از دیگر گونههای پدیداری آن، یعنی جباریت یونانیان کهن و جباریت اقوام بربر که گونههایی از پادشاهی هستند، تفکیک میکند. به باور وی، حکومتهای پادشاهی اقوام بربر، به دلیل قدرت و اختیاراتی که پادشاه در آنها دارد، با حکومتهای جبار همانند هستند. زیرا اقوام بربر که بیشتر آسیایی هستند تا اروپایی، خوی بردگی و چاکرمنشی بیشتری دارند تا یونانیان. از این رو مخالف حاکمیت استبداد نیستند. ارسطو بر پایهی چنین استدلالی این پادشاهیها را حکومتهای ستمکار میشمرد. ولی به باور وی، از آنجا که این نظامها موروثی و قانونیاند، از استواری برخوردارند. به همین دلیل پاسداری از پادشاه در این حکومتها توسط نیروهای مسلح مردم انجام میگیرد، در حالی که از جبار بیگانگان محافظت میکنند. زیرا پادشاهان مطابق قانون و ارادهی زیردستان حکومت میکنند، ولی جباران مخالف ارادهی مردم. در نتیجه پادشاهان به دست مردم حفظ میشوند و جباران از دست مردم.[۴]
روشهای حفظ جباریت
ارسطو در بخش دیگری از ژرفکاویهای خود، به شیوههایی میپردازد که نظامهای جبار با کاربرد آنها خود را پابرجا نگاهمیدارند. این شیوهها دوگونه و با هم متناقضاند. در اینجا بخشهای اصلی مربوط به این دو شیوه را یکسره از کتاب «سیاست» نقل میکنیم:
«شیوهی نخست از آن «پریاندروس کورنتی» است که از سوی بیشتر حکومتهای جبار به کار برده میشود و از شیوهی حکومت ایرانیان برداشت شده است. در این شیوه، حکومت جبار تلاش میکند از برآمد مردان برجسته جلوگیری و آگاهان را نابود کند. گردهماییها و باشگاهها و تلاش برای آموزش تحمل نمیشود، از هر چه باعث آگاهی و اعتماد مردم شود، جلوگیری به عمل میآید، از انجمنها و همایشها جلوگیری میشود تا مردم با هم آشنا نشوند، زیرا آشنایی به اعتماد متقابل میانجامد.
جبار از دیگر سو تلاش میکند که مردم همواره بر گرد او بگردند تا چیزی از دیدهاش پنهان نماند و مردم به رفتار دائمی بردهوار و چاکرمنشانه خوگیرند. این شیوه نزد ایرانیان رایج است، زیرا تاثیر آن در همهجا یکسان است. جبار همچنین تلاش میکند که چیزی از او پوشیده نماند. بدین منظور خبرچینان را به کار میگیرد، مانند نمونهی زنان سخنچین «پوتاگوگیدها» که در خدمت جبار سیراکوس بودند و نیز «تیزگوشانی» که در خدمت جبار هیرو بودند. این سخنچینان به همهی گردهماییها و انجمنها گسیل میشدند تا شهروندان از ترس آزادانه سخن نگویند.
یکی دیگر از روشهای حکومت جبار، ایجاد چنددستگی و دشمنی میان مردم است. به گونهای که دوست در برابر دوست و مردم در برابر نجیبزادگان و توانگران قرار گیرند، دیگر اینکه زیردستان تهیدست شوند تا نتوانند سربازانی را برای مبارزه علیه جبار به خدمت گیرند و تامین معاش روزانه فرصتی برای آنان باقی نگذارد. برای نمونه ساختن اهرام مصر، مجسمههای یادبود «کیپسلید»، المپ توسط «پیسیسترادیدن» و بناهای «پولیکراتس» در ساموس، همه در خدمت سرگرم ساختن و تهیدست کردن زیردستان انجام گرفته است. بدین منظور مالیاتهای سنگینی از مردم میستانند. برای نمونه دیونیزوس جبار، ساکنان سیراکوس را واداشت که پنج سال همهی دارایی خود را به عنوان مالیات بپردازند.
