سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
روزنامه اعتماد ۲۹ و ۳۰ آبان ۱۴۰۰
یادداشت «بیمعنایی یک بیانیه» بنده که در ۲۵ آبان در اعتماد منتشر شد، مورد پسند برخی از دوستان اصلاحطلب واقع نشد و آشکار و پنهان نسبت به آن واکنش نشان دادند. گر چه نمیدانم که این دوستان چه نسبتی از فعالان اصلاحطلب هستند، ولی این امر مهم نیست، زیرا در هر صورت حتی اگر معدود هم باشند باید پاسخی که شایسته است تقدیم آنان نمود.
البته مهمتر از اصل ارائه پاسخ، باید گفت که این رفت و برگشتها تمرین گفتگو نیز هست و به فهم مسایل سیاسی این جبهه و کشور کمک خواهد کرد. گفتگویی عمومی که حتیالامکان از آن پرهیز شده است.
پیش از ورود به بحث بد نیست که جایگاه حقیقی یا حقوقی خود را در میان اصلاحطلبان توضیح دهم. بنده هیچ رابطه تشکیلاتی با هیچکدام از تشکلهای اصلاحطلب عضو جبهه اصلاحات ندارم. این را به عنوان نقطه قوت یا افتخار نمیگویم. شاید هم ایرادم باشد. ولی از آنجا که فکر میکنم تفاوتهایم با راهبرد جاری دوستان بیش از آن است که با حضورم در جمعهای تشکیلاتی آنان کمکی کنم لذا فاقد چنین رابطهای هستم.
هر چند در برخی جلسات که دوستان دعوت میکنند برحسب احترام شرکت میکنم و اگر حرفی داشته باشم و آن را مفید یا موثر بدانم میزنم و اگر هم نه، سکوت میکنم. نمونهاش سکوت چند ماههای است که در یکی از این جلسات دارم و هیچ نظری نمیدهم، چون معتقدم معمولا گفت و گویی بین دوستان شکل نمی گیرد، به حرف های دیگری با دقت گوش نمی کنند و هر کس سخن خود را میگوید، حداقل برخی چنین هستند، و نه تنها به اصول و مبانی استدلال دیگران توجه نمیکنند، بلکه حتی علاقهای به شنیدن و درک حرف دیگران هم ندارند، حتی حرفهای دیگران را تحریف هم میکنند.
آنان ظاهراً پیشاپیش تصمیمات خود را گرفتهاند فقط در پی کادوپیچ کردن آن تصمیمات هستند و طبیعی است که شایسته نیست که در چنین فرآیندهایی وارد شد یا بر آنها مهر تایید زد. شاید هم تصمیم قبلی نگرفتهاند، بلکه راهبردشان چنان متصلب است که شکاف عمیقی در نگاه و رویکردهای دو طرف وجود دارد و سخن گفتن با آنان را بیفایده میکند. البته مشابه این ایرادها را هم میتوان به بنده منتسب کرد. راهحل اصلی طرح مسایل در عرصه عمومی است که در باره ضرورت آن توضیح خواهم داد.
در میان نقدهایی که شد، مفصلترین آنها را جناب دکتر حمیدرضا جلاییپور نوشتند که از ایشان سپاسگزارم. در نوشته کنونی سعی میکنم ضمن توضیحاتی به سه محور اصلی از نقدهایی که اطلاع یافتهام متمرکز شوم. ولی پاسخ نقد آقای جلاییپور را بهتر است در کانال تلگرامی «آینده» بدهم زیرا روزنامه محل مجادلات شخصی نباشد بهتر است. در آنجا خواهم گفت مواضعی را که به من نسبت داده اند، خلاف واقع است و با شواهد دقیق آن را بیان می کنم تا نادرستی نقد ایشان را نشان دهم.
