شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - Saturday 23 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 18.12.2019, 12:05

فریادی چند باره در گوش سنگین قدرت!


سهند ایرانمهر

یک نویسنده با دغدغه اجتماعی، هیچگاه نمی‌تواند نسبت به آنچه  که در اطرافش می‌گذرد؛ بی‌اعتنا باشد. خاصیت دغدغه‌مندی و آشنایی با قلم چیزی جز اظهارنظر نیست. اظهارنظر  در یک جامعه‌ی بسته، همواره پرمخاطره بوده است زیرا نویسنده واقعی، سیاستمدار یا سلبریتی نیست که سخن گفتن خود را در ترازوی محبوبیت قدرت یا مردم و در مقایسه سود و زیان آن بسنجد.به قول «شهاب الدین نسوی» در «نفثه المصدور»:” «قلم آبرویش در سیاه رویی است... زبان بریدنش شرط گویایی است!...آب دهانی كه از ترس، سخن نگه نمی دارد، سخنوری كه ناشنوده راوی است، سیاه‌كامی كه آنچه بباید گفت می‌گوید».

این قلم زدن‌ها در این روزها، دشواری مضاعف دارد. زیرا نویسنده منصف میان سه خشم قرار گرفته است. خشم قدرت که همواره بوده است، خشم مردم ستمدیده و خشم جریان هایی سیاسی در داخل و خارج که نسبت به منافع خویش ولو به قیمت جان مردمان به سرعت برانگیخته می‌شوند اما هیچکدام از اینها نباید بر قلم اثر گذار باشد و معیار منطق برکنار بماند.

«برتولت برشت» در نمایشنامه “روزهای کمون”( بند دوم از قطعنامه‌ی کموناردهای پاریس) از زبان این طبقه می نویسد:
«نظر به اینکه ما گرسنه خواهیم ماند، اگر باز هم تحمل کنیم که غارت‌مان کنید، می‌خواهیم مشخص کنیم که فقط شیشه‌های پنجره، ما را از نان خوبی جدا می‌کنند که نداریم. نظر به اینکه ما را از این پس با تفنگ و توپ تهدید می‌کنید؛ تصمیم گرفته‌ایم که از این پس از زندگی بد، بیشتر بترسیم تا از مرگ». این سخن، ترجمان دقیقی از اندیشه طبقه فرودستی است که در ازای بیان مطالبات با اهرم زور روبرو شدهو حالا میان دوگانه مرگ و زندگی بد است.

جامعه ایرانی در طول تاریخ از«گوش سنگین» قدرت در رنج بوده است. همه فتنه ها ، همه قتل و غارت ها و چپاول ها در این سرزمین حاصل این «نشنیدن» است با این تفاوت که تا قبل از مشروطه جامعه اصولا حقی برای بیان خود قائل نبود و بعد از آن علاوه بر رنج تحمل ظلم، رنج بی‌اعتنایی به حق مسلم خود را نیز بر دوش می‌کشد. هر خیزش، جنبش، ناآرامی و انقلابی که در این مدت رخ داده است حتا اگر در طول زمان به اهداف خود نرسیده و به ضد خود تبدیل شده، منشایی صادقانه و انسانی داشته است که به تدریج دستخوش آفت ها و نامهربانی شده است بنابراین ملامت معترضین هر دوره خود ناشی از فقر تاریخیگری در این سرزمین است. این ناآرامی ها نه محصول تحریک عامل خارجی بوده است و نه حاصل حماقت مردم بلکه ناشی از گوش سنگین قدرت  بوده است.

قدرت در تاریخ این سرزمین همچون “گنگ خوابدیده ” ای بوده است که به جز نشنیدن، هیچ تلاشی برای ایجاد مجراهای و روش های درست بیان مطالبات نکرده و جامعه را مجبور کرده است که از هراس تعقیب و آزار، بیان خود را به “زبانی پر ایهام،پر سوز و گداز، مبهم و گاه هیجان زده و حماسی” بیالاید در نتیجه این سرزمین مالامال از شاعرانی است که بیش از منطقی راهگشا برای حل معضل به کلماتی پر از استعاره روی آورند و ذخیره فرهنگی مان خالی از جملات روشن ، همه فهم و قابل تحلیل و کاربردی است که به عنوان توافقی اجتماعی بتواند رابطه قدرت و مردم یا مطالبات آنان از قدرت را نشان دهد بنابراین بجای فیلسوفان سیاست اندیش و به روز که ترجمان مردم و راهگشای زمامداری مدرن باشند فرهنگ عامه و سیاسی ما پر است از نغمه های سوزناک ، سرودهای حماسی همیشه در حال خوانش و جامعه خشمگین که با آن قدرتی را بر اریکه می نشاند و با همان به زیر میکشد!

