iran-emrooz.net | Mon, 06.08.2007, 21:29
توجيه عقلی آموزههای وحيانی
دکتر حبيب الله پيمان
|
دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۶
"توجيه عقلی آموزههای دینی" نام کتابی از دکتر حبيب الله پيمان است که تاکنون انتشار بیرونی نیافته است. "ایران امروز" بخشهای مختلف این کتاب را برای معرفی منتشر خواهد کرد.
"ایران امروز"
مقدمه:
ادعای صادق و يا معقول بودن گزارههای وحيانی را چگونه میتوان اثبات کرد و يا به حقانيت آنها يقين آورد؟ پاسخها در سه نظريه قابل طرحاند، مطابق نظريه اول، گزارههای وحيانی، حقيقی و صادقاند زيرا گوينده آنها خداست، کسی که در احاطه او به حقايق امور و مصالح خلق ترديدی نيست. در اين روش گوينده سخن اصالت و حجيت دارد. لذا اگر کسی که به وجود خدا و حقانيت و احاطه کامل وی به حقايق ايمان دارد، مطمئن شود که سخنی از خدا صادر شده است. اگر بدون برهان عقلی، راست بودن آن را باور کند و بکار بندد، عمل او معقول و موجه ارزيابی میشود. بر طبق يک ديدگاه شناخته شده از اين سنخ، اساساً نيازی به اثبات معقول بودن آيات وحيانی نيست. زيرا آنها حقايق فرا عقلیاند و به هيچ وجه صيد عقل بشر نمیشوند. و آنچه نزول وحی و بعثت پيامبران را ضروری نمود، خبر دادن از حقايقی مثل خدا، غيب، معاد و آخرت، فرشتگان و روح است که فهم آنها از توان عقل بشر خارج است. دين در مواردی که عقل انسان قادر به فهم و حل و فصل آنهاست، ورود نکرده است، اما عده بيشتری گزارههای وحيانی را به دو گروه عقلی و فرا عقلی تقسيم میکنند و تنها فهم بخش اخير را از توان عقل بشری بيرون میگزارند. میگويند اثبات عقلی (يا تجربی....) گزاره هائی چون «خدا وجود دارد»، يا "معاد" و "آخرت"، "غيبت" و "فرشتگان"، ناممکن است. رويهم رفته اين عده، با کمی اختلاف با گروه قبلی، که دين را بيرون از قلمرو عقلی قرار میدهند، همداستانند. معتقدند، حقانيت و صدق آموزههای وحيانی برای مؤمن امری مسلم و يقينی است و برای اقناع وی نيازی به استدلال عقلی نيست. البته آنها میتوانند با تکيه بر تجربه شهودی (باطنی) خويش که خواستگاه ايمان است، باور به يک يک آيات را امری معقول و موجه جلوه دهند، اما اين معقوليت تنها برای شخص خودشان پذيرفتنی است، زيرا شهود تجربی شخصی نمیتواند برای ديگران پايه قرار گيرد. از نظر آنها يک دسته آيات، پذيرای استدلال عقلیاند، و دستهای ديگر تن به استدلال عقلی نمیدهند (عقل گريزاند). و چون به خداوند به عنوان عقل کل و مطلق ايمان دارند، نمیتوانند بپذيرند که آياتی در ضديت با عقل باشند، لذا اگر با مواردی از اين دست برخورد کردند، يا به تأويل تمسک میجويند يا عقل را ناتوان از فهم حکمت آيات معرفی مینمايند.
اين نظريه برای غير مؤمنان که يا اساساً وجود خدا را نمیپذيرند و يا در واقعيت ارتباط وحيانی پيامبر با خدا ترديد دارند، پذيرفتنی نيست. لذا برای قبول آن از مدعيان درخواست دليل میکنند و بدون دليل و مدرک متقن نمیپذيرند که مجموعه کنونی عيناً همان آياتی هستند که بر پيامبر نازل شده و بدون کم و زياد يا تحريف و دست کاری به دست ما رسيده است. بنابراين کسانی که میخواهند حجيت گوينده را ملاک درستی آيات قرار دهند بايد راه دوم يعنی طريق عقل و استدلال منطقی پيش گيرند و ابتدا، سه قضيه زير را به اثبات رسانند:
۱- خدا وجود دارد.
۲- تجربه وحيانی يعنی ارتباط شهودی خدا و پيامبر واقعيت دارد.
۳- نسخه موجود قرآن اصيل است، يعنی عيناً همان است که بر پيامبر نازل شده است و پيامبر از خود حرفی بر آن نيفزوده، و يا از آن نکاسته است، و از سوی کسانی هم که آنها را مکتوب و نقل کردهاند، دستکاری و تحريفی صورت نگرفته است، قائلين به حجيت گوينده برای اثبات صدق گزارههای قرآنی راه دشواری در پيش دارند. در اين فرصت مجال آن نيست که به بررسی مشکلات زيادی که پيش روی اثبات هر يک از سه قضيه بالا وجود دارد پرداخته شود. البته سنت گرايان غالباً از همين راه رفتهاند. در مواجه با مخاطبان و افراد غير متدين و يا شکاک، سعی کردهاند با توسل به برهان و استدلال منطقی (عقلی ارسطوئی) هر سه قضيه وجود خدا، نبوت و وحی و اصالت تاريخی قرآن کنونی را اثبات نمايند.