یادداشت بنده از سه زاویه مورد اعتراض واقع شده است. محتوا، لحن و انتشار عمومی آن. ابتدا به چرایی و ضرورت انتشار عمومی آن میپردازم. دوستان اعتراض میکنند که چرا این حرفها را نمیروم در جمع و جلسات شورای سیاستگذاری اصلاحات بزنم؟ چرا اینها را به عرصه عمومی میکشانم و موجب تضعیف این جبهه میشوم؟
اول اینکه چنین چیزی غیر متعارف است که فردی خود را دعوت کند که برود و حرفهایش را بزند. به علاوه فرض کنیم رفت و زد چه خواهد شد؟ پس از شنیدن خواهند گفت ممنون که زحمت کشیدید. از احساس مسئولیت او خیلی تشکر میکنند، و میگویند لطفاً جلسه را ترک کنید میخواهیم بحث کنیم. این رفتار چیز نامتعارفی هم نیست.
به علاوه اتفاقاً در این مورد بخصوص در جلسهای که چند نفر از اعضای شورا بودند گفتم که این کار درست نبود، قبلاً هم گفته بودم که تا هنگام نقد شکست خرداد و اصلاح خطمشی و تعیین مسئولیتهای منجر به وضعیت فعلی؛ انتظار میرود که این جبهه کار خود را منجمد کند.
البته نمیدانم که آیا کسانی در آنجا این نگاه را طرح میکردند یا خیر؟ ولی تا آنجا که اطلاع دارم این نگاه طرفداران جدی دارد که شاید به سخنان آنان گوش داده نمیشود. در هر حال فرقی ندارد، چه طرح شده باشد و چه نشده باشد، آنان رفتاری را انجام دادهاند که بنده نسبت به آن نقد داشتهام، و باید به نحوی بازتاب میدادم.
از سوی دیگر در این باره تجربه بسیار بدی هم دارم. در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸، و پیش از نامزد شدن آقای خاتمی، نامهای مفصل در نقد نامزدی ایشان و مسایل انتخابات به دبیرکل جبهه مشارکت نوشتم. دریغ از یک کلمه پاسخ.
باز هم چون میدانستم راهبرد خطرناکی پیش روی اصلاحطلبان است، به درخواست خودم با سه تن از دوستان موثر و تصمیمگیران آنان صحبت کردم و تحلیل خودم را در باره نادرستی اینگونه حضور انتخاباتی بیان داشتم، ولی ظاهراً یک گوش دوستان در بود و یک گوش آنان دروازه. پس از آن رویدادهای زیانبار نیز، کوشیدم در مواردی با برخی از آنان گفتگو کنم، ولی ظاهراً حرفهایم خیلی به مذاق دوستان سازگار نمیآمد، و در نهایت شد، آنچه که شد.
حتی بعد از آن اتفاقات زیانبار نیز، آگاهانه به این نقد توجه نکردند و پاسخی به آن داده نشد. اگر این دوستان خیلی گوشهای شنوا دارند یا صداقت دارند، لطفاً نامه بنده را که در زمستان سال ۱۳۸۷ نوشته شد، منتشر کرده و پاسخ دهند، تا ببینیم که آیا شیوههای مورد نظرشان برای انتقال دیدگاههای انتقادی مفید یا موثر بوده است یا خیر؟
البته دلائل دیگری هم هست که چرا انتقال خصوصی نظرات مفید نیست؟ چون تصمیمات سیاسی لزوماً براساس منطق کارشناسی گرفته نمیشود. این همان اشتباهی است که حکومت هم میکند. میگویند انتقادات را به خودمان بگویید، در فضای عمومی موجب تضعیف نظام میشوید. در حالی که طرح خصوصی انتقادات معمولاً فایدهای ندارد. فقط بهتر است در روابط فردی انتقادات را خصوصی طرح کرد.
در حوزه عمومی، طرح خصوصی نقدهای تحلیلی وخبری بیمعنی است. طرح عمومی یک نقد میتواند به تقویت آن تحلیل و تبدیل به قدرت شود، زیرا میتواند مردم را با خود همراه کند و این همراهی منجر به قدرت شده و آن فکر و تحلیل را به تصویب و اجرا برساند.
