iran-emrooz.net | Tue, 15.01.2008, 19:41
سخنرانی فردریش فون هایک در دانشگاه سیدنی
سراب عدالت اجتماعی
برگردان: فیروز قرشی
|
سخنرانی فردریش فون هایک در دانشگاه سیدنی
۶ اکتبر ۱۹۷۶
منتشر شده در
تحقیقات جدید در فلسفه، سیاست، اقتصاد و تاریخ ایدهها، ۱۹۷۸
برگردان: فیروز قرشی
۱
تلاش برای یافتن معنای آنچه که " عدالت اجتماعی" نام گرفته است، طی بیش از ده سال یکی از مشغلههای اصلی من بوده است. این تلاش با ناکامی روبرو شد؛ درستتر گفته باشم بدین نتیجه رسیدم که در جامعه انسانهای آزاد این عبارت از هر گونه معنائی تهی است. با وجود این، کاوش اینکه بچه دلیل این عبارت طی یک سده بر بحثها غالب بوده- و برخی گروههاهمهجا آنرا با موفقیت به کار گرفته اند تا آوردن بخش بزرگی از موهبتهای زندگی را بشارت دهند- شایسته توجه است. در اینجا بیش از هر چیزبدین پرسش خواهم پرداخت اما نخست بایستی موردی را که بطور مفصل در جلد دوم "قانون ، قانونگزاری و آزادی" توضیح دادهام، به اختصار بیاورم؛ بچه دلیل "عدالت اجتماعی" را صاف و ساده یک فرمول پوچ میدانم؟ فصلی تحت عنوان "عدالت اجتماعی" بیش از هر چیز ناظر بر اینست که که روشنفکران را متقاعد کند که به کار بردن "عدالت اجتماعی"- که آنان با اشتیاق به کار میبرند- به لحاظ عقلی نادرست است. طبیعتا کسانی بدان باور دارند؛ اما چون " عدالت اجتماعی" تنها عدالتی است که بدان فکر کردهاند، با آن حاصل فاجعه بار بدین نتیجهگیری میرسند که هر نوع عدالت فاقد مضمون است. بدین لحاظ درآن کتاب نشان دادهام که قواعد رفتار عادلانه فردی برای حفظ اجتماع صلح آمیز انسانهای آزاد بههمان میزان ضروری است که تلاش برای بر قرار کردن " عدالت اجتماعی" در تناقض با چنین جامعهای است.
اصطلاح "عدالت اجتماعی" امروزه بطور کلی همچون مترادفی برای آنچکه عدالت توزیعی خوانده میشد، بکار میرود. اصطلاح اخیر شاید تصویر بهتری را از آنچکه مراد است بدست میدهد اما در عینحال نشان میدهد که نمیتوان این اصطلاح را در مورد اقتصاد آزاد بکار بست : در جائی که چیزی قسمت نمی شود عدالت توزیعی نمی تواند وجود داشته باشد.عدالت تنها در خصوص رفتار انسانی معنی دارد؛ برای کسانی که در اقتصاد بازار بهمدیگر کالا و خدمات عرضه میکنند،هیچ قاعده رفتاری قابل تصورنیست که بهچنان توزیعی بینجامد که عادلانه یا ناعادلانه خواندن آن موجه باشد.
عبارت " عدالت اجتماعی" پوچ بودن کامل خود را در این وافعیت نشان میدهد که هیچ وحدت نظری بر سر اینکه الزامات چنین عدالتی در شرایط مشخص چیست ، وجود ندارد؛همچنین هیچ معیار شناخته شدهای وجود ندارد که با کمک آن بتوان حکم کرد، در جائیکه اختلاف نظر باشد، حق با چه کسی است؛ علاوه بر این هیچ طرح تقسیم قابل اجرا، موثر وپیشاپیش مورد توافقی،در جامعه انسانهای آزاد؛ بدین مفهوم که دانش وآگاهی خود را یرای رسیدن به اهدافی که خود معین کردهاند آزادانه بکار گیرند، وجود ندارد.
