iran-emrooz.net | Sun, 02.09.2007, 11:20
نگاهی به کتاب ارنست کانتوروویچ
دو پیکر پادشاه
داود خدابخش
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
مورخ آلمانی/یهودی ارنست هاردویگ کانتوروویچ در پژوهش ژرف خود در الهیات سیاسی سدههای میانه زیر عنوان «دو پیکر پادشاه»، اثری ماندگار از خود برجای گذارد. این کتاب مرجعی است در پژوهشهای تاریخی، آنجا که پیکر دوگانهی پادشاه هم فرمانروای زمین است و هم نماد آسمان.
نگاهی به زندگی کانتوروویچ
ارنست هاردویگ کانتوروویچ (Ernst Hardwig Kantorowicz) در سوم ماه مه ۱۸۹۵ در شهر پوزن (Posen) آلمان در خانوادهای یهودی بدنیا آمد. پس از دورهی دبیرستان در دانشگاههای برلین، مونیخ و هایدلبرگ به تحصیل در رشتهی تاریخ پرداخت. این یهودی آلمانی با شور ملیگرایی که در سر داشت، در جنگ جهانی اول داوطلبانه وارد جبهههای جنگ شد. کانتوروویچ در سال ۱۹۲۱ به دریافت درجهی دکترا نائل آمد و در پی آن در سال ۱۹۲۲ رسالهی فوق دکترای خود تقدیم کرد.
کانتوروویچ تا سال ۱۹۳۰ نخست مدرس حقالتدریسی در دانشگاه هایدلبرگ بود، سپس به همین گونه به مدت دو سال پروفسور حقالتدریسی در دانشگاه فرانکفورت شد. از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ در همان محل از کرسی استادی برخوردار شد.
در پی دستیازی هیتلر به قدرت در سال ۱۹۳۳ نازیها نخست از پیگرد علیه کانتوروویچ یهودی منصرف شدند، زیرا که او در جنگ جهانی اول شرکت کرده بود. وی در سال ۱۹۳۳ با عبارت "تا زمانی که زیانها متوجه یک یهودی ملیگرا است"، تقاضای انتظار خدمت کرد.
کانتوروویچ در سال ۱۹۳۹ از طریق بریتانیا به ایالات متحدهی آمریکا مهاجرت کرد. در همان سال در دانشگاه برکلی در رشتهی تاریخ سدههای میانه به تدریس گمارده شد. تا اینکه در سال ۱۹۴۹ در دورهی سناتور مک کارتی، دانشگاه برکلی از وی و دیگر استادان دانشگاه خواست تا با امضای سندی سوگند وفاداری ضدکمونیستی یاد کنند. کانتوروویچ که تجربهی آلمان را در برابر دیدگانش داشت، ازامضا زیر چنین سوگندنامهای امتناع ورزید و به همراه ۲۱ نفر از همکاران خود از دانشگاه اخراج شد. وی از سال ۱۹۵۱ همان کرسی استادی را در انستیتوی پژوهشهای پیشرفتهی متعلق به دانشگاه پرینتستون بدست آورد.
کانتوروویچ در سال ۱۹۶۳ در سن ۶۸ سالگی در پرینتسون درگذشت.
«دو پیکر پادشاه»
یکی از آثار کانتوروویچ که پژوهشگران به آن ارزش بسیار مینهند، اثری است زیر عنوان «دو پیکر پادشاه، پژوهشی دربارهی الهیات سیاسی سدههای میانه». این اثر بنیادین تاریخدان آلمانیتبار که نخست در سال ۱۹۵۷ توسط دانشگاه پرینستون زیر عنوان «The King’s two Bodies. A Study in Mediaeval Political Theology» انتشار یافته بود، پس از حدود چهل سال برای نخستین مرتبه به زبان آلمانی منتشر شد.
