iran-emrooz.net | Tue, 10.05.2005, 17:46
ارتداد
احمد قابل
سهشنبه ٢٠ ادريبهشت ١٣٨٤
بحث ارتداد ، از مباحث فقهی مهم در این زمان است. بحث تخصصی فقهی برای مخاطب عمومی ، ملال آور است و طرح غیر تخصصی این بحث ، ارزش علمی لازم برای اهل تحقیق را فراهم نمیآورد. جمع بین ملازمات علمی و رعایت حال مخاطب عمومی ، کاری دشوار است که صاحب این قلم در خصوص آن خود را مدعی نمیداند.
مطلبی که با توجه به این ضرورتها و دشواریها فراهم کردهام ، نگارشی است که با توجه به برخی پژوهشها و یادداشتهایم در ایران و بهره گیری از امکانات اندکی که برای مراجعه به متون اصلی وفرعی شریعت در محل اقامت فعلی خود دارم ، تدریجا آماده و ارائه میشود.
به لطف و رحمت خدای یگانه امیدوارم که با همهی این کمبودها بتوانم درچند بخش ، تصویر نسبتا کاملی از بحث ارتداد را آماده کرده و آن را در نوبتهای مکرر به مخاطب ارائه کنم. نگاه پژوهشگرانه و نقد عالمانهی دوستان را به عنوان هدیهای گران بها ، البته انتظار میکشم.
... و اینک قسمت اول ؛
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث ارتداد ، چند مطلب باید مورد بررسی علمی قرار گیرد.
یکم ؛ مفهوم واژگان مورد استفاده در متون اولیهی شریعت (ادلهی نقلی). مثل ؛ « ارتداد ، کفر ، جحد، شرک و... ».
دوم ؛ مقتضای ادلهی عقلیه در خصوص تغییر عقیدهی دینی و شرعی.
سوم ؛ مقتضای ادلهی نقلیهای که مورد استناد فقیهان قرار گرفته ، از نظر حکم شرعی و چند و چون آن.
چهارم ؛ نظریات و برداشتهای فقهاء اسلام و دیدگاه رایج فقهی.
پنجم ؛ ادلهی نقلی دیگری که با بحث ارتداد و مقدمات و لوازم منطقی آن کاملا ارتباط داشته و در آشکار شدن چند و چون آن نقش بسزایی دارد ولی مورد بیتوجهی قرار گرفته و یا کمتر به آن توجه شده است.
ششم ؛ داوری روشمند شخصی ، در مورد انطباق یا عدم انطباق آراء فقیهان با ادلهی معتبر عقلی و نقلی و سره و ناسره کردن برداشتهای رایج و غیر رایج اما تاریخی.
هفتم ؛ نتیجه گیری و بیان نظر و دیدگاه منتخب.
اکنون به بررسی یکایک مطالب یاد شده میپردازیم و در این راه از خدای بزرگ استمداد میکنیم ؛
تعریف واژگان
١- معنی و مفهوم « ردّ » در لغت عرب (که واژهای « مضاعف » است ، همچون مفهوم سایر واژگان مضاعف) با « تکرار » عجین است. این مفهوم را از تصریف این واژه و واژگان هم خانوادهی آن نیز میتوان دریافت.
مثلا واژهی « تردید » به معنی « اضطرابی است که آدمی را به رفت و برگشت مکرر وادار میکند ». وقتی انسان نسبت به درستی یا نادرستی یک اندیشه دچار تردید میشود ، نه میتواند آن را نادیده بگیرد ونه میتواند تمامی آن را بپذیرد. احساس میکند که نواقص ، ابهامات و اشکالاتی وجود دارد که پذیرش مطلق آن را منتفی کرده است و از طرفی، مطالبی پذیرفتنی نیز در آن وجود دارند که نمیتوان از آنها دست برداشت. در این حالت ، با کم ترین استدلال در حمایت از اندیشهی یاد شده ، به آن باز میگردد و با کم ترین استدلال مخالف ، مجددا آن را وا مینهد. یعنی به هیچ مبنای محکمی برای پذیرش یا نفی کامل آن اندیشه نرسیده و دائما در حال بازگشت و سپس رها کردن آن است.
