iran-emrooz.net | Sun, 31.12.2006, 13:44
داوکینز و توهمهایش
مایکل فیتس پاتریک / برگردان: علیمحمد طباطبایی
مایکل فیتس پاتریک، کافری کاتولیک از مجادلهی عاری از ظرافت و دارای پیش داوری ریچارد داوکینز در برابر دین احساس انزجار میکند.
لطیفهای ایرلندی و قدیمی در بارهی شخصی در ایرلند شمالی وجود دارد که داوکینز در کتاب خودش (توهم خدا) آن را بازگو میکند. شخص مورد نظر به پرسشی در یک نظر خواهی در بارهی وابستگی دینی پاسخ میدهد و خود را به عنوان یک کافر میخواند. واکنش مصرانه این گونه است: « آیا او یک کافر پروتستان است یا کافری کاتولیک ؟». من نیز که با پرسشی مشابه روبرو هستم خود را موظف به گفتن آن میدانم که من یک کافر کاتولیکم. منظور من از این اظهار نظر آن است که من از نظر اعتقادی یک ملحدم، اما از جهت تربیت خانوادگی و وابستگی قومی یک کاتولیک.
به آن واقف هستم که بعضی افراد که با تربیت کاتولیک بزرگ شدهاند با توجه به مشکلات در زندگی بعدی خود کلیسای روم را سرزنش میکنند و از این که با یک ژانر ادبی شدیدا منحط تغذیه شدهاند شکایت دارند. من که در کودکی خود توسط راهبهها و برادران دینی آموزش دیده ام مجبور بودم که به حد کافی گزافه گوییهای پرهیزکارانه و تنبیه بدنی گاه و بیگاه را تحمل کنم و البته بعضی علائق ناشایست جنسی، اما تمامی لطمههای وارده به کمک تعلیم و تربیت سالم و قرار گرفتن در معرض میراث فرهنگی غنی ـ یعنی هنرهای تجسمی، موسیقی، نوشتههای مقدس و مناسک ـ کاملا جبران شدند. به همین خاطر من قدردانی، محبت و احترام را در خود حفظ کردهام.
هرچند که من به عنوان یک ملحد احساس میکنم که باید از انتقاد تند ضددینی داوکینز استقبال کنم، اما به عنوان یک کافر کاتولیک از مجادلهی عاری از ظرافت او احساس انزجار دارم و البته در این مورد من تنها نیستم. داوکینز در اظهار نظرهای خود در بارهی دین کاتولیک ترکیبی از مخالفت ضد پاپی از مد افتادهی پروتستانی را با تحقیر مد روز جماعت روشنفکران لیبرال در برابر هر نوع ایمان دینی آشکار میسازد. از این رو او به « وضعیت نیمه دائمی گناه بیمارگونهای که کاتولیک رومی دچار آن است، یعنی شخصی دارای لغزش پذیری معمولی و کسی که هوشش از حد طبیعی کمتر است » رجوع میکند. او در بحث خود در بارهی پیامدهای سوء استفادهی جنسی کشیشان در ایرلند بر این نظر است که « هرچند تردیدی وجود ندارد که سوء استفادهی جنسی به قدر کافی عمل وحشتناکی است، اما تاثیر سوء آن یقینا کمتر است از آسیبهای روان شناختی طولانی مدت، وقتی کودک در درجهی اول با تعلیم و تربیت کاتولیک بزرگ میشود ». اینها اظهارنظرهایی چنان بی کم و کاست جانبدارانه هستند که ـ درواقع اظهار نظریهایی بی معنا ـ که یافتن آنها در یک کتاب جدی که توسط نویسندهای سرشناس به رشتهی تحریر درآمده است بسیار تعجب برانگیز است.