کانتوروویچ در این اثر از یک عبارت حقوقی انگلستان عصر الیزابت عزیمت میکند. در این عبارت از دو پیکر وجودی پادشاه سخن میرود که یکی پیکری است زمانی، فانی و طبیعی (پادشاه به منزلهی یک شخص که از گوشت و خون است) و دیگری پیکری است فرازمانی، با طبیعتی فناناپذیر (پادشاه به منزلهی یک اصل). یکی پیکر طبیعی است و دیگری پیکر سیاسی. و در این عبارت سیاسی-ایمانی است که دین و دولت درمیآمیزند.
دو وجود در یک پیکر
ادموند پلاودن (Edmund Plawden)، حقوقدان دربار ملکه الیزابت در «تفسیر و گزارش» خود به سال ۱۸۱۶ مینویسد:
"... زیرا که پادشاه دو وجود در پیکر خود دارد که یکی طبیعی (body natural) و دیگری سیاسی (body politic) است. پیکر طبیعی او به خودی خود پیکری است فناپذیر که در برابر آسیبها مصون نیست و برآیند طبیعت و تصادفها است و میتواند حامل کوتهذهنی کودکی و کهولت و عیبهای مشابهی باشد که میتواند در بدن طبیعی هر انسان دیگر نیز هویدا شود. در برابر آن، پیکر سیاسی پیکری است که قابل دیدن و لمس کردن نیست. این پیکر از سیاست و حکومت تشکیل شده و وجودش برای راهبری مردم و سعادت عموم است. این پیکر بکلی آزاد از کودکی و کهولت است و نیز آزاد از عیبها و ضعفهایی که پیکر طبیعی بدان دچار است. به همین دلیل هیچ ضعف و نقصان و عاملی از جانب پیکر [وجود] طبیعی نمیتواند کنش پادشاه در پیکر [وجود] سیاسیاش را بیاعتبار کند و یا مانع آن شود." کانتوروویچ این مقطع را آغازهی پیدایش دولت مدرن میداند.
بر اساس پژوهش کانتوروویچ، این درست است که پندار قانونیشدهی دو پیکر پادشاه را میتوان در اندیشهی سیاسی عصر الیزابت و استوارت اول یافت، ولی این اشتباه است اگر تصور کنیم که این پندار از ویژگیهای سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی است. پیش از آن نیز این انگاشت مطرح بوده است.
دستکم برای اسقف اعظم «ماتیو پارکر» که یکی از روحانیان سرشناس عصر الیزابت بوده است، روشن بوده که حدود پانصد سال پیش از وی یک روحانی سدههای میانه که ناشناس مانده است، اندیشههایی در مورد شخصیت دوقلوی پادشاه بیان داشته است. اسقف اعظم ماتیو پارکر کوتاه پیش از مرگ خود به سال ۱۵۷۵ کتابخانهی خود را به کالج Corpus Christi (پیکر مسیح) میسپارد. این کتابخانه گنجینهای بوده است از رسالههای الهیاتی و سیاسی دستنوشتهی پرقدمت که در میان آن یگانه رسالهی دستنوشتهی یک روحانی ناشناس از حوالی ۱۱۰۰ میلادی میتوان یافت. این رساله در سال ۱۹۰۰ برای نخستین مرتبه انتشار یافت.
"شخص آمیخته"، سنتزی میان این جهان و آن جهان
این روحانی ناشناس، که بر اساس پژوهشها از منطقهی نُرماندی در شمال فرانسه میآمده است، به تمامی حقوق و آموزهی کلیسایی و سیاست عصر خود تسلط داشته است. وی در رسالهی خود از "شخص آمیخته" (persona mixta) سخن میراند که حامل توانمندیهای متفاوتی است. تصویری که او از این "شخص آمیخته" ارائه میدهد، سنتزی است میان اینجهان و آنجهان، فانی است و جاودان، دنیوی است و روحانی، یعنی عنصرهای ناهمگونی که سدههای میانه به دنبال آمیزش آنها بوده است. "شخص آمیخته" به دو حوزهی کلیسایی و سیاسی میپردازد که نماد این حوزهها اسقف و پادشاه است. این آمیختگی اختیارات و قدرت روحانی و دنیوی در پیکر یک شخص است.
