iran-emrooz.net | Mon, 04.12.2006, 20:03
آرامگاه نجيب محفوظ، بستر مرگ ليبراليسم عربی
طارق عثمان / برگردان: علیمحمد طباطبايی
|
سهشنبه ١٤ آذر ١٣٨٥
به عقيدهی طارق عثمان عبور دنيای عرب از سكولاريسم مترقی به خشكه مقدسی دينی در اين پنجاه سال گذشته را میتوان در آثار بزرگترين نويسندهی عرب به خوبی مشاهده كرد.
مرگ رمان نويس مصری نجيب محفوظ در ١٣ آگوست ٢٠٠٦ يعنی تنها نويسده عرب كه موفق به دريافت جايزهی نوبل در ادبيات گرديده است، در سراسر جهان مورد اهميت و توجه قرار گرفت، به ويژه توسط كسانی كه حتی قادر به خواندن كلمهای از آثار او در زبان اصلی نبودند. هرچند كه اين لحظهی جهانی در درجهی اول رويدادی مصری و عربی بود، و آنهم نه فقط به دليل فقدان اين نويسندهی بزرگ، زيرا مرگ نجيب محفوظ در عين حال نمادی از اضمحلال ليبراليسم عرب نيز به حساب میآمد. اين در واقع ماجرای يك قرن بود و « داستايوفسكی قاهره » همان كسی است كه اين داستان را تجسم بخشيده است.
يك قرن پيش از اين، غرب جهان عرب را با هراسی كه امروز از بمب گذاریهای انتحاری و هواپيمارباها دارد با نگرانی ورانداز نمیكرد بلكه در حال به زير استعمار خود بردن جهان عرب بود و آنهم به دلايلی چند: موقعيت استراتژيك، كانال سوئز، ايمن ساختن مسير تجارت، دسترسی به شبه قارهی هند، حفاظت از اقليتها، غارت منابع اقتصادی، ساختن امپراتوری و متمدن ساختن صحراگردان وحشی به پندار خودشان. عربها در ايستادگی و مخالفت با استعمارگران به طور گسترده به دو اردوگاه تقسيم شدند: طردگنندگان و ادغام شوندگان.
طردكنندگان عمدتاً از اسلام گرايان و سلفیها تشكيل میشدند و حقارت و عجز جهان عرب را به عنوان پيامدی از دست كشيدن از مسير پرهيزكارانهای كه در قرآن و سنت پيامبر مقرر شده بود مینگريستند. اما ادغام شوندگان در طرف ديگر طيف روشنفكری قرار گرفته بودند و عجز و ناتوانی جهان عرب را نتيجهای از عقب ماندگی آنها در تمامی ويژگیهای انديشهی مدرن میپنداشتند و نياز مبرمی برای ادغام مدرنيتهی غربی به درون فرهنگ سنتی عربی و اسلامی احساس میكردند. طه حسين به عنوان يكی از برجسته ترين افراد اين طيف و كسی كه در اوايل قرن بيستم در مصر وزير مشهور آموزش و پرورش بود آن را چنين عنوان میكند: « درد ما فقدان انديشهی روشنگری است ».
اين سخن متضمن آن است كه پذيرا شدن علم، هنر و انسان گرايی و جدايی حكومت از كليسا و از اين رو آزادی ذهن اروپايی از محدودههای الهيات توسط اروپايیها علتی بودند برای تفوق اروپا در قرنهای ١٩ و ٢٠. او و ديگران اين گونه استدلال میكردند كه اگر جهان عرب ـ و اسلامی ـ قالب فكری انديشهی روشنگری را پذيرا گردد، مطابق با مسير اروپايیها به پيشرفت و تكامل هم دست خواهد يافت.
يك نيمهی قرن منازعه
اولين پنج دهه از قرن بيستم شاهد منازعههای جالب توجه ميان دو اردوگاه بود. طرد گرايان خود را زير پرچم اسلام مستقر ساختند. در مصر يا همان ميدان مركزی منازعه، بعضی از مسيرها با يكديگر تلاقی نمودند: اخوان المسلمين از يك نهضت كوچك در شهر اسماعيليه كه در دوردستها واقع شده بود به قدرتی قابل ملاحظه در زندگی سياسی مصر تبديل گرديد. اعتبار و شهرت حسن البنا به عنوان واعظ شهری كوچك به يك رهبر اجتماعی افزايش يافت. نويسندگانی از قبيل احمد امين كسی كه تاريخ اسلام را مورد تمجيد قرار میداد خوانندگان وسيعی به دست آوردند. نفوذ و تاثير الازهر افزايش يافت. انديشهی احيای خليفهگری برای مدتی نيرو گرفت.
