iran-emrooz.net | Thu, 05.06.2008, 9:28
خداوند رنج؟
پتر سینگر / برگردان: علیمحمد طباطبایی
|
آیا ما در جهانی زندگی میکنیم که توسط یک خدای قادر مطلق، آگاه بر همه چیز و خیر مطلق خلق شده است؟ مسیحیان این گونه میاندیشند. با این وجود ما هر روزه با دلایل قانع کنندهای روبر میشویم که چرا این ادعا باید مورد تردید قرار گیرد: در جهان ما میزان قابل توجهی از درد و رنج وجود دارد. اگر خداوند بر همه چیز آگاه است به خوبی از این همه درد و رنج نیز مطلع است. اگر او قادر مطلق است پس میتوانست جهانی خلق کند که درد و رنج کمتری در آن وجود داشته باشد و اگر او خیر مطلق و بیعیب و نقص است یقیناً این کار را انجام داده بود.
پاسخ مسیحیان به این تردیدها معمولاً این است که خداوند قریحه آزادی اراده را به ما ارزانی داشته و بنابراین مسئولیتی در اَعمال شیطانی بشر ندارد. لیکن این جواب نمیتواند درد و رنج کسانی را توضیح دهد که در سیلابها غرق میشوند، در حریق جنگلها که توسط رعد و برق ایجاد شده میسوزند و یا کسانی که در اثر گرسنگی و فقدان آب آشامیدنی در یک قطحی بزرگ جان میدهند.
مسیحیان گاهی سعی میکنند این رنجهای انسانی را با این سخن توضیح دهند که تمامی انسانها گناهکارند و از این رو مستحق سرنوشت بد خود میباشند، حتی اگر قسمت آنها از زندگی در این جهان بسیار وحشتناک باشد. لیکن نوزادان و کودکان نیز درست به مانند افراد بالغ احتمال دارد که درد و رنج بسیاری را متحمل شوند و بمیرند و به نظر غیر محتمل میآید که آنها هرگز مستحق رنج کشیدن و مردن باشند.
بازهم بعضی از مسیحیان میگویند که ما همگی وارث گناه نخستینی هستیم که حوا هنگامی مرتکب شده بود که بر خلاف دستور خداوند میوهی درخت دانایی را چید و خورد. اما این پاسخ سه برابر بدتر است زیرا به طور تلویحی اشاره میکند که دانش چیز بدی است، نافرمانی از اراده خداوند بزرگترین گناه است و کودکان این گناه را از اجداد خود به ارث میبرند و به حق به خاطر آن مجازات میشوند.
در روزگاران گذشته و هنگامی که گناه نخستین نسبت به امروز بسیار جدی تر گرفته میشد درد و رنج حیوانات برای اندیشه مسیحیت به یک معضل به ویژه بزرگ تبدیل شده بود. فیلسوف فرانسوی قرن ۱۷ رنه دکارت این مسئله را با راه چارهای اساسی مبنی بر این که حیوانات اصلاً درد نمیشکند مورد انکار قرار داد. او اظهار نظر کرده بود که حیوانات چیزی بیش از سازوکارهای ماهرانه نیستند و ما نباید فریادها و تقلاهای آنها را به عنوان نشانهای از درد واقعی تلقی کنیم، درست مانند هنگامی که ما زندگ ساعت را به عنوان نشانهای از این که ساعت دارای آگاهی است نمیدانیم. انسانهایی که با سگ و گربه زندگی میکنند تصور نمیرود که این راه چارهی دکارت را قانع کننده بدانند.
ماه گذشته من در دانشگاه بیولا که یک کالج مسیحی در جنوب کالیفرنیا است با یک شارح محافظه کار به نام Dinesh D'Souza در باره وجود خدا به مباحثه پرداختم. وی در ماههای اخیر خود را درگیر بحثهایی با خدانشناسان سرشناس نموده است. اما او نیز در یافتن پاسخ متقاعد کننده برای پرسشهایی که من در بالا آنها را مطرح کردم دچار زحمت زیاد گردید.