مطابق نظريه دوم، نه تنها خدا و نبوت و معاد را میتوان با برهان عقلی (عقل محض ارسطوئی) اثبات نمود که تک تک گزارههای وحيانی نيز با ملاکهای عقلی سازگاری دارند، (عقلانيت حداکثری). اما دلائل عقلی (ارسطوئی) که تا کنون برای اثبات خدا و وحی و معاد و ديگر مقولات اساس دينی عرضه شدهاند، مورد مناقشه جدی قرار گرفته است، و بی اعتباری همه آنها مدلل و آشکار شدهاند. لذا راه کسب يقين از راه استدلال عقلی (محض) مسدود است. با استقراء و تجربه علمی (پوزيتيويستی) هم نمیتوان مقولات اعتقادی دينی را اثبات نمود. به همين خاطر ظاهراً جز راه ايمان مبتنی بر شهود، در برابر انسانها گشوده نيست و پذيرش اعتبار و مقبوليت گزارههای دينی، تنها از راه ايمان و تجربه شهودی شخصی ميسر است. يعنی در برابر کسانی که درگير تجربه شهودی نشده و ايمان نياوردهاند، از معقول و موجه بودن آموزههای دين، نمیتوان دفاع کرد. اما به نظر میرسدکه بسته ديدن راه ورود عقل به حوزه فهم گزارههای «دينی» وحيانی، چه همه يا تنها بخشی از آنها، با مدعيات قرآن سازگاری ندارد، زيرا خداوند تمامی آموزهها و حقايق «دين» را در برابر نيروی شعور و تعقّل انسانها عرضه کرده و خردورزی در آيات و نشانههای عينی آنها در جهان را تنها راه فهم و کسب يقين نسبت به آنها معرفی کرده است. به عبارت ديگر قرآن گزارههای دين (و نه عناصر و فرهنگ و زبان عصر) را در پيشگاه خرد موجه و معقول میداند و برای اثبات اين ادعا، روشی را توصيه میکند که نه از سنخ اصالت عقل محض ارسطوئی است و نه اصالت تجربه پوزيتيويستی، بلکه با ارائه تفسير و فهمی از جهان (معادل يک فرضيه) مردم را به تعقّل در گزارهها در پرتو نمونهها و مثالهای واقعی مشاهده پذير در عرصههای گوناگون طبيعت، جامعه، تاريخ و نفس انسانی، دعوت میکند. بر طبق اين نظريه، (نظريه سوم)، دلائل اعتبار و وثيق بودن گزارههای وحيانی را بايد در خود آنها جستجو کرد. يعنی صرفنظر از اينکه گوينده آنها کيست، بطريقی میتوان معقول بودن آنها را اثبات نمود. اين نظريه بر اصالت و حجيت گفتار تأکيد دارد، و مدعی است که اعتبار و مقبوليت گزارههای قرآنی حتی برای کسانی هم که به وحی باور ندارند، توجيه پذير است. میدانيم که اثبات بين الاذهانی حقايق آموزههای وحی نيازمند مبانی و ملاکهايی است که در دسترس همگان قرار داشته باشد. و هر کس بتواند به آنها درباره معقوليت و حقانيتشان تحقيق کند و ديگران را هم در دريافتهای خود شرکت دهد. به عبارت ديگر، روشی که برای اثبات يک گزاره دينی بکار میرود، بر يک پيش فرض تفسيری از جهان يا (جهان بينی) مبتنی است.
منطق عقل گرايی به عقل محض در برابر واقعيت اصالت میدهد و بر اين باور است که يقين قطعی به صحت يک گزاره جز از راه برهان منطقی که بر بديهيات مسلم و اوليه عقلی متکی هستند، حاصل نمیشود، میگويند، حس خطا میکند و دستاوردهای تجربی قطعيت ندارند، زيرا بر مشاهده و استفراء ناقص استوارند. استناد و اعتماد به روشهای تجربی- استقرايی و پوزيتيويستی مبتنی بر اين پيش فرض است که طبيعت يک منظومه رياضی يا يک دستگاه و ماشين مکانيکی است که به وسيله يک رشته قوانين قطعی جهانشمول اداره میشود و لذا اگر قانونی از طبيعت در هر جا و هر زمان کشف شد، در همه جا و همه وقت اعتبار دارد و عمل میکند. اما قرنی نگذشت که جهان بينی مکانيکی به چالش کشيده شد، زيرا رياضی ديدن جهان منشاء ذهنی داشت که با دکارت آغاز شد و حدود يک قرن اعتبار خود را حفظ کرد. زمانی بعد معلوم شد که واقعيت طبيعی، و بيشتر و آشکارتر از آن، واقعيتهای انسانی، با نظم رياضی و مکانيکی که ذهن بر آن تحميل میکند، نسبتی ندارند، بلکه اين ذهن (سوژه) بشر است که دادههای گردآوری شده از واقعيت را در قالب مفاهيم و فرمولهای رياضی و قوانين فيزيک و مکانيک منظم میکند و سيستمی از قوانين و کنشهای مکانيکی پديد میآورد و وسيله محاسبات علمی و ساختن مصنوعات قرار میدهد. بديهی است که با اين روش تنها وجوهی از پديدههای طبيعی صيد علم میشوند که قابليت شکل گيری در نظم رياضی و مکانيکی را دارند. همچنين معلوم شد که طبيعت زنده است و تبيين زندگی با قوانين رياضی و مکانيکی ناشدنی. منتقدان با طرح نظريههای ارگانيسم، رومانتيسيم، عدم قطعيت و نسبيت به مقابله با جهان بينی مکانيکی برخاسته و با اين کار، زندگی، روح و احساس، نسبيت و عدم قطعيت امور را به طبيعت بازگرداندند.
از آن پس همراه با نگرشهای تازه درباره طبيعت و واقعيت، روشهای جديدی برای شناخت آن ابداع شدند. انحصار علم در يک يا دو روش معين از بين رفت و تعدد و تنوع روشها جای روش واحد تجربی – تحليلی را گرفت. ابتدا حساب انسان، جامعه انسانی و تاريخ را از طبيعت جدا کردند و بر ضد کاربرد روشهای پوزيتيويستی و تجربی تحليلی در شناخت پديدههای انسانی موضع گرفتند. برای علوم انسانی و اجتماعی روشهای ويژهای توسعه يافت تا مطالعه ساختهای گوناگون هستی فرد و جامعه و تبيين تظاهرات شعورمند و کنشهای اراده گرايانه آنها و جنبههای عاطفی و روحی و باطنی زندگی، امکان پذير گردد. معلوم شد که در اين قلمرو، مشاهده ساده کاربرد ندارد، مشاهده بی هدف نشانه ها، ما را به سوی حقيقت رهنمون نمیشود. بايد با پرسش و معما «فرضيه» آغاز کرد. فرضيهها بر پايه تفسيری که از واقعيت (جهان) داريم، پردازش میشوند. و سپس طرح دستيابی به ايده کلی يا جهان بينی تازه، به ياری خلاقيت ذهن آدمی در جريان تعقّل و تأمل در نشانههای و رويدادهای بيرونی و باطنی امکان پذير میشود. و اين همان روندی است که تجربه و معرفت وحيانی طی کرده است. بدين ترتيب که پيامبر با معما و پرسش هائی که ذهن وی را به خود مشغول کرده بودند، جست جو و تأملی ژرف در خويش و جهان را آغاز میکند. آن پرسشها و معماها خود محصول درگيری وجودی با واقعيتهای جهان، جامعه، تاريخ و خويشتن بودند، که در افق جهان بينی و نظام ارزشی متعارف و مرسوم، پاسخی راهگشا و رهائی بخش به دست نمیآورند. آن تأملات سرانجام به رخداد تجربه وحيانی انجاميد و افق جديدی از فهم جهان و خويشتن در برابر وی گشود. در روشنائی اين جهان بينی، پاسخ پرسشها و معماهای خويش را مشاهده کرد. نشانههای محسوس، در ذهن وی تعبير و تاويل شدند و در قالب زبان و فرهنگ و تجربيات قوم صورت معرفت (وحيانی) پيدا کردند. گزارههای حاصل از اين تعبير و تأويل در کتاب گردآمدند و در معرض فهم و داوری ديگران قرار گرفتند. درگيری نيروی شعور (خرد) آدمی هر سه مرحله، رخداد تجربه وحيانی، شکل گيری گزارههای وحيانی و سرانجام بررسی و فهم متن را شامل میشود. چنانکه آشکار است، عامليت انسان و نقش فعال و مرکزی نيروی خردورزی آدمی در کليه مراحل امری محرز و مسلم است. محصول اين خردورزی نظام عقلانيت وحيانی است و همان، توجيه پذيری عقل گزارههای کتاب را امکانپذير میسازد.