اگر چه بسیاری ازالگوی تقسیم موجود خرسندی ندارند به جستجوی فراوان نیازی نیست تا در یابیم که در میان آنان هیچکس ایده روشنی در مورد اینکه چه الگوئی عادلانه خواهد بود، ندارد. تنها چیزی که پیدا می کنیم ارزیابی شمی از موارد خاص است به مثابه ناعادلانه. هیچکس تاکنون هیچ قاعده عام عرضه نکرده است که بتوان با کمک آن آنچه را که در هر مورد خاص بر عدالت اجتماعی منطبق هست را تعین کرد - بجز "مزد یکسان برای کار یکسان". رقابت آزاد که فاکتورهائی همچون نیاز، استحقاق و از ایندست را که عدالت اجتماعی بر آن تاکید دارد را نا دیده میگیرد؛ و بر سر آنست که مزد یکسان را تحمیل کند.
۲
دلیل اینکه بسیاری همچنان با سماجت به عدالت اجتماعی باور دارند، حتی وقتی در مییابند که براستی نمیدانند که آن حاوی چیست، اینست که آنان بر این اعتقادند که باید چیزکی در آن نهفته باشد زیرا که همه کس بدان باور دارد. عموماُ اساس اینکه اعتقاد به چیزی همه گیر میشود بدون آنکه کسی درک روشن از مضمون آن بیابد در اینست که انسان از جامعه کهن، که مدت تداوم آن در قیاس با جامعه کنونی بسی بیشربوده است، مجموعهای ازغرایزئی را که عمیقا در جان وی نقش بستهاند را به ارث برده است که با جامعه کنونی ناسازگارند. در حقیقت کنده شدن انسان از جامعه بدوی بدآن طریق تحقق یافته است که کسان هر چه بیشتری درست بدان جهت به موفقیت دست یافتند که به اصولی که قوام جامعه کهن بر آن استوار بود پشت پا زدند.
نبایستی فراموش کرد ما قبل ۱۰ هزار سال اخیر که طی آن کشاورزی ، شهرها و جوامع بزرگ توسعه یافت، دورهای قرار دارد که حداقل صد بار بیشر از این دوره متاخر طول کشیده است و طی آن انسان در گروه های کوچک شکارکه بزحمت ۵۰ تائی عضو داشت، با وظایف و سلسله مراتب خدشه ناپذیر در قلمروئی که توسط دسته حفاظت میشد زنگی میکرد و خوراک جمع آوری شده بین دسته تقسیم میشد. نیازهای این نوع جامعه بسیار کهن بدوی به بسیاری از عواطف اخلاقی ما شکل داده استکه همچنان هدایتگر ماست و در دیگران میستائیمشان . گروهی بود که در آن، حد اقل برای تمام مردان، تلاش مشترک برای هدف مادی یگانه برهبری سرکرده گروه همانقدر که یک شرط حیاتی بود برای بقای گروه، بهمان اندازه تخصیص غنائم مختلف به اعضا مختلف به نسبت اهمیت آنها. بسیار محتمل است که شماری عواطف اخلاقی که آنزمان نقش گرفت نه تنها بلحاظ فرهنگی از طریق تقلید و آموزش بلکه همچون خصلتی مادرزاد و ژنئتیکی انتقال یافته باشد. اما هر آنچه بدین اعتبار طبیعئ است، الزاما برای بقا سودمند و مطلوب نیست. این دسته کوچک در شکل مقدماتی خود در حقیقت چیزی را در اختیار داشت که رشک بسیاری را بر میانگیزد- یک هدف مشترک یا زنجیرهای از اهداف مشترک، تخصیص غنائم بر پایه برداشت عمومی ازدرجه شایستگی فرد. چنین شالودهای برای حفظ همبستگی جامعه از طرف دیگر چار چوب توسعه امکانپذیر را ترسم و تحدید میکرد. اتفاقاتی که گروه میتوانست خود را با آن تطبیق دهد و امکاناتی که میتوانست از آنها بهره بگیرد، فقط شامل آنچیزی بود که اغضایش مستقیما بدان وقوف داشتند بدتر آنکه در موردی که تفاهم عمومی وجود نداشت، فرد نمیتوانست کار چندانی از پیش ببرد. باور به اینکه فرد در جوامع ابتدائی آزاد بود توهمی بیش نیست. برای موجود اجتماعی هیچ آزادی طبیعی وجود نداشت- آزادی فرآورده تمدن است. در گروه هیچ قلمرو برسمیت شناخته شدهای برای عمل مستقلانه فرد وجود نداشت. حتی سرکرده گروه می توانست تنها و تنها برای امورات متداول انتظار اطاعت، یاری و تفاهم داشته باشد. تا جائیکه همه برای برآوردن نیازهای درجهبندی شده التزام دارند، چیزی که سوسیالیتها در مورد آن خیالبافی میکنند ، فضائی برای تجربه آزاد ومستقل فرد نمیتواند وجود داشته باشد.
