يكشنبه ۳ فروردين ۱۴۰۴ - Sunday 23 March 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 21.03.2025, 20:58

اندیشه آزاد و اندیشه دربند


سعید مظفری

در پاسخ به پرسش از چرایی دین‌خویی ما و آزاداندیشی هلنی که اولی به فاجعه در کشور ما و در شرق فرهنگی عموما و دومی به شکوفایی علمی در غرب فرهنگی انجامید معمولا به غیبت دین در یونان باستان اشاره می‌شود. البته نه از سر ساده‌سازی بلکه ضیق وقت وارد سایر وجوه نمی‌‌شوم و می‌خواهم فقط در این باره چند خطی بنویسم.

به‌گمان من اصل دین در یونان باستان غایب نبود بلکه آنچه غایب بود چیز یا چند چیز دیگر بود و این هم فقط از یک تصادف ناشی شد و از یک شانس که یونانی‌ها داشتند و ما نداشتیم.

توضیح می‌دهم: یونانیان باستان هم در طریق تطور تصور به تفکر همان راهی را پیمودند که ما. یعنی جاندارانگاری پدیده‌های طبیعی، خداسازی از آنها و بعدتر کمتر و کمتر کردن – و قدرتمندتر کردن – خدایان تا سرانجام محدود کردن به سه خدا نزد ما – زروان و اهورامزدا و اهریمن – و خدایان المپ نزد یونانیان. پس چه شد که دین در یونان مانع فلسفه و اندیشه نشد ولی در ایران شد؟

آنان هم اساطیر خاص خود را حول خدایان و نیمه‌خدایان خود داشتند و حتی بسیاری از این اساطیر را با تاریخ واقعی درمی‌آمیختند. آنان نیز در راه خدایان خود قربانی‌ها می‌کردند، معبدهای باشکوه می‌ساختند و جشن‌ها و مراسم ملی را به خدایان خود نسبت می‌دادند. (همان سنتی که بعدها کلیسای کاتولیک از آن بهره فراوان برد و هر آنچه را نتوانست نابود کند به نام خود زد.)

فرق اصلی بین ایران (شرق) و یونان (غرب) به‌گمان من، در این بود که در یونان هر “شهروند”، مفهومی که در ایران نداشتیم و نداریمِ، حق داشت مراسم شخصی خود را در رابطه با خدایان خود داشته باشد. تصور هر فرد از خدایان و میزان توانایی و حوزه فعالیت آن خدایان با تصور شخص دیگر فرق داشت یا مجاز بود فرق داشته باشد و هیچ “مرجعی” نبود که این تصورات را اصلاح یا تصورات ناهمخوان را مرتد اعلام و تنبیه کند. خدایان یونان داخل انسان‌ها زندگی می‌کردند. آنان نه خیر مطلق بودند نه شر مطلق، بلکه مجموعه‌ای از صفات انسانی بودند فرافکنی شده به خدایان. آنان با هم و با انسان‌ها می‌آمیختند. انسان حق داشت از هر خدایی که دلش می‌خواست حاجت بطلبد و در صورت برآورده نشدن آنان را مورد عتاب قرار دهد... مختصر اینکه طبقه روحانی وجود نداشت.

روحانیان یونانی کارمندان دولتی بودند که به‌طور خیلی معمول انتخاب و تعویض می‌شدند. در ایران (و تا جایی که می‌دانم در مصر هم) این طبقه از گذشته‌های فراموش شده وجود داشت و همیشه از قدرت سیاسی سهم‌خواهی می‌کرد: مغ و موبد و مفتی و آیت‌الله و ... همه و همه نام‌هایی هستند برای افراد این طبقه که بارها در تاریخ ما نام خود را و دین خود را و اربابان خود را عوض کردند اما سهم‌خواهی خود را از قدرت همیشه حفظ کردند. حفظ قدرت برای آنان همیشه از اوجب واجبات بود و بسیار مهمتر از خود شعائر و حتی اصل دین.

کارمندان روحانی در یونان باستان هیچ حق ویژه‌ای نداشتند، هیچ امتیازی برای قضاوت و تعلیم و تربیت و جمع‌آوری مالیات و امثال ذالک نداشتند و بنابر این کاملا طبیعی و قابل فهم است که هیچ انگیزه‌ای هم در تدوین و تدریس نسخه معیار و کتاب مقدس و تحمیل آن به مردم نداشتند چون اگر مردم به شعائر خاصی عمل می‌کردند یا نمی‌‌کردند منافع آنان در قدرت و ثروت به خطر نمی‌‌افتاد.