کارکردهای نيروی عقل، را نبايد در تعاريف مدرن و يا سنتی محدود کرد. خصوصيات عقلانيت وحيانی را بايد از مطالعه کارکرد آن بدست آورد و بر اين منظور نيازی به استفاده از مدل عقل ابزاری مدرن و يا افلاطونی و ارسطوئی کهن نيست. زيرا علاقه و هدف نهايی عقل وحيانی نه تصاحب جهان و تسلط بر اشياء (ابژه های) شفاف شده برای ذهن انسان، و يا توليد علوم طبيعی مبتنی بر رياضيات، بلکه وجهه همت آن در وهله اول، تأمل- در – نمودهای جهان و درون خويشتن است که فرد را به خود- خدا- آگاهی میرساند و در اثر آن از قيود ذهنی و رفتاری، درونی و بيرونی، آزاد میگردد. به يمن اين رهائی بخشی، به خودگردانی و استقلال وجودی و آفرينشگری نايل گشته و مجهز به استعداد و دانائی میشود که با آن هستی خود را قوام میبخشد با توليد نظريهای انتقادی، جامعه را آنگونه که هست مورد انتقاد قرار میدهد.
وجه ابرازی يا وجودی عقل وحيانی منشاء ايمان در فرد است، همان که در تجربه وحيانی (شهودی) پيامبر ايفای نقش نمود، وجه شناختی آن، معرفت يا اعتقادات دينی را به وجود میآورد و وجه هنجاری و ارزشی آن، مبنای عمل و نظام اخلاقی. تعامل ديالکتيکی ميان عرصههای ابرازی (وجودی) و شناختی، عامل پويائی معتقدات دينی و مانعی در برابر جزميت و جمود آنهاست. ضمن آنکه ميان اسطوره و راز از يک سو و واقعيت پل میزند. و با اسطوره زدائی و رازگشائی به رشد عقلانی و معرفت بشر ياری میرساند. بدين ترتيب، عقلانيت وحيانی اولاً، تجربه وجودی (شهودی) را بازتاب میديد، ثانياً، تفسيری معقول و مبتنی بر مشاهده واقعيتهای بيرونی فراهم میآورد و ثالثاً، با مرتبط ساختن ذهن با عين، يک نظام هنجاری و ارزشی از دل جهان بينی بيرون میکشد و راهنمای عمل و مبنای اخلاقی- ارزشی وضع قراردادهای اجتماعی(شريعت) قرار میدهد.
بطور کلی، آموزههای دين (عقلانيت وحيانی) در جريان يک رشته گفت و گو و تعاملهای فعال در عرصه عمومی، دو کارکرد اساسی را انجام و دو مرحله تحول فکری – فرهنگی را هدايت میکنند. اول، مرحله رهائی بخشی از همه انواع قيوديتها و مراجع بيرونی و درونی که نيروی شعور را به بند کشيده از خودآگاه شدن و تحقق آزادی و توليد انديشه باز میدارند. دوم، فراهم کردن انگيزه و شرايط ذهنی و عملی کسب استقلال وجدان، خودفرمانی، آزادی و انجام عمل آفرينشی.
مفاهيم کليدی و پيش فرضها
در اين نوشته، وحی و معرفت دينی به عنوان پديده هائی انسانی، تاريخی که در کليت خود با ديگر آثار خلاقه وجودی – شعوری انسانها همانند است، بررسی و تبيين شدهاند. مفاهيم کليدی به کار گرفته شده عبارتند از:
۱- شعور فراگير و آفرينشگر هستی، همان نور جهان و يا روح مطلق است که در وصف خدا بکار برده شده است.
۲- شعور خود- خدا- خودآگاه و آفرينشگر آدمی، نيروی شعور، زمانی که با آگاهی از خويشتن، آزادی و نيروی آفرينشگر آن تحقق میيابد.
۳- تجربه وحيانی، تجربه درونی – تأويلی است که طی آن شعور پيامبر با شعور الهی در تعامل و گفت گوی مستقيم و غير گفتاری (نشانه شناختی و تأويلی) قرار میگيرند.
۴-.معرف وحيانی، آگاهیها و معرفت حاصل از تجربه وحيانی که در ذهن پيامبر در قالب الفاظ شکل میگيرد و بيان و سپس مکتوب میشود.
۵- کلام الهی، معانی که در قالب اشارات وحيانی از خداوند به شعور پيامبر میرسد.
۶- کلام قرآنی، گزارههای ملفوظ و مکتوب در متن کتاب (قرآن).
۷- تجربه شهودی، تجربه درونی که در جريان آن ميان شعور انسان با شعور موجود ديگر (انسان و غير انسان) ارتباط مستقيم و غير گفتاری (نشانه شناختی و تأويلی) برقرار میشود.
۸- گزارههای دينی، آن دسته از آيات قرآن که بيانگر اصول و ارزشهای دينی و موضوع اصلی دعوت پيامبریاند.
۹-.گزارههای کمک آموزشی، آن دسته از آيات قرآن که موضوع دعوت دينی نيستند و اساساً متعلق به فرهنگ و معارف عصر و اقوام مخاطباند و صرفاً برای کمک به تفهيم و تسهيل فهم آموزههای دينی بکار گرفته شدهاند.
۱۰- شريعت، مجموعهای از شعائر و مناسک جمعی و احکام و مقررات اجتماعی که مناسب با زمان و مکان برای گروه و جامعه گروندگان (مؤمنان) مقرر میشود.
قرآن به عنوان تنها سند معتبر و مرجع کسب آگاهی درباره وحی و آموزههای دينی انتخاب شده است. اعتبار بقيه ماخذ دينی نظير احاديث و روايات (سنت)، تفاسير قرآن، متون فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی، مستقيم و يا غير مستقيم از انتساب به کتاب (قرآن) حاصل میشود.
مطابق پيش فرض اين نوشته، قرآن يک اثر مکتوب و معرفت بخش است که توسط پيامبر (يک فرد انسان) بيان و زير نظر وی مکتوب و ضبط شده است. کليه مفاهيم و معانی وحيانی در قالب زبان و فرهنگ بشری و در ظرف شرايط معين تاريخی و اجتماعی بيان شدهاند و از اين بابت با ساير متون و معارف بشری برابر است. مطابق اين فرضيه:
۱- ادعای کتاب دائر بر خاستگاه وحيانی آيات، بخشی از مدعيات درون دينی (محتوائی) است که صدق و کذب آن همانند ساير مدعيات کتاب بايد به صورتی روشنمند بررسی و اثبات شود. منشاء وحيانی کتاب خصلت بشری آن را تغيير نمیدهد.