آن اردوگاه برای ليبراليسم سبك غربی فضای چندانی نمیديد و پيشرفت و تكامل عملكردی از وفاداری به قواعد آسمانی به نحوی كه در قرآن و سنت تجويز شده بودند در نظر گرفته میشد. حتی توقع از اجتهاد (يعنی حق فضلای اسلامی برای جستجوی تفسيرهای جديد و كاربردهای نوين از قوانين قرآنی) آن بود كه فقط در درون محدودهی آنچه تشكيلات دينی مقرر میكردند به اجرا درآيد. شيخ محمد عبدو در آخرين سالهای قرن ١٩ برای ادغام انديشهی مدرن اروپايی با فلسفهی اسلامی تلاشهای بسياری نمود كه نتيجهی آن گرفتاریهای بسيار برای خودش بود. عبدالرحمان الكواكبی از نوع جديدی از اجتهاد حمايت كرد (اجتهاد باز و نامحدود) ليكن بعضی از نزديك ترين همكارانش با آن به مخالفت برخاسته و شديداً آن را مورد انتقاد قرار دادند.
در طرف ديگر، ادغام شوندگان فيلمهای سينمايی، تئاتر، روزنامهنگاری، ادبيات و نظام سياسی كه همگی ملهم از غرب بودند را تشويق میكردند و آنچه سرنوشت سازتر بود آن كه آنها شيوهای از انديشه را كه متفاوت از تشكيلات دينی بودند مورد حمايت قرار میدادند. آنها باعث به وجود آمدن انقلاب فرهنگی در مصر ـ و البته در جهان عرب ـ گرديده و قالب ذهنی ميليونها انسان، بخصوص مردمی از طبقهی متوسط را از توجه به سنت كه در اسلام به عنوان هويت دينی و چهارچوب زندگانی تجويز شده بود به استقبال ليبراليسم سبك غربی جابجا كردند ـ و اگر نه به طور كامل در انديشه، اما يقيناً در شيوهی زندگی غربی.
پرسشها، چالشها و مخاطرات بسياری در آفرينشهای فرهنگی غالب مطرح شده بود. توفيق الحكيم، طه حسين، يحی حقی، حتی نويسندهی اسلامی عباس محمود العقاد هدفشان آزاد كردن ذهن مصری و عربی از گوشهی خلوت و دنج خود و كشاندن آن به سوی تيغههای تيز انديشه و استدلال ليبرالی بودند. هم زمان، افراد مطرح اين قشر شيوهها، ديدگاهها و سبكهای زندگی غربی را در شكلهای مختلف هنر و فرهنگ به عنوان شيوههای مدرن ومترقی و مدروز مطرح میساختند.
١٩٥٦ و ١٩٦٧
منازعه ميان طردگرايان و ادغام شوندگان در ميانهی دههی ١٩٥٠ و پس از انقلاب ١٩٥٢ مصر و به قدرت رسيدن جمال عبدالناصر به لحظهی حساس و سرنوشت سازی رسيد. نهضتی كه نظام اجتماعی مصر را زيرورو كرد در حك كردن آموزهی اصلی خود به حيات اجتماعی و اقتصادی مصر كاملاً مصمم به نظر میرسيد. هر دو اردوگاه اكنون به دنبال اعمال نفوذ خود در آن بودند.
طردگرايان كه مظهر آنها اخوان المسلمين، الازهر و ساير نيروهای سياسی و اجتماعی با گرايشات اسلامی بودند ابتدا به نظر میرسيد كه مبارزه را باخته است، و ادغام شوندگان كه نمايندهی اصلی آنها نهضتهای ليبرالی مصری بودند در حال پيروزی هستند. آنچه در واقع روی داد يك پيروزی بسيار گزينشی بود. ناصریها سكولاريسم را با آغوش باز پذيرفته و نگاهشان به خارج از مرزها و به پيدايش جامعهای بود كه ملهم از اروپا ـ چه در هنرها و چه در سبك زندگی ـ است.
