iran-emrooz.net | Fri, 13.10.2006, 20:21
در بزرگداشت صدمين سالگرد تولد هانا آرنت
مفاهيم قدرت و قهر در فلسفهی سياسی هانا آرِنت
بهرام محيی
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
هانا آرنت Hannah Arendt انديشمند آلمانی، در سال ١٩٠٦ در هانوور به دنيا آمد. در دانشگاههای ماربورگ و فرايبورگ تحت نظر استادانی چون مارتين هايدگر و کارل ياسپرس به تحصيل فلسفه پرداخت و به اخذ دکترای فلسفه نائل گشت. با عروج هيولای فاشيسم در آلمان، دورهی پيگرد و دربدری او نيز آغاز شد و او را ناچار به جلای وطن ساخت. آرنت نخست به پاريس گريخت و سپس از آنجا به مهاجرت آمريکا رفت. وی در اکثر دانشگاههای آمريکا به تدريس فلسفه پرداخت و از خود آثار فلسفی ـ سياسی با ارزشی به يادگار گذاشت. از جمله مهمترين نوشتههای او میتوان به «عنصرها و خاستگاههای حاکميت تام» (١)، «حقيقت و دروغ در سياست» (٢)، «دربارهی انقلاب» (٣) و «قدرت و قهر» (٤) اشاره کرد.هانا آرنت در سال ١٩٧٥ در نيويورک چشم از جهان فروبست.
آرنت در شناخته شده ترين رسالهی فلسفی ـ سياسی خود يعنی «قدرت و قهر»، با دقتی کم نظير و موشکافانه، به بررسی نقش قدرت و قهر در زندگی اجتماعی پرداخته است. خود او علت چنين پژوهشی را ناروشنی مفاهيمی چون قدرت و بويژه قهر ذکر میکند که مضمون آنها در بسياری از فلسفههای سياسی معاصر در ابهام و تاريکی مانده است. وی يادآور میشود که موضوع قهر در بررسیهای سياسی و اجتماعی، به ندرت به مثابه پديدهای مستقل مورد توجه قرار گرفته است. آرنت علت اين امر را در يکسان گيری پديدههای قدرت و قهر میداند که در واقع دو مفهوم کاملا" متفاوت و حتا متقابل اند. آرنت مینويسد: «هنگامی که با دقت به ادبيات کثيری که در توضيح پديدهی قدرت وجود دارد نظر میافکنيم، به سرعت در میيابيم که مسألهی قهر درست به اين دليل مورد توجه قرار نمیگيرد، زيرا که همهی صاحبنظران از چپ تا راست، در اين مسأله اتفاق نظر دارند که قدرت و قهر مفاهيم واحدی هستند و يا به عبارت ديگر، قهر چيزی نيست جز بارزترين تجلی قدرت.» (٥).
هانا آرنت برای مستدل ساختن اين ادعای خود، به نقل قولی از «رايت ميلز» صاحبنظر علوم سياسی اشاره میکند که در آن گفته بود: «سياست سراسر پيکار برای کسب قدرت است و اوج قدرت نيز چيزی جز اعمال قهر نيست». آرنت يادآور میشود که اين نظر «ميلز» در واقع دنباله روی از «ماکس وبر» و تعريف مشهور او از دولت است که در آن گفته بود: «دولت يعنی مناسبات سلطه گرانهی انسانها بر انسانها که بر ابزار مشروع (يا ظاهرا" مشروع) قهرآميز استوار است». آرنت میافزايد که در واقع ماکس وبر نيز در اين زمينه، دقيقا" به تأييد نظر تروتسکی پرداخته است که در مذاکرات صلح برست ليتوفسک گفته بود: «هر دولتی بر قهر استوار است».