۲- انکار اين نظريه، مستلزم انکار هر نوع گفت و گو و تعامل ميان کتاب و ديگر معارف بشری و بطور کلی عقل و وحی است. فرض بر اين است که آموزههای اصلی کتاب (قرآن) محصول تعبير و فهم يک انسان (پيامبر) از نشانهها و اشارات (وحيانی) است که در جريان تجربه وحيانی و گفت و گو با شعور الهی، در ذهن يا شعور خودآگاه وی پديدار گشتهاند و به همين خاطر است که خود فی نفسه و مستقل از تفاسيری که برای فهم چگونگی پيدايش و شکل گيری آن مطرح شدهاند، " معرفت بخش " است. متون تفسيری، کلامی، فلسفی و... نيز معارفی هستند، هم رديف تفاسيری که از فهم ساير متون کهن نظير آثار افلاطون و ارسطو، يا مولوی و حافظ تهيه میشوند. آنها را میتوان " فهم درجه دو" از يک " فهم درجه يک" بشری شمرد.
۳- روش مختار در اين رساله برای توجيه عقلانی گزارههای "دينی" و نه تمام آيات کتاب، روش فرضيه ای- استنتاجی است،(۱) بطوری که هرکس میتواند از منظر جهان بينی توحيدی (به عنوان فرضيه اصلی)، درستی گزارههای آنها را ضمن مشاهده و تأمل در رويدادهای واقعی استنتاج و يا به آزمون بگذارد. چنانکه قرآن نيز برای اثبات صدق و معقول بودن گزارههای وحيانی، مخاطبان را به مشاهده و تعقّل در رويدادهای تاريخی، پديدههای طبيعی، واقعيتهای درون جامعه و تجربيات درون نفس خود از منظر هستی شناسی الهی دعوت میکند.
البته ايمان مقولهای متفاوت و در اصل وضعيتی وجودی است که در جريان تجربه شهودی حاصل میشود و در اثر آن، نه تنها نيروی شعور که علائق احساسی و عاطفی، زيستی و هستی شناختی فرد نيز تحت تأثير و زير سيطره حقيقت قرار میگيرند.
معانی مختلف عقل و دين
۱- از دين و عقل تعاريف زيادی شده است. جامعه شناسان با نگاه از بيرون، براساس ويژگیهای مشترک ميان اديان، تعريفی جامع و مانع، اما بسيار کلی بدست میدهند. با توجه به اين که اين تعاريف، اديان و مذاهب غير وحيانی را نيز شامل میشود، استفاده از آنها برای بررسی نسبت عقل و وحی مفيد فايده نخواهد بود. اديان ابراهيمی برخاستگاه وحيانی خود تأکيد دارند. از آنجا که مخاطبان اين مطلب در وهله اول مسلمانان هستند و با کتاب و ديگر منابع دينی خود آشنايی کلی يا تفصيلی دارند..ناگزير از دو سند و ماخذ پذيرفته شده يعنی کتاب و سنت (احاديث و روايات) برای اين بررسی، کتاب را برگزيديم. زيرا علاوه بر آنکه آيات آن دريافت مستقيم پيامبر از وحی الهی است، در اصالت و سنديت آن نيز ترديدی جدی مطرح نشده است و حال آنکه در اصالت احاديث و روايات موجود، اتفاق نظر وجود ندارد و به رغم توسعه علوم درايه و رجال، ملاک قطعی برای تميز روايات و احاديث اصيل از غير اصيل در اختيار نداريم. جز آنکه به توصيه پيامبر، قرآن را محک آزمون سنت قرار دهيم لذا، منحصراً کتاب را مبنای ارائه تعريف دين قرار داده ايم. اما پيش از آن، که از ميان معارف دينی موجود، بايد ديد اصل دين کدام است.
۲- ۱- دين حداکثری: بر طبق اين نظر کليه معارف موجود در کتاب (قرآن)، سنت (روايات و احاديث)، فقه، کلام، فلسفه و عرفان کلا و جزءاً «دين» محسوب میشوند و در بررسی نسبت آن با عقل بايد همه آنها مدنظر باشند. سنت گرايان بيشتر به اين نظريه تمايل دارند.
۳-۱- دين عقل گريز: اصل دين منحصراً شامل آموزهها و حقايقی است که آگاهی از آنها از توان عقل بشر خارج بوده و هست و به همين خاطر لازم آمد تا خداوند با برانگيختن پيامبران، بشر را از آن حقايق آگاه سازد. در صدر اين حقايق آخرت و خدا قرار دارند.(۲) و بعضاً مقولاتی ديگر نظير فرشتگان، جاودانگی روح و عالم غيب را نيز بر آن دو میافزايند.
۴-۱- دين به مثابه معرفت دينی: در اين رويکرد، مجموعه کتاب و سنت (احاديث و روايات منسوب به پيامبر و امامان (ع)(۳) اصل ديناند که ماهيت قدسی و آسمانی دارند و فی نفسه دسترس ناپذيرند. آنچه در اختيار ما است فهم دين است که «معرفت دينی» نام دارد و همانند ساير معارف بشری قابل نقد و بررسی و محک زدن با عقل است.
۵-۱- دين مساوی تجربه شهودی و ايمان است که از مواجه بی واسطه انسان با خدا و قرار گفتن در حضور او و مشاهده مستقيم و حضوری حقيقت حاصل میشود. ايمان دينی تنها از يک چنين تجربهای زاده میشود و با آن، شخصيت فکری و اخلاقی فرد دگرگون میگردد. شخص درگير در تجربه دينی، زير نفوذ و سيطره نيروی عظيم قدسی قرار میگيرد و در آن حال، اراده و نيروی ذهنی اش مقهور و تسليم نيروی قدسی و يا امر متعالی میشود. چنين شخصی، صاحب ايمان دينی، و رفتار و سلوکش، سلوک و رفتار دينی است.(۴)
۶-۱- اصل دين، ذات دين است: مطابق اين نظريه همه معارف، در کتاب و سنت، تا فقه و تفسير و کلام و فلسفه، ديناند. اما تنها، بخشی از آنها ذاتيات دين و اصل و جوهر دين محسوب میشوند و با گذشت زمان اعتبار آنها از بين نمیرود و بخش ديگر که تحت تأثير شرايط تاريخی و اجتماعی بر دين افزوده (عارض) شدهاند، عرضيات ديناند (۵) . از آنجا که ملاک تشخيص عرضيات تأثيرپذيری از شرايط بيرونی است، پس به محض آنکه در يک آموزه ی دينی رد پای شرايط بيرونی کشف شود از ذاتی بودن خلع و در صف عرضيات دين جای میگيرد. تا آنجا که نهايتاً ذاتی دين منحصر به تجربه نبوی میشود. اما سير تقليل گرايی در همين جا متوقف نمیماند. با تعميم و بسط تجربه نبوی، (۶) مرز دين و غير دين (معرفت سکولار) کمرنگ و رو به محو شدن میگذارد.
