پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.07.2023, 20:30

نومانکلاتورا (صاحبان امتیاز در اتحاد جماهیر شوروی)


قربان عباسی

نومانکلاتورا
نوشته میکائیل وسلنسکی،
ترجمه غلامرضا وثیق،
انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۶۴

نویسنده فصل اول کتاب را با نقل قولی از لنین شروع می‌کند؛ «پس همیشه باید برای ما روشن باشد که این تقسیم طبقاتی جامعه در طول تاریخ واقعه‌ای است اساسی».(لنین، کلیات آثار، چاپ سوسیال، ۱۹۶۲). و سپس برای شروع امر به سراغ تعریف این مفهوم بسیار کلیدی در تاریخ تحولات شوروی می‌رود.

نومانکلاتورا، کلمه‌ای لاتین که وقتی به شوروی می‌رسد سرنوشت بسیار عجیب و در عین‌حال مخوفی پیدا می‌کند. این کلمه در لاتین به معنای لیست، فهرست و همین‌طور به معنای مجموعه واژه‌های تخصصی و تکنیکی حوزه‌های مختلف علوم است. نومانکلاتورای پزشکی یعنی مجموعه واژگان تخصصی این حوزه علم. اما معنایی که در عالم سیاست می‌یابد متفاوت است.

نومانکلاتورا در اتحاد جماهیر شوروی شامل فهرست مشاغل بسیار مهم داوطلبانی است که قبلاً از طریق کمیته حزبی، محله، شهر، ناحیه و غیره آزمایش و سفارش و پذیرفته شده‌اند. نومانکلاتورا به فهرست و شمار کسانی اشاره می‌کرد که حزب حاکم آنها را خودی و واجد شرایط برای احراز پست‌های کلیدی می‌دانست. متصدیان خوشبختی که مورد الطاف ویژه حزب کمونیست بودند.

همانطور که ساخاروف می‌نویسد:
«در اتحاد جماهیر شوروی می‌توان اظهار داشت که در دهه بیست و سی یک قشر اجتماعی به‌خصوص، متشکل از افراد حزبی و بوروکرات‌ها یعنی نومانکلاتورا برحسب نامی که روی خود گذاشته‌اند - طبقه جدید طبق نظر میلوان جیلاس - پدیدار شده است. یک طبقه اجتماعی که بالمره در سال‌های پس از جنگ به قدرت رسیده است»(ساخاروف، کشور من و جهان، انتشارات لوسوی، ۱۹۷۰)

در کتاب‌های درسی اتحاد جماهیر شوروی به ذهن دانش‌آموزان و جوانان مکرر تزریق می‌شد که اتحاد جماهیر شوروی با برپایی دیکتاتوری پرولتاریا در آستانه تحقق سوسیالیسم پیشرفته است. و مصممانه راهی را می‌پیماید که در نهایت به سوی جامعه کمونیستی بدون طبقه خواهد رفت. اما رهبران کمونیست همیشه از فعل‌های آینده برای بیان جملات خود استفاده می‌کردند.

لنین در کنگره دوم کمسومول(جوانان کمونیست) در سال ۱۹۲۰ به آنها وعده داد که در پنجاه و شصت سال آینده در جامعه کمونیستی زندگی خواهند کرد. سال ۱۹۸۰ که فرارسید لئونید برژنف اعلام کرد که «دوران سوسیالیسم پیشرفته مدتها طول خواهد کشید و ادامه خواهد یافت و باید صبور بود». بیچاره مارکس و انگلس نمی‌‌دانستند که حتی شصت سال بعد از دولت انقلاب پرولتاریایی نیز ممکن است نه تنها خبری از کمونیسم نباشد که از سوسیالیسم بدوی سخن گفتن هم جفایی باشد در حق این دو پیامبر خوش‌بین کمونیست!