واژهی دیگری که آشکارا بر تکرار دلالت میکند ، واژهی « تردّد » است که به معنی « رفت و آمد مکرر » است. میگوییم « محل تردد عابر پیاده » یا « محل تردد حیوانات اهلی » و... که مقصود از آن ، جاهایی است که مکررا برای عبور و مرور از آن استفاده میشود.
این مفهوم یابی برای « ارتداد » ، صرفا متکی بر « بحث واژگان » نیست ، بلکه به موارد استعمال آن در برخی از « مدارک شرعی » و ادلهی نقلی آن نیز متکی است.
در آیات قرآن که مربوط به بحث ارتداد شمرده میشوند ، دو آیهی آن به این مفهوم تصریح کرده اند ؛
الف) آیهی ١٣٧ سورهی نساء ،که میگوید ؛ « انّ الّذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا ثمّ کفروا ثمّ ازدادوا کفرا ، لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا = آنانی که ایمان آورده ، سپس کفر ورزیده ، سپس ایمان آورده ، سپس کفر ورزیده ، سپس بر کفر خویش افزودند ، خداوند آنان را نمیبخشد و به راهی هدایتشان نمیکند ».
از این آیه معلوم میشود که « ایمان و کفر چند باره به یک اندیشه » و رفت و آمد مکرر در حوزهی اندیشهی دینی را (که صرفا میتواند ناشی از « توطئهی مخالفان سیاسی و عقیدتی » باشد) مصداق حقیقی ارتداد قرار داده است. بنا براین درجایی که فردی بر اثر تحقیق علمی و عدم اثبات حقانیت یک اندیشه اقدام به تغییر عقیده میکند ، اصولا عمل او مصداق ارتداد نیست (یا لا اقل اطمینانی به مصداق بودن آن وجود نخواهد داشت) و تخصصا از بحث « مرتد » خارج میشود.
ب) آیهی ٧٢ سورهی آل عمران ، که میگوید ؛ « و قالت طائفة من اهل الکتاب، آمنوا بالّذی انزل علی الّذین آمنوا وجه النّهار و اکفروا آخره لعلّهم یرجعون = گروهی از اهل کتاب گفتند : ایمان بیاورید به قرآن در وسط روز و کفر بورزید در پایان روز ، شاید مسلمانان از ایمانشان برگردند ».
مرحوم شیخ طبرسی در تفسیر « مجمع البیان » و در ذیل آیهی ١٣٧ سورهی نساء (آیهی قبلی) مینویسد ؛
«...احتمال سوم آنست که مقصود آیه گروهی از اهل کتاب باشند که خواستند عدهای از اصحاب رسول خدا را دچار شک کنند و به همین جهت در حضور مسلمانان اظهار ایمان میکردند و بعد میگفتند : برای ما شبههای پیش آمده و کفر میورزیدند و این امر را تکرار میکردند...که همین موضوع در آیهی دیگر قرآن (یعنی همین آیه) صریحا بیان شده است ». (٢/١٢٦ ، انتشارات کتابخانهی آیةالله مرعشی نجفی).
به عبارت دیگر؛ این آیه نیز مصداق آیهی قبلی است که « رفت وآمد مکرردر حوزهی اندیشهی شریعت » را به عنوان « موضوع مورد نظر در بحث ارتداد » مطرح کرده است.
راغب اصفهانی در « مفردات الفاظ القرآن /١٩٧ و ١٩٨ » نوشته است ؛
قوله تعالی : « فردّوا ایدیهم فی افواههم »... و استعمال « الردّ » فی ذلک ، تنبیها انّهم فعلوا ذلک مرّة بعد اخری... = بیان خدا « پس رد کردند دستهاشان را بر دهانهاشان »... و بکار بردن واژهی « ردّ » در این عبارت ، برای بیان این مفهوم است که ؛ آنها این کار را پی در پی و مکرّرا انجام میدادند...