تحقیر اشرافی داوکینز نسبت به تمامی شکلهای ایمان دینی او را به آنجا کشانده است که از درک نکتهی اصلی غافل مانده. ایمان دینی را نمیتوان به عنوان تجلی (یا علتی) برای جامعه ستیزی یا کندذهنی از نظر دورداشت. دین در سخنان مارکس «تحقق غیر واقعی و موهوم جوهر انسانی است زیرا جوهر انسانی دارای واقعیت حقیقی نیست ». دین «خودآگاهی و اعتماد به نفس انسانی است که یا خودش را پیدا نکرده و یا آن که دوباره خودش را گم کرده است ». در جهانی که در آن انسانها از یکدیگر و از خودشان بیگانه شدهاند و بر سرنوشت خود تسلطی ندارند، در پرستش نیروهای آسمانی است که برای خود پناهگاه و مرهمی جستجو میکنند. دین در حکم عاملی بازدارنده است، یک بهانه، یک گریز، کنارگذاردن مسئولیت فردی. سرسختی و استمرار دین دامنهای از پرسشهای ویژهی تاریخی و سیاسی را مطرح میسازد که رویکرد قاطعنهی غیر تاریخی داوکینز حتی زحمتی هم برای پاسخ دادن به آنها به خرج نمیدهد.
آنجا که او به قلمروی علم کاملا نزدیک میشود یعنی جایی که با آن کاملا آشنا است داوکینز از هر جای دیگر سخنانش قانع کننده تر است. او نشان میدهد که خدا در توضیحی برای آغاز جهان در مقایسه با یک نظریهی علمی و ماتریالیستی بسیار دورازذهن تر است. او تایید میکند که نظریهی داورینی تکامل در کنار تورات روایت به مراتب قابل پذیرفتنی تری در بارهی ظهور زندگی انسان بر روی زمین به دست میدهد. با این حال تلاش او در به کار گرفتن روان شناسی تکاملی در توضیح برجستگی چشمگیر و مداوم دین در قرن بیست و یکم برای من همانقدر غیر قابل قبول است که شنیدن پنج روش اثبات وجود خداوند از برادر آلپتوس در شرح آکویناس وقتی که من ١٣ ساله بودم. وقتی داوکینز مناقشههای مختلف سیاسی ـ در ایرلند شمالی، در اسرائیل و یوگوسلاوی سابق ـ را به علتهای دینی تقلیل میدهد در واقع تهی بودن رویکرد غیر تاریخی خودش را برملا میسازد (در حالی که وی همان پیش داوریهای عامیانه را مورد تایید قرار میدهد). وقتی او در تلاش برای توضیح خشونتهای ١١/٩ و ٧/٧ با ملاکهای بنیادگرایی اسلامی است، او عوامل تعین کنندهی مهم تر این رویدادها در ایدئولوژی تعدد فرهنگها را تحت شعاع قرار میدهد (بخشی از اتفاق نظر لیبرالی که از نظر داوکینز اوج پیشرفت تکاملی انسان است).
شگفت انگیز ترین ویژگی جهاد داوکینز بر علیه دین آن است که این تلاش درست در زمانی اوج گرفته که نفوذ اجتماعی دین در حالت رکود فرو رفته است. در ایالات متحده آمریکا، داوکینز از لیبرالها تبعیت میکند، کسانی که با توجه به این که برنامههای کاری خودشان دیگر برای کسی جاذبهای ندارد مسئلهی اصلی را به شکل بسیار مبالغه آمیزی در مبارزه با نفوذ دست راستیهای مذهبی دیدهاند. در بریتانیا داوکینز مبارزهی خود را بر مدرسهای در Gateshaed متمرکز نموده، جایی که در برنانهی درسی اش آفرینش باوری (creationism) رخنه کرده است. به این ترتیب او میتواند پیتر واردی را ریشخند کند، یعنی میلیونری مبتذل و فروشندهی اتوموبیل که آن مدرسه را تامین مالی میکند. با این حال در حالی که داوکینز با شادمانی به جنگ دشمنان موهوم میرود، جریانهای پرنفوذ تر مبتنی بر بی منطقی بشری ـ مانند فرقهی محیط زیست گرایان ـ را نادیده میگیرد، یعنی کسانی که دارای تاثیرات به مراتب بیشتری بر برنامهی آموزشی مدارس کشور در مقایسه با گرایشهایی مانند « آفزینش هوشمند » (inteligent design) هستند.