در واقع امر نيز اين قرابت فکری در مورد مسألهی قهر شگفت آميز است، چرا که يکی دانستن قدرت سياسی و قهر سازمان يافتهی دولتی تنها هنگامی قابل فهم است که انسان مانند کارل مارکس معتقد باشد که «دولت، ابزار سرکوب در دست طبقهی حاکم است». اما به نظرهانا آرنت عجيب تر اين است که اين برداشت يکسان، در ميان اکثر صاحبنظران غيرمارکسيست و کسانی که دولت را صرفا" نهاد روبنايی جامعه نمیدانند نيز به چشم میخورد. آرنت در اين زمينه به نمونههای جالبی اشاره میکند. برای مثال «برتراند دوژوونل» جنگ را اقدامی میداند که «به ذات دولت مربوط است». «ماکس وبر» گامی فراتر نهاده و ادعا میکند که «مشخصهی ويژهی دولت، داشتن انحصار در اعمال قهر مشروع فيزيکی است». در اينجاست کههانا آرنت با زيرکی میپرسد: «پس آيا به اين ترتيب بايد پايان قهر نظامی را به منزلهی پايان سازمان دولتی تلقی کرد؟ و آيا پايان يافتن منازعات نظامی ميان دولتها، به معنای پايان يافتن اين دولتها نيست؟» (٦)
زمانی ولتر در تعريف مفهوم قدرت گفته بود: «قدرت يعنی مجبور کردن ديگران برای انجام عملی که ميل من است» و ماکس وبر اين تعريف را به اين صورت تکميل نموده بود که : «قدرت يعنی هر امکانی که در چارچوب يک رابطهی اجتماعی بتوان ارادهی خود را عليرغم مقاومت ديگران تحميل نمود» و باز ژوونل گفته بود: «بدون فرمان و اطاعت، قدرت معنی ندارد». حال به نظرهانا آرنت اگر سرشت قدرت را در تأثيرگذاری فرمان بدانيم، منطقا" بايد مانند مائوتسه دون نتيجه بگيريم که: «نيرومندترين قدرت از لولهی تفنگ بيرون میآيد». در اينجاست که آرنت ما را در مقابل اين پرسش قرار میدهد که: «پس چه تفاوتی ميان فرمان يک مأمور پليس و يک تبهکار مسلح وجود دارد؟».
هانا آرنت، پس از قياس تعاريف و تعابير مشابهی که در ميان متفکران فلسفهی سياسی در مورد مفاهيم قدرت و قهر و زور و اقتدار و غيره رايج است، نتيجه میگيرد که: «به نظر میرسد که عليرغم سطح دانش سياسی امروزين، زبان علمی ما به تفکيک مفاهيم کليدی ميان «قدرت»، «زور»، «نيرو»، «اقتدار» و «قهر» که همگی پديدههايی کاملا" متفاوت اند، نمیپردازد.» (٧). آنچه که در اين زمينه مورد انتقادهانا آرنت است اينست که اين ناروشنی مفهومی حتا در نظريههای سياسی نيز به چشم میخورد، وگرنه اختلاط معانی و به کارگيری اين مفاهيم به جای يکديگر در زبان روزمره کار غريبی نيست.
هانا آرنت سپس به تقسيم بندی اين مفاهيم کليدی و تبيين دقيق هر کدام میپردازد. از ديدگاه او:
«قدرت» (Macht) قابليتی است انسانی، نه فقط برای انجام عملی، بلکه برای اتفاق ميان انسانها و اقدام مشترک آنان. بنا بر اين تعريف، هيچگاه نمیتوان قدرت را متعلق به يک فرد دانست، چرا که قدرت همواره دارای سرشتی اجتماعی است و در اختيار گروهی از انسانها میباشد. مادامی که اين گروه متحد است، قدرت آن پابرجاست. برای نمونه وقتی میگوييم فلان شخص دارای قدرت است، به اين معناست که او از طرف جمعی مسئوليت يافته است تا به نام آنان دست به اقدام بزند و لذا بدون حمايت آن جمع، قدرت وی معنا ندارد. بنابراين اگر در زبان محاوره از فرد يا شخصيت قدرتمند ياد کنيم، منظورمان بيشتر، شخصيت زورمند است و نه شخصيت دارای قدرت، زيرا:
«زور» (Stärke) بر خلاف قدرت هميشه ويژگی فرديست و آن را میتوان با کيفيت مشابه در افراد يا اشياء ديگر سنجيد. زور فردی را هيچگاه يارای ايستادگی در برابر قدرت جمع نيست.