اينک ببينيم از منظر کتاب (قرآن) دين چيست و غير دين کدام است؟ بنظر نگارنده، قرآن ميان ايمان، دين و شريعت فرق میگذارد. ايمان، يک وضعيت وجودی انسانی است که در اثر مواجه و تعامل شهودی (بی واسطه) با حقيقت فراگير (خدا) پديد میآيد، ايمان، تجربهای شخصی، درونی و فرا تاريخی است. در ايمان، فرد با هستی خود با حقيقت (روح) جهان درگير میشود و خويشتن، مسئوليتهای وجودی و هويت انسانی خود را در نسبت با او تعريف میکند. وجوداً خود را وابسته و در پناه و حمايت و هدايت خدائی میبينند که در شعور خودآگاه وی متجلی است و در همانجا با او سخن میگويد و تعامل میکند. اما دين، راه و رسم زيستن، انديشيدن و عمل کردن به شيوه الهی، يعنی منطبق با اصول و ارزش هائی که در گزارههای وحيانی منعکس است. گزارههای دينی تاريخمنداند و مخاطب آنها جمعاند و قابليت بين الاذهانی شدن دارند. بر خلاف ايمان که تجربهای درونی است، گزارههای دينی توسط پيامبر بر انسانها عرضه میشود. دين در مفهوم قرآنی، متمايز از شريعت است. محتوای آموزههای دين، فرازمانی و مکانی و مشترک ميان همه اديان توحيدیاند، اما شريعت نحوه تحقق عملی آموزههای دين، در شرائط خاص زمان و مکاناند و به همين خاطر متکثرند و با تغيير زمان قابليت تغيير دارند. اين نحوه رويکرد به کتاب را نظريه تفکيک نام داده ام.
۲- نظريه تفکيک: اول، ميان تجربه وحيانی و معرفت وحيانی. دوم، ميان آموزههای دينی از يک سو و عناصر زبان شناختی و فرهنگی قوم و شريعت از سوی ديگر (۷) به شرح زير:
۱-۲- تجربه وحيانی: وحی پديدهای عام و جهان شمول است و هر ذی شعوری در موقعيتهای بحرانی ممکن است درگير آن شود (۸) وحی به موجودات و پديدههای طبيعت را «تکوينی» خواندهاند. زيرا پيام خدا از طريق شعور و توارثی (ژنتيک) و ديگر عناصر مسئول توليد اطلاعات و برنامه ريزی در آنها و به صورتی نا خودآگاه، نظام زيستی و رفتاری و قابليتهای آنان را تحت تأثير قرار میدهد. (در قرآن از وحی به پديدههای زنده و غير در طبيعت ياد شده است.) وحی به انسان (پيامبر)، مواجهه، ارتباط و تعامل و گفت و گوی مستقيم ميان شعور خود آگاه انسان و شعور مطلق و فراگير هستی (خداوند) است که در اثر آن آدمی به مرحله «خود – خدا – آگاهی» میرسد. يعنی آن موجود مطلق و متعالی را در شعور (جوهر هستی) حاضر و متجلی میيابد. اين تجربه خودآگاهانه او را وجوداً دگرگون و خداگونه مینمايد، بطوری که از آن پس، از منظر خداوند به خويشتن و جهان مینگرد، و به آفرينش دوباره خود و جهان دست میزند. پاسخ پرسشها و معماهای خويش را در روشنايی نور (شعور خود آگاه) الهی که وجودش از آن لبريز گشته است با چشم شعور (دل) میبيند و نشانههای محسوس را به کمک نظام زبان شناختی و عناصر فرهنگی قوم خود تعبير و صورت معرفت بشری به آن میبخشد.
تجربه وحيانی با حرکت استعلائی و نيازمندانه از سوی انسان آغاز میشود و سپس واکنش شعور مطلق را در درون وی بر میانگيزد. خصلت عام و تکرار پذير بودن تجربه وحيانی در طبيعت و جامعه و تاريخ اين امکان را میدهد تا با مشاهده و بررسی مصاديق عينی، حدسها و فرضيههايی برای تبيين ساز و کار آن طرح و برای توضيح اين پديده بکار رود. (۹) از آنجا که انسان (پيامبر)، با پرسشها و معماهای برخاسته از تجربه وجود فردی و اجتماعی به سوی اين تجربه کشيده میشود، ميان شعور وی و شعور مطلق، رابطهای معنا شناختی نيز برقر ار میشود. گفت و گو و تفاهمی که سرانجام به شکل گيری معرفت وحيانی در شعور خود آگاه پيامبر میانجامد. به عبارت ديگر، تجربه وحيانی در ضمن، بستر کشف حقيقت و توليد معرفت نيز هست.اين عمل با تعبير معائی وحيانی توسط پيامبر و به ياری پيش دانستهها و زبان و نظام مفهوم سازی وی انجام میگيرد و بدين ترتيب ادراک حاصل میگردد و تجربه مزبور تبديل به معرفت میشود. از اين رو اقبال درست گفته است که وحی تعبير ناشده نداريم (۱۰) توجه به اين حقيقت تعبيری برای فهم معارف وحيانی حائز اهميت خاص است.
۲-۲- معرفت وحيانی: آگاهیهايی هستند که از تعبير و تأويل تجربه وحيانی توليد میشوند. اين معرفت، حاصل ترکيب سه مولفه اصلی است: اول، معانی که در جريان گفت و گو و تعامل بی واسطه ميان پيامبر و خدا (شعور متناهی و نامتناهی) دريافت میشوند. تبادل و تفهم معنا شناختی در اين مرحله با زبان اشارات و نشانههای محسوس (وحی) انجام میگيرد که بايد بلافاصله تعبير شوند تا به ادراک در آيند. (۱۱) بديهی است که تعبير نشانهها به کمک مفاهيم موجود در شعور ناخودآگاه پيامبر که خود عصارهء تجربيات زيستی و هستی شناختی فردی و جمعی (قومی) است صورت میگيرد. دوم، ابزار و عناصر زبان شناختی و فرهنگ قومی که در فهم و تببين نشانهها بکار رفته، به دريافتهای وحيانی صورت معرفت بشری بين الاذهانی میدهند. «پيامبری نفرستاديم مگر آن که به زبان قوم خود سخن گفت». (۱۲)
سوم- شرايط و زمينههای اجتماعی و تاريخی، موقعيتها و شرايط دوران که در ظرف آنها پرسشها و پاسخها شکل میگيرند و اشارات و نشانههای معنا شناختی متعیّن میگردند. نخستين مولفه، وجه معنا شناختی، دومين وجه، زبان شناختی و سومين مولفه، وجه تاريخی (و تاريخيت) تجربه و معرفت وحيانی محسوب میشوند. به همين خاطر معرفت وحيانی معرفتی بشری و تاريخمند است. به عبارت ساده تر، خدا در تاريخ و در درون جهان عمل میکند و اراده و صفات خود را متعیّن میسازد. و از موقعيتهای تاريخی تأثير میپذيرد.