۳
پیشرفت بزرگی که شکوفائی تمدن و نهایتا جامعه باز را ممکن ساخت، این بود که بتدریج قواعد انتزاعی عمل جایگزین اهداف مشخص و اجباری گردید، چیزی که منجر شد به زایش بازیئی که در آن اقدام مبتنی بر علائم و نشانههای عمومی صورت میگیرد، آنچهکه به نظم خودجوش منجر شد روندی را امکانپذیر ساخت که در آن اطلاعاتی پراکنده موجود توانست به سمبلهائی بدل شد که در دسترس افراد بیشتری قرار گرفت، که قیمت بازار نام گرفت. اما این همچنین بدان معنی بود که تقسیم حاصل آمده بین افراد و گروهها، از این پس خرسندی غرایز کهن را برنمیتافت.
بارها پیشنهاد شده است که تئوریئی که کارکرد بازار را توضیح میدهد بایستی katalaktik نامیده شود از کلمه یونانی katalattein بمعنی مبادله. از وقتی که دریافتهام که این واژه در یونانی کهن علاوه بر مبادله همچنین "چیزی را عمومی کردن" و " از دشمنی به دوستی گذر کردن" نیز معنی میدهد، بدان دلبستگی یافتهام. بدین لحاظ پیشنهاد کردهام که ما بازی بازار را، که در آن مقدم بیگانهای که بما خدمت کند را گرامی میداریم، بازی katalatic بنامیم. در حقیقت روند بازار با تعریفی که از بازی در فرهنگ اکسفورد ارائه شده کاملا انطباق دارد: "مسابقهائ است که طبق قواعدی معین بازی میشود و نتیجه بر مبنای برتری، مهارت، قدرت یا شانس تعین میشود". از این زاویه بازی مهارت است و در عین حال بازی شانس. پیش از هر چیز بازی است، فایدهاش در این است که هر بازیکنی بیشترین سهمی را که مقدور ش است به صندوق مشترک میریزد که از آن هر کسی بخش نامعینی را سهم خواهد برد.
به احتمال زیاد بازی را آنانی شروع کردند که برای سرو سامان دادن به وضع خود تامین وتکلیف قبیله را ترک کردند و به بر آوردن نیاز کسانی که نمیشناختند، روی آوردند. وقتی که سوداگران عصر حجردر انگلیس سنگ چخماق بار قایق کردند و از کانال گذشتند تا آنرا با کهربا مبادله کنند، هدف آنان دیگر بر آوردن نیاز آشنایان نبود، بلکه بدست آوردن بیشترین سود ممکن. درست بدینجهت که آنها فقط سودای آن داشتند که چه کسی بیشترین بها را برای کالای آنها خواهد پرداخت، با کسانی بکلی بیگانه روبرو شدند ، در نتیجه سطح زندگی آنها بهبود بسیاریافت، بسیار بیشتراز آنچه که از طریق مبادله با آشنایان امکانپذیر بود.
۴
هنگامیکه بدین طریق علامت-قیمت جایگزین تقاضای اشخاص آشنا در سمت وسو دادن به کار و تلاش گردید، امکانات تازهئی دراستفاده از منابع بوجود آمد - اما این بنوبه خود برخورد اخلاقی کاملا نوئی را طلب میکرد. دگرگونیها در مراکز جدید تجارت و پیشه وری رخ داد، شهرهائی که درکناربنادر و تقاطع مسیرهای بازرگانی سر بر آوردند، جائی که درآن کسانی از سلطه نظام قبیله گریخته بودند و به تجارت اشتغال داشتند وبتدریج قواعد بازی katalatic را پی میرختند.
