iran-emrooz.net | Thu, 30.11.2006, 14:39
پايان سكولاريسم؟
رالف داهرن دورف / برگردان: علیمحمد طباطبايی
|
هنگامی كه پايان ايدئولوژی جشن گرفته میشد ـ ابتدا در دههی ١٩٥٠ و سپس با قاطعيت بيشتر در دههی ١٩٩٠ ـ كمتر كسی تصور میكرد كه دين، يا مايهی هلاكت سياست در نيمهی اول قرن بيستم، دوباره با تمامی نيرو همين نقش را به عهده بگيرد. دانيل بل و ريمون آرون در بارهی پايان ايدئولوژی فاشيستی و كمونيستی با اين اميد مطلب مینوشتند كه ما پس از آن به عصر پراگماتيسم پای میگذاريم كه در آن سياست موضوعی از استدلال و مباحثه خواهد بود و نه باور و ديدگاههای تماميتخواهانه. رويكرد كارل پوپر به سياست، يعنی نگرشی مبتنی بر عقل و گفتار انتقادی به پيروزی رسيد. و هنگامی كه پس از سقوط كمونيسم پايان تاريخ نزديك به نظر میرسيد تصور میشد كه سياست مبتنی بر ايدئولوژی ديگر برای هميشه ناپديد شده است.
اما تاريخ پايانی ندارد و برای هميشه ما را با حادثههای شگفتانگيز و غيرمنتظره مواجه میسازد. كتاب « پايان تاريخ » فرانسيس فوكوياما و «برخورد تمدنها» اثر ساموئل هانتينگتون در دههی ١٩٩٠ و به فاصلهی سه سال پس از يكديگر منتشر شدند و يك دهه بعد اين واقعيت كه دين به سياست بازگشته است ديگر بر همه كاملاً آشكار شده بود و اين آن چيزی بود كه برای بسياری مايه عذاب مینمود.
اما آن كتابها نه صرفاً گفتاری آكادميك كه انعكاسی از تحولات واقعی بودند. در دروهای كه دينهای گمراه مبتنی بر ايدئولوژیهای تماميتخواهانه سرانجام كارشان به نابودی كشيده شده بود، دينهای واقعی ـ حداقل در ظاهر ـ مدتها بود كه ديگر صحنهی سياست را ترك كرده بودند. در بعضی از كشورها وفاداری رسمی به دين توسط نشانهها و آئينها به صورت نمادين درآمده بود، با اين حال هنگامی كه رئيس جمهورهای آمريكا از مذاهب مختلف دين مسيح، سوگند وفاداری خود را متوجه خدا و كشور میكردند هرگز كسی دچار تعجب نمیشد و در آن چيز غير عادی تشخيص نمیداد. در وست مينستر يا پارلمان انگليس هر جلسهای تحت رياست يك سخنگوی مجلس كه میتواند مسيحی، يهودی يا اصلاً بیدين باشد با دعا و نيايش مسيحی آغاز میشود. تمامی دموكراسیها در سكولاريسم رسمی خود مانند فرانسه سختگير و مقرراتی نيستند، اما بالاخره همه سكولاراند: قانون توسط مردم (مستقل از حكومت) به تصويب میرسد و نه توسط يك انسان برتر يا عامل فرانسانی.
اكنون ديگر به ناگهان اين تعهد به سكولاريسم آنقدرها هم روشن نيست. بنيادگرايان دينی مدعی هستند كه قانون بايد در باور به يك موجود برين تثبيت شود و يا مبتنی بر الهام دينی باشد. بنيادگرايان مسيحی در ايالات متحده اكنون بر بخشهای بزرگی از حزب جمهوریخواه مسلط شدهاند. در اروپا واتيكان برای گنجاندن خداوند در مقدمهی معاهدهی قانون اساسی اروپا نمايندگان را تحت فشار قرار داده است. اسرائيل مدتها است كه از تنظيم يك قانون اساسی دوری جسته است زيرا شهروندان سكولارش بيم آن دارند كه يهوديان متعصب (ارتدكس) ارزشها و ملاكهای خود را به آن تحميل كنند.