بنابراین طرح خصوصی و غیر عمومی انتقادات با این توجیه عجیب که باعث تضعیف جبهه اصلاحات میشود، بلاموضوع است. جبههای که با طرح عمومی انتقادات تضعیف میشود، هر چه باشد اصلاحطلبانه نیست. این کپی برابر اصل اندیشه حکومتی است که متأسفانه در میان برخی از دوستان نیز رسوخ کرده است.
لازمه پیشبرد اصلاحطلبی مبتنی بر آگاهی عمومی طرفداران آن و مردم است. چنین نیست که عدهای افراد در جلسات بنشینند و اقدام به تصمیمگیری نمایند و بقیه نیز تابع آنان باشند. نتیجه این رفتار چیزی جز همین وضع موجود نخواهد بود.
بنابراین بهتر است به جای این درخواست نادرست که مطالب را بیایید در جلسات بگویید، درخواست طرح عمومی آنها را داشته باشید. اگر نه باید به درخواست حکومت نیز پاسخ مثبت دهید و به جای انتشار عمومی بیانیه، از جمله همین بیانیه را برای دفاتر مسئولین امر بفرستید.
متأسفانه همین ایراد کافی است که بدانیم دوستان اصلاحطلب در چه وضعیت فاجعهباری قرار گرفتهاند. هر چند بنده موافق توصیه آنان نیستم و معتقدم که مسایل عمومی را باید در فضای عمومی طرح کرد و اگر قدرت دفاع داریم از مواضع خود دفاع کنیم، و اگر نه نقدها را بپذیریم، ولی معتقدم که اگر کسی باشد که با این شیوه و گزاره آقایان موافق باشد، باز هم مجبور میشود که انتقاد خود را علنی کند، چرا؟
به این علت که قرار نیست در این جلسات بسته حرفهای دیگران گوش داده شود. چون اگر گفتگوی موثری در جلسات وجود داشت، همان را به سطح عمومی میکشانند. اگر تصمیمی از اعتبار کارشناسی قابل دفاعی برخوردار است حتما آن را به محک نقد عمومی خواهند گذاشت زیرا اطمینان دارند که از چالش گفتگوی عمومی سربلند بیرون خواهند آمد. اتفاقاً یکی از علل تصمیمات غلط دوستان در انتخابات اخیر همین است که مسایل مبتلابه و نقدهای آن را چنانچه که شایسته است به عرصه عمومی نکشاندند تا اگر استدلال آنان درست است، دیگران هم وارد انتخابات شوند، و اگر جامعه نمیپذیرد، آنان هم تغییر روش دهند.
در مجموع طرح مسایل فکری و عمومی و غیر شخصی در حوزه عمومی امری طبیعی و لازمه گفتگو و رسیدن به خطمشی و سیاستهای درست است. این رسوبات فرهنگی نظامهای اقتدارگرا را باید از ادبیات اصلاحطلبی خارج کرد.
ایراد دیگری که به آن یادداشت گرفته شده، از لحن آن بود؛ این که چرا آن پاراگراف آخر را نوشتهام. در این پاراگراف آورده بودم که: ”۲۸ خرداد نه فقط یک شکست راهبردی و حتی تشکیلاتی، که یک شکست اخلاقی بزرگ نیز بود. تقلیل امر سیاست به کمپینهای انتخاباتی و تکنیکهای بازاریابی و جعل نظرسنجی و تبلیغات سطحی، شکستی بود که هیچگاه فراموش نخواهد شد“.
همه کلمات دقیق انتخاب شدهاند، ۲۸ خرداد یک شکست راهبردی بود زیرا نتیجه حاصل، مجموعه ادعاها و انتظارات یک جریان سیاسی را به چالش کشید و بخش قابل توجهی از جبهه اصلاحات با تصمیم مذکور همراهی نکردند و اگر بگوییم همراهی کردند و نتیجه همین است، برای این جبهه بسیار آبروریزی خواهد بود. باید کل فرآیند قبلی که منجر به این وضع شد را بازنگری کرد.
