سه شنبه ۵ فروردين ۱۴۰۴ - Tuesday 25 March 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 22.03.2025, 21:51

محمدرضا شاه، «مدرنیزاسیون» و تثبیت قدرت

افسانه انقلاب سفید-۲


علی م. انصاری/برگردان علی‌محمد طباطبایی

بخش دوم

اغلب وقتی که دیپلمات‌های آمریکایی شاه را به مدرنیزه کردن ایران با سرعتی بیشتر از آن حرکت آهسته و محتاطانه‌ای که در پیش گرفته بود ترغیب می‌کردند، بی‌تاب می‌شد. ظاهراً او به یکی از دیپلمات‌های آمریکایی گفته بود: «می‌توانم برای شما یک انقلاب راه بیندازم، اما از نتیجه‌ی آن خوشتان نخواهد آمد.»

ادامه مقاله از شماره پیش:

دهه ۱۹۶۰ برای ایران همچنان دوران پرالتهابی بود، به‌ویژه به دلیل رشد چشمگیر آموزش و پرورش، هم در داخل کشور و هم تحت تأثیر سیاست‌های موجود در محافل دانشگاهی کشور های غربی بر دانشجویان ایرانی که به‌طور فزاینده‌ای به خارج از کشور سفر می‌کردند. هاریسون به گسترش چشمگیر تحرک جغرافیایی اشاره کرده و می گوید: «چهل هزار ایرانی از طبقات بالا و متوسط هر ساله به‌طور مداوم در حال مسافرت و رفت و آمد به خارج هستند، چه برای امور خصوصی و رسمی، چه برای تفریح، درمان پزشکی و یا آموزش. تنها در تهران، بیش از ۶,۰۰۰ ایرانی هر ساله از سفارت بریتانیا درخواست ویزای مسافرتی دارند. از سوی دیگر، کشور با هجوم خارجی‌ها روبه‌روست؛ تعداد افراد از جامعه‌های اروپایی و آمریکایی در تهران در سال ۱۹۱۴ تنها ۷۰۰ نفر بودند اما امروز تعداد آنها به بیش از ۱۰,۰۰۰ نفر افزایش یافته است.» در رابطه با جمعیت دانشجویی، او خاطرنشان کرد:«در حال حاضر ۱۷,۰۰۰ دانشجو در شش دانشگاه کشور مشغول تحصیل هستند و ۱۵,۰۰۰ نفر دیگر در خارج از کشور تحصیل می‌کنند؛ همچنین هر ساله بین ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر برای پذیرش در دانشگاه‌ها از مدارس متوسطه درخواست می‌دهند».