کتابهای معتبر لغت عرب نیز به مواردی از این مفهوم در اشتقاقات « ردّ » تصریح کرده اند (لسان العرب ٥/ ١٨٦. اقرب الموارد ١/ ٣٩٨. معجم مقاییس اللغة ٢/٣٨٦).
٢- واژهی « کفر » در لغت عرب ، به معنی « پوشاندن » است و علت استعمال آن در مورد « افرادی که خدا و یا حقایق دیگر را انکار میکنند » به خاطر آن است که این حقایق آشکار را (با علم به وجود آن) انکار کرده و روی آن را میپوشانند.
در متون اصلی شریعت محمدی (ص) این واژه درمعانی مختلف بکار رفته است. مثلا قرآن کریم در مورد کشاورزانی که حبوبات را در زمین میکارند وروی آنهارا میپوشانند نیز از واژهی « کفار » بهره گرفته است (یعجب الکفار نباته -). بنا براین، مفهوم یابی برای « کفر » مورد نظر در بحثهای کلامی و فقهی شریعت ، در گرو تحقیق در متون اولیه و اتکای به تفسیر معتبر از « پیامبر خدا و اهل بیت » او است.
این مبلغان رسمی شریعت ، به معانی مختلف کفر ، هشدار داده و رسما تأکید کرده اند که ؛ « کفر مورد نظر شریعت در بحث ارتداد و امثال آن ، کفر جحودی نسبت به وجود خدا است » (انما یکفر اذا جحد = همانا کافر میشود زمانی که جحد و انکار کند). بنا براین ، درک مفهوم حقیقی و تفسیر رسمی « کفر » در گرو آشکار شدن مفهوم « جحد و جحود » است.
٣- « شرک » نیز نوعی کفر است ، اگر مبتنی بر « جحود » باشد. یعنی « توحید » و یگانگی خدا اگر مورد انکار کسی قرار گیرد که « حقیقت وحدانیت خدا برایش آشکار شده باشد وعلیرغم اقرار به آن ، اقدام به انکار آن کند » مصداق « پوشاندن حقیقت » خواهد بود و گرچه ظاهرا وجود خدا را انکار نمیکند و برای او شریک یا شرکایی قرار میدهد ، ولی یگانگی خدا را انکار کرده ونسبت به این حقیقت ، کفر ورزیده است. بنا براین ، درک مفهوم حقیقی و تفسیر رسمی « شرک » نیز در گرو آشکار شدن مفهوم « جحد و جحود » است.
٤- در بارهی معنی و مفهوم « جحد » در متون اصلی شریعت محمدی(ص) توضیحات لازم ارائه شده است. از نظر آیات وروایات ، به دو رویکرد آدمی ، عنوان « جحد » داده اند ؛
یکم ؛ انکار حقیقتی که شخص انکار کننده ، به « ترجیح نظری » آن رسیده و اقرار کرده است و هنوز نیز در بحثهای علمی به آن اقرار میکند اما در شرایط خاص اجتماعی ، به انکار آن میپردازد. (وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا = ستمگرانه و برتری جویانه انکار میکنند آن حقیقت را در حالی که نفس ایشان به آن مطلب باور دارد).
دوم ؛ انکار چیزی که علم به بطلان آن ندارد و از نظر عقلی آن را محتمل میداند. (لو انّ العباد اذا لم یعلموا شیئا ، لم یجحدوا ، لم یکفروا = اگر بندگان خدا ، انکار نکنند چیزی را که نمیدانند و نمیشناسند، کفر نورزیده اند). بنا بر این ، مطلبی که نسبت به اثبات یا نفی آن قانع نشده ایم و نمیتوانیم به ترجیح یکی از احتمالات برسیم را (از جنبهی نظری) نباید نفی و انکار کنیم ، بلکه آن را به لحاظ عملی در زندگی خود مؤثر قرار نمیدهیم و به لحاظ نظری محتمل میدانیم.
