iran-emrooz.net | Wed, 17.01.2007, 22:11
سیاست دوستی
مارک ورنون / برگردان: علی محمد طباطبایی
چهارشنبه ٢٧ دی ١٣٨٥
هنگامی که روابط دوستانه در زندگی سیاسی نقش بازی میکنند واژهی سیاسی جدید برای آن بدگمانی است. به عقیدهی مارک ورنون ما نیازمند آموزشی مجدد در درسهایی از یونان باستانی هستیم.
چگونه باید یک دموکراسی را مورد قضاوت قرار داد؟ بعضی چنین استدلال میکنند که آزادی رسانهها تعیین کننده است، دیگران صداقت سیاستمداران و بازهم بعضی دیگر سعادت شهروندان را ملاک اصلی برای قضاوت میدانند. با این وجود اکنون یک پیشنهاد دیگر نیز مطرح شده است و تا آنجا که میدانم توسط متفکران و اندیشمندان معاصر دیگر چندان مورد عنایت قرار نگرفته، اما همان چیزی است که برای اندیشمندان سیاسی یونان و روم باستان مسئلهی اصلی بود. البته در تحلیلهای هزینه ـ سود اقتصاددانها نیز نقشی ندارد، هرچند که اغلب مردم خواهند گفت که برای یک زندگی خوب موردی ضروری است. این مقیاس سنجش جایگزین، دامنهای است که در آن دموکراسی منتقل کنندهی روابط دوستانه است.
شاید در نظر اول این پیشنهاد به نظر عجیب آید. به نظر میرسد این فرض طبیعی است که جامعه دموکراتیک خود به خود یک جامعهی مبنی بر دوستی هم باشد: عناصر شاخص آن مانند آزادی اجتماعات مگر جز نشوونما و شکوفایی دوستی نقش دیگری هم دارند. از این رو میتوان دوستی را به خودی خود به عنوان صرفا محصول جانبی دموکراسی تلقی نمود، چیزی که حقیقتا پسندیده است. هرچند که دوستی یک آزمون جالب توجه تر است زیرا بعضی از والاترین ارزشهای دموکراسی در واقع درست در مقابل آن قرار میگیرند. به طور خلاصه دوستی انسانی بودن ایده آلهای انتزاعی دموکراتیک را در تنگنا قرار میدهد.
یک مورد کاملا واضح از تنش را میتوان میان اصول برابری طلبانهی دموکراسی و دلبستگی فردی در دوستی و روابط دوستانه مشاهده کرد: دموکراسی همهی شهروندان را با یک چشم مینگرد. همه در برابر قانون با هم برابراند و هرکس فقط حق دادن یک رای بیشتر را ندارد. حقوق بشر نیز مطلقا جهانمشول است، در غیر این صورت فاقد ارزش میبود. دوستی در تضاد با آن قرار میگیرد زیرا جهانشمول نیست بلکه توسط ویژگی خاص خود تعیین میشود. گفتن آن که « تو دوست من هستی » بی معنا خواهد بود چنانچه معنای ضمنی آن این نباشد که من تو را در جای بالاتری از دیگران مینشانم. انسان برای دوستش حاضر به انجام کارهایی است که حتی در رویا نیز برای دیگران انجام نمیدهد. دوستان برای هم دیگر از روی تبعیض و وفاداری کار انجام میدهند و نه بی طرفانه.
از این رو دموکراسیها دارای یک رفتار دو جنبهای در برابر دوستی میان انسانها هستند. دوستی در زندگی شخصی نیکو است اما چنانچه در عرصهی سیاسی نقشی بازی کند شدیدا مورد سوء ظن واقع میشود. زیرا سیاستمداران مورد اتهام رفیق بازی قرار میگیرند، عملی که به سهم خود نامطلوب و جلوگیری کنندهی پیشرفت است، زیرا به قول معروف « همپالگیها » به سبب وفاداری به یکدیگر حاضر به انجام هر کاری برای موقعیت و موفقیت سیاسی خود هستند. و در عوض شرکتها اگر دیده شود که بدون توجه به فرصتهای برابر، موقعیت شغلی را به فرد خاصی اختصاص دهند ممکن است که سروکارشان به دادگاهها کشیده شود، زیرا همهی آنچه از قبل در بارهی کسی میدانیم احتمالا همان تنها روش برای مطمئن شدن از آن است که آیا او از پس انجام آن کار به درستی برمی آید یا خیر.