با اين وجود آموزهی ناصری گرچه در برابر آزادی بيان و گشودگی سياسی و اقتصادی ليبراليسم اهل مدارا نبود، اما به نحو جالب توجهی نسبت به ليبراليسم مصری هم زيان آور نبود. نيروهای ليبرال به نظر میرسيد كه شيوهای برای زندگی تحت آن رژيم به وجود آوردهاند و خط قرمزها را تشخيص داده و از آنها پرهيز میكنند و در حالی كه به ارزشهای ليبرالی تاكيد مینهند، اما جنبههای سياسی آن را دور زده و انديشهها را در پيامهای رمزی مطرح میسازند و مخاطرهی مجازات شديد در موقع مناسب را میپذيرند. با اين حال علی رغم ترديد و دودلی ناصریها، جاذبهی افسانهای خود ناصر و موج ناسيوناليسم سكولار عربی به نظر میرسيد كه بليط برندهای برای ليبراليسم مصر و جهان عرب است.
اما اين تجربه هنگامی به پايان خود رسيد كه در ژوئن ١٩٤٧ ناصريسم سقوط كرد و به بدترين شكست در برابر اسرائيل تن داد. دههی بعدی يك بازگشت كامل بود. لحظهی سكولار دورهی ناصری به طرف معكوس حركت نمود. انورسادات، جانشين بعدی ناصر بر روی نهضت اسلامی يا همان طردگرايان شرط بندی نمود.
برای مدتی نهضت سكولار به ويژه در دانشگاهها و اتحاديهها ايستادگی نمود. اما حمايت كامل رژيم از نهضت طردگرايان كه به ظهور وهابيسم در عربستان سعودی و مهاجرت ميليونها مصری به خليج (فارس) برای جستجوی كار متصل گرديد آنها را به نيروهای مقاومت ناپذيری تبديل كرد. ليبراليسم در كنجهای خلوت، آرامش و تسكين خود را جستجو میكرد، فرصتهايی چون جنبشهای فرهنگی، گروههای كوچك دانشجويی و بعضی علائق اقتصادی. موج اسلام گرايی و انكار غرب طی دهههای ١٩٨٠ و ١٩٩٠ تحت رژيم مبارك ادامه يافت و امروز همچنان به راه خود ادامه میدهد.
دستاوردهای محفوظ
كل ماجرا از اين قرار بود كه آمد و نجيب محفوظ خود يك شخصيت اصلی در آن، و آنهم به سه دليل ساده. اول، محفوظ خودش تجسمی از آن ماجرا بود. وی از خانوادهای متوسط از قاهره میآمد. خانوادهی او در اصل اهل محلهای تاريخی، سنتی و شديداً اسلامی در قاهره يعنی جماليه بود، اما مدتی بعد به منطقهی عباسيه كه در آن بيشتر خانوادههای مدرن طبقهی متوسط زندگی میكردند نقل مكان كرد. اين جابجايی در كودكی او انعكاسی بود از جابجايی ذهنی بخش اصلی جامعهی قاهره و مصر. ماجراجويیهای اوان كودكی او در خيابانهای الازهر سپری گشت، مكانی كه در اطراف آن بنای يادبودی هزارساله و فضايی از پرهيزكاری، سنت گرايی، محافظه كاری و تاريخ قرار گرفته بود.
بقيهی زندگی او در قاهرهی مدرن و ملهم از غرب گذشت. محفوظ مانند بسياری از كودكان طبقهی اجتماعی خودش در آن زمان تعليم و تربيت را با آموزش قرآن و تاريخ اسلامی آغاز كرد. بعدها وی به مطالعهی جدی فلسفهی غربی پرداخت. تعليم و تربيت او نمايانگر تعليم و تربيت يك عرب روشنفكر و مدرنيست بود: كسی كه بنيانهای اسلام را جذب كرده و سپس در دريای انديشهی غربی مسافرت خود را آغاز میكند. او البته خودش شاهد كل ماجرا هم بود. او نوشتن را در زمانی آغاز كرد كه طردگرايان و ادغام شوندگان در حال مباحثه در بارهی هويت معاصر و رقابت برای تثبيت خود بودند. محفوظ بخش اصلی كار خود را طی دهههای ١٩٥٠ ، ١٩٦٠ و ١٩٧٠ به انجام رساند، دورهای كه شاهد خيزش و سپس سقوط سكولاريسم و ليبراليسم بود و او بازی را به همان شيوهای انجام داد كه قبل از او ليبرالهای هم عصرش به انجام رسانده بودند ـ نوشتن در تمثيل و مثالهای به رمز درآمده، بيان كردن و فهماندن ديدگاههايش و با اين حال پرهيز از رويارويیهای آشكار.