پیش قراولان سوسیالیسم و کمونیسم وعده داده بودند که با از بین رفتن تضاد طبقاتی و در نتیجه آن، محو ستم طبقاتی دیگر دولت ضرورتی نخواهد داشت اما شگفت آنکه هرچه پیش می‌رفتند علیرغم همه ادعاهای‌شان روز به روز دولت‌شان فربه‌تر می‌شد.

لنین با هیجان خاصی گفت:
«ما حق داریم مغرور باشیم ودرواقع این خوشبختی که به ما ارزانی شده است که ساختمان دولت شوروی را بنا کنیم تا بدین طریق دوران جدیدی را درتاریخ جهان آغازکنیم غرورآفرین است. عصر تسلط یک طبقه جدید است. طبقه دیکتاتوری پرولتاریا که باید جنگ بی‌امان خود علیه دشمن قوی ترش یعنی بورژوازی را با تمام قوا پیش ببرد».

در اوت ۱۹۲۰ چنین می‌نویسد:
«انقلاب اکتبر حقیقتا نیروهای جدیدی را جلو انداخته است یعنی یک طبقه جدید را».

البته «طبقه جدید» اصطلاحی بود که جیلاس تئوریسین مشهور یوگسلاوی بر کتاب خود نهاده بود و در آن تحلیلی از مسئله مدیران در جامعه سوسیالیستی به عمل آورده بود. جیلاس عضو حزب کمونیست بود. عضویت پولیت‌بورو را داشت و حتی در راس آن قرار گرفت. خلاصه تئوری جیلاس این بود:

«پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی، دستگاه حزب کمونیست به یک طبقه جدید رهبری بدل می‌شود. این دیوان‌سالاری قدرت دولت را به انحصار خود درمی‌آورد. و تمامی ثروت را از طریق ملی نمودن تصاحب می‌کند. نتیجه این خواهد بود که با تصرف تمام وسایل تولید تمام ثروت جامعه، طبقه جدید به یک طبقه استثمارگر تبدیل می‌شود. کلیه اخلاقیات را زیر پا می‌گذارد و دیکتاتوری خود را به وسیله ترور و وحشت و کنترل کامل ایدئولوژیک برقرار می‌سازد. همین که به قدرت رسید، آنهایی که بیش از همه برای ایده‌ال‌های انقلابی مبارزه کرده‌اند و آنهایی که خواستار آزادی‌های بزرگ و اساسی بودند به صورت مرتجعین دهشتناک درمی‌آیند. تنها عامل مثبتی که بایستی به بستانکار طبقه جدید گذاشت عبارتست از بالابردن سطح اقتصادی کشورهای کم‌رشد به وسیله صنعتی نمودن فشرده و بهبود کلی سطح فرهنگ. ولی خصوصیت سیستم اقتصادی‌اش در اتلاف و تبذیر فوق‌العاده است و فرهنگش مو به مو شبیه به تبلیغات سیاسی. وقتی این طبقه جدید از صحنه تاریخ خارج شود که اتفاق خواهد افتاد، کسی از رفتن‌شان متاسف نخواهد بود و در واقع روی همه طبقات سابق را سفید کرده است.»(ص ۲۹)

اشتین برگ، انقلابی چپ، کمیسر خلقی دادگستری اولین حکومت لنین در دهه ۲۰ در ارتباط با پدید آمدن طبقه مسلط جدید(انقلابیون رادیکال) و تحت سلطه‌ها چنین می‌نویسد:

«از یک طرف مستی قدرت، گستاخی درحال پیروزی، افترا و تهمت و شرارت‌های کوچک و بزرگ، انتقام اشخاص پست و بدگمانی تعصب‌آمیز، تحقیر و پست شمردن زیر دستان، خلاصه یک قدرت جدید است که انقلابیون رادیکال پیش می‌برند. و در طرف دیگر، یاس و ترس از تلافی و انتقام، خشم فروخورده، نفرت خاموش، چاپلوسی و تملق، دروغ‌های مداوم و مکرر را داریم. و نتیجه این که این دو طبقه جدید را گودال عظیم روانی و اجتماعی از یکدیگر جدا می‌کند. »(ص۳۰)