شريعت يا قانون اسلامی نيز در عقبماندهترين قرائتهايش در دموكراسیهای اميدواركنندهای مانند نيجريه ـ حالا ايران به كنار ـ به زندگی سياسی وارد شده است. بنيادگرايی اسلامی اكنون به تمامی كشورهايی كه در آنها تعداد قابل توجهی مسلمان زندگی میكنند سرايت كرده است.
اما چرا دين به خط و مشیهای سكولار و دموكراتيك بازگشته است؟ شايد علت اصلی آن اين است كه كشورهايی كه بر انديشهی روشنگری مبتنی بودند اكنون در بارهی ارزشهای خود دچار ترديد شدهاند، و يا شايد حتی به خود انديشهی روشنگری. يك چنين نسبیگرايی اخلاقی در تمامی اين كشورها گسترش يافته است و باعث گرديده كه تابوی تمامی گروههای دينی به نام بردباری و جامعه چندفرهنگی مورد پذيرش قرار گيرد. كاريكاتورهای پيامبر اسلام از انتشار بازماندند و از اجرای اپرای Idomemeo اثر موتسارت جلوگيری به عمل آمد تا از جريحه دار شدن حساسيتهای دينی پرهيز شود. و هنگامی كه سرانجام انتشار كاريكاتورها و اجرای آن اپرا به انجام رسيدند، باعث برپايی تظاهراتی گرديدند كه هدف از آنها تقريباً جريحهدار كردن احساسات بود. میتوان درك كرد كه مسلمانهای روشنفكر كه بسياری از آنها را میتوان در كشورهای اسلامی يافت از اين كه میبينند جهانی كه در آن زندگی میكنند تا اين اندازه شكننده و حساس است آشفته میشوند.
بازگشت دين به سياست و به طور كل به زندگی عمومی چالشی جدی در برابر حاكميت قانونی است كه به طور دموكراتيك وضع شده است و همچنين به مبارزه طلبيدن آن حقوق مدنی است كه با چنين قوانينی ملازمت دارند. واكنشهای جوامع مبتنی بر روشنگری از اين رو دارای اهميت بسيار است. اين كه اكنون استفاده از نمادهای دينی به موضوعی در مباحثههای عمومی تبديل شده است شايد بايد به فال نيك گرفته شود، هرچند به عقيدهی من داشتن روسری يا حتی روبند همانقدر بخشی از آزادیهای فردی است كه به سركردن شب كلاه يهودی و همراه داشتن صليب مسيحی.
ليكن موضوعات به مراتب مهمتری هم وجود دارد، در درجهی اول آزادی بيان، از جمله آزادی گفتن و نوشتن آنچه شايد بسياری را ناراحت كرده يا حتی باعث عصبانيت آنها شود. حدومرزهای آزادی بيان بايد به خاطر گفتار مبتنی بر روشنگری تا حد ممكن فراخ باشد. در جهان آزاد مردم را مجبور به خواندن يك روزنامهی بخصوص يا گوش دادن به يك سخنرانی كه علاقهای به آن ندارند نمیكنند، و آنها میتوانند در چنين جامعهای بدون بيم و هراس با آنچه مقامات سياسی كشور میگويند به مخالفت برخيزند.
اين مد امروزی ضد روشنگری میتواند به سهولت از كنترل خارج شود. آن كسانی كه احساس تعهد نسبت به آزادی دارند بايد بياموزند كه چگونه آزادی را پاس بدارند و از آن به دفاع برخيزند تا روزی برای رسيدن مجدد به همان آزادی مجبور به شركت در يك جنگ واقعی نشوند.
The End of Secularism? By Ralf Dahrendorf.
Project Syndicate 2006.