باید گفت که برای روحانیان عصر فئودالیسم "توانمندی دوگانه" امری ناآشنا نبوده است، ولی نزد این روحانی اهل نُرماندی در اوایل سدهی دوازدهم، دوبودگی "شخص آمیخته" بیشتر به عملکرد دنیوی و معنوی بازمیگردد تا به پیکر طبیعی و سیاسی مطرح در عصر الیزابت. شاید هم اَبَرپیکر فراانسانی و فناناپذیر پادشاه ناشی از روحانی شدن مقام پادشاهی در اوایل سدههای میانه بوده باشد. بهرحال، این روحانی ناشناس با پژوهش در انجیل عهد قدیم و جدید بنیان این دوگانگی را در تدهین پادشاهان قوم بنی اسرائیل میبیند. مراسم تدهین، مراسم دینی روغنمالی پادشاهان و قدیسان و روحانیان، یا مسح کردن ایشان، پس از مرگ است که بدین گونه قدرت، حرمت و نیروی خود را انتقال میدهند.
در مراحل آغازین سدههای میانه پاپ به هیچ وجه به جایگاه پادشاه سرشتی مقدس نمیداد و ایشان تنها مقامی افتخاری از سوی پاپ داشتند. این در حالی است که نویسندگان سدههای میانهی دورهی پسین مدعی بودند که از نظر حقوقی پادشاه شخصی عادی نیست. ولی در دورهی این روحانی ناشناس اهل نرماندی که حوالی ۱۱۰۰ میلادی میزیسته است، مفهوم پادشاه به منزلهی حامل ویژگیهای روحانی هنوز بطور عام مطرح بوده است. دوگرایی (دوآلیسم) انسان آمیخته به کارکردهای دنیوی و روحانی وی بازمیگردد و نه همانند دورهی پسین سدههای میانه به پیکر طبیعی و سیاسی. این روحانی ناشناس از تدهین پادشاهان قوم بنی اسرائیل آغاز میکند. او تنها به مراسم روغنمالی در تدهین پادشاهان نمیاندیشد، بلکه آرون و دیگر روحانیان عالیرتبهی بنی اسرائیلی را نیز در نظر دارد و مینویسد: "از این رو ما باید (در پادشاه) یک شخص دوگانه را دریابیم: یکی از طبیعت میآید و دیگری از فیض الهی ... یکی در طبیعتِ خود همانند دیگر انسانها است، دیگری خود را به خدایی نزدیک کرده است و قدرت اعمالِ قداست بر دیگر انسانها را داراست. یک شخص در طبیعتِ خود یک انسان است و شخص دیگر در اثر فیض الهی یک مسیح است، یعنی یک انسان-خداست."
از رحمت و فیض الهی تا جامعه سیاسی
این عبارتها با استدلال حقوقدانهای مرحلهی پسین سدههای میانه شباهت بسیار دارد. حقوقدانان سدههای شانزده و هفده میلادی انگلستان نه از رحمت و فیض الهی، بلکه از جامعهی سیاسی مردم انگلستان سخن میراندند. عبارت ایشان میتوانست چنین باشد که "یک پیکر پادشاه از طبیعت میآید و پیکر دیگرش برآیند جامعهی سیاسی است".