«نيرو» (Kraft) که آن را اغلب با زور يکسان میگيرند، به نظر آرنت از مختصات پديدههای طبيعت (نيروی طبيعی) است.
هانا آرنت «اقتدار» (Autorität) را از نظر معنايی دشوارترين مفهوم ارزيابی میکند و امکان سوء استفاده از آن را از مفاهيم ديگر بيشتر میداند. از نظر او، اقتدار هم میتواند ويژگی فردی و هم ويژگی يک نهاد باشد. اقتدار فردی را برای مثال میتوان در مناسبات ميان والدين با فرزندان، يا استاد و شاگرد تشخيص داد. اقتدار را به مثابه نهاد میتوان در هيرارشی نهادهای مذهبی مانند کليسای کاتوليک و يا ساختارهای نظامی ديد. مشخصهی اقتدار (آتوريته)، به رسميت شناختن بی چون و چرای آن توسط کسانی است که از آنان انتظار حرف شنوی و فرمانبری میرود. اقتدار نيازی به جبر يا اقناع ندارد. برای مثال، اگر پدری فرزند خود را تنبيه بدنی کند و يا برای متقاعد کردن او به استدلال صرف متوسل گردد، در هر دو صورت اعمال آتوريته نکرده است. رفتار چنين پدری در مورد اول ديکتاتورمنشانه و در مورد دوم دمکراتيک است و اين هر دو روش ناقض آتوريته است. به نظر آرنت، تأمين و استمرار اقتدار، نيازمند احترام بی چون و چرا به يک شخص يا يک نهاد است و لذا خطرناک ترين نوع دشمنی با آتوريته، مخالفت با آن نيست، بلکه بی توجهی و عدم التفات نسبت به آن است.
سرانجام مفهوم «قهر» (Gewalt) است که به عقيدهیهانا آرنت، اعمال آن همواره نيازمند ادوات و ابزار است. شايد بتوان نزديکترين مفهوم به قهر را زور ناميد. زيرا وسايل اعمال قهر مانند ساير ابزار در خدمت آن است که زور اعمال کنندهی آن را افزايش دهد و در نتيجه، وسايل اعمال قهر، چيزی جز ابزاری برای اعمال زور نيست. برای نمونه، يک نفر میتواند با مسلسل دستی خود، جمع بزرگی را در حالت آچمز نگه دارد و اگر به جای مسلسل، جنگ افزاری چون بمب اتمی را در نظر بگيريم، میتوان با اتکاء به آن، موجبات رعب ميليونها انسان را فراهم آورد و با آنان به زبان زور سخن گفت و بدينسان اعمال قهر کرد. (٨).
هانا آرنت در رسالهی يادشده، پس از تبيين مفاهيم فوق الذکر، به ژرف انديشی در مورد مفاهيم قدرت و قهر و تفکيک دقيق ميان آنها میپردازد. همانگونه که ذکر شد، در نزد اکثر نظريه پردازان فلسفهی سياسی، اختلاط معانی عجيبی در مورد قدرت و قهر به چشم میخورد و اکثر آنان متفق القولند که قهر چيزی جز بارزترين تجلی قدرت نيست. اما برایهانا آرنت ميان اين دو مفهوم، تفاوتی ماهوی وجود دارد: «يکی از تعيين کننده ترين تفاوتهای ميان قدرت و قهر اين است که قدرت هميشه وابسته به تعداد است، در حالی که قهر تا درجهی معينی مستقل از تعداد عمل میکند، زيرا که قهر متکی بر ابزار است.» (٩).