یک عرصهی دیگر از ناسازگاری میان ارزشهای دوستی و دموکراسی به عدالت باز میگردد. ارسطو عدالت را به عنوان « ناکامی در دوستی » مینگریست، یعنی هنگامی که انسانها نمیتوانند اختلاف نظرهای خود را در فضای دوستانه و خودمانی حل کنند آنگاه به سراغ قانون میروند، نهادی که وظیفه اش حل کردن مشکل به وجود آمده میان آنها مطابق با اندیشه و دریافتی فردیت زدایی شده از عدالت و بی طرفی است. یا هنگامی که دوستان دیگر نمیتوانند « به شراکت خود در مالکیت چیزها ادامه دهند » ، همانگونه که یک ضرب المثل یونانی دوستی را معنا میکند، آنها از دادگاه میخواهند که مالکیت آنها را قسمت کرده و در مورد آنها به صدور حکم بپردازد. از این رو برای ارسطو عدالت تصحیحی یک خیر کارکردگرایانه بود زیرا از نظر او مردم همیشه با هم در اختلاف نظر قرار میگیرند. اما یک خیر مطلق نبود، زیرا اگر همهی مردم در کنار هم به خوبی زندگی میکردند عدالت صرفا ویژگی و خصلت مشترکی بود که در دوستی به طور ضمنی وجود میداشت.
اما در دموکراسی عدالت یک خیر مطلق است: عدالت باید انجام شود و باید انجام شدن آن مشاهده گردد و باز به همین دلیل دموکراسی میتواند باعث ایجاد پرورش بدگمانی در دوستی میان انسانها شود و تصور کند که دوستی روشی است برای انجام کارهایی که ویژگی آنها تعهدات مشکوک است و دلبستگیهای تیره و نه بی طرفی در عدالت شفاف و متعالی. نقطهی ضعف در آرمانی ساختن عدالت در این شیوه سرعتی است که در آن مردم به هنگام رفع و رجوع اختلافهای خود رو به قانون میآورند و شاید به همین خاطر است که بیشتر دموکراسیهای کمال یافته شدیدا اهل شکایت و شکایت کشی به دادگاهها هستند و همانگونه که کسی که در قانون خانواده درگیر است میداند که فرهنگ شکایت و مراجعه به دادگاهها فرهنگی است که در آن دوستی برای شکوفا شود به تلاش بسیار نیازمند است.
البته نکتههای دیگری هم در تنش میان دموکراسی و دوستی وجود دارد. برای مثال، دموکراسیها به تغذیهی رویکردهای سودمدارانه نسبت به سیاستی که بر تلاش برای بنیان نهادن بالاترین سعادت برای بالاترین تعداد از مردم استوار است گرایش دارند. هرچند که دوستی از این به اصطلاح روش « محاسبهی سودمندی و خوشی » (1) متنفر است و پی نهادن روابط را ترجیح میدهد. آیا این سخن دلیلی برای آن نیست که چرا دموکراسیهایی که به طور فزاینده مرفه تر از قبل میشوند به مکانهای نامناسب تری برای زندگی انسانها هم تبدیل میشوند؟
البته صحیح است که برابری طلبی، عدالت و سیاستهایی که بر حل معضلات اقتصادی بناشدهاند شدیدا ارزشمند بوده و زیربنای فواید ومصلحتهای بسیاری را تشکیل میدهند. اما این که بگوئیم آنها از این جهت ارزشمند هستند زیرا فوایدشان برای همه به یک اندازه است خود موردی مبهم و دوپهلو است. بزرگترین تناقض در دموکراسیهایی که این آرمانهای جهانشمول را مورد حمایت قرار میدهند این است که بدون آن که استقلال و خودمختاری آنها ملایم تر شود آنها از صفات انسانی خود تهی شده و تبدیل به نهادهای استبدادی میشوند. و در چنین جهانی، مطابق با ارسطو، روابط دوستانهای که بدون آن زندگی نیکو نیز عملا غیر ممکن است دچار صدمه خواهد شد و لطمه خواهد دید.
برای فیلسوفان باستانی دوستی میان انسانها البته یک معضل سیاسی هم بود. آنها پی برده بودند که دوستی میتواند تباه کنندهی زندگی مدنی باشد. اما آنها رویکرد متفاوتی را برگزیدند. به جای آن که تمامی تلاشهای خود را در دفاع از آرمانهای جهانشمول قراردهند که به کارهای جنبی و تضعیف دوستی گرایش خواهد یافت، آنها در تلاش برای ارتقاء آرمانهای دوستی هم برآمدند. برای افلاطون بهترین دوست کسی بود که جویندهی حقیقت باشد. برای ارسطو دوستی بالاترین فضیلتها را آموزش میداد. برای سیسرو دوستیها مصمم و مشتاق به ایجاد بالاترین خیرها بودند. آیا برای ما نیز هنوز وقت آن فرا نرسیده است که برای دوستی میان انسانها جایگاه والاتری را پایه ریزی کنیم؟
-----------------
1: felicific calculus (به نقل از جرمی بنتام، و آن روشی بود برای اندازهگیری خوشی و سعادت در انسانها).
The Politics of Frienship by Mark Vernon.
Opendemocracy.net