علاوه بر این، بسیاری از دانشجویان دو دهه‌ی گذشته اکنون در موقعیت‌های تأثیرگذار قابل توجهی قرار گرفته اند، از جمله وزیران کشاورزی و آموزش و پرورش دولت امینی، و ایده‌های آنان تحت تأثیر تحولات دوران پس از جنگ شکل گرفته است. به عبارت دیگر، یک «طبقه متوسط» یا طبقه حرفه‌ای در نهایت در حال بلوغ است. (۱۰) بر اساس گفته‌های هاریسون، «رشد و شکل گیری یک طبقه متوسط قابل توجه، (یا طبقات متوسط)، شامل افراد متخصص و حرفه ای، فنی، اداری و مدیریتی، مهم‌ترین ویژگی ۳۵ سال گذشته تاریخ اجتماعی ایران است.» در این زمینه، لازم است مورد توجه قرار دهیم که نخبگان سیاسی نیز در مورد نیاز و ماهیت اصلاحات به‌طور فزاینده‌ای دارای نظرات متفاوتی بودند. شکاف‌هایی که در میان طبقه حاکم، چه دیوان‌سالاران و چه زمینداران، پدیدار شد، به فضایی از تغییرات دامن زد و نگرش‌هایی را تقویت نمود که معتقد بودند اصلاحات ریشه ای و اساسی برای تأمین و تثبیت کشور و ساختار حاکم ضروری می باشند. تحلیل دقیق هاریسون از این تحول ارزش آن را دارد  که به طور کامل در این جا آورده شود: « در تمامی طبقات بالاتر و متوسط، افرادی حرفه‌ای، شامل سیاستمداران، اقتصاددانان، برنامه‌ریزان، بانکداران، معماران، روزنامه نگاران و نویسندگان وجود دارند که تحصیلات عالی خود را در خارج از کشور به پایان رسانده اند؛ بیشتر اعضای نسل مسن‌تر، یا نسل پیش از جنگ در فرانسه تحصیل کرده‌اند و نسل جوان‌تر در ایالات متحده، آلمان، سوئیس و بریتانیا. اگرچه بیشتر این افراد به خانواده‌های مرفه یا ثروتمند تعلق دارند، چه از طبقات بالا و چه از طبقات بالای متوسط، بسیاری از آن‌ها از واقعی‌ترین اصلاح‌طلبان ایرانی و حتی انقلابی‌ها به شمار می‌آیند. بسیاری از آن‌ها به راحتی ممکن بود که با یک انقلاب اجتماعی همراه شوند، اگر می‌دیدند که این انقلاب می‌تواند «دست بازدارنده»  سنت های اجتماعی و دیوان‌سالاری را قطع کرده و امید زیادی به ایجاد مدیریت کارآمدتر و تحقق آرمان‌های خود، چه در عرصه سیاسی و اقتصادی و چه در زمینه‌ی آرزوها و آمال شخصی شان، ایجاد کند. این افراد آنچه را که در جوامع پیشرفته‌تر در حال وقوع است، دیده‌اند. آن‌ها اهل مطالعه‌اند، اعضای اتحادیه‌های دانشجویی و باشگاه‌های مناظره ای (debating clubs) بوده‌اند؛ و از همه مهم‌تر، برای چند سال از سیستم استبدادی روابط خانوادگی ایرانی که تحت سنت‌های خانوادگی است، به دور بوده اند. آن‌ها به‌طور عمیق آگاه‌اند که نه تنها از نبود آزادی‌های سیاسی در کشورشان بلکه از بی‌عدالتی اجتماعی، پارتی‌بازی، فساد و ناتوانی در اداره کشور آگاه‌اند... اکثریت آن‌ها بیش از ۴۵ سال سن ندارند، و برخی از آن‌ها در همکاری با یکدیگر به نوعی گروه نخبگان فکری را تشکیل می‌دهند...»(۱۱)

آنچه باید به این عوامل اضافه شود تأثیر رشد اقتصادی و اصلاحات ارضی است که در طول این دهه بر ایران تأثیر گذاشته بود و در عین حال باعث ایجاد بی‌نظمی و تنش‌های اجتماعی-اقتصادی گسترده‌ای شد و در مجموع همه این‌ها به پویایی ایدئولوژیک خاصی دامن زد. نمونه هایی از توسعه و تحول اقتصادی را می توان در رشد سریع ارتباطات و رسانه‌های جمعی مشاهده کرد. هاریسون اشاره می کند که هم اکنون حدود یک میلیون دستگاه رادیو در کشور وجود دارد که نسبت به سال ۱۹۴۰ ده برابر شده است، این در حالی است که یک گزارشگرمعاصردر خصوص پذیرش سریع دستگاه تلویزیون توسط مردم ایران تحت تأثیرقرار گرفته بود، یعنی در واقع رسانه جدیدی که برای سلطنت، امکان ارتباط با مردم را فراهم می‌کرد. همان‌طور که هامبلی اشاره می کند: « در سال ۱۹۶۲برآورد شده است که حدود ۶۷,۰۰۰ دستگاه تلویزیون در حال استفاده بوده‌ که به معنای طرف توجه قرار گرفتن حدود۶۷۰,۰۰۰ نفر از مردم ایران توسط این رسانه بوده است... در آن زمان این تعداد از مخاطبین به‌مراتب بیشتر از تعداد کل خوانندگان روزنامه‌ها و مجلات بود.»(۱۲) با توجه به تمامی چنین عواملی، نیاز به یک برنامه روشن برای اصلاحات، در چهارچوبی ایدئولوژیک و مشخص، به موضوعی فوری تبدیل شده بود.