آرنت خاطر نشان میسازد که برای روشن تر شدن اين تفاوت کافيست افراطی ترين حالت هر يک از اين دو مفهوم را در نظر بگيريم: افراطی ترين حالت قدرت را میتوان در ترکيب «همه در برابر يک نفر» در نظر گرفت و افراطی ترين صورت تجلی قهر، در ترکيب « يکی در برابر همه» خود را نشان میدهد و اين دومی، هرگز بدون ابزار و وسايل اعمال قهر ممکن نخواهد بود. البته چنين نمونهای بيشتر خصلت نمادين (سمبوليک) دارد و به خودی خود توضيح روشنی در مورد تفاوت ماهيت قدرت و قهر نمیدهد.هانا آرنت با بررسی رابطهی ميان «هدف و وسيله» بر اين ناروشنی پرتو میافکند: «قهر دارای طبيعتی ابزارمند است و مانند همهی وسايل و ادوات، هميشه نيازمند هدفی است که آن را هدايت و استفاده از آن را توجيه کند. و آنچه که برای توجيه خود نيازمند چيز ديگری است، خصلت کاربردی دارد، اما هرگز تعيين کننده نيست.» (١٠).
از نقل قول بالا میتوان نتيجه گرفت که ماهيت قدرت را نمیتوان با پديدهی قهر توصيف کرد. قهر بر خلاف قدرت، دارای سرشتی ويرانگر است و نه سازنده. هدفی که با قهر قابل دسترسی است، نيازمند ابزاری است که خصلت مخرب، رعب آور و زورگويانه دارد. اما اين امر برای قدرت صدق نمیکند. قدرت، ويژگی فردی نيست و تنها هنگامی پديد میآيد که انسانها متحد شوند. قدرت همواره نيازمند فضای صلح آميز و اعتماد متقابل است، در حالی که جوّی که با وسايل قهرآميز ايجاد میگردد، سرشار از ترس و اضطراب و بی اعتماديست.هانا آرنت اين تفاوت را به صورتی درخشان جمعبندی میکند: «در قاموس سياسی کافی نيست بگوييم که قدرت و قهر يکی نيستند. قدرت و قهر نقطهی مقابل يکديگرند. در جايی که يکی از اين دو بطور مطلق حاکم باشد، آن ديگری حضور ندارد. قهر هنگامی در دستور کار قرار میگيرد که قدرت در خطر باشد. اگر سرنوشت قدرت را در گرو قهر بگذاريم، هدف نهايی بطور همزمان پايان کار قدرت و نابودی آن است. بنابراين حتا نمیتوان ادعا کرد که نقطهی مقابل قهر، عدم خشونت است و طبعا" صحبت از قدرت «بدون قهر» نمیتواند معنا داشته باشد.... قهر میتواند قدرت را نابود سازد، ولی هيچگاه قادر به ايجاد آن نخواهد بود. چيزی که از لولهی تفنگ بيرون میآيد، میتواند فرمان مؤثری باشد که اطاعت فوری و بی چون و چرا طلب میکند، اما از لولهی تفنگ هرگز قدرت بيرون نخواهد آمد.» (١١).
با توجه به تأملات بالا میتوان گفت که قدرت در انديشهی سياسیهانا آرنت دارای ذاتی اجتماعی ست و از پيوند و اتحاد داوطلبانهی نيروهای انسانی ناشی میشود. عناصر سازندهی قدرت، مردم و اراده و اقدام مشترک آنان است. فرد و يا حتا گروهی ناموافق و پراکنده، دارای قدرت نيستند. زيرا سرچشمهی پيدايش و پويش قدرت، ارتباط و مراودهی آزاد انسانها با يکديگر و اتفاق نظر و اقدام مشترک آنان است. علاوه بر آن،هانا آرنت به توضيح يکی از ضروريات قدرت، يعنی مشروعيت آن میپردازد و مینويسد: «قدرت نيازی به توجيه خود ندارد، زيرا امری است فی نفسه و در ذات جوامع انسانی وجود دارد. اما قدرت نيازمند مشروعيت است. ليکن مشروعيت قدرت مبتنی بر اهداف يا وسايلی که يک گروه اجتماعی به کار میگيرد نيست، بلکه از سرچشمهی قدرت که با تشکيل گروه به وجود میآيد، ناشی میشود. قدرت برای مشروعيت خود به گذشته متوسل میشود، در حالی که غايتی که وسيله را توجيه میکند، امری مربوط به آينده است. قهر را میتوان توجيه کرد، اما هرگز نمیتوان برای آن مشروعيت قائل شد.» (١٢).