جبار همچنین جنگافروزی میکند تا مردم آسایش نیابند و همواره به رهبر نیاز داشته باشند. در حالی که نظام پادشاهی از سوی دوستان پادشاه محافظت میشود، روش جبار درست این است که بیشترین بیاعتمادی را نسبت به یاران خود داشته باشد، زیرا میداند در جایی که همه میخواهند او را سرنگون سازند، نزدیکان جبار بیش از همه توان این کار را دارند.
حکومتهای ستمکار، هوادار چاپلوسی و فرومایگی هستند، زیرا هیچ آزادهای نیست که زبان به ستایش جبار بگشاید. مردان آزادمنش هرگز چاپلوسی نمیکنند، حتا اگر فرمانروایان خود را دوست بدارند. یکی از نشانههای ستمگر آن است که از آزادمردان بیزار است، زیرا آزادمنشی را تنها برازندهی خود میداند و هر کس با منزلت و غرور در برابر او ظاهر شود، اعتبار جبار را به خطر میاندازد و قدرت او را تهدید میکند.
از این رو جبار همواره از مردان آزاده و گرانمایه نفرت دارد و در میهمانیها و گفتوگوهای روزانه صحبت با بیگانگان را به شهروندان ترجیح میدهد، زیرا شهروندان را دشمن خود میداند».
ارسطو در جمعبندی روشهای حفظ حکومت ستمگر به شیوهی نخست، یادآور میشود که جباران بیش از سه هدف ندارند: «نخست اینکه مردم را با روحیهی ترس و بزدلی بارآورند، زیرا آدم بزدل، دلیری طغیان ندارد. دوم اینکه به بیاعتمادی در میان مردم دامن زنند، زیرا مردمی که به یکدیگر بیاعتمادند، نمیتوانند جبار را سرنگون سازند. از این رو حکومت خشونتمدار، با مردان قانونمدار مخالف است، زیرا آنان را برای خود خطرناک میبیند. این گونه مردان، اجازهی رفتار مستبدانه با خود را نمیدهند و با دیگران یکرنگ هستند. و سرانجام اینکه مردم در برابر اقدامات دولت ناتوان باشند، زیرا هیچکس دلیری دست زدن به اقدامی ناممکن چون واژگون ساختن حکومت جبار را ندارد، هنگامی که قدرت آن را نداشته باشد».
ارسطو یادآور میشود که روش دومی نیز برای حفظ حکومت ستمگر وجود دارد که مخالف روش نخست است. این روش را میتوان با بررسی چگونگی تباهی حکومتهای پادشاهی به دست آورد. همانگونه که حکومت پادشاهی هر چه بیشتر به سوی حکومت جبار برود، نابودیاش زودتر فرامیرسد، یکی ازابزارهای حفظ حکومت ستمکار نیز آن است که به حکومت پادشاهی تبدیل گردد. در این حال، حاکم قهار باید به دقت مراقب باشد که قدرت خود را نه تنها با ارادهی زیردستان، بلکه حتا در برابر ارادهی آنان به کرسی نشاند. زیرا اگر قدرت را واگذارد، از حکومت جبار نیز نشانی برجای نخواهد ماند.
با این همه، ارسطو تاکید میکند که: «جباریت از ناپایدارترین گونههای حکومت است و پردوامترین حکومت جبار اورثاگوراس و فرزندان او، صدسال بر سریر قدرت نشستند. علت پایداری حکومت آنان این بود که در رفتار خود با مردم میانهروی را از دست نمیدادند و قوانین را زیرپا نمیگذاشتند. جباران دیگری نیز که حکومتهایی پردوام داشتند، برای پاسداری از مصالح خود، در ناخشنود ساختن مردم نمیکوشیدند».[۵]
اندیشهای فراتر از زمانهی ارسطو
بخشهای یادشده که به توضیح ویژگیهای حکومت جبار اختصاص دارند، نکاتی چند را آشکار میسازند. ارسطو نه تنها حکومتهای جبار پیشین را بررسیده، بلکه به حکومتهای جبار زمانهی خود مانند جباریت سیراکوس نیز پرداخته است. وی نه اقدامات جداگانهی جباران، بلکه با نگاهی کلی، پیامدهای روحی و روانی تاثیر جباریت بر جامعه را مورد توجه قرار داده است.