در همان ایام نیکولا بردیاف، فیلسوف که مهاجرت کرده بود درباره طبقه جدید می‌نویسد:

«یک دیوان‌سالاری حساسی به وجود آمده است که تار عنکبوت عظیم خود را بر تمام کشور می‌تند و بسیار قوی‌تر از بوروکراسی تزاری می‌باشد. و این طبقه جدید صاحبان امتیاز است. به تمام وسایل لازم برای استثمار بی‌رحمانه مردم مجهز است و محققاً مردم را استثمار می‌کند.»(ص۳۰)

با دیدن وضعیت هولناک سرکوب آزادی‌های مدنی و اقتصادی و تبعیض گسترده، جورج اورول کتاب مزرعه حیوانات را نوشت. جمهوری حیوانات که به طرزی استعاری وضعیت حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی را شرح می‌داد. جمهوری حیوانات به زودی تحت اداره خوک‌ها و سگ‌های محافظ بی‌رحم‌شان می‌افتد. حیوانات مجبور می‌شوند کارهای پست را انجام دهند تا برنامه‌ای را که خوک‌ها تنظیم کرده‌اند به اجرا درآید. این خوک‌ها هستند که صاحب مزرعه و همه‌چیز می‌شوند.

به زودی این کتاب در کشورهای کمونیستی ممنوع اعلام شد و همین ممنوعیت شامل کتاب ۱۹۸۴ هم شد که در آن جامعه را به سه طبقه تقسیم می‌کند: طبقه داخلی یعنی دستگاه حزبی که طبقه مسلط است، طبقه روشنفکران - قسمت خارجی - که وابسته حزب هستند و مسئول پروپاگاندای حزبی و در نهایت طبقه کارگران بیچاره‌ای که پایین‌ترین طبقه را شکل می‌دهند.

تروتسکی با دیدن وضعیت نوشت: «اینک به جای دیکتاتوری پرولتاریا دیکتاتوری درست شده است» و نهایتاً ترور شد. ارنست مندل آن را «یک جامعه دیوانسالاری فاسد تمام‌عیار» نامید. گرچه تروتسکیست‌ها علیرغم انتقادهایشان از وضعیت جدید هرگز از طبقه جدید سخن نگفتند و بوروکراسی حاکم را به عنوان طبقه قبول نداشتند و از این لحاظ بود که برونوریزی، مارکسیست ایتالیایی آنها را به عدم صداقت متهم نمود.

به هرحال پس از انقلاب یک دیوانسالاری عظیم متشکل از انقلابیون رادیکال شکل گرفت؛ درآمد بیشتری داشتند، بهتر تغذیه می‌شدند. سطح تعلیماتی‌شان فراتر از مردم عادی و روستائیان و کارگران بود و امتیازات ویژه‌ای را برای خود و فرزندان‌شان تدارک دیدند. این طبقه جدید به اذعان بوریس میسنر، شوروی‌شناس آلمانی از سال ۱۹۳۶ تعداد اعضایش شش برابر شده بود. (یعنی ۱۶ سال بعد از انقلاب اکتبر) و آخرین آمار آن ۱۵ میلیون نفر را نشان می‌داد. این طبقه جدید بود که تحولات حزبی و دولتی بعدی را رقم زد. برژنف و کاسیگین از این قشر برخاسته بودند».

البته خود این طبقه جدید در راس‌اش به قول آنتونیو کارلو ایتالیایی، یک طبقه رهبری یا بوروکراسی سیاسی مرکزی داشت. رومن ردلیش اشاره می‌کند که چگونه استالین «اشرافیت شوروی» را روی کار آورد و آنها را به یک طبقه جدید مسلط تبدیل کرد. طبقه‌ای هرچند در اقلیت اما تمام اهرم‌های فرماندهی دولت و تولید را در اختیار گرفته بودند.

