iran-emrooz.net | Mon, 09.06.2008, 19:16
خداوند نویسنده نیست
بهمن نیرومند / برگردان: علیمحمد طباطبایی
|
عبدالکریم سروش اندیشمند دینی ایرانی با نظریهی خود مبنی بر این که قرآن انعکاسی از خودآگاهی تاریخی و نارسایی انسانی نویسندهاش محمد است باعث رنجش و تحریک بنیادهای محافظه کاران در حکومت دینی شده است.
مطابق با نظریهی اندیشمند دینی ایرانی عبدالکریم سروش نه خداوند که محمدِ پیامبر نویسنده قرآن است. سروش از جمله اندیشمندان اصلاح طلب است که قرآن را نه به عنوان کلام ناب خداوندی بلکه پیامی که با وساطت پیامبر ابلاغ شده است میداند. این تعبیر البته میتواند بسیاری از مسائل موجود در اسلام امروزه را حل کند، اما در محافل محافظه کار شدیداً ناخوشایند است.
البته نظریه عبدالکریم سروش تازه نیست. در طی تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام پیوسته جریانات متعدد و معدود عالمان الهیات وجود داشته که [نگارش] کتاب مقدس مسلمانان را به پیامبر نسبت دادهاند. در زمان ما نیز نمایندگان صاحب نام اسلام اصلاح گرا وجود دارد که با این برداشت که قرآن به طور مستقیم از خداوند نازل شده است موافق نیستند. آنچه دراین جا جدید است این که اکنون پیامدهای گستردهای که ازاین نظریه ناشی میشود پیوسته با وضوح بیشتری به نام برده میشود و سروش دقیقاً همان را انجام میدهد.
سروش با قاطعیت با برداشت مرسوم مبنی بر این که محمدِ پیامبر فرستاده [خداوند] است، مخالف است، قرائتی که مطابق با آن محمد وحی خداوندی را دریافت کرده و آن را با همان محتوا و همان واژهها بشارت داده است. این نگرش خصوصیات فردی پیامبر را تا حد یک ابزار بدون اراده خداوند پائین میآورد. در دیدگاه سروش این محمد است که قرآن را نوشته. همانگونه که یک شاعر با ویژگیهای فردی، زبان و سبک نگارش مخصوص به خودش یک الهام هنرمندانه را شکل بخشیده و آن را به قالب کلمات و به عنوان یک شعر در میآورد، محمد نیز وحی خداوندی را گرفته، آن را عمل آورده و با واژههای خودش [به مردم] اعلام کرده است. البته در این دیدگاه تفاوت بزرگی میان یک شاعر و پیامبر و به همین ترتیب میان الهام هنرمندانه و وحی الهی وجود دارد. سروش میگوید که محمد برگزیدهای است که خداوند او را برای ابلاغ پیامش انتخاب کرده، اما در هر حال چون او یک انسان است، تابع تمامی محدودیتهایی است که زمان و مکانی که درآن زندگی کرده و روزگار میگذرانیده بر او تحمیل کرده است.
ماموریت محمد این بود که الهامی که فراتر از ادراک و قدرت استنباط آدمی قرار داشت را به انسانها برساند. در واقع او میبایست آنچه برای ما غیر قابل ادارک بود را درک پذیر و آنچه نامتناهی و غیر قابل فهم بود را فهم پذیر سازد. او البته این ماموریت را به ناچار فقط میتوانست از طریق زبانش، ادراکش و تواناییهای انسانیاش که مشروط به تاریخاند و با محدودیتها و نارساییهای بشری به طوراجتناب ناپذیری همراه هستند به انجام رساند. به عقیده سروش چنین واقعیت گریز ناپذیری در واقع توضحی است برای اشتباهات و تناقضات موجود در قرآن. به این ترتیب میتوان از خود قرآن با دقتی کمتر یا بیشتر سطح معلومات پیامبر، میزان دانش او و شناختش از جهان را و شاید حتی وضعیت روحی او را معین نمود.
به طور کل تا همین امروز نظر مسلمانان به این گونه بوده است که قرآن نتیجه مستقیم وحی الهی است. به این ترتیب نتیجه میشود که قرآن هیچ گونه اشتباه یا تناقضی در برندارد و برای ابدیت معین شده است. زیرا خداوند بی نقص است و کلام او به زمان و مکان مقید نیست. تناقضات و اشتباهاتی که در متن به روشنی قابل اثبات باشد از نظر سنت گرایان اموری ظاهریاند ـ ظاهری زیرا فهم و توان ادارک ما برای درک ذات حقیقی آنها کفایت نمیکند. به این ترتیب انسانها در هر عصری فقط در وضعیتی قرار دارند که بخشی از قرآن را بفهمند و بنابراین اعتبار ابدی قرآن برای همیشه محفوظ است.