دلیل عقلی
مبتنی بر « اصالة الإباحهی عقلیه » هرگونه پذیرش یا عدم پذیرش پدیدههای ارادی ، برای همهی آدمیان و در همهی زمانها « مجاز » است. پذیرش « عقائد » یا وانهادن آنها ، اگر از نوع « پدیدههای ارادی باشند که حقیقتا آدمی در پذیرش یا نفی آن نقش اصلی را داشته باشد » مباح و مجاز است. هیچ کس را به خاطر پذیرش عقیدهای خاص یا تغییر آن ، نمیتوان مجازات کرد ، مگر آن که دلیل قانع کنندهی عقلی بر ممنوعیت پذیرش یا تغییر عقیدهای خاص ارائه شود. این حکم ، مبتنی بر « ارادی بودن » پذیرش یا عدم پذیرش است.
به گمان من ، پذیرش یا عدم پذیرش نظریات و عقاید « امری غیر ارادی » است که گرچه آدمی در مقدمات و شرایط آن تأثیر گذار است ولی نفس « پذیرش = معرفت » از نوع « انفعال نفس = تأثیر پذیری غیر ارادی و غیر اختیاری » است و همچون « محبت ، نفرت ، شادی ، اندوه و... » به صورت غیر ارادی در وجود آدمی مینشیند یا از آن دوری میگزیند.
اگر این مطلب مورد پذیرش ارباب خرد باشد (که ظاهرا هست) ، اصولا « وادار کردن افراد به پذیرش یا امتناع نسبت به امور غیر ارادی ، امری است که عقلا ممتنع خواهد بود و حکم به مجازات در امور غیر ارادی و غیر اختیاری ، حکمی قبیح و برخلاف عقل ارزیابی میشود ». به عبارت دیگر ؛ تمامی « تکالیف = مسئولیتها » صرفا در محدودهی « امور ارادی و اختیاری » توجیه عقلانی دارند و عقلا « تکلیف به غیر مقدور » قبیح و چنین اتفاقی نسبت به خدای سبحان و شریعتهای منتسب به او « ممتنع » است.
در ادامهی بحث ، به تأیید مکرر متون نقلی شریعت نسبت به غیر اختیاری بودن « معرفت = شناخت و پذیرش » خواهیم پرداخت تا نگرانی « شریعتمداران صرفا متن گرا » نیز برطرف گردد و اطمینان به « غیر ارادی بودن شناخت و پذیرش عقاید و نظریات مختلف » برای آنان نیز پدید آید. البته برای آنانی که دلایل عقل مستقل را حجت میشمارند ، آن متون معتبر نقلی ، در حکم « مؤیدات حکم عقل » خواهند بود و برای نشان دادن « اجماع عقلانی » کاربرد خواهند داشت.
بنا براین ، موضوع حکم ارتداد در مباحث فقهی، باید چیزی غیر از پذیرش یا تغییر عقیده باشد و مطمئنا مربوط به ابراز عقیدهای که به صورت غیر ارادی تحقق مییابد نیست (چرا که اولا ؛ دلیلی بر عدم جواز بیان آنچه تحقق یافته وجود ندارد ، ثانیا ؛ موضوع مورد ادعای نظریهی رایج فقهی نیز ، اصل تغییر عقیده است و نه بیان آن توسط مرتد) بلکه باید « انگیزهها و اقدامات عملی ناپسند ارادی و اختیاری ، موضوع اصلی حکم ارتداد را تشکیل دهند ».
البته این موضوع یابی ، لازمهی دلیل عقلی است و گریز و گزیری از پذیرش آن (برای آنانی که به حجیت عقل مستقل در این حوزه باور دارند) نیست. هرچند دیگران نیز ناگزیر از پذیرش آن خواهند شد ، چرا که دلایل معتبر و در حد تواتر نقلی بر این مطلب (غیر ارادی بودن اعتقاد) دلالت میکنند.