پادشاهانی که روحانی ناشناس اهل نرماندی در اوایل سدهی دوازده از آنان سخن میراند، مسح شدگان (یا تدهین شدگان) در انجیل اهل قدیم که در واقع پیشقراولان پادشاه عیسی مسیح، که مسح و تدهینشدهی جاودانی است، بودند. با آمدن عیسی مسیح به روی زمین و عروج او به آسمان و فرارویی او به مسیح الهی، مقام پادشاهی زمینی نیز دستخوش دگرگونی شد. این مقام در دستگاه رستگاری و نجات کارکردی متناسب را یافت. پادشاهان این پیوند جدید دیگر نه پیشقراولان مسیح، بلکه سایه و مقلد وی بودند. فرمانروای مسیحی به عبارتی به بازیگر میسح بدل شده بود؛ تصویری زنده بود از خدایی با سرشتی دوگانه در صحنهی زمین. این سرنمون (Prototype) الهی و نمایندهی قابل رؤیت او شبیه به یکدیگر بودند و یکی بازتاب دیگری بود. بر اساس نوشتههای روحانی ناشناس، یک تفاوت اساسی میان شخص مسح (یا تدهین) شدهی "جاودانی" و نمونهی زمینی آن، یعنی شخص مسح (یا تدهین) شدهی "زمانی" وجود دارد: مسیح پادشاه بود و مسیح بودن وی در سرشت و طبیعت وی بود، در حالیکه نمایندهی وی بر روی زمین پادشاهی است که مسیح بودن وی ناشی از فیض الهی است. با غسل تعمید است که روح مسیحایی در کالبد پادشاه زمینی دمیده میشود و از او انسانی دیگر میسازد. این روح زمانمند همان روح جاودان پادشاه آسمانی است و یگانگی و وحدت این دو جاودان خواهد ماند. بهعبارت دیگر، پادشاه از طریق مَهبِط فیض الهی برای مدت معینی "خداگون میشود" (virtus deificans)، در حالیکه پادشاه آسمانی طبیعتاش چنین است که پادشاه جاودان باشد.
روحانی ناشناس این آنتیتز را بارها تکرار میکند. کانتوروویچ مینویسد که این موضوع ساخته و پرداختهی ذهن روحانی ناشناس اهل نورماندی نبود، بلکه او تنها مفاهیم الهیاتی را بازسازی میکرد. "آنتیتز طبیعت (natura) و فیض الهی (gratia) بیانگر تنها این نیست که فیض الهی شفابخشِ ضعفِ سرشتِ انسانی است، بلکه فیض الهی انسان را قادر میسازد در طبیعت خدایی سهیم گردد." این آنتیتز در دورهی آغازین مسیحیت به زمینهی "خداگون شدن" (آلمانی: Deifizierung) انسان بطور کلی بدل گشت و تنها به پادشاه تعمید و تدهین شده محدود نبود. روحانی اهل نورماندی "خدایی شدن از طریق فیض الهی" را با اولویت برای پادشاهان بکار میبست. پادشاه در اثر فیض الهی از "پیکری از رحمت" برخوردار شده و به "انسانی دیگر" بدل میگشت که بر دیگر انسانها برتری مییافت. وی در "خداگون شدن" همانی را مییافت که یونانیها آن را apotheosis (خداگونه-انگاری) و رُمیها consecratio (تقدس یافتگی) مینامیدند. روحانی ناشناس این آنتیتز را بکار میبست تا تمایز درونی خدا و پادشاه در آن را برجسته سازد، ولی این آنتیتز در خدمت این امر نیز بود که خط مرز را مخدوش سازد تا نشان دهد، در کجا تفاوت میان "خدا با منشاء طبیعی خود" و "خدا با منشاء فیض" به پایان میرسد و در «قدرت» (potestas) درآمیخته و جلوهگر میشوند. وی میگوید که ماهیت و جوهر قدرت نزد خدا و پادشاه یکی است، چه بنیاد این قدرت سرشت و طبیعت خود باشد، چه منشاء آن کسب فیض الهی. "قدرت پادشاه همانا قدرت خداوند است. اگر قدرت خداوند ناشی از سرشت آن است، قدرت پادشاه برآیند فیض الهی است. بدین گونه پادشاه هم خدا و هم مسیح است، ولی تنها از راه کسب فیض الهی. هر کنش او، کنش تنها یک انسان ساده نیست، بلکه کنش کسی است که از طریق رحمت، خدا و مسیح شده است." این روحانی ناشناس در پیرو این نظر میافزاید که مثلا کشیشی که از سوی پادشاه به مقام خود گمارده میشود، منشاء این عمل توان انسانی نیست، بلکه سرچشمهی این نیرو قدرت الهی است.
مشخصات کتاب:
Ernst Hardwig Kantorowicz: Die zwei Körper des Königs. Eine Studie zur politischen Theologie des Mittelalters. Stuttgart, Klett-Cotta Verlag, 1992