هانا آرنت در بخش ديگری از رسالهی خود به موضوع «از خود بيگانگی قدرت دولتی» میپردازد. به نظر او، اين امر هنگامی صورت میپذيرد که دولت قانونی، به مثابه نهاد اعمال ارادهی مردم، از جادهی وظيفهی اصلی خود به انحراف کشيده میشود و دولتمردان برای حفظ سيطرهی بی پشتوانهی خود، تدريجا" قهر را جانشين قدرت میسازند. آرنت میگويد: «آنچه که به نهادها و قوانين يک کشور، قدرت میبخشد، پشتيبانی مردم است که در واقع خود نيز تداوم ميثاق اوليهای است که اين نهادها و قوانين را به وجود آورده است. در يک دولت قانونی با نمايندگان پارلمانی، مردم حاکمان واقعی هستند و بر کسانی که حکومت میکنند، تسلط دارند. تمام نهادهای سياسی که مظهر و تبلور قدرت اند، به محض اينکه حمايت و پشتيبانی تودههای مردم را از دست بدهند، رو به انجماد و فروپاشی میگذارند.» (١٣).
به بيان ديگر، هنگامی که يک نهاد اجرايی، خواه رهبری يک حزب باشد يا يک حکومت، ديگر مورد اعتماد و پشتيبانی انتخاب کنندگان خود نباشد، بطور قانونمند قدرت خود را از دست میدهد. اين قدرت از دست رفته را با هيچ وسيلهی ديگری نمیتوان جبران کرد، مگر بازگرداندن قدرت به سرچشمهی اصلی آن يعنی مردم و کسب اعتماد دوبارهی آنان. اين نيز در واقع اصل اساسی همهی نظامهای دمکراتيک است: احيای دوبارهی قدرت از طريق انتخابات و رأی مردم. حال به نظرهانا آرنت اگر حکومتی از اين کار سر باز زند، ناچار است برای حفظ موقعيت خود، به ابزار ديگری متوسل شود و در واقع قهر را جانشين قدرت از دست رفته سازد. در صورت بروز چنين امری، نخستين گام در راستای نابودی کامل قدرت برداشته میشود. گامهای بعدی، يعنی تحديد آزادی، پيگرد دگرانديشان و تعطيل کردن زندگی مسالمت آميز اجتماعی، بطور اجتناب ناپذيری به دنبال گام نخست برداشته خواهد شد. بدينسان کل جامعه به ورطهی بحران ژرفی کشيده میشود و جنگ تمام عيار قهر عليه قدرت و مسخ و ميان تهی کردن کامل نهادهای قدرت آغاز میگردد. در چنين وضعيتی به گفتهیهانا آرنت: «می توان قهر را جانشين قدرت ساخت و حتا به پيروزی موقت رسيد، اما هزينهای که بايد برای اين پيروزی پرداخت بسيار گران است، چرا که در اين حالت، نه تنها مردم تاوان سنگينی میپردازند، بلکه حاکمان نيز اين هزينه را از سرمايهی معنوی قدرت خويش میپردازند و در واقع هر دو طرف بازنده اند.... آنچه که از نهاد قدرت باقی خواهد ماند، چيزی نيست جز ابزار اعمال خشونت.» (١٤).