اسدالله علم، رهبر حزب مردم، هنگامی که برای اولین بار در گفتگو با سر راجر استیونز در سال ۱۹۵۸مفهوم «انقلاب سفید» را به‌عنوان محملی برای استفاده شاه پیشنهاد کرد به‌وضوح درک می‌کرد که نیاز سیاسی برای چنین انقلابی وجود دارد. (۱۳) به دنبال کودتایی که در کشور عراق به وقوع پیوست، علم استدلال می کرد که یک انقلاب «سفید»(یعنی بدون ‌خونریزی) در ایران لازم است تا جلوی تکرار کودتای عراق در ایران گرفته شود. علم با هوشیاری استدلال می کرد که برای بسیج مردم پشت سر شاه در این «انقلاب»، باید ابتدا یک دشمن برای انجام چنین اقدامی فراهم می‌شد. او این فرضیه را مطرح می ساخت که حضور یک دشمن ملموس، همان عاملی بوده است که به موفقیت مردمی مصدق کمک می کرده. استدلال علم که به دیپلمات بریتانیایی به نام کلاس (Kellas) گفته شده، بسیار روشنگر است و ارزش نقل قول آن را دارد:  ... اسدالله علم ادامه داد و توضیح داد که آنچه در ذهن داشت در واقع «انقلاب سفید» بود، که امیدوار بود در سایه حمایت شاه به وقوع بپیوندد. او در تلاش بود تا ذهن اعلیحضرت را برای رسیدن به این هدف متقاعد کند. او اعتراف کرد که تاکنون پیشرفت کمی داشته است، اما مطمئن بود که شاه، که احترام زیادی برای هوش و نیت خیر او قائل بود، متقاعد خواهد شد که باید رهبری یک جهاد مردمی و ملی را بر عهده بگیرد. اسدالله توضیح داد که به نظر او مشکل بقا و ادامه رژیم، نه چندان اقتصادی، بلکه بیشتر روان‌شناسی و روابط عمومی است. سرهنگ ناصر [رئیس جمهور مصر] موفق شده بود با متقاعد کردن مردم کشورش به اینکه دولت او متعلق به خودشان است، شور و هیجان جدیدی را در آن‌ها ایجاد کند. دکتر مصدق نیز با همان روش همان اشتیاق را برانگیخته بود. اسدالله این پدیده را مطالعه کرده و به این نتیجه رسیده بود که کلید موفقیت، محبوبیت است که بر اساس اندازه ای از شور ملی‌گرایانه بنا شده باشد، که به نوبه خود باید بر اساس یک آرمان میهنی مانند بازپس‌گیری بحرین یا مبارزه با نفوذ و گسترش همسایه های عربی باشد.

اسدالله افزود که باید به مردم نشان داده شود که در برنامه های توسعه و پیشرفت سازمان برنامه، چیزی برای کشاورز و مردم کوچه و بازار وجود دارد. محبوب‌ترین فرد روز، محمد مؤمن، شهردار تهران بود که در حال پاکسازی خیابان‌ها و توسعه فضای سبز شهر بود که هر کسی می‌توانست آن‌ها را ببیند و از آن‌ها لذت ببرد. شهردار قبل از مؤمن ، محمد منتصربود که یک کشتارگاه بهداشتی ساخته بود، که قطعاً به‌عنوان یک پیشرفت بسیار مهم و بنیادی به شمار می‌رفت، اما چه کسی به کشتارگاه‌ها اهمیت می‌دهد؟ ...