جالب این که همین اتفاق در دیگر کشورهای بلوک شرق هم اتفاق افتاد. ژاسک کورون و کارول مدزلوسکی دو محقق مارکسیست لهستانی همان کار جیلاس را درباره کشور خود انجام دادند و هر دو نشان دادند که چگونه کل قدرت سیاسی و فرماندهی دولت در دست یک بوروکراسی سیاسی مرکزی متمرکز شده است. مطبوعات چینی در همان زمان نوشتند که در اتحاد جماهیر شوروی و دیگر اقمار وابسته به آن «یک مشت عناصر سرمایه‌داری جدید برگرده مردم سوار شده‌اند».

برنامه نهضت دموکراتیک اتحاد شوروی که در ۱۹۶۹ تنظیم گردید تاکید می‌کند:

«در نیم قرن گذشته نه کارگران و نه کشاورزان و نه روشنفکران طبقه مسلط نشده‌اند. بلکه گروه چهارمی مسلط شده است؛ طبقه جدید استثمارگری که بدون قید و شرط حکومت می‌کند و همه رشته‌های قدرت را در دست دارد. این طبقه برگزیدگان بوروکراتیک حزب هستند. کارمندان حزبی که توانسته‌اند با تملق و چاپلوسی و رعایت فنون سرسپردگی و جلب الطاف همایونی حزب کمونیست قدرت را به تسخیر خود درآورند».

درسال ۱۹۷۰ «برنامه لنینگراد» به شکل سامیزدا (انتشار مخفی) اعلام نمود که دستگاه حزب کمونیست و دولت تنها نیروی سیاسی یکه‌تاز کشور است که تمامی منابع ثروت و قدرت را به تسخیر خود درآورده است». بوریس تالانتف در کتابش «جامعه شوروی ۱۹۶۵-۱۹۶۸» از یک طبقه جدید رهبری سخن می‌گوید و از آن به عنوان طبقه دشمن ملت نام می‌برد. تمام سامیزداهایی که در این دوره دراتحاد جماهیر شوروی منتشر می‌شدند از استثمار این طبقه جدید سخن گفته‌اند.

کمتر از شش هفته بعد از ایام اکتبر بود که لنین نوشت:

«در این لحظات حساس باید به فکر بهبود بخشیدن وضع خود بود. باید به فکر این بود که طبقه مسلط شویم». «مبارزان فعال» دستگاه سوسیالیسم باید خود را عملاً نشان دهند و فقط آنها هستند که خواهند توانست با حمایت توده‌ها روسیه و نیز «مصلحت سوسیالیسم» را نشان دهند. (جلد ۲۶ آثارلنین، صص۳۸۲-۴۳۴)

به صراحت اشاره می‌کند که توده‌ها و کارگران و کشاورزان فقط سربازان انقلاب هستند و وظیفه‌شان را انجام داده‌اند اما اداره امور باید در دست یک طبقه مسلط باشد که اداره کردن را بلد باشد. کارگران در صلاحیت و قلمروشان نیست که از لذات و سعادت دیکتاتوری مستفیض شوند. بایستی کار کنند و مطیع باشند و تحت مراقبت قرار گیرند و اداره شوند.

نتیجه اندیشه‌های لنین رشد سریع دستگاه دولت و حزب بود. دولت روز به روز فربه می‌شد و تمرکز و انحصار حزبی گسترده‌تر. و البته خود نیز می‌دانست که در چه وضعیت هولناکی قرار گرفته بود. کمونیست‌های تازه نفس، فرصت‌طلب و متملق همه در پی مدیر شدن و کسب مقام و منصب بودند و خود لنین در توصیف وضعیت نوشت:

«هجوم میهن‌پرستان سخیف! ناچیزها و ستمگران که در واقع همان کارمندان تمثیلی روسی هستند به روسیه واقعی و به روسیه سویتیک بزرگ اتفاق افتاده است. شکی نیست که کارگران سویتیک شده که تعدادشان نسبتاً کمتر از آنان است در اقیانوس این آدم‌های پست و میهن‌پرست کور روسیه بزرگ مانند مگسی در کاسه شیر غرق خواهند شد»(مجموعه آثارلنین، جلد۳۶، ص۶۱۹).