شرط اختصار ایجاب میکند که من مفاهیم شناخته شده را در جائیکه بطور کامل مناسب نیستند بکار گیرم. هنگامیکه از اخلاقیات در دسته های شکار، که بخش اغظم تاریخ بشریت تحت آن سپری شده است،گذرمیکنم به آنچه که شکوفائی جامعه باز را امکانپذیر ساخت، از روی یک دوره طولانی که بلحاظ زمان بین این دو قرار دارد میپرم ، دورهای که بسیار کوتاهتر است ازآنیست که در دستجات کوچک شکار سپری شده اما همچنان بسیار طولانیتر از دورهای است که درجامعه شهری تجاری سپری شده. این دوره بهر تقدیر مهم است زیرا که سرچشمه تدوین اخلاقیاتی که در آموزه ادیان بزرگ یکتاپرست ادغام گردید در این دوره قرار دارد. دورهای که در آن انسان در جامعه قبیلهای زندگی میکرد. از جهات بسیاری یک مرحله گذاراز نظم مشخص جامعه بدوی، جائیکه همه همدیگر میشناختند وبرای اهداف مشخص شده ومشترک کارمیکردند، و جامعه بازیا انضمامی، که در آنجا از اینطریق که هر کس خود را با قواعد انتزاعی بازی تطبیق میدهد، و درعینحال دانش خاص خودبرای تحقق اهداف شخصیاش بکارمیگیرد، نظم پدید میآید.
در حالیکه احساسات ما همچنان توسط غرایزی، که برای پیشرفت دستجات کوچک شکار مناسب بودند، کنترل میشود، سنت شفاهی سرشاراست ازوظایف در قبال "همسایه"- زن یا مردی که او نیز عضو قبیله بود- و همچنان تلقی ما از بیگانه کسی است که در اساس هیچ تعهد اخلاقی در قبال وی نداریم.
در جامعهای که در آن اهداف شخصی الزاما مختلف برمعلومات تخصصی بنا شده بود، جائیکه کار و تلاش بر مبادله آینده با طرف معامله بیگانه سمت وسو گرفته بود،قواعد عمومی رفتار عادلانه جایگزین شد با گسترش هر چه بیشتر هدف مشترک چون مبنائی برای نظم و صلح اجتماعی. تعامل بین افراد به بازی بدل شد، زیراچیزی که درآن از هر کس طلب میشد این بود که قواعد بازی مورد توجه قرار گیرد، نه بخاطردل ممشغولی برای نتیجه مشخص، بجز از بهبود معاش خود و خانواده خود. قواعدی که بتدریج توسعه یافت، زیرا که بازی را موثرتر میساخت، عمدتا قوانین در باب مالکیت و قرارداد بود. این قواعد تقسیم کار افزاینده را امکانپذیر گردانید، و نیز سازگار گردانیدن متقابل تلاشهای فردی که تقسیم کار طلب میکند.
۵
اینکه تا چه اندازه این تقسیم کار مهم است اغلب مورد غفلت قرار میگیرد، زیرا که بسیاری- تاحدودی بدلیل توضیح کلاسیک آدام اسمیت در اینمورد- آنرا بمثابه یک سیستم درونی، فکر شده و آگاهانه در نظر میگیرند که درآن افراد مختلف در حلقههای مختلف متوالی زنجیرهای طرح ریزی شده جهت تولید کالای معین ، فعالیت میکنند. در واقع همآهنگی و انتظام بازار- که در آن شرکتهای مختلف مستقلانه برای عرضه مواد خام ، ابزارکارويا کالاهای نیمه ساخته که جهت تولید مورد نیازند فعالیت میکنند -بطور قطعی بسیار مهمتر از همکاری سازمانیافته کارکنان متخصص است.
این تقسیم کار بین شرکتها، یا تخصصی شدن، چیزی که ثمره بازار رقابتی بدان وابسته است، و با آن امکان ظهور پیدا کرده است. قیمت بازار به تولید کننده میگوید که چهچیزی تولید کند وبدین منظور چه وسایلی بکار گیرد. بر مبنای علائمی که بازارمیفرستد او میتواند انتظار داشته باشد قیمت فروش، هزینهها را جبران خواهد کرد، بعلاوه امکانات را بیش از انچکه مورد نیاز است بدین مقصود مصرف نکند. خواست خود خواهانه وی برای کسب سود بیشترمحرک اوست برای عمل کردن، وبا تحقق آن برای وی امکانپذیر میگردد که، درست آنچه را که وی باید بانجام رساند برای اینکه اوضاغ و احوال بهنفع عضوی از جامعه که بدلخواه انتخاب کنیم، تا حد امکان بهبود یابد- اما تنها اگر قیمتها توسط بازار تعیین گردد و نه با جبر دولت. تنها قیمتهائی که در بازار آزاد تغیین میشود متضمن برابری عرضه و تقاضا است. نه تنها این بلکه- قیمتهائی تغیین شده در بازار آزاد متضمن اینستکه از اطلاعاتی که در سطح جامعه پراکنده است استفاده شود.