سخن دراز می‌شود ولی باید یادآور شد که شهروندان یونان هم می‌بایست قربانی کردن و شرکت در مراسم عمومی مربوط به خدایان را انجام می‌دادند اما این مشارکت از نوع مشارکت‌جویی یک شهروند معمولی بود در مراسم اجتماعی جامعه خود. با این مشارکت آنان تعلق اجتماعی خود را نشان می‌دادند نه تعلق دینی خود را. این است آن فرق ریشه‌ای که آنان را از افتادن به دام دین سیاسی حفظ کرد و نزد ما مانع از اندیشیدن آزاد و به تبع آن مانع از تفکر انتقادی و فلسفی شد. ناگفته پیداست که در غیاب تفکر انتقادی و اندیشه غیرمقید، فقه می‌شود علم و فقیه می‌شود عالم.

اگر یک شهروند یونانی در مراسم مربوط به خدا یا خدایانی شرکت می‌کرد و احیانا قربانی‌ای هم تقدیم می‌کرد بعد از آن می‌توانست به خانه برگردد و از شراب عصرگاهی خود لذت ببرد چون دیگر وظیفه‌اش تمام شده بود اما ما در ایران اگر در مراسمی شرکت می‌کردیم در واقع تعلق و تعبد خود را برخ می‌کشیدیم و بعدش هزار بند دیگر به دست و پایمان بسته می‌شد و می‌بایست تا گور ادامه دهیم وگرنه طرد و لعن و داغ و درفش و مرگ.

از این منظر هیچ فرقی بین ادیان پدیدآمده و حاکم شده در این سرزمین نیست. از دین زرتشت تا دین محمد که پیغمبران‌شان غیرتاریخی و برساخته قدرت سیاسی‌اند.

شهروندان یک دولتشهر یونانی در برخورد با سایر شهروندان از یک دولتشهر یا جزیره دیگر که اغلب مراسم و اعتقادات خاص خود را داشتند می‌دیدند که تفاوت‌های زیادی بین آنان هست در خصوص طرز تلقی از یک خدای خاص یا آداب و مراسم خاص. اما به علت نبود اجبار دینی و سیاسی و به تبع آن نبود تعصب و پرستش ناموس این مراسم، برخورد دشمنانه و خونین هم بین آنان رخ نمی‌‌داد. آنان از تفاوت‌هایشان می‌آموختند و تعصبی هم بر حفظ اعتقاداتشان نداشتند.

سختگیری و تعصب خامی است / تا جنینی کار خون آشامی است(مولوی)

این اساطیر یونانی که امروزه در کتاب‌های آموزشی برای کودکان می‌خوانیم یا در یرنامه‌های تلویزیونی می‌بینیم شکل خلاصه شده‌ای است از آن اساطیر اولیه هلنی، از زمانی که این اساطیر فرهنگی یا خود فرهنگ شدند و مردم فرهیخته آنان را به عنوان افسانه‌های پیشینیان شناختند. وگرنه در دوران اولیه این اساطیر پایه اساسی جهان‌بینی هر فرد یونانی را تشکیل می‌داد، البته بدون کتاب مقدس.

بخش بزرگی از دولتشهرهای یونان (تقریبا همه به‌جز جزایر جنوبی و شبه جزیره بالکان) در ارتباط بودند با همسایگان بومی و مقایسه خدایان و اساطیر و باورهای گوناگون امری بود طبیعی در نزد آنان. با این مقایسه، یونانیان به خدایان خود مرتد نمی‌‌شدند بلکه آگاهتر می‌شدند و این آگاهی به زدودن تعصب منجر می‌شد، به اینکه آنان در اعتقادات خود اندیشه (انتقادی) بکنند. البته می‌توان عوامل دیگری هم یافت که باعث شد ما دین‌خو شویم و آنان فلسفه‌خو ولی به‌گمانم نداشتن طبقه روحانی مهمترین شانس یونانیان باستان بود و بعد از پدیدآمدن طبقه روحانی در کلیسا، بسیاری از اندیشمندان اروپایی به بازگشت به دوران یونان باستان ارجاع دادند که چیزی نبود جز تفکر رها از قید دین.

مظفری- پاریس
مارس ۲۰۲۵






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net