اگر کسانی آنچه که در ۲۸ خرداد رخ داد را یک امر عادی و حداکثر یک شکست عادی میدانند، دیگر جای بحثی با آنان نیست، برای چنین کسانی، شکست هیچگاه معنا ندارد، هر اتفاقی رخ دهد، پیروز هستند. اینجا محل جدا شدن از آنان است. متاسفانه بدترین نتیجهای که میتوانست نصیب نیروهای طرفدار رای دادن در این جبهه شود در ۲۸ خرداد رخ داد. چنین شکستی را نمیتوان با توجیهات تاکتیکی و فنی توضیح داد.
اگر این شکست را راهبردی ندانیم معنایش این است که نه راهبرد را میدانیم چیست و نه درک درستی از مفهوم شکست داریم. راهبرد سیاسی را تبدیل به «بازی صندوق و رای» کردن یک شکست است. صندوقی که پیشتر میتوانست حتی تا اندازهای بو و طعم اراده عمومی را از خود متصاعد کند، تبدیل به یک جعبه فاقد محتوا کردند.
در این میان بزرگترین ضربه را مدعیان طرفداری از این صندوق به آن زدند، همچنان که بزرگترین لطمات را به انقلاب و اسلام کسانی میزنند که خود را طرفدار دوآتشه آن معرفی میکنند. صندوق رأی را کسانی بیمحتوا کردند که زیر عَلَم آن سینه میزنند. البته مردم به این سینهزنی توجهی نکردند و همچنان امیدی به تصاعد بوی و عطر خود از آن در آینده دارند.
این یک شکست تشکیلاتی هم بود. علل آن فراوان است. شاید درست نباشد که تخلفات تشکیلاتی و اقدامات انفرادی افراد بر خلاف مصوبات قبلی آن تشکیلات را برشمارم. جبههای که در نهایت با انواع ترفندها دو بخش شدند چگونه میتوانند زیر راهبرد یکسان حرکت کنند؟ متأسفانه خیلی از تخلفات برای دوستان عادی و متعارف شده است و آن را تخلف نمیدانند.
البته این چندان ربطی هم به من ندارد چون مدتها است که از این نوع تشکیلاتبازیهای بیسر و ته دور شدهام. ولی مگر میشود چیزی را به نام اصلاحات انجام دهند و در برابرش سکوت کرد؟ تشکیلاتی که در معرفی نامزدها، در جلب نظر آنان برای نامزد شدن، در تعیین نامزد نهایی در ارتباط با نامزدها و تعیین ضوابط و... همگی دچار اغتشاشات رفتاری بود را چه باید نامید؟
حتی در حمایت از نامزد مورد نظر، فراتر از نظرات جمع و در قالب حمایتهای فردی، گوی سبقت را از بینظمترین تشکیلات ربودند. در پایان هم چند گروه شدند و هر کدام به راه خود رفتند و برخی از تشکیلات خود نیز، قهر کردند!!
باید خدا را شکر کنند که شورای نگهبان به دادشان رسید، در غیر این صورت به طور قطع آنان که تصمیمگیر بودند، حتماً آقای لاریجانی را به عنوان نامزد جبهه معرفی میکردند! اینکه بسیاری از انان سکوت میکنند و حرف نمیزنند دلیل آن نمیشود که همه باید سکوت کنند. بساط این گونه تشکیلات بازی را باید جمع کرد. اگر اصلاحطلبان نتوانستند اثر مثبتی بر امور و اصولگرایان بگذارند بجایش به لحاظ رفتار تشکیلاتی مقلد اصولگرایان شدند.
