يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 18.10.2021, 12:23

بزرگترین تجربه عمر سیاسی‌ام


یوسفی اشکوری

طبعا سخن گفتن از «بزرگترین تجربه زندگی» دشوار است چرا که هر تجربه ای از جهتی و یا جهاتی می تواند صفت «بزرگترین» پیدا کند. با این حال در باره زندگی سیاسی حدود شصت ساله ام می توانم از یک تجربه به عنوان بزرگترین یاد کنم و آن این است که: هر مخالفت و حتی مبارزه علیه استبداد و یا مستبدی لزوما از موضع دشمنی با استبداد و در نتیجه از خاستگاه آزادیخواهی نیست!

اندکی توضیح می دهم.

پیش از انقلاب، از آنجا که شاه و رژیم سلطنتی به طور کلی نماد استبداد و ظلم و وابستگی و فساد تلقی می شد، عملا معیار عدالت طلبی و آزادیخواهی و مردم دوستی و یا ملی بودن نیز مخالفت با رژیم پهلوی و در سطح کلان تر مخالفت با اساس رژیم موروثی تفسیر می شده است. در دهه چهل و پنجاه من و مانند من چنین تصور می کردیم هر فرد و یا حزب و تشکیلاتی قاطع تر و روشن تر در مخالفت با رژیم حاکم و شخص شاه سخن بگوید و به ویژه قاطع تر عمل کند، حتما به معنای دشمنی بنیادین و ماهوی با بنیاد استبداد و ستم و فساد است. در واقع اصل «مبارزه» که در دهه پنجاه جایش را به صفت «انقلابی» داد، اصلی اصیل و بنیادین شمرده می شد. در این میان فرقی هم نمی کرد که مخالف و مبارز انقلابی دارای چه اندیشه و فکر و هدف خرد و کلان دیگری است و یا از چه پیشینه و سابقه و تاریخی برخوردار است و سخنگوی چه فکر و سیاستی است و یا می تواند باشد.

در چنین روندی بود که شخصیتی چون آیت الله خمینی ظهور کرد و به عرصه آمد و در فرجام کار گوی سبقت از همگنان ربود و جملگی شعار دادند «تا خون در رگ ماست / خمینی رهبر ماست». این که سیمای او را پرشمارانی در ماه دیدند و باور کردند، از این منظر قابل فهم و تفسیر است. می توان گفت در آن مقطع خمینی نماد آرزوهای ناکام مردمی بود که حداقل از دوران مشروطه به بعد در پی آزادی و عدالت و اعتلای ایران بودند و تا آن زمان بدان نرسیده بودند.  خمینی با مجموعه تفکرات و شعارها و وعده هایی که می داد، عموما پذیرفته بودیم که «دیو چو بیرون رود / فرشته درآید». این روند در بستر ذهنی مشخصی شکل گرفته بود و آن هم این بود که مخالف استبداد حاکم و به طور کلی مخالفت قاطع و انقلابی با «رژیم» و طرح این شعار مشخص که «شاه باید برود»، لزوما به معنای عدالت طلبی و آزادیخواهی و ایران دوستی است و چون خمینی در این مسیر شفاف تر سخن می گفت و قاطع تر عمل می کرد، در نهایت از درون ذهنیت های آشفته و مخدوش و مغشوش قاطبه مردم سر برآورد و محبوب القلوب شد و بر صدر نشست و قدر دید.

زمانی که من به نهضت روحانیت با رهبری خمینی پیوستم حدود سیزده سالم بود و در مقطع انقلاب حدود سی ساله بودم و اکنون حدود هفتاد و دو سال دارم. اما اکنون به این تجربه زیسته رسیده ام که گردو گرد است ولی هر گردی گردو نیست. عملا دیده و می بینیم که گاه ظالمی با انگیزه های مختلف با ظالمی رقیب مخالفت و مبارزه می کند. روزگاری این گفته خمینی را باور کرده بودم که شاه برود، هرکس بیاید، بهتر از این است. اما حالا چهل و دو سال پس از آن رخداد عظیم و البته با اندکی آشنایی با تحولات تاریخی گذشته و معاصر و پی بردن به منطق امور، اطمینان یافته ام که هر مخالف استبداد لزوما از موضع آزادیخواهی نیست و به همین دلیل است که اطمینان یافته ام تضمینی نیست که دیو چو بیرون رود / فرشته درآید! از قضا در عمل غالبا عکس آن رخ داده است!     

دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰                                                                                                                                                                                                                     




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024