در مقابل سروش بر این نظر است که آنچه در قرآن بیان شده، تا آنجا که به اصول اعتقادات مربوط است بدون هرگونه اشتباه بوده و برای ابدیت معتبر است: برای مثال آنچه در قرآن در بارهی ویژگیهای خداوند آمده، یا در مورد زندگی پس از مرگ و قواعد نیایش. این بخشهای قرآن دقیقاً همان کلام خداوند است. اشتباه و تناقض را میتوان در اظهارنظرها، دستورات و مقرراتی پیدا نمود که به رویدادهای تاریخی، دینهای دیگر یا آنچه بخصوص به زندگی این جهان و جامعه بشری در مسائل روزمره مربوط است میپردازد. دقیقاً همین قطعهها هستند که بیانی از فرهنگ و سطح پیشرفت روحی آن زمان هستند که اکنون مدتها است از اعتبار افتاده است و لازم است با شناخت و دانش جدید جایگرین شود.
چنانچه از این نظریه سروش متابعت شود تمامی قانون گذاری اسلامی یا شریعت، از تبعیض زنان گرفته تا قوانین مجازات اسلامی باید از نو مورد بررسی قرار گرفته و با دنیای نو تطبیق داده شود. یک چنین مطابقت دادن وحی با تاریخ و مقدس زدایی کردن قرآن میتواند بزرگترین موانع را که راه اصلاحات را دراسلام بسته است از میان بردارد و آنهم بدون این که هسته مرکزی و جوهر معنوی و متافیزیکی ایمان دینی خدشه دارد شود.
با این وجود سروش به حق به این نتیجه میرسد که در قرائت او ازاسلام اگر چه بعضی از اصلاح گرایان دینی ـ و چه بسا در میان سنیها ـ سهیم هستند، اما محافظه کاران اصلی و در درجه اول شیعیان حاکم در ایران شدیداً در برابر او خواهند ایستاد: « قدرت آنها بر یک برداشت محافظه کارانه از اسلام استوار است. بنابراین آنها از آن بیم دارند که با مباحثاتی ازاین دست در باره نقش پیامبر همه چیز را از دست بدهند ».
در واقع جدیدترین سخنان سروش در ایران به شدت مورد حمله قرار گرفته است. حتی بعضی او را مورد این اتهام قرار میدهند که از اعتقادات [ اسلامی ] خود دست کشیده و به دشمنان اسلام در غرب پیوسته است. زیرا او نه فقط وحی را انکار میکند که حتی به پیامبر اسلام نارسایی دانش و پیشرفت فرهنگی ناکافی را نسبت میدهد. به این ترتیب او نه فقط مبنای اعتقادات بلکه پایه و اساس حکومت اسلامی را به زیر سوال میبرد.
آیت الله جعفر سبحانی یکی از روحانیون محافظه کار در میان بقیهی آنها با جدیت بیشتری به نظریه جدید سروش پرداخته است. او ابتدا به قسمتهای زیادی از قرآن اشاره میکند که در آنها به روشنی تاکید میشود که قرآن کلام خداوند است و محمد رسانندهی وحی الهی. البته محمد صرفاً نقش یک پیام آور ساده را بازی نکرده است. او قبل از آن که بتواند وحی رادریافت کند میبایست « به مرحلهای از معنویات برسد » که به کمک آنها بتواند « صداهای فرشته را شنیده و تصویراو را ببیند ». او میبایست به آن نیروی معنوی دست مییافت تا از طرفی بتواند در جهان مادی حضورداشته باشد و همزمان بدون هرگونه هراس « به عالم ملکوت وارد شده و پیام خداوند رادریافت کند ».
