يكشنبه ۲۴ فروردين ۱۴۰۴ -
Sunday 13 April 2025
|
ايران امروز |
جیل لپور
نیویورک تایمز، ۴ آوریل ۲۰۲۵
برگردان: س. ساسان
آقای ماسک مدتهاست که خود را بهعنوان آیندهنگری تمامعیار به جهان معرفی کرده است. با اینکه ماسک انواع فناوریهای پیشرفته مثل موشک و ربات را در اختیار دارد، و طرفدارانش لپتاپ به دست تلاش میکنند هوش مصنوعی را جایگزین کارمندان دولت کنند، با این حال، کمتر آدم شناخته شدهای یافت میشود که اینقدر به گذشته وابسته باشد.
آقای ماسک در روز تحلیف دونالد ترامپ، به جمعیتی پرشور و شادمان گفت که این انتخابات “دوراهی در مسیر تمدن انسانی” را نشان میدهد. او قول داد که “دوج DOGE را به مریخ ببرد”(۱) و قول تغییراتی را داد که آمریکاییها “به آینده امیدوار باشند”.
در سال ۱۹۳۲، زمانی که تمدن در دوراهی دیگری قرار داشت، ایالات متحده دموکراسی لیبرال را انتخاب کرد. و فرانکلین روزولت، با وعده “برنامه نوین برای مردم آمریکا” (۲) به قدرت رسید. آقای روزولت در صد روز اول، ۹۹ فرمان اجرایی امضا کرد و کنگره بیش از ۷۵ قانون تصویب کرد. او کار بازسازی کشور را با ایجاد مجموعهای از نهادهای دولتی برای تنظیم اقتصاد، ایجاد شغل، کمک به فقرا و ایجاد زیرساختهای عمومی آغاز کرد.
آقای ماسک در تلاش است به آن دوراهی بازگردد ولی این بار مسیر متفاوتی جز دموکراسی لیبرال را انتخاب کند. بسیاری از چیزهایی که او قصد تخریب آن را دارد، از برنامههای ضد فقر گرفته تا پارکهای ملی، ریشه در همان برنامه نوین دارند. نهاد کارآفرینی روزولت برای ۸.۵ میلیون آمریکایی شغل فراهم کرد. این در حالی است که میزان موفقیت ماسک با تعداد مشاغلی که بین میرود، سنجیده میشود.
چهار سال پیش، من سریالی برای بیبیسی ساختم و در آن نشان دادم بسیاری از ایدههای آقای ماسک ریشه در داستانهای علمیتخیلی ۱۰۰ سال پیش دارد. امسال، در بازنگری این سریال، دوباره متوجه شدم که چه میزان کمی از پیشنهادات آقای ماسک، جدید است. چقدر از ایدههایش درباره سیاست، حکومت و اقتصاد شبیه به ایدههایی است که پدر بزرگش، جاشوا هالدمن، از آن دفاع میکرد. جاشوا هالدمن یک گاوچران، کایروپراکتیک، نظریهپرداز توطئه و خلبانی آماتور بود. به او “هالدمن پرنده” هم میگفتند. پدر بزرگ آقای ماسک همچنین رهبر شناخته شدهی جنبش سیاسی معروف به تکنوکراسی بود.
تکنوکراتهای برجسته پیشنهاد میکردند که مقاماتی که به شکل دموکراتیک انتخاب شده بودند، و کارمندان دولتی و در واقع، کل دولت را باید با ارتشی از دانشمندان و مهندسان یا “تکنت”(technate)ها جایگزین کرد. برخی نیز خواستار الحاق کانادا و مکزیک بودند. در اوج جنبش تکنوکراسی، یکی از شاخههای این جنبش بیش از ۲۵۰ هزار نفر عضو داشت.