ژرف انديشیهانا آرنت در مورد روند «از خود بيگانگی قدرت»، هنگامی که نگاهی به تجربهی انقلاب بهمن ١٣٥٧ در ميهن خود میاندازيم، برايمان مفهوم تر میگردد: حاکميت برآمده از انقلاب که در آغاز از پشتيبانی وسيع ترين لايههای اجتماعی برخوردار و به مفهوم «آرنتی» دارای قدرت واقعی بود، با گذشت زمان و برای انحصاری کردن سيطرهی خود، تدريجا" قهر سازمان يافته را جانشين قدرت واقعی ساخت و سرانجام به رويارويی با مردم، يعنی سرچشمهی اصلی قدرت کشيده شد. امروز با مسخ همهی نهادهای قدرت در ايران، از آنها چيزی جز ابزاری برای ارعاب، سرکوب و يا تحميق مردم باقی نمانده است. اين نهادها فاقد قدرت واقعی از طريق پشتيبانی مردمی هستند. گويی در همين زمينه است کههانا آرنت تصريح میکند: «عنصر مخرب پيروزی قهر بر قدرت، در هيچ جا روشن تر از قلمرو حکومت ترور بروز نمیکند. البته ترور همان قهر نيست، زيرا حکومت ترور هنگامی جانشين حکومت قهر میشود که اين دومی پس از نابودی همهی نهادهای قدرت، کناره گيری نمیکند، بلکه بر عکس کنترل مرکزی دستگاه دولتی را عهده دار میشود.» (١٥). با اين حال به نظرهانا آرنت، هرگز دولتی وجود نداشته است که بتواند بطور کامل فقط بر وسايل قهر متکی باشد. زيرا حتا حکومتهای تامگرا (توتاليتر) که مهمترين ابزار حکمرانی شان زندان، ترور پليسی و شکنجه است نيز به پايهی قدرتی نيازمندند که در چنين حالتی از پليس مخفی و مزدوران خبرچين آن تشکيل میشود.
هانا آرنت، زندگی انسان را شديداً تحت تأثير رويدادهای سياسی میداند که در مرکز همهی آنها قدرت سياسی قرار دارد. لذا بررسی قدرت سياسی، موضوع کانونی پژوهش آرنت را میسازد. به عقيدهی او، قدرت سياسی پديدهای است که از انسانها و روابط آزادانه و داوطلبانهی ميان آنان سرچشمه میگيرد. مادامی که قدرت سياسی محصول مستقيم ارادهی مردم است، زنده و پابرجاست. اما هر آينه اين قدرت ملعبهی دست گروهی زورگو و انحصارطلب قرار گيرد، رو به مسخ و فروپاشی میگذارد.هانا آرنت به مثابه انديشمندی آزاده و انساندوست، در سرتاسر آثار درخشان و ماندگار خود، منادی قدرت و شکيبايی و مخالف قهر و انحصارطلبی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1) Elemente und Ursprünge der totalen Herrschaft.
2) Wahrheit und Lüge in der Politik.
3) Über die Revolution
4) Macht und Gewalt
5) Hannah Arendt, Macht und Gewalt, München 1987, S. 36
6) H. Arendt, a.a.O., S. 37
7) H. Arendt, a.a.O., S. 44
8) H. Arendt, a.a.O.; S. 45-47
9) H. Arendt, a.a.O., S. 50
10) H. Arendt, a.a.O., S. 52
11) H. Arendt, a.a.O., S. 54
12) H. Arendt, a.a.O., S. 53
13) H. Arendt, a.a.O., S. 57
14) H. Arendt, a.a.O., S. 55
15) H. Arendt, a.a.O., S. 51
آثار زير ازهانا آرنت به فارسی ترجمه شده است:
ـ خشونت، نوشتهیهانا آرنت، ترجمهی عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، تهران ١٣٥٩
ـ توتاليتاريسم يا حکومت ارعاب و کشتار، نوشتهیهانا آرنت، ترجمهی محسن ثلاثی، انتشارات جاويدان، تهران ١٣٦٦
ـ انقلاب، نوشتهیهانا آرنت، ترجمهی عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، تهران ١٣٦٨