از دیدگاه ارسطو، سرکوب و نابودی آزادمردان و بزرگمنشان، یکی از ویژگیهای حکومت جبار است. جبار به گونهای هدفمند چنین مردانی را سرکوب میکند، زیرا اجازه نمیدهند ستمگران با آنان هرگونه که میخواهند رفتار کنند. افزون بر آن، آزادمردان از غرور و اعتماد به نفس برخوردارند و به مردم اعتماد دارند.
جباران همچنین به اقدامات مشخصی علیه گسترهی عمومی دست میزنند. یکی از آنها کوتاهی در آموزش و پرورش شهروندان است که برای ارسطو از جایگاه ویژهای برخوردار است. کاستی در امر آموزش و پرورش، انسانهایی بارمیآورد که به گفتهی ارسطو از انسانیت تهی هستند. بستن باشگاهها و انجمنها و تعطیلکردن فعالیتهای فرهنگی هم در همین راستا انجام میگیرد.
از دیدگاه ارسطو، شهروند حکومت جبار، فاقد منش یک شهروند واقعی است. ارسطو چنین آدمی را از مقام شهروندی عزل میکند و به «زیردست» و «فرمانبر» فرومیکاهد. این نکته هنگامی آشکارتر میگردد که تعریف ارسطو از بزرگمنشی را در کتاب «اخلاق نیکوماخسی» در نظر گیریم، در جایی که او انسان بزرگمنش را سنخی از انسان در نظر میگیرد که «ویژگی برجستهی او سمتگیری بیباکانه به سوی حقیقت است و آن را بیقیدوشرط بیان میکند»، «انسان مستقلی که امور خرد و کماهمیت او را تحت تاثیر قرار نمیدهند»، «انسانی که نفرت و دلبستگی خود را آشکارا نشان میدهد، زیرا پنهانکردن هر دو آنها نشانگر ترس و آشکارکنندهی ناتوانی است».[۶]
یکی دیگر از اهداف اقدامات جبار، تهیدست کردن مردم و سرگرم ساختن آنان با کارهای روزمره است. در حالی که جبار با خلع مالکیت ازتوانگران، برای خود همهگونه امکانات مادی فراهم میسازد، مردم حتا توانایی مالی تهیهی سازوبرگ نظامی برای قیام در برابر جبار و واژگونی او را از دست میدهند.
یکی دیگر از ویژگیهای جباران، خصلت جنگطلبی و آتشافروزی آنان است. برای ارسطو، جنگ گاهی ناگزیر و ابزاری برای حفظ آزادی است، ولی جباران از آن برای انحراف افکار عمومی از حل مشکلات داخلی استفاده میکنند. به دیگر سخن، جنگ جباران، در خدمت مدیریت بحرانهای داخلی است. جباران دائما تبلیغ و وانمود میکنند که در معرض تهدید بیرونی قرار دارند و موجودیت کشور از سوی بیگانگان در خطر است.
ارسطو همچنین تاکید میکند که بایستهی فعالیت سیاسی و نیز اندیشهورزی، آسایش شهروندان است. ولی جبار با ایجاد جنگ و تنش، چنین زمینهای را نابود و نه تنها عمل سیاسی، بلکه فلسفه را ناممکن میسازد. بر این پایه، جبار نه تنها دشمن طبیعی شهروند خوب، بلکه بویژه دشمن فیلسوفان است. جبار با نابودی آزادیهای شهروندی، به مقابله با «طبیعت انسانی» برمیخیزد که هدف آن ایجاد جامعهای پسندیده برای همزیستی میان انسانهاست. از دیدگاه ارسطو، جبار تجسم نابخردی و انسانستیزی است و هرگونه انسانیت واقعی را به خاک میسپارد. برای همین با فیلسوفان و فرزانگان به دشمنی برمیخیزد. دولتشهر جبار برای ارسطو، لزوما دولتشهری نافلسفی است، زیرا فیلسوفان و فرزانگان به عنوان نماد آگاهیبخش مردم در آن جایی ندارند. بر این پایه میتوان گفت که ارسطو جباریت را نظامی از نظر فکری نیز بسته و توتالیتر میداند، نظامی که فعالیت شهروندی و از گذر آن نظریهی سیاسی و فلسفی را ناممکن میسازد. دولتشهر جبار ، جامعهای است بیروح که دشمنی با فیلسوفان، سرشت ویژهی آن را میسازد.