در تکنت(technate)، انسانها دیگر نام نداشتند، آنها شماره داشتند. یک تکنوکرات با شماره 1x1809x56 شناخته میشد. (آقای ماسک پسری به نام X Æ A-12 دارد). آقای هالدمن، که مزرعهاش در ساسکاچوان را در دوران رکود اقتصادی از دست داده بود، رهبر این جنبش در کانادا شد. او تکنوکرات شماره ۱۰۴۵۰-۱ بود.
تکنوکراسی ابتدا در سال ۱۹۳۲ توجه جهانی را جلب کرد اما به زودی به چند گروه رقیب تقسیم شد. “تکنوکراسی اینکورپوریتد”(echnocracy Incorporated) (سازمان متشکل تکنوکراسی) توسط یک نیویورکی سابق به نام هاوارد اسکات تأسیس و رهبری میشد. در سراسر قاره، گروههای مخالف تکنوکراتها انبوهی از نشریات و جزوات منتشر میکردند و تفاوتهای زندگی در تکنوکراسی و دموکراسی را توضیح میدادند. آنها باور داشتند که در تکنوکراسی: “رأیگیری عمومی تا حد زیادی قابل حذف است.”
تکنوکراتها استدلال میکردند که دموکراسی لیبرال شکست خورده است. در نوشتهای از “تکنوکراسی اینکورپوریتد” (سازمان متشکل تکنوکراسی) آمده است که این جنبش “به اصل اساسی آرمان دموکراتیک، یعنی اینکه همه انسانها آزاد و برابر آفریده شدهاند، پایبند نیست.” در جهان مدرن، فقط دانشمندان و مهندسان، میتوانند با هوش و تحصیلات خود تحولات صنعتی که قلب اقتصاد است را درک کنند. ارتش تکنوکراتهای آقای اسکات خواهان از بین بردن بیشتر خدمات دولتی بود. حتی “پست، بزرگراهها و گارد ساحلی ما میتوانند بسیار کارآمدتر شوند”. امکان بستن نهادهای همپوش فراهم میشود و “۹۰ درصد دادگاهها را میتوان حذف کرد”.
دهها سال پیش، در دوران سخت رکود بزرگ، برای مدت کوتاهی به نظر میرسید تکنوکراسی بر دموکراسی غلبه خواهد کند. ویلیام ای. آکین، نویسنده برجسته مطالعات تاریخی جنبش “تکنوکراسی و رویای آمریکایی”، مینویسد: “در دورهای، افراد متفکر ممکن بود باور کنند که آمریکا آگاهانه یک تکنوکراسی را انتخاب خواهد کرد.” در طول چهار ماه، از نوامبر ۱۹۳۲ تا مارس ۱۹۳۳، نیویورک تایمز بیش از ۱۰۰ مقاله درباره این جنبش منتشر کرد. و سپس ظاهرا این حباب ترکید. انتشار مجله “تکنوکراتها” و “مروری بر تکنوکراسی” از تابستان متوقف شد.
فروپاشی تکنوکراسی بیدلیل نبود. اصول تکنوکراسی سستتر از آن بود که بتواند در برابر یک بررسی همهجانبه مقاومت کند. در ضمن تکنوکراتها عموماً به احزاب، انتخابات یا سیاست به هیچ شکلی اعتقاد نداشتند. طبق گفته آقای اسکات: “تکنوکراسی هیچ تئوری و برنامهای برای به دست گرفتن قدرت ندارد”. آنها ابزار لازم برای رسیدن به اهدافشانشان را هم نداشتند.
اما دلیل اصلی شکست تکنوکراسی، موفقیت عملی دموکراسی بود. آقای روزولت در ۴ مارس تحلیف شد و بلافاصله شروع به اجرای برنامه نوین کرد و با مجموعهای از گفتوگوهای رادیویی، ملت را آرام کرد. ای.بی. وایت در ماه مه در روزنامه نیویورکر پایان تکنوکراسی را چنین توصیف کرد: “تکنوکراسی امسال دوران خوش خود را پشت سر گذاشت و تمام شد. این از ویژگیهای آمریکاییهاست که چیزی را امتحان میکنند، مدتی با آن سرگرم میشوند و بعد رهایش میکنند، همانطور که با مینی گلف کردند.”