۳ – بخشهای سه گانه معرفت وحيانی
معارف حاصل از تجربه وحيانی از زبان پيامبر بازگو و در کتاب (قرآن) گردآوری و مضبوط شده است. کتاب، حاوی معارف و مفاهيم متنوعی است که تنها بخشی از آن معانی، انکشافی و صيد شده از درون تجربه وحيانی پيامبر میباشند. در حالی که بسياری بی توجه به اين نکته، همه معارف موجود در کتاب را به دانش خداوند نسبت میدهند و آنها را يک پارچه نازل شده از عالم قدس معرفی مینمايند. اين عده برای همه گزارههای کتاب، ارزش و اعتبار يکسان قائلاند و در تعيين نسبت شان با عقل با رويکردی مشابه، ملاکهای واحدی به کار میگيرند. حال آنکه دقت در آيات کتاب نشان میدهد که چنين نيست. گزارههای آن را میتوان بر اساس ملاکهای مختلف تفکيک و دسته بندی کرد. مطابق يک دسته بندی که بيشتر رواج دارد، گزارههای قرآن ابتدا به دو دسته ی حقيقی (توصيفی – تبيينی) و تجويزی (ارزشی) تقسيم میشوند. گزارههای توصيفی که اخباری هم خوانده میشوند، از جنس «هست ها» هستند. و گزارههای هنجاری و ارزشی يا تجويزی که انشائی هم خوانده میشوند، از «بايدها» سخن میگويند. در اين دسته بندی، همه گزارههای مربوط به هستها و يا بايدها و احکام، به يک ميزان معتبر بوده، همگی موضوع دعوت دين يعنی آموزههای الهی به شمار میروند. (۱۳) در صورتی که در واقع چنين نيست، بلکه از گزارهها و معارف موجود در قرآن تنها يک بخش از آنها، آموزههای اصلی دين میباشند و بقيه که تعدادشان هم زياد است، جزء آموزههای اصلی دين نيستند و باور به آنها شرط ايمان به دين نيست. بخش دوم، اجزاء و عناصر متشکله زبانی هستند که پيامبران با آن سخن گفته است.
مانند تمثيل ها، اساطير و علوم عصر و گزارشها و شواهد اجتماعی و تاريخی(۱۴) که برای آسان کردن فهم آموزههای وحيانی، به کار گرفته شدهاند. قرآن نيز مدعی صادق و حقيقی بودن معارف اين بخش نيست و از مردم هم نخواسته است که آنها را باور کنند. با توجه به خاستگاه معانی و کارکرد آيات، دست کم در سه گروه گزارههای دين، زبان و فرهنگ و نظام دانايی قوم و زمينههای تاريخی (دوران شکل گيری و ظهور معرفت وحيانی)، و احکام و مقررات شريعت، قرار میگيرند.
۱-۳- گزارههای دين: اين گزارهها محمل معانی اصيل وحيانیاند که ضمن تعامل ميان شعور پيامبر و خداوند، توسط رسول صيد و فهم شدهاند. و حامل پاسخ به پرسش ها، معماها و بحرانهای هستی شناختی و يا معرفتیاند که هستی فرد، قوم (جمعی) و بشريت عصر (دوران) را در ميان گرفته بودند.
ميان گزارههای دينی در کتاب، ارتباط معنا شناختی برقرار است به طوری که در مجموع نظامی از دانايی و ارزشها و هنجارها را تشکيل میدهند که بر يک پس زمينهای از نگرش توحيدی بنا شدهاند. مطابق اين جهان بينی، تاريخ جهان، تاريخ تعیّن قابليتهای عالی ترين مرتبه وجود (شعور)ی است که از (شعور) مطلق (روح خداوند) نشئت گرفته است. بدين ترتيب جهان، سراسر (آيات) يا پديدارهای الهیاند و نشان از او دارند. يعنی همه ذی شعورند و پديدههای پيرامون خود را درک میکنند و به محرک واکنش نشان میدهند. رابطه وجودی پديدارهای جهان که متناهیاند با وجود مطلق که لايتناهی است، تعارضی را میپروراند که سرانجام به نفی وضعيت متعیّن موجود و جايگزين شدن يک وضعيت برتر و آزادتر از طريق فيض و آفرينش مدام، میانجامد. خداوند (شعور مطلق) قابليتهای وجودی خود را در خودآگاهی آدمی متعیّن میکند، رخدادی که با آفرينش انسان و حلول روح الهی در آدم از طبيعت به انسان منتقل گشت. (خليفگی انسان) گوهر اين خودآگاهی آزادی است و ثمره آن آفرينندگی. ظرفيتهای بالقوه در وجود آدمی برای توسعه درجه آزادی و نيروی آفرينندگی ضمن انجام فعاليتهای حياتی در طبيعت و جامعه با محدوديتها و موانع وضعيتهای متعیّن موجود، روبرو میشوند. با «کار» و «مبارزه» به منظور غلبه بر اين موانع است که تحول «شدن» تکاملی وجود فردی و اجتماعی انسانها که متضمن آزادی و نيروی آفرينندگی است، محقق میشود.
گزارههای دينی در وهله اول، توصيف و تبيينی از پديدارها (آيات) و چگونگی حضور و عمل خدا – شعور مطلق – در جهان بدست میدهند. به طوری که آنها را با وام گيری از هگل میتوان پديدارشناسی شعور مطلق نام داد. در همين بخش (دين) بر پايه گزارههای توصيفی و تبيينی (ناظر بر امر واقع) يک رشته هنجارها و گزارههای تجوبزی - ارزشی استخراج و معرفی شدهاند که بيانگر سمت گيری اخلاقی سلوک دينی مؤمنان است. مجموعه اين ملاکهای ارزشی و اخلاقی، به اضافه آن دسته از آيات کتاب که صفات و شيوه عمل شعور مطلق را در جهان و تاريخ توضيح میدهند و تبيين میکنند، «دين» ناميده میشوند. لذا دعوت به دين، دعوت به شيوه مطلوب و «مثالی» زندگی و عمل بر انگاره صفات و شيوه عمل الهی در آفرينش نوع انسان است. «پس روی خود را با گرايش تمام به حقيقت، به سوی اين دين کن. همان سرشت (شيوه آفرينش) که خدا انسانها را بر انگاره آن آفريده است. (شيوه) آفرينش خدايی، تغيير پذير نيست و آن همان دين پايدار است اما بيشتر مردم نمیدانند.» (۱۵) دين، با اين تعريف، نزد همه انبياء الهی يکی بيش نيست، هر چند به زبانهای مختلف بيان شدهاند. (۱۶) گزارههای مربوط به صفات و ارزشها و سنتهای الهی در جهان و تاريخ، طبيعت، جامعه و فرد در اين بخش (دين) جای میگيرند.