نتیجهی این بخش از بحث را میتوان چنین گزارش داد ؛ « پذیرش یا تغییر عقیده ، محکوم به هیچ حکم الزامی شرعی نمیشود ». یعنی بحث « ارتداد » هیچ ارتباطی به بحث « عقیده یا بیان عقیده » ندارد ، بلکه به « شرایط و عوارض اختیاری مربوط به آن » میپردازد که در ادامهی بحث ، به شرح آن خواهیم پرداخت.
دلیل نقلی
در این بخش از بحث ، روایاتی را مورد بر رسی قرار میدهیم که مربوط به « چگونگی شکل گیری اندیشه » اند. به مقتضای بحث تخصصی ، این بخش از بحث با اصطلاحات خاص این حوزهی شریعت ارائه میشود. مخاطبان عمومی ، میتوانند به نتیجهی این بخش ، مراجعه کنند.
همان گونه که پیش از این اشاره شد ، برخی از روایات معتبره ، غیر ارادی بودن پذیرش یا عدم پذیرش نظریات و عقاید را تأیید کرده اند. اکنون نگاهی به این روایات میاندازیم ؛
١- محمدبن یحیی و غیره عن احمد بن محمدبن عیسی عن محمدبن ابی عمیر عن محمدبن حکیم قال : قلت لأبی عبد الله (ع) : المعرفة من صنع من هی؟ قال : من صنع الله ، لیس للخلق فیها صنع = به امام صادق (ع) گفتم : شناخت وپذیرش ، کار چه کسی است؟ امام گفت : کار خداست و مخلوقات خدا در آن مورد کاری از دستشان بر نمیآید. (کافی ١/ ١٦٣ ش ٢. این روایت را با همین سند ، شیخ صدوق در کتاب « التوحید / ٤١٠ ش ٨ » با اندک اختلافی در عبارات ، نقل کرده است).
٢- محمدبن ابی عبدالله عن سهل بن زیاد عن علی بن اسباط عن الحسین بن زید عن درست بن ابی منصور عمّن حدثّه عن ابی عبدالله (ع) قال : ستة اشیاء لیس للعباد فیها صنع ؛ المعرفة و الجهل و الرضا و الغضب و النوم و الیقضة = امام صادق گفت : شش چیز است که از بندگان خدا در آن موارد ، کاری ساخته نیست ؛ شناختن و نشناختن (پذیرش و عدم پذیرش) ، خوشنودی و خشم ، و خواب و بیداری. (کافی ١/١٦٤ ش ١. این روایت را شیخ صدوق از طریق « احمدبن محمدبن یحیی العطار عن ابیه عن محمدبن احمدبن یحیی عن موسی بن جعفر البغدادی عن عبید الله بن الدهقان عن درست بن ابی منصور... » نقل کرده است ، التوحید /٤١١ و ٤١٢ ش ٦).
٣- عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب عن احمد بن الفضل ین المغیرة عن منصوربن عبدالله بن ابراهیم الإصبهانی عن علی بن عبدالله عن ابی شعیب المحاملی عن عبدالله بن مسکان عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) انه سئل عن المعرفة ، أهی مکتسبة؟ فقال : لا. فقیل له : من صنع الله عز و جل و من عطائه هی؟ قال : نعم و لیس للعباد فیها صنع ، و لهم اکتساب الأعمال. و قال (ع) : ان افعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین = از امام صادق (ع) پرسیده شد : آیا شناخت و پذیرش ، امری ارادی و اکتسابی است. امام گفت : نه. پرسیده شد : آیا کار و دادهی خدای عز و جل است (غیر ارادی است)؟ امام پاسخ داد : آری ، بندگان خدا در آن نقشی ندارند ولی در انجام کارهایشان دارای اراده اند. همانا کارهای بندگان ، به نحوی از سوی خداوند ، اندازه گیری شده است که با اراده و اختیار او سازگار است و اجباری در آنها ندارد. (التوحید / ٤١٦ ش ١٥).