با این حال، این پایان تکنوکراسی نبود. آنها به شکل نگرانکنندهای خود را در معرض دید میگذاشتند: تکنوکراتها کت و شلوارهای خاکستری یکسان میپوشیدند و با ماشینهای خاکستری یکسان حرکت میکردند که برای ناظران نگران، چیزی جز فاشیستهای ایتالیایی را تداعی نمیکرد. پدر بزرگ آقای ماسک یک حامی سرسخت تکنوکراسی بود. در سال ۱۹۴۰، وقتی کانادا تشکیلات “تکنوکراسی اینکورپوریتد” را از بیم توطئهچینی اعضایش برای تضعیف دولت و احتمال جنگ افروزی ممنوع کرد، آقای هالدمن با نشر مطلبی، تکنوکراسی را “جنبش میهنپرستانه ملی” نامید.
او چند هفته بعد برای ایراد چند سخنرانی قصد ورود به آمریکا را داشت که در مرز مانع ورود او شدند. طنز قضیه اینجاست که به احتمال زیاد قانونی که مانع ورود او شد یادآور همین سیاستهای مرزی امروزی است. “بیگانهای که ورودش برخلاف امنیت عمومی باشد”، اجازه ورود ندارد. آقای هالدمن چندی بعد در ونکوور، بریتیش کلمبیا، دستگیر و محکوم به پرداخت جریمه و یا دو ماه زندان شد. او بعدتر به حزب یهودیستیز اعتبار اجتماعی(Social Credit Party) پیوست و رئیس آن شد.
آقای هالدمن در سال ۱۹۴۹ از سیاست بازنشسته شد و به فکر مهاجرت به آفریقای جنوبی افتاد. در سال ۱۹۴۸ سیاست آپارتاید در آفریقای جنوبی اعلام شده بود. او در سال ۱۹۵۰ به پرتوریا نقل مکان کرد، و در آنجا اعلامیههایی توطئهآمیز مینوشت و پخش میکرد.(بیشتر آنها از بین رفتهاند، اما در سال ۲۰۲۳ چندتایی را در مجموعههای دانشگاهی و خصوصی پیدا کردم.) مثلاً در ماه مه ۱۹۶۰، جزوهای به نام “توطئه بینالمللی برای برقراری دیکتاتوری جهانی و تهدید آن برای آفریقای جنوبی” نوشت، که پاسخی بود به ناآرامیها پس از کشتار شارپویل. همان اعتراضاتی که در جریان نلسون ماندلا به همراه ۱۱،۰۰۰ نفر دیگر دستگیر و زندانی شدند. آقای هالدمن بر این نظر بود که این برآمد مردمی نبود و صحنهسازی و مهندسی شده بود.
او همچنین معتقد بود که غرب تحت “تجربه شستشویی مغزی جمعی” (intensive mass mind conditioning) قرار گرفته است. او بر این باور بود که ایدههایی، مانند برابری نژادها و غیراخلاقی بودن آپارتاید، همگی مسخره و بیارزش هستند. از نظر او، این تفکرات، توسط روزنامهها، مجلات، رادیو، تلویزیون و بهویژه اساتید دانشگاهها پخش، و به خورد مردم داده میشوند. او چون معتقد بود در دولت پر از اسراف و بینظمی است، پیشنهاد تشکیل یک کمیتهی مالی را برای مقابله با ناکارآمدی مطرح کرد و با حروف بزرگ نوشت: «یک نهاد ناظر مالی مورد نیاز است.» (اینها همه چه سخنان آشنایی هستند).