همچنین امر سیاست را به کمپین انتخاباتی تقلیل داده و بازاریابی را بر مفهوم سیاست غلبه دادید، و این چیز چندان پنهانی نیست، نپذیرفتن آن خیلی هنر میخواهد. کنشگران اصلی شما همین نگاه را داشتند، و تا آخرین ساعات روز انتخابات نیز هم چنان نگاهشان به کمپین خیره مانده بود.
ولی آنچه که بیش از هر چیز دیگری دوستان را ناراحت کرده کلمه شکست اخلاقی است. واقعاً باعث تأسف است. اگر کسی این انتخابات را شکست اخلاقی نداند، به معنای آن است که اتفاقات رخ داده در آن را غیر اخلاقی نمیداند، در این صورت جای بحثی باقی نمیماند، زیرا نشان میدهد که فاصلهها نه فقط در حوزه سیاست و فهم جامعه و معنای تشکیلات، بلکه در حوزه اخلاقی نیز زیاد شده است.
انجام نظرسنجی (گفته میشود با تصمیم و هزینه شخصی بوده!!) و خط دادن به یک جمع براساس نتایج مخدوش آن، در حالی که هیچ نیازی به آن نبوده از دو حال خارج نیست. یا آگاهانه چنین برنامهای ترتیب داده شده تا دیگر اعضای تشکیلات را به نوع شرکت مورد نظر خود همراه و موافق کنند؛ یا از روی ناآگاهی و فقدان کارشناسی چنین کاری شده است.
من گمان میکردم که نوع اول است. در واقع امتیازی بود که میشد برای دوستان قایل شد، در حالی که اکنون میگویند، نه چنین چیزی نیست، بلکه این نظرسنجی اشکال داشته است. این وجه ماجرا به لحاظ اخلاقی بدتر است، زیرا افرادی به خود حق دادهاند در موضوعی تصمیم بگیرند که فاقد صلاحیت کارشناسی بودهاند.
در این صورت میتوان نتیجه گرفت که قطعاً مشابه این رفتار را در امور دیگر هم داشتهاند و این کار به لحاظ اخلاقی به مراتب بدتر از جعل نظرسنجی است. البته هنگامی که مخدوش بودن آن نظرسنجی آشکار شد مدعی شدند که مبنای تصمیم گیری قرار نگرفت و از دستور خارج شد. ولی موتور و انگیزههای آن گرایشی که دنبال درآوردن چنان نتایجی بود همچنان روشن بود و کار میکرد.
فارغ از امور غیر اخلاقی در تصمیمات تشکیلاتی، اقدامات مربوط به ساعات پایانی انتخابات نمونه دیگری از این بیاخلاقی عجیب است. آنگاه که سه ساعت مانده به نیمه شب پایان رایگیری، جنبش توییتری و مجازی راه انداختند که دور دوم قطعی است، اگر یک همت دیگری کنید در همین دور اول کار تمام است!!
این حرف را برای شورای شهر تهران هم میگفتند در حالی که نفر اول لیست آنان چند ده هزار رأی ناقابل بیشتر نیاورده بود، و برخی محاسبات نشان میداد که کل آرای جبههای آنان در کف لیست، فقط چند هزار رأی بود ولی تبلیغ میکردند که بیش از نیمی از اعضای ما انتخاب شدهاند!! من نمیدانم این رفتار را چه چیزی جز شکست اخلاقی باید نامید؟
بدترین رفتارها را در ضدیت با موسسه ایسپا انجام دادند، و در جلسات خصوصی آنان را متهم به مدیریت یا تحت نظر امنیتیها بودن کردند، و حتی آشکارا نوشتند که:
«وقتی در نهاد بالادستی و قانونی کشور، در این انتخابات مهندسی میشود. لذا فرضیه دخالت غیرمستقیم در نظرسنجیها، فرضیهای بیربطی نیست. با توجه به نکات فوق برای راستی آزمایی نظرسنجیها لازم است نامزدها و خصوصا جبهه اصلاحات مستقلا دست به پیمایش بزنند.»!!