٤- معاویة بن حکیم عن البزنطی قال : قلت لأبی الحسن الرضا (ع) : للناس فی المعرفة صنع؟ قال : لا. قلت : لهم علیها ثواب؟ قال : یتطاول علیهم بالثواب کما یتطول علیهم بالمعرفة = به امام رضا (ع) گفتم : آیا مردمی نقشی در تحقق شناخت و پذیرش دارند؟ امام پاسخ داد : نه. گفتم : آیا نسبت به شناخت ، پاداشی به آنان داده میشود؟ پاسخ داد : خداوند ، بدون آنکه مردم استحقاق پاداش داشته باشند ، به آنان پاداش میدهد، همچنان که بدون ارادهی آنان، حقایق را به آنان میشناساند (قرب الإسناد /١٥١).
٥- قال صفوان بن یحیی :سألت الرضا (ع) عن المعرفة، هل للعباد فیها صنع؟ قال : لا. قلت لهم فیها اجر؟ قال : نعم ، تطول علیهم بالمعرفة و تطول علیهم بالصواب = از امام رضا پرسیدم : آیا بندگان خدا نقشی در تحقق معرفت دارند؟ امام پاسخ داد : نه. پرسیدم : آیا به مردم برای معرفت غیر ارادی ، پاداش داده میشود؟ امام پاسخ داد : آری ، پاداش میدهد بدون استحقاق همچون دادن معرفت بدون اراده. (تحف العقول /٤٤٤. بحار الانوار ٧٥ / ٣٣٧).
٦- عن محمد بن حکیم قال : کتبت رقعة الی ابی عبدالله (ع) فیها ؛ أ تستطیع النفس المعرفة؟ قال : فقال: لا. فقلت : یقول الله : « الذین کانت اعینهم فی غطاء عن ذکری و کانوا لا یستطیعون سمعا ». قال :هو کقوله : « ماکانوا یستطیعون السمع و ماکانوا یبصرون ». قلت : یعاتبهم؟ قال : لم یعتبهم بما صنع فی قلوبهم ولکن یعاتبهم بما صنعوا ، و لو لم یتکلفوا لم یکن علیهم شیئ = محمدبن حکیم میگوید : نامهای به امام صادق نوشتم که در آن پرسیده بودم : آیا آدمی در شناخت و پذیرش ، توان و اراده دارد؟ امام پس از چندی ، پاسخ داد : نه. من (در مواجهه و پرسشی شفاهی در مورد آن پاسخ) گفتم : خداوند میگوید : « کسانی که چشمها شان ناتوان از توجه و یاد من است و توان شنیدن ندارند »؟ امام گفت : این سخن خداوند ، مانند سخن دیگر او است که ؛ « نه توان شنیدن دارند ونه توان دیدن ». گفتم : آیا خداوند آنان را مورد سرزنش قرار داده است؟ امام گفت : آنان را به خاطر آنچه در قلب و بدون اراده شان تحقق یافته ، مورد سرزنش قرار نداده است ، بلکه به خاطر آنچه با اراده انجام دادند ، مورد سرزنش قرار داده است. اگر آنان خود را وادار به کاری نمیکردند ، چیزی بر آنان نبود. (تفسیر العیاشی ٢/٣٥١. بحار الأنوار ٥/٣٠٦ ش ٢٨ ، با اختلافاتی در عبارات آن را از تفسیر عیاشی نقل کرده است).
٧- محمدبن یحیی عن محمدبن الحسین عن ابی شعیب المحاملی عن درست بن ابی منصور عن بریدبن معاویة عن ابی عبدالله (ع) قال : لیس لله علی خلقه ان یعرفوا ، وللخلق علی الله ان یعرّفهم ، و لله علی الخلق اذا عرّفهم ان یقبلوا = از امام صادق نقل شده است که ؛ برخلق خدا لازم و واجب نیست که او را بشناسند ، بلکه بر خدا لازم است که خود را به خلق بشناساند. البته بر خلق ، لازم است که پس از اقدام خدا به شناساندن خویش ، آن را قبول کنند. (کافی ١/ ١٦٤.التوحید / ٤١٢ ش ٧).