ابتدا او چنین نظر داد که چون انسانها برای همیشه در آسمان به زندگی خود ادامه خواهند داد پس گرفتار درد و رنج گردیدن در این جهان خاکی در مقایسه با شرایطی که ممکن بود ما فقط همین یک زندگی این جهانی را داشته باشیم آنچنان اهمیتی ندارد. اما این پاسخ او نیز توضیح قابل قبولی برای این پرسش که چرا یک خدای قادر مطلق و بی عیب و نقص چنین چیزی را در این جهان نسبت به بندگان خود روا میدارد ارائه نمیکند.
حتی اگر درد و رنج این جهانی از نظرگاه ابدیت نسبتاً بی اهمیت باشد، جهان ما بدون آن یا حد اقل بدون بیشتر آنها مکان بهتری میبود. (بعضی میگویند ما برای آن که قدر و ارزش شادمانی را بدانیم پس بد نیست که گاهی هم دچار درد و رنج گردیم. شایداین گونه باشد، اما در آن صورت دیگر نیاز به این همه درد و رنجی که گرفتارش میشویم نمیداشتیم).
سپس D'Souza استدلال نمود که چون خداوند زندگی را به ما ارزانی داشته، ما انسانها در وضعیتی نیستیم که از بی عیب و نقص نبودن احتمالی زندگی خود شکایت کنیم. او مثال کودکی را به کار برد که با یک دست ناقص به دنیا آمده است. به گفته او اگر زندگی خودش یک موهبت است، پس چنانچه در زندگی خود بسیار کمتر از آنچه مایل به داشتنش بودیم به دست آوریم، ظلمی هم با ما نشده است. در پاسخ او من اشاره کردم که ما مادرانی را که به هنگام بارداری با نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدر باعث نقص عضو در جنین خود میشوند محکوم میکنیم. اما چون آنها به کودکان خود حیات بخشیدهاند لابد مطابق با دیدگاه D'Souza آنها با مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل کار اشتباهی نکردهاند.
در نهایت D'Souza همچون بسیاری از مسیحیان دیگر که در تنگنا قرار میگیرند به این ادعا عقب نشست که ما نباید انتظار داشته باشیم از دلایل خداوند برای خلق جهانی که میشناسیم سردربیاوریم. این درست به مانند آن است که یک مورچه بخواهد به تصمیمات ما انسانها پی برد، حال هرچقدر هم که هوش ما درمقایسه با عقل بی نهایت خداوندی ناچیز و کوچک باشد. ( این همان پاسخی است که در شکلی شاعرانه تر در « کتاب ایوب » داده شده است). اما چنانچه ما انسانها در یک چنین شیوهای از توان اندیشیدن و ادراک خود کناره گیری کنیم، آنگاه میتوانیم به هر چیزی باور داشته باشیم.
علاوه بر آن ادعای آن که هوش انسان در مقایسه با هوش خداوند بسیارناچیز است دقیقاً همان نکتهای را مسلم میگیرد که در واقع موضوع اصلی بحث ما بوده است: یعنی این که یک خداوند قادرمطلق، آگاه برهمه چیز و بی عیب و نقص وجود دارد. شواهدی که در برابر چشمان ما قرار دارد اتفاقا این باور را معقول و موجه میسازد که جهان توسط چنین چیزی خلق نشده است. هرچند اگر باز هم بخواهیم بر خلقت الهی جهان اصرار داشته باشیم، مجبوریم بپذیریم که خداوندی که جهان را آفریده قادر مطلق و بی عیب و نقص نیست. چنین موجودی یا باید بدکار و یا آفریدگاری ناشی بوده باشد.
پتر سینگر استاد اخلاق زیستی در دانشگاه پرینستون است. از جمله کتابهای او « آزادی حیوانات » و « اخلاق کاربردی » است. جدیدترین کتاب وی « اصول اخلاقی آنچه میخوریم » میباشد.
The God of Suffering? By Peter Singer.
Project Syndicate org 2008.