او در پی «مردانی شرافتمند» می‌گشت که بتوانند در برابر بوروکرات‌ها و کمونیست‌های تازه نفس متملق که مسئولیت‌ها را اشغال می‌کنند تاب بیاورند. او متوجه شد که این طبقه جدید مدیران، اینک به یک دیوان‌سالاری عظیم تبدیل شده بود که حتی خود حزب و موسسات حزبی نیز از تبعات آن در امان نبودند. و می‌دید که چگونه این طبقه جدید(انقلابیون رادیکال دیروز در کنار فرزندان و خویشاوندان تازه کمونیست‌شده‌شان) و به اصطلاح آقازاده‌ها زمینه ایجاد یک سیستم خودکامه و به راستی ستمگر را فراهم می‌کنند. این دیوان‌سالاری جدید خطری جدی برای بلشویک‌های پیر هم بود. فرصت‌طلبان تمام مقام‌ها را در انحصار خود گرفتند. فرصت‌طلبانی که آرمان‌های سوسیالیستی فقط در چارچوب لبها و دهان‌شان باقی می‌ماند.

سول گن که یک سلطنت‌طلب مهاجر از روس‌های سفید بود در کتاب‌های ضد کمونیست‌اش به نام ۱۹۲۰، و «ایام» در روسیه که به امر لنین چاپ شد در کتاب سوم‌اش به نام سه پایتخت، مسافرت به دور رسیه ترازنامه اعمال لنین را چنین شرح داد:

«عدم تساوی کل کشور را در برگرفته است. کمونیسم محتضر به تئوری پناه برده است. کلمات همه توخالی و سخنان همه احمقانه. ولی زندگی پیروز شده است. بین اغنیا و فقرا تفاوت زیادی وجود دارد. یک وضعیت اجتماعی جدیدی تشکیل شده است و این میزان امیدواری بازگشته است که با کمی تملق و چاپلوسی و زیرکی، هر کس می‌تواند در جامعه ترقی بیابد. کمونیسم در شوروی هیچ کاری نکرده است جز اینکه اجازه داده است اربابان جدید جای اربابان سابق را بگیرند. به زودی آن را به موزه انقلاب خواهند فرستاد و زندگی جریان سابق را در پیش خواهد گرفت اربابان عوض شده‌اند و همین وبس!».(ص۶۸)

بله لنین و انقلابیون حرفه‌ای کارگران را فریب دادند و به آنها وعده دیکتاتوری پرولتاریا را دادند و خودشان به زودی به طبقه جدید رهبران مبدل گردند. اما اینک رشته کار از دست‌شان خارج شده بود. شاگردان جادوگر از راه رسیده بودند. نسل فرصت‌طلبان متملق که چون موریانه کشتی آرمان‌های لنین را تحلیل می‌بردند. اگر بلشویک‌های قدیمی هنوز در پی ایده‌الیسم و توهم خدمت به کارگران بودند نیروهای جدید و این آقازاده‌ها، عاری از هر نوع ایده‌الیسم هدفی جز خزیدن در بستر قدرت نداشتند. و البته نگرانی لنین در مورد تضعیف «نگهبانان قدیمی بلشویسم» توسط این نوکیسگان فرصت‌طلب زمانی جامه عمل پوشید که استالین از راه رسید و آخرین میخ را برتابوت آرزوهای لنین فروبرد.