٨- عن الصادق (ع) : لم یکلف الله العباد المعرفة و لم یجعل لهم الیه سبیلا = از امام صادق (ع) نقل شده است که ؛ خداوند آدمیان را مکلف به شناخت و پذیرش نکرده است و برای آنان ، راهی (ارادی و اختیاری) به شناخت و پذیرش قرار نداده است. (بحار الانوار ٥/٢٢٢).
٩- عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحجال عن ثعلبة بن میمون عن عبد الأعلی بن اعین قال : سألت ابا عبدالله (ع) ؛ من لم یعرف شیئا ، هل علیه شیئ؟ قال : لا =... از امام صادق (ع) پرسیدم که ؛ کسی که چیزی را نمیشناسد ، آیا وظیفه یا کیفری دارد؟ امام پاسخ داد ؛ نه. (کافی ١/١٦٤ ش ٢. التوحید /٤١٢ ش ٨).
١٠- محمدبن الحسن بن احمد بن الولید فی جامعه و محمدبن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن عبدالرحمن بن ابی نجران عن حمادبن عثمان عن عبدالرحیم القصیر قال : کتبت علی یدی عبد الملک بن اعین الی ابی عبدالله (ع)؛ جعلت فداک ، اختلف الناس فی اشیاء قد کتبت بها الیک ، فإن رأیت ، جعلنی الله فداک ، ان تشرح لی جمیع ماکتبت به الیک. اختلف الناس... بالعراق ، فی المعرفة و الجحود... فکتب (ع) علی یدی عبد الملک بن اعین : سألت عن المعرفة ما هی؟ فاعلم رحمک الله ، ان المعرفة من صنع الله عز و جل فی القلب مخلوقة و الجحود صنع الله فی القلب مخلوق و لیس للعباد فیهما من صنع ، و لهم فیهما الإختیار من الإکتساب، فبشهوتهم الإیمان ، اختاروا المعرفة ، فکانوا بذلک مؤمنین عارفین ، و بشهوتهم الکفر ، اختاروا الجحود ، فکانوا بذلک کافرین جاحدین ضلاّلا و ذلک بتوفیق الله لهم و خذلان من خذله الله. فبالإختیار و الإکتساب ، عاقبهم الله و اثابهم = عبد الرحیم قصیر میگوید : نامهای توسط عبد الملک بن اعین به خدمت امام صادق (ع) فرستادم و در آن نوشتم که ؛ مردم در چند چیز دچار اختلاف شده اند که برای شما نوشته ام. اگر صلاح دانستید ، پاسخ آن را مشروحا بیان کنید. مردم در...عراق نسبت به شناخت و پذیرش یا انکار آن توسط آدمی و... اختلاف نظر دارند.... پس از چندی ، امام (ع) پاسخ کتبی خود را توسط عبد الملک بن اعین برایم فرستادند که ؛ « از شناخت و پذیرش پرسیده بودی ، بدان که این کار خداوند است که در قلب آدمی محقق میشود ، و انکار و عدم شناخت و پذیرش نیز کار خداوند است که در قلب آدمی محقق میشود و آدمی در آنها اراده و نقشی ندارد. آنچه آدمیان در آن نقش دارند ، کارهایی است که در این موارد از روی اراده و اختیار انجام میدهند. آنان به خاطر اشتهای (ارادی و اختیاری شان) نسبت به ایمان ، مؤمن و آگاه میشوند و به خاطر اشتهای (ارادی) به پوشاندن و نادیده گرفتن حقایق ، انگار حقیقت را انتخاب میکنند و به این دلیل ، کافر و منکر حقیقت میگردند. البته این رویکردهای ارادی و اختیاری مؤمنان و کافران ، خارج از ارادهی تکوینی خداوندی نیست ، پس به سبب اختیار و عملکردهای ارادی آنان ، کیفر یا پاداششان داده و میدهد. (التوحید / ٢٢٦ و ٢٢٧).