بازی بازار برای جوامعی که در آن شرکت کردند توسعه و رفاه را به ارمغان آورد، زیرا که شانس همه را افزایش داد. و این امکان یافت زیرا که پاداش هر کس مبتنی بود بر کار انجام داده وی بر پایه دادههای عینی و نه نظر شخص ثالث در مورد اینکه هر کس چه سهمی میبایستی داشته باشد. اما این همچنین بدان معنی است که اگرچه زرنگی و کوشائی میتواند آشکارا شانس فرد را افزایش دهد، اما نمیتواند درآمد معینی را تضمین کند؛ بعلاوه این روند بیطرفانه که از تمامی اطلاعات پراکنده استفاده میکند قیمتها را به همه مخابره میکند، همچون علامتی که بهر کس آنچه را که بایستی انجام دهد پیغام میدهد، اما بیآنکه نیازها یا سزاواریها را به حساب آورد. با این همه کارکرد انتظام بخش و بازده افزاینده قیمتها – بهویژه در مورد نرخ خدمات- بدین مربوط است که قیمتها شخص را مطلع میسازند که در کجای پیکره تولید با بالاترین بازده جای خود را میتواند اشغال کند، جایئکه در آن همیاری خود را به کل تولید به بالاترین میزان افزایش میدهد. بنابر این اگر ما آن قاعده پاداش راعادلانه بنامیم که به بیشترین میزان ممکن شانس را برای یک عضوبطور دلبخواه انتخاب شده جامعه افزایش دهد، در اینصورت بایستی آن پاداشی را که بازار آزاد تعیین میکند را عادلانه بدانیم.
۶
اما آنچه کهبستر سازمانیافتن جامعهای شد که نوع بشر زمان بسیار طولانی تریرا در آن سپری کرد، که بدین دلیل سلطهاشان را به احساساتی که ما را در کنترل خود دارند را همچنان حفظ کردهاند، بطور اجتنابناپذری با مزد نسبی تفاوت داشت. این مساله اهمیت بازهم بیشتری یافت، آنگاه که باور بر اینکه قیمتها از شرایط ناشناخته نشئات گرفتهاند کنار گذاشته شد، وقتی که دولتها متقاعد شدند که میتوانند با پیآمدهای مثبتی درمورد قیمتها تصمیم بگیرند. وقتی که دولتهای گوناگون شروع کردند در علائم قیمت بازار تقلب کنند، که برای قضاوت صحت آن هیچ امکانی در اختیار نداشتند( زیرا که امکان وقوف دولتها برمجموع همه اطلاعاتی که در قیمت تبلوریافتهاست همانقدر ناچیز است که اطلاع هر کس دیگر)، برای دادن مزایا به گروههائی خود را سزاوار آن میدانستند، امورات بنحو اجتناب ناپذیری رو بخرابی گذاشت. نه تنها استفاده موثر منابع بلکه همچنین امکان خرید و فروش برمبنای انتظارات، اینکه تقاضا جوابگوی عرضه باشد، کاهش یافت.
درک کردن آن مشگل است اما من هیچ شک ندارم که موقعیکه پاداش ما بطور غیر مستقیم به عواملی که برای ما ناشناخته است ربط پیدا میکند از اطلاعات مناسب بیشترین بهره را میگیریم. بدین جهت است که مکانیسم بازخورد، آنچنان که در سیبرنیتیک جدید گفته میشود، بر این مبنا است که نظم خودجوش تصحیح میشود.این آنچیزی است که آدام اسمیت دید و بمثابه اثر"دست نامرئی" توصیفاش کرد- چیزی که بد گویان نادان طی دویست سال تخطئهاش کردند.