در حالی که داوکینز میتواند به سهولت ویژگیهای معمول میان دور افتاده ترین کیشهای دینی را با آئین مسیحیت تشخیص دهد، اما به نظر میرسد که او نسبت به مضمونهای دینی نهضت طرفداران محیط زیست بی توجه است. طرفداران محیط زیست همچون مسیحیهای اوانگلیکن این پیام را موعظه میکنند که « توبه کنید که روز قیامت نزدیک است » این نهضت نیز یحیی تعمید دهندهی (John the Baptist) خودش را دارد، یعنی فردی به نام جورج مونبیت که از صحرا بیرون آمده است (یعنی از آکسفورد) تا به ما خطر قریب الوقوع آتش جهنم (یا همان گرمایش جهانی) را هشدار دهد ـ اگر ما توبه نکنیم و تعالیم زاهدانه و قید و بند آنها را پذیرا نشویم. مراقب باشید، جانور زشت آخرالزمانی به طرف بیت اللحم (زادگاه عیسی مسیح) میرود تا به دنیا آید.
داوکینز به جای آن که تاثیر فراگیر این دورنمای مایوس کننده را به چالش گیرد تا آنجا پیش میرود که بر نظریههای به طرز شرم آوری ضد بشری پیتر سینگر صحه گذارد، یعنی یکی از بنیادگراترین حواریون این نهضت. هرچند این تشویق و ترغیب « اصول پیشرگیرانه » ضد علمی خود تهدید بزرگتری برای آزمایش علمی است تا تلاش رقت انگیز چند تایی اوانگلیکن در بازگرداندن آموزش زیست شناسی به کتاب تورات، اما به طور کامل توسط پروفسور آکسفورد ما که متخصص « علم به زبان ساده است » است نادیده گرفته میشود. در حالی که رشتههای دانشگاهی الهیات رو به انحطاط میروند، دورههایی در انواع مدارس « سلامتی و بهداشت آلترناتیو » (که همگی در اندیشهی ماقبل علمی با هم مشترک هستند) در سالهای اخیر به سرعت در حال شد است، اما داوکینز بیش از حد مشغول نکوهش کشیشها است تا فرصتی برای توجه به آنها داشته باشد.
در سالهای متلاطم قبل از جنگ جهانی اول، آنارشیستهای یهودی در محلهی East End لندن موجب برانگیختن آشوب میشدند به این ترتیب که آنها در روزهای تعطیل با محصور کردن کنیسهها در Birk Lane به خوردن علنی ساندویچ ژامبون پرداخته و روزه گیران متدین را آزار میدادند. در شیوهای به همان اندازه عنان گسیخته داوکینز به نظر میرسد که با توهین کردن به دینداران به شادی میپردازد. اما این قسم ژست گرفتن در برابر دین هیچ نقطهی مشترکی با چالش گرفتن ریشههای ایمان دینی ندارد. آن کنیسه در محلهی Birk Lane ابتدا به عنوان یک کلیسای مسیحیان ساخته شده بود و اکنون هم به یک مسجد تبدیل شده است: در حالی که در اطراف آن اکنون بسیاری چیزها تغییر کرده است، اما روشن است که نیاز برای پرستش و نیایش دینی ادامه یافته. به قول مارکس « دین خورشیدی خیالی بیشتر نیست و تا هر زمانی که انسان به دور خودش نگردد به گردش به دور انسان ادامه خواهد داد ».
The Dawkins Delusion by Michael Fitzpatrick.
Spiked-online.com