نتیجهی دلیل نقلی
از مجموع روایات یاد شده (وروایات دیگری که این مضمون را تأیید میکنند) اطمینان به گرایش صاحب شریعت نسبت به « غیر ارادی دانستن پذیرش و شناخت عقیده یا عدم پذیرش آن » پیدا میشود.
این « اقرار بزرگ » اساس بحث ارتداد را از « تلقی رایج و شایع » پاک سازی میکند و موضوع دیگری را برای حکم ارتداد ، مورد توجه قرار میدهد. موضوعی که متفکران و کارشناسان شریعت را به « تلاشی دوباره و نگاهی مبنایی به این مطلب » فرا میخواند.
همه باید به این پرسش بزرگ ، پاسخ دهند که ؛ « آیا شکل گیری اعتقاد در وجود آدمیان را ارادی و اختیاری میدانند یا غیر ارادی ارزیابی میکنند؟ و اگر غیر ارادی میدانند ، آیا تکالیف شرعی به امور غیر ارادی تعلق میگیرند یا نه؟ ».
پاسخی که تاکنون از دیدگاههای علمی فقیهان و متکلمان به دست میآید ، نشانگر « قبیح دانستن تکلیف در امور غیر ارادی و غیر اختیاری است » که از آن با عنوان « تکلیف به غیر مقدور » یاد کرده و آن را در شریعت محمدی (ص) منتفی شمرده اند.
بنا براین ، موضوع « تغییر عقیده » اگر پدیدار گردد ، امری غیر ارادی است و اصولا نمیتواند موضوع تکلیف و حکم شرعی قرار گیرد. یعنی « تخصصا » از بحث فقهی در مورد ارتداد ، خارج میگردد. بنا بر این « تغییر عقیده ، نه حرام است و نه واجب ، نه مستحب و نه مکروه ، نه پاداشی به آن تعلق میگیرد و نه کیفر ».
مبتنی بر این مبنا ، اگر کسی اسلام را بر میگزیند و میپسندد یا مسیحیت و یا هر اندیشهی دیگر را ترجیح میدهد ، از نظر تحولی که حقیقتا در نفس او پدید آمده است ، سزاوار هیچ تشویق یا تنبیهی نیست (قل لا تمنّوا علی اسلامکم...) و اگر تشویق یا تنبیهی را سزاوار میگردد ، ناشی از پذیرش یا انکار ارادی و اختیاری (قولی و عملی) حقایقی است که برای او آشکار شده است.
التزام قولی و عملی ، به مبانی نظری پذیرفته شده ، در هرجا و هر مرامی پسندیده است و شایستهی تمجید و یا پاداش ، و عدم التزام به آنها ، در همهی اندیشههای عقلانی ، آدمی را سزاوار سرزنش و یا کیفر میگرداند. تمامی قوانین (خصوصا قوانین جزایی) در جوامع مختلف بشری ، مبتنی بر این اصل عقلایی شکل گرفته اند و « قوانین شریعت اسلامی » نیز همان مسیر را طی کرده و میکنند.
البته ، باید به اصل عقلانی « تناسب جرم و کیفر » نیز در همهی موارد توجه شود ، که به گمان من ، در این خصوص (ارتداد) نیز توجه شده است. یعنی « مجموعهی شرایط موجود برای سخن گفتن از حکم شدید برای مرتد » (با توجه به مفهومی غیر از پذیرش یا عدم پذیرش عقیده) فراهم بوده و در جوامع آن روز ، آن را پذیرفتنی میکرد (که در ادامه بحث به سیاسی ، مقطعی و مصداق « مقابله به مثل » بودن آن حکم نیز خواهیم پرداخت).