و اعتراض در چهاردهه گذشته کم نبوده ‌است بزرگترین آن از حیث وسعت اعتراض‌های سال ۸۸ و اعتراض‌های آبان ماه گذشته بوده است. در اولی، طبقه متوسط با مطالباتی مدنی وارد صحنه شد اما طبقه فرودست آن را همراهی نکرد. در اعتراض های آبان ماه اما ماجرا برعکس شد و حالا طبقه فرودست وارد عمل شده است. پاسخ قدرت به طبقه متوسط استفاده از اهرم زور بود آن طبقه با وجود سرکوب شدن اما چیزهایی برای بقا داشت، طبقه فرودست اما بعد از آنکه صدایش در خیابان شنیده نشد چیزی برای بقا ندارد. «برتولت برشت» در نمایشنامه “روزهای کمون”( بند دوم از قطعنامه‌ی کموناردهای پاریس) از زبان این طبقه می نویسد:

«نظر به اینکه ما گرسنه خواهیم ماند، اگر باز هم تحمل کنیم که غارت‌مان کنید، می‌خواهیم مشخص کنیم که فقط شیشه‌های پنجره، ما را از نان خوبی جدا می‌کنند که نداریم. نظر به اینکه ما را از این پس با تفنگ و توپ تهدید می‌کنید؛ تصمیم گرفته‌ایم که از این پس از زندگی بد، بیشتر بترسیم تا از مرگ». این سخن، ترجمان دقیقی از اندیشه طبقه فرودستی است که در ازای بیان مطالبات با اهرم زور روبرو شدهو حالا میان دوگانه مرگ و زندگی بد است.

پس از وقایع اخیر به کرات شنیده ام که برخی شدت عمل در برابر اعتراض های اخیر را نشانه‌ای دال بر توقف آن می‌دانند و با این استدلال که طبقه متوسط طبقه فرودست را همراهی نکرد از ادامه این روند و در نتیجه حل مساله سخن می‌گویند.

آنکه دغدغه اجتماع خود را دارد همواره باید کم‌خطرترین و کم هزینه ترین راه را گوشزد کند نه از آن رو که دل نگران قدرت است بلکه از آن رو که از وسعت خشم قدرت بی محابا و هزینه سنگینی که برای مردم ایجاد میکند، آگاه است.

با یادآوری مجدد آن سخن برشت که در جامعه شناسی نیز پایه علمی دارد باید گفت که قوه قاهره تیغی دولبه است یعنی اگرچه یک سوی آن توقف کوتاه مدت اعتراض است اما لبه دیگر آن “مرگ اندیشی مطلق” طبقه تهیدستی است که میان زندگی به غایت بد و مرگ انتخاب خود را کرده و حالا به قطعیتی مجدد رسیده است.

در مورد طبقه متوسط نیز مساله به این سادگی نیست. این طبقه نیز در شرایط اقتصادی کنونی نه تنها از نظر اقتصادی رفته رفته با شیبی تند به طبقه تهیدست می پیوندد بلکه از نظر اندیشه ای نیز به نوعی همدلی با طبقه فرودست رسیده است که نشانه های بالینی آن را در واکنش نخبگان سیاسی،رسانه ای، هنری و اقتصادی و اجتماعی شاهدیم.

این روزها کشور در آستانه برگزاری انتخابات است این همان آوردگاهی است که نقش ماجرای بنزین را برای طبقه متوسط دارد. این طبقه که در انتخابات ۹۶ دل به “امید” داد حالا در ماجرای آبان ماه این “امید” را به تعبیر «نادژدا ماندلشتام«،« علیه امید» می بیند. طبقه متوسط، مجلسی را که به عنوان تجلی تحقق مطالبات مدنی خود می پنداشت و اخرین فرصت را به نمایندگان خود برای اثبات این امید داده بود،اکنون، نهادی می‌بیند که به تعبیر خود این نمایندگان نه تنها از “موثر” بودن افتاده است که غلاظ و شداد هایی که پیش از برگزاری آن در مورد ضرورت فیلتر بیشتر در مورد تایید صلاحیت ها بیان می شود، نشان می‌دهد که حتا به آن مجلس نیم بند که گاه و بیگاه حرف و سخنی از آن بیرون می‌آمد نیز نخواهد رسید. دفاع از مشارکت در پروسه انتخابات دیگر با هیچ منطقی قابل دفاع نیست و اگر نیمچه منطقی هم باشد در برابر واقعیت«نان»، تهیدست است.

تجربه نشان داده است که بیان این وضعیت و هشدار به قدرت به ندرت منشا اثر بوده و همیشه خود انذار دهنده محکوم و متهم بوده است. جبهه خشمگین و دارای مطالبات نیز هیچگاه منتظر تحلیل و انذار نمی‎ماند و حق هم دارد،پس درنهایت قدرت حاکم می‌ماند و انبوه مطالبات مردم معترض و آغاز مرحله‌ای که هیچ‌کدام زبان یکدیگر را نمی‌فهمند زیرا زمان کلمات با اجبار تاریخ به زمانه گرسنگی و خشم و اتش دود استحاله شده است با این همه آنکه دغدغه اجتماع خود را دارد همواره باید کم‌خطرترین و کم هزینه ترین راه را گوشزد کند نه از آن رو که دل نگران قدرت است بلکه از آن رو که از وسعت خشم قدرت بی محابا و هزینه سنگینی که برای مردم ایجاد میکند، آگاه است. این وظیفه نویسنده است، زیرا او جز عمل به تعهد اجتماعی و اخلاقی خود نه قادر به اجبار به قدرت است و نه متعهد به دوام آن اما در مخاطب قرار دادن قدرت محق است زیرا در نهایت این قدرت است که عاملیت و امکان بالقوه خشونت و ناامنی یا برقراری آرامش، تفاهم و بهبود را در اختیار دارد و توان آن در مقایسه با مردم بیشتر است . این وضعیت مسئولیت آور است و به همین دلیل آنگاه که صداها دیگر نشیده نمی‌شود و برنده ماجرا از نزاع و رویارویی بی قاعده و قانون بیرون می‌آید کمتر کسی، مردم را ملامت میکند خواه این مردم غالب باشند خواه مغلوب.

منبع: کانال تلگرام نویسنده




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024