۲-۳- گروه دوم گزارههای کتاب، نظام فرهنگی، زبان شناختی و معرفت شناختی قوم پيامبر است که از يک سو محمل معانی وحيانیاند و از سوی ديگر معرف زمينه اجتماعی، تاريخی و فرهنگی (علوم و معارف عصر، اساطير، تاريخ، نمادها و...)، ظهور و تعیّن وحی (تجربه وحيانی) و شکل گيری معرفت وحيانی میباشند. اين گزارهها موضوع دعوت دين نيستند بلکه زبان و ابزار فهم و تعبير و تبيين و تبليغ آموزههای وحيانی به شمار میروند. ما از طريق آنها با جهان بينی و اطلاعات و تفسير و فهم عصری اقوام مخاطب از رويدادهای تاريخی و اجتماعی آشنا میشويم. وحی، ضمن استفاده از همين ابزار فرهنگی برای ايجاد ارتباط و گفت و گو و مفاهمه با مردم، با جهان بينی و معتقدات آنها برخوردی انتقادی دارد و اين نقد را بر پايه جهان بينی مختار خود که توحيدی است انجام میدهد.
۳-۳- بخش سوم آيات کتاب، شريعت يا احکام مو ضوعهای هستند که همراه با تشکيل تدريجی امت يا گروه مؤمنان، برای تنظيم مناسبات و روابط درونی و بيرونی و تحکيم همبستگی ميان آنها مقرر شدهاند. اين مقررات ضمن آنکه متاثر از اصول و ارزشهای ديناند، «عصری» هستند و متناسب با ظرف و شرايط تاريخی (دوران) و مقتضيات اجتماعی، فرهنگی و معيشتی جامعه آن روز تدوين شدهاند. شريعت از سه زير مجموعه تشکيل شده است؛ اول شعائر. شامل مراسم و مناسک جمعی و منظم که بيانگر هويت دينی – اجتماعی گروه مؤمناناند. مقررات مربوط به روزه ماه رمضان، حج، نمازهای جمعه و جماعات و اعياد قربان و فطر در اين گروه قرار میگيرند. شکل مراسم و مناسک (شعائر) با اصلاحاتی اندک از شعائر و فرهنگ قوم مخاطب اخذ شده و محتوای آن مضمون دينی و توحيدی پيدا کرهاند. آنها مروج اصول و ارزشهايی دينی و تداوم بخش هويت دينی و تقويت کننده همبستگی گروه بر محور تعهدات و اخلاقيات مشترک ميان آنهاست. دوم، توصيههايی درباره تعهدات فرد در قبال خدا – خويشتن و ديگر انسانها و شامل نيايشها و اخلاقيات و سلوک فردی يک ديندار است و سوم، احکام و مقررات اجتماعی که ناظر بر روابط ميان افراد و گروهها در جامعه و ميان گروهها و اقوام مختلف است. عمل به شعائر يا شرکت در مراسم و مناسک جمعی ضمن آنکه اجباری نيست، پای بندی به آنها نشانه علاقه فرد يا گروه به حفظ هويت دينی جمعی (عضويت در امت) و احساس علاقه به حفظ و تقويت همبستگی با ديگر اعضای امت بر پايه ارزشهای انسانی و اخلاقی مشترک است. افراد در نحوه عمل به توصيههای نوع دوم که جنبه فردی دارد و معطوف به اعتقادات و احساسات درونی و پيوندهای وجودی و شعورمند او با خدا و خويشتن و ديگر موجودات در طبيعت و جامعه انسانی است، کاملاً آزادند تا هر زمان و به هر شکل که خود ترجيح میدهند انجام دهند. اما در مورد احکام اجتماعی (شريعت) قضيه فرق میکند. اولاً وضع و تدوين آنها منوط به تشکيل امت و جامعه دينداران است. ثانياً عمل به آنها زمانی الزامی میشود که ميثاقی اجتماعی بصورت آزاد و دموکراتيک ميان مردم برای همزيستی و همکاری در جامعه بر پايه اصول و ارزشهای دين منعقد شود. افراد و گروهها آزادند که آگاهانه تصميم خود را برای شرکت در اين همزيستی اجتماعی اعلام و خويشتن را به رعايت آنها ملزم و متعهد کنند (بيعت) و يا ترتيبات و مقررات ديگری را ترجيح داده، پيشنهاد نمايند. ثالثاً، درست است که شريعت متفرع از آموزههای دين است اما به خاطر تقيد به شرايط زمان و مکان ثابت نبوده با تغيير شرايط بايد در آنها بويژه در احکام و مقررات اجتماعی آن، تجديد نظر به عمل آيد. در غير اين صورت تناسب، معقوليت و ثمربخشی خود را برای تحقق ارزشهای دينی در موقعيتهای تازه از دست میدهند. به همين خاطر، شرايع هم متنوع و متکثرند و هم با گذشت زمان تغيير کرده و میکنند، زيرا بدين ترتيب که ضمن حفظ هماهنگی با آموزهها و ارزشهای دين، با نيازها و اقتضائات هر جامعه و هر عصر و درجه رشد و تکامل اجتماعی و فرهنگی آنها متناسب میگردند. (۱۷) رابعاً، اجتهاد و تدوين مقررات و قوانين موضوعه (شريعت) برای هر جامعه و هر زمان توسط فقها و حقوقدانان با توجه به سه مؤلّفه، اصول و ارزشهای دينی، مقتضيات و نيازهای عصر (جامعه و زمان و خردورزی و خلاقيت جمعی، انجام و پس از اخذ اکثريت آراء بر عمومی، رسميت پيدا کرده، الزام آور میشوند.
گزارههای دينی کتاب به عکس، در معنا و جهت گيری ارزشی ثابت میمانند و دستاوردهای اصلی تجربه وحيانی را به نسلهای آينده منتقل میکنند. تعاليم مزبور به زبان و فرهنگ عصر و قوم مخاطب تبيين میشوند و همراه با توسعه دانش و فرهنگ بشری پيوسته گسترش و تفصيل بيشتری پيدا میکنند. گزارههای دين، کارکردی فرازمانی – مکانی دارند. زيرا اولاً تفسير آنها از جهان هستی (ارتباط وجودی خدا و انسان) و سنتهای اصلی يا ناظر بر آفرينش و تحول و شدن پديدارها، در تمام اديان واحد است و در همه جا و همه وقت معقول و موجه میباشد. ثانياً، برخی ملاک آن تميز عمل دينی و داوری ارزشی، اعتباری ثابت و جهان شمول دارند. و ثالثاً به مثابه وسيله ارتباطی و ثيق، دين باوران را به سرچشمه اصلی يعنی تجربه وحيانی متصل میکنند. بطوری که تجديد آن تجربه به عنوان منبع الهام حقايقی در پاسخ به معماها و پرسشهای هر عصر امکانپذير میگردد.