طی دههی ١٩٨٠ هنگامی كه اسلام گرايان قدرت مسلط در خيابانهای مصر بودند حجم توليدات ادبی او نيز كاهش يافت. شخصی گردن او را با چاقو مورد اصابت قرار داد كه در نتيجهی آن طی دههی ١٩٩٠ وی از نوشتن باز ماند، يعنی در هنگامی كه فعاليتهای سينماها، تئاترها، ادبيات و توليدات فرهنگی در مصر به كمترين مقدار خود رسيده بود. و او در زمانهای چشم از جهان فرو بست كه نيروهای ليبرال مصری احتمالاً جزو ضعيف ترين نيروهای صحنهی سياسی كشور بودند.
دوم، محفوظ كل ماجرا را در آثارش به تسخير درآورد و در معرض ديد خواننده قرار داد و او البته اين هنر را در سه سطح مختلف به انجام رساند. او كليات شهر قاهره را به ترسيم در آورد: نمای شهر، خيال و احساس آن، خيابانهايش، كوچهها، كليشهها، روزهای سربلندی و ايام مصيبت و بدبختی و رايحهی قاهره را و اين كه اينها همگی چگونه طی ايام و دورههای مختلف دچار تغييرات شدهاند. او همچنين به جزييات آن شهر نيز پرداخت: كندوكاو در ذهن و روان شخصيتهايش، ترجمان افكار آنها، دردها و آرزوهايشان، همگی را عريان در برابر خواننده در جريان مطرح ساختن ديدگاهش در بارهی تحولاتی كه در جامعه شكل میگرفتند آشكار نمود. گاهی آن تحولات به بهترين وجه از طريق تغييراتی عرضه میگرديد كه در يك شخصيت رمان در دورههای متفاوت و تحت تاثير مسائل مختلف به وقوع میپيوست. قابل ملاحظه ترين نمونه از آنها شخصيت « كمال » بود، جوان ترين پسر در تريلوژی قاهره و كسی كه به نظر میرسد تجسمی از شخصيت خود نويسنده است. كمال در بالارفتن به سوی محرابهای روشنفكری فلسفهی غرب و ليبراليسم، و در انجام اين مهم شورش بر عليه محافظه كاری و پيشينههای سنتی و در سقوط خود بر عرصهی واقعيت جامعهی مصر و سپس برای خاتمه دادن به چهرهای مبهم در جامعهای كه دست رد به سينهی او گذارده بود ناكامیهای ليبراليسم مدرن عربی را در دگرگون كردن اطراف خود نشان میدهد و سرنوشت آنها را به عنوان نيروهای اجتماعی حاشيهای و از پا افتاده در برابر خواننده قرار میدهد.
اما محفوظ نه فقط آن ماجرا را به عنوان پس زمينهی رمانهايش عرضه كرد كه همچنين به عنوان نظرگاههايی برای مورد توجه قرار دادن تحولات آن جامعه. او در تمامی آثارش هدف انديشمندان ليبرال، كسانی كه به بيرون از مرزها نظر داشتند، غير سنتیها و گاهی شورشیها ـ حتی چنانچه نه كاملاً آشكار ـ را مورد حمايت قرار داد. و او تقريباً هميشه در سبك معمول تمثيلی اش برای آيندهی تيرهی ليبراليسم عرب به نحوی كه خود شاهدش بود به سوگواری مینشست.
سوم، محفوظ به خاطر حجيم نبودن آثارش و ترجمههای آنها به دهها زبان، زندگی طولانی اش، سرانجام شگرف حرفهی نويسندگی (زخم چاقويی به ناحيهی گردن)، جايزهی نوبل و البته نبوغش تنها نويسندهی عرب و مصری قرن بيستم باقی خواهد ماند كه ماجرای شكست ليبراليسم عربی را برای تمامی مردم جهان تعريف نموده است. نجيب محفوظ به عنوان نويسندهای باقی خواهد ماند كه آثارش را هركسی كه هدفش درك ماجرای ليبراليسم در مصر قرن بيستم است بايد بخواند.
------------------
Mahfouz’s Grave, Arab Liberalism’s Deathbed by Tarek Osman.
Opendemocracy.net