...  به باور اسدالله علم با توجه به آن که که یک سلطنت پیشرفته تحت رهبری یک پادشاه جوان می تواند در مقایسه با وضعیت سرهنگ ناصر در مصر از محبوبیت بیشتری نزد مردمش برخوردارباشد، جای امیدواری بسیار هست که بتوان شاه را متقاعد کرد که از تشکیلات و دست اندرکاران فعلی خلاصی یابد. طبقات حاکم موجود باید جای خود را به مردان جدید و جوان‌تر بدهند. البته، [به باور علم] باند قدیمی نباید آسیب می‌دیدند؛ این انقلاب سفید بود، نه قرمز؛ اما شاه باید همه آن‌ها را برکنار می‌کرد.اسدالله پیشنهاد کرد که شاه باید مجلس را منحل کند، دولت را برکنار و طبقات حاکم را کنار گذارد و آن هم به این دلیل که طبقات حاکم موجود در راه ایجاد اصلاحات لازم کار شکنی کرده و مانع تحقق آرمان‌های ملی هستند یعنی تمامی آنچه به باور او از جمله اهداف سیاست امپریالیستی در ایران به شمار می رود. حزب مردم قرار بود که ابزاری در خدمت این نظم جدید باشد. اما اسدالله اعتراف کرد که پیشرفت حزب چندان سریع نبود. او نخبگان جوان، که روی حمایت آنها بسیار حساب می کرد را برای به پیوستن به حزب چندان علاقمند نیافت؛ به باور او جوانان کشور نسبت به این حزب دچار شک و تردید بسیار بودند. برای ترغیب جوانان، او تلاش می‌کرد تا شاه را متقاعد کند که دولت باید به مبارزه با حزب او تشویق شود، اعضای آن را مورد آزار و سرکوب قرار دهد. او پیشنهاد کرد که حتی ممکن است یک انتخابات برگزار شود که حزب او در آن شکست بخورد؛ آن گاه این شکست به پرمایگی و غنای نظم قدیم و فقر شرافتمندانه اعضای حزب مردم نسبت داده خواهد شد.

با این حال، به‌طور تدریجی، ملی‌گرایان جوان شروع به نزدیک شدن به او کردند. اخیراً یک جوان به ملاقاتش آمده و خود را ملی‌گرای پان‌ایرانی (pan-Iranian nationalist) معرفی کرده بود و گفته بود که او نماینده‌ی «ملی‌گرایی بدون شاه» است. و گفته بود که شاه دشمن مردم است...علم تلاش می‌کند تا او را متقاعد کند که اشتباه می‌کند.  به گفته علم نه تنها او[اسدالله]که فردی طرفدار شاه است آماده است به حرف‌های این جوان گوش دهد، بلکه خود شاه نیز با همدلی به او گوش خواهد داد، زیرا اعلیحضرت قهرمان مردم هستند. اسدالله اعتراف کرد که در ترغیب شاه برای پیشبرد چنین نقشه هایی دچار مشکل شده است (و نه فقط با شاه که حتی با فردی چون دکتر اقبال). شاه احتیاط می‌کرد و احساس می‌کرد که اسدالله کمی بیش از حد تابع امیال درونی خود و دچار شور و حرارت است. او همچنین نگران بود که سیاست‌های مردمی و ملی‌گرایانه، هرچند که به خوبی کنترل شوند، ممکن است ثبات کشور را به خطر بیاندازند... (۱۴)

بااینحال، فشارهای داخلی وبین‌المللی به تدریج شاه را متقاعد کردند که اگر خودش شخصا اصلاحات را پیش نبرد، ممکن است او وسلسله ‌اش با انقلاب از پایین سرنگون شوند. (۱۵) این دیدگاه با نگرانی‌های ناشی از سرنگونی رژیم [عدنان] مندرس [ به رهبری ژنرال جمال گورسل] در ترکیه در سال۱۹۶۰ تقویت شد. (۱۶) راسل اشاره کرد که: «... من از آن بیم دارم که روش‌های فوری مورد نیاز باشد، شاید حتی نوعی رویکردی همراه با مقداری از عوامفریبی اقتصادی. » (۱۷)

به این ترتیب بود که تصوری از «انقلاب سفید» به تدریج وارد گفتمان سیاسی ایران شد و توسط تعدادی از اصلاح‌طلبان به‌عنوان عملی از مفهوم سازی (conceptualization) مطلوب  و مناسب جهت اصلاحاتی در نظر گرفته شد که آن‌ها امیدوار به انجام آن بودند (۱۸). شاه برای بار دیگر ابتکار سیاسی را از دست داده بود، همانطور که در سال ۱۹۵۱ چنین اتفاقی روی داده بود، زیرا تلاش او در دهه ۱۹۵۰ برای بازآفرینی خود به عنوان یک پادشاه دموکراتیک و پیشرفته در چشم مردم ارزش و اعتباری پیدا نکرد.