بدینسان، ارسطو جباریت را چونان نظامی تامگرا به اندیشه درمیآورد که نه تنها با جامعهی سیاسی، بلکه با اندیشهی فلسفی، هویت فرهنگی و پیوندهای اجتماعی نیز به گونهای هدفمند میستیزد و حتا محدودهی خانواده را نیز در امان نمیگذارد. فشار و زورگویی به افکار عمومی و نهادهای آن، باید شهروند را به دورنگی و فرومایگی خو دهند. چنین موجودی خود را نمیشناسد و نسبت به تواناییهای خود ناآگاه است، در تردید همیشگی است، به آنچه میخواهد عمل نمیکند، از خود گریزان است و احساس دوستی در او میپژمرد. او دچار روانپریشی است و از روی بزدلی به زبونی تن میدهد.
از دیدگاه ارسطو، نظام ستمکار تهی از حقانیت است. اگر چه جبار برای حفظ حاکمیت خود به هر ابزاری چنگ میزند، ولی همزمان خود را از حقانیت و مشروعیت دورتر میسازد. شاید جبار بتواند با ابزار ناپسندیده چندروزی به عمر حکومت خود بیفزاید، ولی از دیدگاه زندگی نیک، وضع او بهتر از فرمانبرانش نیست. جبار مردی است بیگانه با نیکبختی.
آشکار است که شاخصهای ارسطویی حکومت جبار، با ویژگیهای نظامهای تامگرای مدرن، نزدیکیهای پرشماری دارند. به باور «آلفرد هویس» تاریخدان و پژوهشگر آلمانی، شگفتآور است که ارسطو در بررسی جباریت، از پیششرطهای زمانهی خود بسی فراترمیاندیشد و بدون تکیه بر نمونههای تجربی موجود، سنخ نابی از اعمال قدرت نظام جبار را میسنجد که از دیدگاه سیاسی، رگههای انکارناپذیری از تامگرایی (توتالیتاریسم) مدرن در آن به چشم میخورد. هویس میافزاید: «از آنجا که ارسطو بیش از آن میدانسته که میتوانسته اساسا به گونهای تجربی بداند، نظریهی او بسیار فراتر از یک عکسبرداری محض از پراتیک سنتی تاریخی است». [۷]
جمعبست
جباریت در کتاب «سیاست» ارسطو و در نظریهی دولت و سنخشناسی او از نظامهای حکومتی، از چند ویژگی اصلی برخوردار است: جباریت، حکومت مستبدانهای است که هدف آن پاسداری از منافع و مصالح ستمگری است که با مردمفریبی در راس دولتشهر قرار گرفته است. جباریت، گونهای از حکومت منحط و منحرف فردی و بر این پایه بدترین گونهی حکومت است. جباریت، بر پایهی سرشت خود با گونهی تباهشدهی الیگارشی و مردمسالاری همانند است، ولی از آنجا که حکومتی فردی است، همهی پلیدیها را یکجا در خود گردآورده است. جباریت، با سرشت دولتشهر در تضاد است.
نگاهی به ویژگیهای رژیم تامگرا
[1] Aristoteles: Philosophische Schriften, Band 4, Politik, (1279a), Felix Meiner Verlag, Hamburg 1995.
[2] Aristoteles: Politik, (1289b).
[3] Aristoteles: Politik, (1310b).
[4] Aristoteles: Politik, (1284b).
[5] Aristoteles: Politik, (1213a) – (1315b).
[6] Aristoteles: Philosophische Schriften, Band 3, Nikomachische Ethik, (1123a)-(1125a).
[7] Alfred Heuss: Aristoteles als Theoretiker des Totalitarismus, in: Antike und Abendland XVII, 1971, S. 39.