درست بدلیل اینکه بازی katalatic کاری باین موضعگیری اشخاص ندارد که چه کسی به چه چیزی حق دارد، وپاداش بر مبنای بازی موفق تحت قواعد یکسان است، که تخصیص امکانات درآن بسیار موثرتر از هرگونه طرح آگاهانه اندیشدهئی است. بنظر من نتایج، در یک بازی که برای بهبود امکانات برای همه بازی میشود، بیشتر از هر آنچه ما با آگاهی بتوانیم از طریق هر طرح جایگزین بانجام رسانیم، تا جائیکه همه از قواعد یگانه تبعیت می کنند و هیچکس تقلب نمیکند بایستی همچون عادلانه تلقی شود. آن فرد یا گروه که سود بازی خود را تقبل میکند، تقلب میکند اگر به مداخله دولت متوسل شود برای اینکه سهم بیشتری دریافت کند- صرفنظر از آنچه در کنار بازی بازار انجام میگیرد تا حداقل مناسبی به آنکس که در جریان بازی چیزی گیرش نیآمده، داده شود. اشکال جدی به این بازی نیست- که بخشا وابسته به مهارت و اوضاغ و احوال ویژه و بخشا وابسته بخت واقبال- اینکه امکانا ت اولیه افراد مختلف باهم فرق دارد،حتی اگر همه کس با شرکت در بازی شرایط خود را بهبود بخشد. یکی از اهداف آن عبارت از اینستکه از تفاوتهای ناگزیر موجود در مهارت، دانش، حال و هوای افراد مختلف بیشترین استفاده ممکن را بعمل آورد. مابین بزرگترین موهبتهائی که یک جامعه مینواند بکار گیرد تا صندوقی که از آن همه دارائیها برداشت میشودرا توسعه دهد، آن بخششهای اخلاقی، فکری و مادیایست که والدین به فرزندان خود هدیه میکنند- هدایائی که بدست میآرند، میآفریند، یا فقط حفظ میکنند تا به فرزندان خود باقی گذارند.
۷
حاصل این بازی katalatic منجر بدان میشود که بسیاری خیلی بیشتر از مقداری که ازنظر دیگران استحقاق داشتناش دارند بدست میآورند، وتعداد بمراتب خیلی بیشتری بسیار کمتر از آنچه به نظر همنوعان شایستگی داشتناش دارند بدست میآورند. جای تعجب نیست که بسیاری بخواهند آمرانه این روند تقسیم را تصحیح کنند. مشکل اینست که آن تولید حاصل آمده که آنها گمان میکنند که برای تقسیم موجود است فقط بدین جهت حاصل آمده که اجرت فعالیتهای گوناگون در بازاربدون در نظر گرفتن نیاز یا استحقاق است، در عین حال الزامی است زیرا که به دارندهگان اطلاعات ویژه، امکانات مادی، مهارتهای حرفهای نشان میدهد که درهر زمان معین در کجا میتوانند بیشترین پرداختی را داشته باشند. آنانکه یک در آمد مطمئن و طبق قرارداد را بر پذیرفتن الزامی ریسک برای بهره بردن از شرایط پیوسته در حال دگرگونی را ترجیح مدهند، در مقایسه خود با کسانی که درآمدهای بسیار بالا دارند، که ازطریق تجدید آرایش پیوسته امکانات خود تامین کردهاند، احساس آزردگی میکنند.
سود کلان آنانی که موفق شدهاند، صرفنظر از اینکه سزاوار آن بودهاند یا تصادف محض مددکارشان بوده، امری حیاتی است برای آنکه امکانات را به سمتی هدایت کند که منجربه بیشترین همیاری به صندوق مشترک شود، که همه کس قسمت خود را از آن وصول میکنند. ما چیز زیادی برای تقسیم کردن نخواهیم داشت اگر آن درآمدی را که محرک فرد در پدید آوردن بیشترین همیاری به صندوق مشترک بوده است، را عادلانه ندانیم. بنا بر این در آمد بسیار کلان گاهی مینواند عادلانه باشد. از آن مهمتر اینستکه گاهی امکانپذیر بودن چنین درآمدهائی شرط ضروری است برای آنکه آنکس که جسارت ، شانس یا استعداد کمتری دارد بتواند بدان درآمد منظم که امید بسته است دست یابد.
آن عدم مساوات که بیزاری تعداد بسیاریرا موجب شده است، در واقع امر شرط ضروری برای پدید آمدن آن درآمدهای بالائی است که امروزه غالب افراد در اروپای غربی از آن برخوردارند. بنظر میرسد که برخی بر این باورند که کاهشی در این درآمدها- و یا حداقل نرخ افزایش پائیننرآن- بهای آنچنان گزافی برای آنچکه آنها توزیع عادلانه میخوانند نخواهد بود. اما یک مانع جدیتر برای چننین آماجی وجود دارد. یکی از پیآمدهای بازی katalatic – که توجه چنان کمی به عادلانه بودن دارد اما برای بالا بردن بازده تولید به بهترین نحو عمل میکند- امروزه جمعیت دنیا چنان افزایش یافته است که اگر قرار است ما معاش جمعیت موجود و رو به افزایش را تامین کنیم، تنها از طریق استفاده کامل از بازیئی که بیشترین همیاری ممکن به بهرهوری تولید را میسر میسازد، امکانپذیر است.