همان‌طور که هریسون استدلال کرد،... مطبوعات و رادیو ایران تصویری از یک پادشاه جوان و محبوب، فعال و جدی ارائه می‌دهند که توسط یک نخست‌وزیر فداکار و دولتی وفادار حمایت می‌شود و بی‌وقفه برای رفاه مردم در تلاش است ... او آینده‌ای پررونق بر پایه عدالت اجتماعی می‌سازد ... متاسفانه هم ناظران خارجی و هم بیشتر ایرانیان به این تصویر از او باوری ندارند ... عموم مردم نسبت به رژیم بی‌تفاوتند. آن‌ها به هیچ وجه باور ندارند که دولت برای مردم اهمیتی قائل باشد یا این که اصلا اقدامات دولت ارتباطی با زندگی آن‌ها داشته باشد.(۱۹)

در واقع، بحران اقتصادی و سیاسی قریب‌الوقوع که به واسطه انتخابات سال ۱۹۶۰ ایجاد گردید، (۲۰) در همراهی با فشارهای بین‌المللی و اقدامات نامعمول شاهی که ترجیح می داد حل مسائل را به دفع الوقت بگذراند، باعث گردید که رهبری اصلاحات به دوش یک اشرافی ایرانی مورد احترام، یعنی دکتر علی امینی قرار گیرد که پیشتر سفیر ایران در واشنگتن بود. امینی و وزیر کشاورزی پرشور او، دکتر حسن ارسنجانی، نمایندگان «انقلابیون» با تحصیلات عالی و مرفه اجتماعی بودند که در گزارش هریسون به آن اشاره شده است. البته باید گفت که امینی بیشتر اصلاح‌طلب بود تا انقلابی. (۲۱) لیکن از قضای روزگار، با وجود اعتبار گسترده‌ ای که امینی به عنوان یک شخصیت لیبرال از آن برخوردار بود، دوران نخست‌وزیری نسبتاً کوتاه او در غیاب مجلس شورای ملی باعث خشم و دشمنی سیاستمداران جبهه ملی گردید که وی را به رفتار غیرقانونی متهم می کردند. با این حال، امینی و ارسنجانی در مدت زمان کوتاه دوره صدارت ۱۸ ماهه خود، فرآیند اصلاحات ارضی را با تایید ضمنی شاه به طور جدی آغاز کردند.

سه هفته بعد، زمانی که شاه در سخنانی به مناسبت کناره گیری مجلس سنا با این عبارت اعلام کرد که ایران دیگر نمی‌تواند در «قرون وسطی» زندگی کند، نقشه راه تمایزگذاری [میان مردم کشور] (strategy of differentiation) به طور جدی آغاز شد، زبانی که بسیاری از کسانی که آن سخنان خطاب به آنها بیان شده بود، آن را بیشتر مناسب اروپا می‌دانستند تا ایران. (۲۲) این را نیز می‌توان استراتژی همگانی‌سازی و بهینه‌سازی در نظر گرفت؛ زیرا این غرب بود که مدل مدرنیته را ارائه داد و در غرب بود که این رویکرد ها به عنوان علمی و عقلانی تلقی می‌شدند، بنابراین آنچه برای اروپا عقب مانده به حساب می‌آمد، برای ایران نیز به همان اندازه عقب مانده بود. امینی به خوبی از نگرانی‌هایی که اصلاحات اراضی در میان بیشتر مالکان ایجاد می‌کرد آگاه بود، در واقع از نظام جدیدی که که شامل توزیع مجدد املاک بزرگ میان کشاورزان اجاره‌ای می شد و بسیاری از زمین داران بزرگ از اشاره به واژه ی کنایه آمیز فئودالیسم ناراضی بودند. اگرچه بیشتر آنها اکنون پذیرفته بودند که تا اندازه ای انجام اصلاحات اراضی دیگر اجتناب ‌ناپذیر است - زیرا حتی دکتر مصدق نیز آن را پیشنهاد کرده بود - اما کمتر کسی از میان زمین داران بزرگ آمادگی پذیرش آن را داشت که به همان اندازه‌ای که قرار بود از قدرت اقتصادی آنها کاسته شود به طور اجتناب ناپذیری و به همان مقدار آنها از قدرت سیاسی خود نیز محروم گردند. مدتی پیش از آن تلاشی برای انجام نوعی اصلاحات ارضی توسط مجلس قبلی به طور قابل توجهی تعدیل شد، اما حالا دکتر امینی، در غیاب مجلس، قادر بود قوانین سخت‌تری را پیشنهاد کند و وزیر پرشور کشاورزی او مشتاق به اجرای آن ها بود.