اینکه آقای ماسک مثل پدر بزرگش به بسیاری از همان باورها درباره مهندسی اجتماعی و برنامهریزی اقتصادی رسیده، گواهی است بر کمبود عمق تفکر سیاسی در او. و همچنین باور به پایداری تکنوکراسی و خودبزرگبینی سیلیکون ولی(Silicon Valley) (۴).
آقای ماسک در سال ۱۹۸۹ آفریقای جنوبی را به مقصد کانادا ترک کرد و با خانوادهاش در ساسکاچوان اقامت گزید. جایی که خاطرات به جا مانده از پدر بزرگش بسیار پررنگ بود. پس از مدت کوتاهی، عمویش اسکات هالدمن، که پرتوریا را برای تحصیلات تکمیلی به مقصد بریتیش کلمبیا ترک کرده بود، مقالهای نوشت که در آن جاشوا هالدمن را به عنوان “اقتصاددان سیاسی در سطح ملی و بینالمللی” معرفی میکرد.
آقای ماسک که دانش آموخته دانشگاه پنسیلوانیا بود، برنامه دکتری خود را در سال ۱۹۹۵، در دانشگاه استنفورد رها کرد تا کارآفرین در زمینه فناوری شود. او شرکتی به نام X.com را در سال ۱۹۹۹ با تمرکز بر بانکداری نوین راهاندازی کرد. او میگفت: “ما قرار است صنعت بانکداری سنتی را متحول کنیم.” (تکنوکراتها نیز قصد داشتند بانکها را حذف کنند. جاشوا هالدمن زمانی نوشت: “ما به بانکها، راهزنان یا حرامزادهها نیازی نداریم.”). آقای ماسک با فروش پیپل (PayPal) به eBay، ثروت هنگفتی بدست آورد. در آن زمان PayPal با X.com ادغام شده بود. او در سال ۲۰۱۷ وبآدرس X.com را بازخرید کرد و وقتی توییتر را خرید، آن را به X تغییر نام داد. با این امید که به قول خودش: “ویروس ذهن بیدار” (۳) “woke mind virus” را بکشد. این عبارت یادآور ایده پدربزرگش در مورد “کنترل همگانی و یا شستشوی مغزها” بود.
بسیاری از کارهایی که آقای ماسک در DOGE در فکر اجرا کردن آنهاست، همانهایی است که در دستور کار تکنوکراسی اوایل دهه ۱۹۳۰ بود.
خروج احتمالی آقای ماسک از واشنگتن تأثیر ماسکیسم (Muskism) را در ایالات متحده کاهش نخواهد داد. آینده نگری منسوخشده او، همان ایدئولوژی حاکم بر سیلیکون ولی (Silicon Valley) است. مارک اندرسن در ۲۰۲۳ “مانیفست تِکنو-خوشبین”(The Techno-Optimist Manifesto) را نوشت و ظهور “ابرمردان فناوری” را پیشبینی کرد. اندرسن سرمایهداری ریسکپذیر در سیلیکون ولی است، که نقش پررنگی در استخدام نیرو برای DOGE داشته است. این مانیفست شامل موارد زیر است:
• ما میتوانیم به شیوهای بسیار برتر از زندگی و هستی دست پیدا کنیم.
• ما ابزارها، سیستمها و ایدههای لازم را داریم.
• ما اراده لازم را داریم. ...
• به همین دلیل، ما باور داریم که نوادگان ما در ستارگان زندگی خواهند کرد....
• ما به عظمت ایمان داریم. ...
• ما به بلندپروازی، پویایی، پایداری، سرسختی و قدرت باور داریم.
آقای اندرسن از ایدههای فیلیپو توماسو مارینتی (Filippo Tommaso Marinetti) الهام گرفته است. مارینتی در سال ۱۹۰۹ “مانیفست آیندهگرا” را نوشت. او در آن مانیفست، مردانگی و خشونت را ستایش میکرد و با لیبرالیسم و دموکراسی مخالفت میکرد. مانیفست او شامل نکات زیر است:
• ما عاشق خطر کردن و پرانرژی بودن هستیم.