۸
هنگامیکه انسانها بطور عمومی توجه ندارند که تا چه میزان مدیون بازی katalatic هستند، و تا چه اندازه حتی هستی خود را مدیون آنند، هنگامیکه آنان اغلب رنجیده خاطر میشوند از آنچه چون بیعدالتی تعبیر میکنند، برای اینستکه آنان طرح ریزیاش نکردهاند و از درک آن عاجزند. بازی برپایه روشی برای عرضه مزایا برای دیکران دارد، که درآن فرد بیشتربدست میآورد اگر برای رسیدن به اهداف شخصی خود در چارچوب قواعد شناخته شده بازی عمل کند، هدفهائی که الزاما خودخواهانه بمعنی رایج کلمه نیست اما بهر حال اهداف شخصی اوست.
آن نگرش اخلاقی که چنین نظمی طلب میکند، نه تنها از بنگاهها بلکه از تمامی شرکتهای خصوصی، که پیوسته باید انتخاب کنند که فعالیت آنان بایستی چه جهتگیری داشته باشند، برای اینکه بیشترین بهره را برای همنوعان خود پدید آورند، طبق قواعد بازی شرافتمندانه رقابت کنند، راهنمایشان فقط علائم انتزاعی قیمت بازار باشد و بدوناینکه بر پایه علائق شخصی، نیاز یا مستحق دانستن طرف معامله به چیزی یا کسی ارجحیت دهد.
این تنها به معنی زیان شخصی نخواهد بود، بلکه همچنین خلاف وظایف در قبال عامه مردم است، استخدام فردی که کمتر کارآمد است بجای فردی کارآمد، رقیبی نالایق را نجات دادن، یا جانبداری کردن ازبرخی مصرف کنندگان ویژه درکالائی که تولید میکند.
اخلاقیات جدید لیبرال بتدریج اشاعه یافت، که جامعه بزرگ و باز بدان نیازمند بود، که پیش از هر چیز طلب میکرد که قواعد رفتاری یکسان در تمامی روابط بین اعضاء جامعه نافذ باشد - به استثنای حلقه طبیعی اعضاء خانواده. تداوم گسترش قواعد اخلاقی به جمع را اکثر مردم و بویژه روشنفکران پیشرفتی اخلاقی تلقی کردند. اما ظاهرا متوجه نشدند- و هنگامیکه کشف کردند به شدتاظهار ناخرسندی کردند- که یکسانی قواعد در رابطه ما با همه کس الزاما مثضمن وظایف جدیدی است که شامل کسانی خواهد بود که قبلا چنین توقعی از ما نداشتند، همچنین وظایف قدیم نسبت به برخی افراد که آنان روی آن حساب میکردند ، چون قابل بسط دادن به همه نیست، ناپدید خواهد شد.
رقیق شدن ناگریز مضمون وظایف ما – که بطور اجتناب ناپذیری پیآمد تداوم یافتن آن به جمع بود- آنچیزی بود که اشخاصی با حس قوی اخلاقی از آن بدشان میآید. اما این وظایف از نوعی است که برای بقای همبستگی آن گروه کوچک اهمیت حیاتی داشت، که با نظم، بازدهی تولید، و صلح در جامعه بزرگ متشکل از انسانهای آزاد ناهمساز است. تمامی این مطالبات است که تحت نام عدالت اجتماعی پیش شرطهای اخلاقی در برابر دولت میگذارد که باید بما چیزهائی بدهد که میتواند از آنانی که در بازی بازار از ما موفقتر بودند به قهرباز ستاند. چنین تغیرات مصنوغی در جاذبه نسبی فعالیتهای تولیدی مختلف تنها میتواند تاثیر مخرب داشته باشد.