افزون بر آن سبحانی از این جهت سروش را مورد انتقاد قرار میدهد که به گفته او در استدلالهای وی تناقضاتی وجود دارد. از یک طرف سروش میپذیرد که محمد دروضعیتی قرار داشت که وحی الهی را به همان نحوی که خداوند بیان کرده و تا آنجا که به زندگی پس از مرگ یا ویژگیهای خداوند مربوط است به طور مستقیم به انسانها منتقل کند. لیکن چگونه در عین حال میتوان ادعا نمود که از طرف دیگر پیامبر بر اساس سطح معلومات خود که مقید و مشروط به دورهای بود که در آن زندگی میکرد در قسمتهایی از کلام خداوند که به زندگی این جهانی مربوط است دچار اشتباه و تناقض شده باشد؟
روحانیون و متکلمان بسیاری مانند خود سبحانی موضعی در برابر نظریه سروش اتخاذ کردهاند به طریقی که در این میان یک جبههی واقعی در مقابل این اندیشمند دینی که درحال حاضر خارج از ایران زندگی میکند بوجود آمده است. همگی به او یادآوری میکنند که با آتش بازی میکند. لیکن موج مباحثاتی که نه فقط در ایران که در بسیاری از کشورهای اسلامی به جریان افتاده است دیگر قابل توقف نیست.
------------
بهمن نیرومند متولد ۱۹۳۶ در تهران است. وی به عنوان نویسنده و روزنامهنگار در برلین زندگی میکند. جدیدترین کتاب وی در سال ۲۰۰۷ در Booklet Verlag و با عنوان « جنگ جهانی اعلام نشده: نقش آفرینان و منافع در خاورمیانه» منتشر شده است.
http://www.taz.de/1/debatte/theorie/artikel/1/gott-ist-kein-autor/?src=SE&cHash=edb4318c21
نظر کاربران:
مشکل آفرینی فکر سروش بسیار واضح و آشکار است. محافظه کاران و قشری مذهبان با همان افترا ها و دروغ ها و پیرایه ها که به اسلام بسته اند (مثل طرح مسئله معصومیت و غیبت امام زمان و ولایت فقیه که در اصل اسلام وجود ندارد) اینک بر تخت سروری و ولایت نشسته اند و لذا دلیل نمی بینند که با فکر سروش خودشان را از آن بالا بالاها سرنگون سازند. اما برای کسانی (از مسلمانان) که بخواهند فکر سروش را بپذیرد راهی نیست جز اینکه فرقه ی دیگری را بوجود آورند . شاید هم دین جدیدی (مثل بهاییت که ابتدا از شیعه جدا شد و بعدها دین مستقلی – جدا از اسلام- گشت).
مشکل نظریه سروش به دلیل نفی اصل "نبوت" (=پیامبری) بالکل از چهارچوب اصول اعتقادی اسلامی خارج است. اگر نظریه اقای سروش را بپذیریم آنگاه تمامی شالوده دیانت اسلام از هم پاشیده می شود. جامعه ما در این شرایط کنونی تحمل شکل گرفتن یک فکر جدید و فرقهء دیگری را ندارد. فرقه جدید (یا بقول آقای سروش پنجره ای جدید) می تواند کشور ما را دچار یک جنگ ناخواسته داخلی سازد. برای ما ایرانیان چاره ای نیست جز آنکه با قرائتی سالم از همان باورهای نخستین اسلامی (قبل از ظهور شیخ مفید و شیعه دوازده امامی که ملاهای کنونی آن را تفسیر می کنند) راهی را بیابیم که بتوانیم نیروهای مسلمان جامعه ایران را از طریق اصول اعتقادی خودشان به مبانی آزادی و حقوق برابر همه انسانها (که اسلام و قرآن هم آنها را تاکید کرده) سوق دهیم. و اینکه همه انسانها می باید قادر باشند تا اوضاع جامعه خویش را با مشورت و رایزنی با یکدیگر تغییر دهند (چنانکه آن نیز در قرآن آمده) . واقعیت دادن به این امور از همین قرآن و تفسیرات قابل دسترس (البته با انکار روجانیت و ریاکاری مذهبی که اتفاقا آن هم در قرآن آمده) امکان پذیر است. آقای سروش بعنوان یک روشنفکر و انسان معتقد اگر دغدغه آزادی خواهی و برابری حقوق همه انسانها را دارد باید به اینکار بپردازد نه اینکه در کنار اسلام عقیده متضاد و باطلی را مطرح سازد که می تواند خطرات جدی را برای جامعه ما فراهم آورد.
برای روشنفکرانی از قبیل اقای بهمن نیرومند نیز که بخواهند در این مباحث شرکت کنند ضرورت دارد که به زیر و بم مسائل اسلامی آگاهی داشته باشند. مخالفت و یا حتا موافقت ایشان با اینگونه از مسائل (در صورتی که آگاهی نداشته باشند) چاره ساز نیست و نمی تواند ما را از این مخمصه رهایی دهد.
شرح کامل این مطلب را من در مقاله " نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟" بیان کرده ام.
برای دیدن آن به سایت http://www.motarezeh.com مراجعه کنید
حسین میرمبینی