موسسهای که در آن زمان استقلال داشت و تعدادی از جوانان زحمتکش و دقیق و با حداقل درآمد آن را اداره میکردند، فقط به این علت که ملزم به اصول علمی بود، و نتایجش باب طبع آقایان نبود، تحت اتهام کسانی قرار گرفت که باید بیش از دیگران با اصول علمی و قواعد حرفه ای آشنا باشند و بیش از دیگران باید شان این اصول و قواعد را رعایت کنند.
اگر این شکست اخلاقی نیست، پس به چه چیزی باید شکست اخلاقی گفت؟ این رفتار نشان داد که دوستان آب گیرشان نمیآید، و الا شناگران قابلی هستند. در گذشته چون نظرسنجیها به نفع آنان بود آن را تخطئه نکردند، به محض آنکه واقعیت برخلاف تصورشان شد، آن را نه تنها تخطئه کردند، بلکه اتهام امنیتی هم به آن زدند.
نقد سوم به یادداشت بنده، محتوایی بود. خلاصه این است که چرا جبهه اصلاحات نباید در باره مسأله مهم برجام اظهار نظر کند؟ هنگامی که میگویم دوستان حوصله شنیدن حرفهای دیگران را ندارند، همین یک شاهد کافی است.
اول اینکه در متن بنده معلوم است که منظورم نفی اظهار نظر در باره برجام نبود، بلکه در باره همه مسایل بود ولی چون در باره برجام موضع گرفتند، همین را ذکر کردم. به علاوه توضیح دادم که خودم و خیلیهای دیگر در این باره حرف زدهایم و نوشتهایم و خیلی هم خوب است، همه اشخاص حقیقی هم چنین کنند، ولی جبهه اصلاحات به صفت جایگاه حقوقی، اول باید حساب خود را با شکست ۲۸ خرداد روشن کند، و پیش از آن نمیتوان به مسایل دیگر پرداخت.
در حقیقت این جبهه یک شخصیت حقوقی و وظیقهای برای راهبری برنامههای اصلاحات داشته است و اگر اعتبار آن در کلیت خود مخدوش شده است ابتدا باید این اعتبار را احیا کند و زدن حرفهای حتی درست و البته تکراری در موضوعی چون برجام نه ضرورت یا فوریت و اثرگذاریی دارد و نه میتواند موجب به حاشیه رفتن شکست ۲۸ خرداد و مسیولیت عواقب آن شود.
به علاوه اگر این موضعگیری برای اثرگذاری است در این صورت کسی برای نظرات و مواضع این جبهه با وضع کنونی حسابی باز نمیکند، ولی اگر برای ثبت در تاریخ است که پیشتر دهها بار گفتهاید و این یکی هم چیزی بر آنها نمیافزاید.
دوستان یاد گرفتهاند که شکستها را به گردن دیگران بیاندازند، و همچنان به همان راه قبلی ادامه دهند. این بار دیگر چنین رفتاری شدنی نیست. اتلاف وقت بیهوده است. آن بیانیه فاقد معنا و اثرگذاری بود. کسی هم برای آن تره خرد نکرد. مردمی که به دعوت آنان در انتخابات پاسخ منفی دادند، به طریق اولی به این بیانیهها نیز بیاعتنا هستند.
دور یکدیگر نشستن و تحلیلهای تکراری و غیر راهگشا دادن دردی را دوا نمیکند. باید تغییرات اساسی در راهبردها، تشکیلات و افراد داده شود. معلوم شود چه کسانی چنین راهبردی را در آستین اصلاحطلبان گذاشتند و همچنان متولی حفظ آن در این آستین هستند.
هر چند در گذشته چشم امید بسیاری به جوانان اصلاحطلب بود، ولی در سالهای گذشته آنان را نیز دچار رخوت کردند و معلوم نیست که آیا منابع کافی برای بازسازی این جبهه وجود دارد یا خیر؟
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|