اگر پاداشی که مینوان توقع داشت دیگر گویای این نباشد که قعالیت آنان درکجا بیشترین یاری ممکن را به تولید کل جامعه خواهد رساند،تخصیص موثرامکانات ناممکن خواهد شد. اگر کل تولید جامعه، ونه میزان مشارکت فرد درآن، برای شخص اخلاقا مطالبه بخش معینی از تولید را بدهد، مطالبات از جانب کسانی که میتوان همچون مسافرین مجانی توصیفاشان کرد بار سنگین غیر قابل تحملی بر دوش تولید خواهد بود.
۹
بمن گفتند که در آفریقا همچنان جوامعای وجود دارندکه درآنها جوانان با استعداد که دوست دارند روشهای جدید تجارت را بکار گیرند، بهبود بخشیدن به وضعیت خود را ناممکن مییابند، زیرا که سنتهای قبیله ایجاب میکند که حاصل کاردانی، مهارت، یا خوش اقبالی آنان بین همه قبیله تقسیم شود. افزایش درآمد برای چنین کسی بدین معناست که مجبور است آنرا با تعداد پیوسته فزاینده کسانی که سهم خود را طلب میکنند، تقسیم کند. بنابر این محال است که وی بتواند سطح زنگی خود را به بالاترازسطح متوسط قبیله ترقی دهد.
تایثر منفی جامعه عدالت اجتماعی بیش از هر چیز در اینستکه انسانها را از بانجام رساندن آنچکه شایستگیاش را دارند مانع میشود- برای اینکه ثروتی که بایستی در سرمایهگزاری مجدد بکار رود از آنها ستانده میشود. عدالت اجتماعی همچنین حاوی اینست که ما یک قاعده بیهوده را بتمدنی اعمال میکنیم که بازده تولید آن بدلیل نابرابر بودن درآمدها بالاست رفته است، چیزی که باعث میشود که هر امکانی هرچند ناچیز به جائی هدایت شود که در آن بالاترین بازده را داشته باشد. بدلیل نابرابری توزیع دراقتصاد رقابتی، تنگدستان بسیار بیشثر از آنچیزی که در اقتصادی متمرکز عایدشان میشد، بدست میآورند.
تمامی اینها حاصل پیروزی نظم اجتماعی مبتنی بر قواعد انتزاعی فردمحور و الزامآور- نه هنوز عاری از غیب و نقص- بر نظم متنی براهداف مشخص و مشترک است؛ روندی که جامعه باز و آزادیهای فردی را امکانپذیر ساخت، ولی سوسیالیست اکنون قصد متوقف ساختناش را دارند.
۱۰
اجازه میخواهم پیش از خاتمه نکتهای را خاطر نشان سازم که بحث انگیز خواهد بود، زیرا که ریشه در یک سوء تفاهم رایج دارد. این عبارت من که – مائی که در یک روند انتخاب فرهنگی بوجود آمده است بهتر از مائی است که تصورش را داشتیم، وآنچه را که ما ذکاوتمان می نامیم بموازات تا سیس برپایه آزمون و خطا شکل گرفثه است- مطمئنا با جنجال بر سر داروینیسم اجتماعی روبرو خواهد شد. اما یک چنین روش ارزان، چسباندن اتیکتی بر آن، برای ابطال استدلال من خطا خواهد بود. درست است که برخی جامعه شناسان، طی بخش پایانی سده اخیر متاثر از عقاید داروین در مورد انتخاب طبیعی کارآمدترینها در روند رقابت آزاد غلو بسیارکردند. من نمی خواهم اهمیت آنرا نفی کنم، اما این مهمترین دستآورد انتخاب از طریق رقابت نیست. مهمترین اما، انتخاب بنیادهای فرهنگی از طریق رقابت بود- که برای کشف آن نیازی به داروین نبود، بلکه رشد بصیرت در حقوق وزبانشناسی، کمابیش به داروین کمک کرد تا استنتاجات بیولوژیکیاش را استخراج کند. تز من تحول ژنتیکی خصوصیات مادرزادی نیست، بلکه تحول فرهنگی از طریق یادگیری است- چیزی که در واقع میتواند به ناسازگاری با غرایز طبیعی تقریبا حیوانی ختم شود. با وجود این، حقیقت دارد که تمدن به لطف آنچکه انسان نسخه پیروزیاش قلمداد میکرد توسعه نیافته است، بلکه از طریق رشد انچکه در واقع از آب در آمد، واینکه چون انسان درکاش نکرد او را بسیار فراتر از انچه که میتوانست تصور کند، رهنمون شد.