لنین واضع سازمان انقلابیون حرفه‌ای بود و استالین مخترع دستگاه نومانکلاتورا. استالین دستگاه گزینش عقیدتی را برپا داشت. فهرستی از مقامات مدیریتی در قلمرو مقامات بالا را فراهم کرد. در دستگاه عقیدتی استالین افراد کافی بود عضو کمسومول(حزب جوانان و بسیج) شوند. و یا از رزومه جانبازی و ایثارگری در ارتش سرخ برخوردار باشند. می‌توانستند از امتیاز پدران و مادران جان برکف خود در ارتش سرخ هم برخوردار باشند(خانواده شهدای استالین) و البته مهمترین معیار داشتن یک ظاهرسیاسی موجه و نه الزاماً ظاهر حرفه‌ای بود. تعهد به حزب و آرمان‌های حزبی مقدم برتخصص شد. ضرورت گزینش اجتناب ناپذیر بود.

این رویه‌ای بود که در همه کشورهای سوسیالیستی انجام می‌گرفت. هدف این بود که هر کس بداند مقامی را که احراز کرده است حقی نیست که خودش با لیاقت و کاردانی خود به دست آورده باشد بلکه مرحمتی است از طرف رهبری. لذا اگر رهبری از این محبت و مرحمت دریغ ورزد به آسانی جای او را به کس دیگری می‌دهند. تز استالین یک چیز بود در کشور او مقام هیچ‌کس غیر قابل تعویض نیست. هرفردی اگر بخواهد پست خود را حفظ کند باید همیشه ظاهر سیاسی خود را رعایت کند و وفاداری خود به رهبری و پیشوا را دائماً به رخ بکشد و در عین حال برای ترقی و پیشرفت باید سعی کند با جاسوسی رفتارهای غیر انقلابی مقامات ارشدتر از خود دل مقامات حزب را به دست بیاورد.

در چنین وضعیتی هرکس در هر منصبی که بود نهایت احتیاط را به کار می‌بست تا مبادا گزمه و بهانه‌ای به دست کسی بدهد. ترس و تملق برهمه مقامات مستولی شده بود. دومین تز ایشان نشاندن افراد صلاحیت‌دار در کارها و پست‌های غیر مرتبط بود. تا درصورت اعتراض روحیه اعتراضی آنها را شناسایی کنند و صبوری انقلابی‌شان را زیر سوال ببرند. همه باید مطیع اراده مافوق می‌شدند. اینگونه بود که استالین انتخاب کلیه مقامات کشوری را در دست گرفت و طبقه جدیدی از افراد مطیع، تسلیم شده، ترس زده و متملق و نوکیسه وفادار به سیستم استالین را به نام نومانکلاتورا را شکل داد. پرونده تمام مقامات بالا را شخصاً کنترل می‌کرد. همه را از غربال منافع خود و حساب و کتابش می‌گذراند.

در سال ۱۹۲۳ در کنگره دوازدهم استالین درباره گزینش افراد چنین می‌گوید:

«باید گزینش کارمندان به گونه‌ای باشد که مقام‌ها و پست‌ها و مناصب به وسیله اشخاصی اشغال شود که بتوانند دستورات را به موقع به اجرا بگذارند و دستورات را بفهمند آنها را چون دستورات خود بدانند و به واقعیت مبدل سازند درغیر این صورت سیاست مفهوم خود را ازدست می‌دهد و به حرف‌های توخالی تبدیل می‌شود»

اندیشه اصلی او گماردن افراد صددرصد مطیع و سرسپرده بود. و تزریق این اندیشه که هیچ کارمندی درهیچ منصبی حق سوال و پرسش ندارد. فقط باید مطیع اوامر مافوق خود باشد اینگونه بود که هرگونه پرسشگری در ادارات و میان مقامات متوقف شد. فقط اندیشه‌ای درست و قابل اجرا بود که از دهان پیشوا خارج می‌شد. هر نوع پرسش‌گری و انتقاد با تصفیه حزبی و اخراج و تبعید همراه بود.(ص۷۴)


* قربان عباسی، دکتر در جامعه‌شناسی سیاسی از ‎دانشگاه تهران است.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024