ارسنجانی با همان عصبانیت مرسوم، به حمله خود به «فئودالیست‌های» عقب‌مانده و واپس‌گرا ادامه داد و ویژگی های «پیشرفته» اصلاحات را مورد تأکید قرار داد، آنچه که می توانست از  وقوع یک انقلاب سرخ پیشگیری کند. از آنجا که بسیاری از علما نیز از مالکین بزرگ اراضی بودند و مالکیت خصوصی در فقه اسلامی (۲۳) غیرقابل تعرض تلقی می‌شد، آنها نیز هدف حمله قرار گرفتند و همراه با مالکان بعداً به عنوان «واپس‌گرایان سیاه [یا ارتجاع سیاه]» توسط شاه توصیف شدند، در حالی که چپ‌ها به عنوان «خرابکاران سرخ» شناخته می شدند. (۲۴) این دو اصطلاح تلطیف‌شده جزو جنبه‌های اساسی افسانه انقلاب سفید بودند و به طور مؤثری مخالفان اصلاحات را بی‌هویت و متمایز می‌کردند. در واقع، بخش زیادی از لفاظی های ارسنجانی به عنوان سخنانی افراطی تلقی می گردید و بسیاری آن را غیرمولد و حتی معکوس ارزیابی می‌کردند: «وزیر کشاورزی با یک کمپین تند علیه «فئودالیسم» و آن هم به نام اصلاحات اراضی، باعث برانگیختن ناآرامی ‌و هراس در میان دهقانان گردید و مالکان زمین دچار وحشت زدگی شدند.» (۲۵) در یک سفر دیگر به مراغه در آذربایجان، جایی که اولین توزیع اراضی صورت گرفته بود، وزیر درگیر یک مشاجره شدید با یک مالک محلی شد.

ادامه دارد

بخش‌های پیشین:
بخش نخست: افسانه انقلاب سفید-۱

* The Myth of the White Revolution: Mohammad Reza Shah, ‘Modernization’ and the Consolidation of PowerAuthor(s): Ali M. AnsariSource: Middle Eastern Studies, Vol. 37, No. 3 (Jul., 2001), pp. 1-24

————————————————
زیرنویس‌ها:

10. See also FO 371 157599 EP 1015/7 dated 31 Oct. 1961 - Lambton’s assessment of growing middle-class ‘political consciousness’.
11. FO 371 157610 EP 1015/229 1 Aug. 1961.
12. See G. Hambly, ‘Attitudes& Aspirationso f the ContemporaryI ranianI ntellectual’,J ournal of the Royal Central Asian Society, Vol.LI, part II, 1964, p.134. The Iranian embassy in London estimated that there were 40,000 television sets and 200,000 radio sets for a population of 2,000,000 in Tehran in 1960; see FO 371 149761 EP 1015/143 dated 23 Dec. 1960.
13. FO 371 133006 EP 1015/34, dated 15 Aug. 1958.
14. FO 371 133006 EP 1015/34 dated 15 Aug. 1958; FO 371 140790 EP 1015/78 dated 4 Nov. 1959; see also FO 371 133006 EP 1015/37 dated 20 Aug. 1958, on the Shah’s initial reluctance towards a ‘white revolution’. It should be remembered that since the overthrow of Musaddiq the Shah had consistently argued that Iran had had her revolution and consequently was an ‘island of stability’; see FO 371 149757 EP 1015/45 dated 7 June 1960. Later General Arfa, a keen supporter of the Shah, would argue in conversation with Sir Roger Stevens that the whole notion was the Shah’s idea in the first place, see FO 371 170374 EP 1015/33 dated 18 Feb. 1963. Alam, of course, himself lacked credibility as a champion of the poor; even the pro-Royalist paper, Farman commented that, ‘Mr Alam was one of the larger feudal barons in the country, more interested in dancing the rumba and grinding the faces of his peasants than in the welfare of the nation.’ FO 371 149756 EP 1015/39 dated 24 May 1960.
15. In 1961, an article in the Christian Science Monitor made the following astute remark, Dr Musaddiq underestimated the attachment of Iranians to the institution of monarchy, although the present Shah, strictly speaking is not of royal blood. If the Shah can identify himself with successful reform, radical changes in the present social and political system of his country would not automatically mean the establishment of a republic ...’ FO 371 157603 EP 1015/99 dated 15 May 1961. See also FO 371 157605 EP 1015/139 dated 1 June 1961, on the impending fear of revolution.
16. FO 371 149757 EP 1015/45 dated 7 June 1960: ‘... The coup has caused within the regime itself considerable anxiety ... Only a few have taken comfort from the reflection that unpopular regimes have been swept away in neighbouring countries while Iran continues to confound the critics who have so long and so loudly proclaimed her to be the least stable element in the Western alliance in the Middle East.’
17. FO 371 133006 EP 1015/50 dated 30 Sept. 1958.
18. The Shah first publicly used the term in July 1960, in reference to the emergence of ‘new (younger) blood’ in the Majlis elections; FO 371 149758 EP 1015/72 dated 26 July 1960. Amini uses the term in a discussion with Harrison as noted in FO 371 157604 EP 1015/109 dated 17 May 1961.
19. See FO 371 149756 EP 1015/23 dated 8 March 1960. FO 371 149758 EP 1015/84 dated 16 Aug. 1960. The Shah of course had always been keen to stress his democratic and progressive credentials, see FO 371 149755 EP 1015/2 dated 29 Dec. 1959. See also FO 371 149755 EP 1015/20 dated 18 Feb. 1960.
20. Kellas noted with respect to the elections of 1960 that, ‘... It is claimed that many papers have been spoiled and many bogus or facetious votes cast for the Twelve Imams, Madame Delkash, the cabaret singer, and Mr Shamshiri, who runs the chelo-kabab house in the Bazaar ... Personally I have found it hard to trace anybody, from my cook to the Minister of Court, who has taken the trouble to vote at all; and the wry explanation for the most part is that “it has no purpose”.’ FO 371 149758 EP 1015/87 dated 23 Aug. 1960.
21. In a private conversation Arsanjani is reported to have said, ‘The monarchy stands on four legs, I have destroyed one of them’ [that is, the landed aristocracy]. Amini distinguished between a ‘white revolution’ and real revolution, implying that the former merely represented radical reform - see FO 371 164183 EP 1015/77 speech to the Ministry of Justice dated 12 June 1962.
22. FO 371 149804 EP 1461/3 dated 30 Jan. 1960.
23. FO 371 149804 EP 1461/5 dated 1 March 1960 - Ayatollah Borujerdi issues a fatwa condemning land reform as against Islam. The Shah’s reply to this move was unusually blunt, threatening the ulema with a ‘white coup d’etat’. See FO 371 149804 EP 1461/7 dated 8 March 1960.
24. Amini sought to pacify the ulema by appointing a religious adviser to the cabinet, going on pilgrimage to Mashhad and Qom and visiting Ayatollah Kashani; FO 371 157611 EP 1015/241 dated 22 Aug. 1961.
25. FO 371 157608 EP 1015/185, dated 22 June 1961.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net