• ما میخواهیم از حمله کردن، هیجان بیخوابی، دویدن سریع، پریدن به دل خطر، و حتی مشت زدن حرف بزنیم.
• ما میخواهیم درباره کسی آواز سر دهیم که این ماشین را به پیش میبرد و رهبری میکند.
• ما میخواهیم موزهها و کتابخانهها را خراب کنیم، با اخلاقهای سنتی و فمینیسم بجنگیم.
• ایستاده بر نوک قلهی جهان، بار دیگر ستارگان را به چالش بکشیم.
ده سال پس از نوشتن “مانیفست آیندهگرا”، مارینتی با کمک دیگران “مانیفست فاشیستی” را نوشت. همان جنبش تحت رهبری موسولینی!
ماسکیسم (Muskism) آغاز آینده نیست. این پایان داستانی است که بیش از یک قرن پیش، در تضاد بین کار و سرمایه، و بین خودکامگی و دموکراسی آغاز شد. عصر ظاهرا طلایی بارونهای غارتگر و اعتصابات کارگری، به انقلاب بلشویکی، کمونیسم، اولین خطر سرخ، جنگ جهانی اول و فاشیسم منجر شد. نبرد ایدهها، هم جنبش تکنوکراسی را به وجود آورد، و هم برنامه نوین و لیبرالیسم مدرن آمریکایی را تولید کرد. البته لیبرالیسم مدرن بسیار ماندگارتر بود. تکنوکراسی شکست خورد چرا که تکنوکراسی با آزادی سازگار نیست.
این موضوع هنوز هم به اعتبار خود باقی است. آقای ماسک برخلاف نیاکانش، برای بهدستگیری قدرت صاحب تئوری و برنامه است. او میخواهد که قدرت را با دستِ مرده و روباتوار گذشته تصاحب کند. اکنون وظیفهی زندگان است که خود را از چنگ آن رهایی بخشند.
——————————————-
درباره نویسنده: جیل لپور (Jill Lepore) استاد تاریخ و حقوق در دانشگاه هاروارد، نویسنده مهمان روزنامه نیویورک تایمز و میزبان پادکست بیبیسی “ایکس-من: داستان آمال ایلان ماسک” است.
https://www.nytimes.com/2025/04/04/opinion/elon-musk-doge-technocracy.html?smid=nytcore-ios-share&referringSource=articleShare
چند توضیح از مترجم:
۱- دوج DOGE و عبارت “DOGE را به مریخ ببرد” به ۳ نکته اشاره دارد. برنامه کارآمد کردن دولت امریکا، ارز دیجیتال دوژ و برنامههای فضایی ایلان ماسک. با ترکیب و فهم این سه، باید معنی کنایه آمیز عبارت را فهمید. ماسک با موشکهای خودش، هم کارآمدی دولت را به اوج آسمان (مریخ) میرساند و هم ارزش رمزارز Dogecoin را.
۲- “برنامه نوین برای مردم” آمریکا یا “A new deal for the people”، که از طرف فرانکلین روزولت طراحی شد شامل یک سری اقدامات برای بهبود زندگی مردم بود، نظیر ایجاد شغل، کمک به فقیران، جاده و راه سازی و غیره.
۳- ویروس ذهن بیدار (woke mind virus)، عبارتی است که ایلان ماسک علاقه خاصی به آن دارد. او اعتقاد دارد که باورهایی که جامعه و سیاست مدرن به همراه آورده مثل جنسیت، برابری، نژاد، هویت… مثل ویروس هم جا پخش شده و مانع تفکر آزاد و مستقل است.
۴- سیلیکون ولی (Silicon Valley) منطقهای است در جنوب سانفرانسیسکو که معروفترین و پیشروترین شرکتهای فناوری و IT در آنجا فعالیت دارند.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|