در تبيين نسبت ميان عقل و وحی، بايد به تقسيم بندی بخشهای مختلف متن (کتاب) توجه داشت و تفاوت نسبت هر يک را با موازين و دستاوردهای عقل بشری در نظر گرفت.
۴-۳- ظرف زبانی معرفت وحيانی: اگرسخن کسانی را که در قرن دوم هجری، قرآن را قديم میخواندند بپذيريم، در اين صورت گزارههای کتاب، پديدهای ازلی و ماورائی و متعلق به عالمی خارج از دنيای انسانی و تاريخ بشر بوده و در زمره مجردات قرار میگيرند و در نتيجه از هر رنگ و بوی زمينی و بشری تهی میشوند. اما چنين عقيدهای نمیتواند راست باشد، زيرا گزارهها (آيات) همگی با زبانی بيان شدهاند که پيامبر و ديگر مردم آن سرزمين، با آن سخن میگفتند و میانديشيدند، جهان را شناسايی و با يکديگر به تعامل و تبادل فکر میپرداختند. معانی و پيامهای وحيانی هم با همان زبان بيان شدند.(بديهی است که در اين جا مفهوم زبان فراتر از صرف الفاظ عربی است) والا تفهيم و تبيين آن برای مردم غيرممکن میشد: «ما رسولان را جز به زبان مردمشان نفرستاديم تا حقايق را برای آنان تبيين کنند».
۱- جدا از اين نوع شواهد و دلائل درون متنی، اثبات اين مطلب که متن کتاب فهم و تعبير رسول از مشاهده و خواندن کتاب هستی است که در جريان تجربه وحيانی، درون شعور خودآگاهش، بر وی گشوده شد، دشوار نخواهد بود. اين که پيامبر نه فقط با گويش عربی سخن گفته، که تمام عناصر زبان به مفهوم امروزی را در بيان آموزههای خود به کار گرفته است.
۲- رابطه ميان زبان و انديشه و اين که فهم امری تاريخمند است که در بستر جامعه و فرهنگ سرزمين (زمان و مکان) شکل میگيرد،
۳- پيامبر بشری همانند ساير افراد بشر بوده است و لذا در رفتار و کنشهای فکری وعملی، از جمله فرايند فهم و ادراک و ابداع و کشف، از همان قواعد حاکم بر رابطه زبان و انديشه و جامعه و تاريخ پيروی کرده است. بنابراين، اين نظريه که فرايند شکل گيری گزارههای وحيانی(آيات) در شعور پيامبر و در پاسخ به پرسشها و معماهای طرح شده و سپس تعبير و فهم نشانههای وحيانی در قالب زبان و فرهنگ و تاريخ قوم و حوادث و موقعيتها انجام گرفته است، گزارههای منطقی و ضابطه مند و مبتنی بر شواهد تجربی و دلائل عقلی است. پيامبر، انسانی پرورده آن جامعه و فرهنگ بود و با آن زبان حقايق را میفهميد و بيان میکرد. بنابراين وقتی پاسخهای خود را به صورت نشانهها و اشارات وحيانی مشاهده (درونی) کرد به کمک همان زبان و عناصر متشکله فرهنگ، آنها را تفسير و درک کرد و سپس برای مردم بازگو نمود. اين ويژگی به همه مخاطبان امکان میدهد تا گزارههای وحيانی را مستقل از خاستگاه آن (تجربه وحيانی) همانند ديگر معرفتهای بشری برای نقد و سنجش، در ترازوی عقل و تجربه قرار دهند.
۱ - Hypothetical doductine
۲- مهدی بازرگان، آخرت، خدا و رسالت انبياء- پايان دهه ۶۰
۳ - عبدالکريم سروش؛ نظريه قبض و بسط شريعت
۴ - محمد مجتهدی شبستری؛ هرمنوتيک دينی
۵ - عبدالکريم سروش؛ ذاتی و عرضی در دين
۶ - همان بسط تجربه نبوی
۷ - حبيب الله پيمان؛ عصری کردن دين در چارچوب نظريه استقلال دين از شريعت، مجله آفتاب
۸ - از منظر جهان بينی توحيدی (تفسير الهی از جهان) موجودات عالم از مجاورت و نباتات تا انسان، نشانه ها يا پديدارهای (آيات) شعور و منطق (خداوند) هستند و لذا متناسب با ظرفيت وجودی شان، شعور الهی را در خود متجلی و متعیّن می کنند.
۹ - اقبال لاهوری؛ احيای فکر دينی و اسلام
۱۰ - همان مآخذ.
۱۱ - ابراهيم / ۴
۱۲ - برای آگاهی بيشتر در اين زمينه رجوع کنيد به رساله «ساز و کار وحی» چاپ زيراکس و کتاب «وحی دانش رهايی بخش» از نگارنده زير چاپ از نشر صمديه
۱۳ - در بعضی طبقه بندی ها، گزارههای اخباری به دو گروه عقلی و فرا عقلی و گزارههای انشايی نيز به دو گروه، اخلاقی و ارزشها و حقوق و هنجارها تقسيم شدهاند. در تقسيم بندی رايج ديگری آيات، کتاب، در ۳ بخش عقايد، اخلاق و احکام از هم تفکيک شده اند و در صورت بندی سومی، در دو گروه معانی و غايات وحی و ابزار و وسائل و ارزشها، تفکيک می شوند که به تقسيم بندی ما نزديک تر است. اما هنوز دقيق نيست زيرا گزارههای دين و شريعت از يکديگر تفکيک نشدهاند.
۱۴ - تمثيلها، چنانکه شيوه همه معلمان است، چه معطوف به زندگی و کنشهای فردی يا اجتماعی و يا به وقايع تاريخی باشد، معمولاً کمتر واقعی و بيشتر پرداخت شده از روی نمونههای واقعیاند. اما شواهد عينی از حقيقت، معمولاً واقعی هستند. در مورد اسطوره ها قضيه فرق می کند. اسطوره زبان ويژهای است متعلق به جامعههای باستانی و عصر اساطيری، که حامل معانی حقيقی و يا اخلاقی و هنجاری و سرمشقهايی شناختنی و ارزشی هستند که بعضاً اهميت خود را برای هميشه حفظ می کنند. متفکرانی که در مسايل هستی شناختی و تجربيات گوناگون بشری تحقيق می کنند، ضمن تاويل و با جدا کردن معانی از قالبهای اسطوره ای، آنها را در ترکيب انديشههايی جديد به کار می گيرند.
۱۵ - روم/۳۰
۱۶ - آل عمران/ ۱۹ تا ۶۷ و ۸۳
۱۷ - مائده / ۴۸