iran-emrooz.net | Thu, 30.03.2006, 21:47
دوبی: برده داری در هزاره سوم
جواد طالعی / شهروند
* ٨٠٠ کارگر میهمان، ظرف یک سال گذشته قربانی گرمای شدید هوای دوبی شدند.
* گرانی مسکن، پدیده "اتومبیل خوابی" را در میان کارگران میهمان آفریده است
* کارگران ساختمانی که تا دو سال پیش بره های خاموش بودند، اکنون سر به شورش بر می دارند.
* دو بار بیماری در سال، کندکاری در گرمای بالای ٥٠ درجه و هر خلاف کوچک دیگری می تواند به اخراج فوری یک کارگر میهمان منتهی شود.
* آژانس های معامله نیروی کار و شرکت های ساختمانی مردان فقیر آسیا را فوج فوج با وعده های طلائی به دوبی می برند و در آنجا مثل بردگان روم و مصر باستان با آن ها رفتار می کنند
* آرامش بزرگ پایتخت تجارت جهانی را، سونامی و آشوب کارگران میهمان تهدید می کند.
در بالکنی مشرف به یک مجموعه مسکونی در دست ساختمان، کارگرانی را نظاره می کنم که در لباس های آبی کار، کاسکت به سر، مشغول ساختن آپارتمان های فوق العاده لوکس هستند. آپارتمان هائی که به استخر، جکوزی، سالن بدن سازی، محوطه چمن و پارکینگ بزرگ مجهز خواهند شد. مجموعه، در سه طبقه ساخته می شود، اما برای آسایش کامل ساکنان، به آسانسورهای بزرگ و متعدد نیز مجهز خواهد بود. مجموعه، با فاصله زیاد از مرکز شهر، نزدیک فرودگاه و زیر خط پرواز هواپیماها ساخته شده و هر پنج دقیقه یکبار صدای یک جمبوجت آن را می لرزاند. با این همه، بهای یک آپارتمان سه اتاقه تقریبا ٨٠ متری آن ٩٠٠ هزار درهم است. یعنی حدود ٢٠٦ هزار یورو و ٢٥٠ هزار دلار. چیزی برابر بهای آپارتمانی مشابه در بزرگترین شهرهای اروپائی. اما اجاره آپارتمان ها، از اروپا نیز بالاتر است: برای هشتاد متر، در فاصله دور از مرکز شهر، بیش از ١٥٠٠ دلار در ماه.
همه چیز، با بهترین استانداردها ساخته می شود. فقط یک چیز است که بیننده را به تهوع دچار می کند. شرایط دردناک کار کارگران ساختمانی: کارهای داخلی بلوک ساختمانی روبروی من، جائی که دوربین را بر آن زوم کرده ام، ظاهرا به پایان رسیده است. یک دوجین کارگر، بر داربست مشغول رنگ آمیزی پیشانی بالکن و دیوارهای طبقه دوم هستند، چند کارگر دیگر، خاک و خل و تخته پاره و کارتن و تکه های بزرگ پلاستیک طبقه سوم را، با بیل به پائین می ریزند. غبار و خاک بر سر و صورت کارگرانی می نشیند که در طبقه دوم مشغول به کار هستند. بر سطح زمین، گروهی دیگر از کارگران، مشغول حمل تخته های کف و اجزاء داربست هائی هستند که از طبقه سوم برچیده و از همان جا به زمین پرتاب می شوند. ملغمه ای است که در هیچ کجای دنیا نیدیده ام. همه محکومند که خاک و غبار را، به درون ریه های خود بفرستند. کمی که دقیق تر می شوم، می بینم به استثنای دو سه نفر، هیچیک از کارگران دستکش به دست ندارند و با دست های عریان همه چیز را جا به جا می کنند: سنگ، بلوک های سیمانی، تخته، خاک، پلاستیک و هر چیز دیگری که باید جا به جا شود. نگاهم سر می خورد بر اندام کارگران و روی پاها متوقف می ماند: هیچکس کفش ایمنی به پا ندارد.
دست های عریانی که دائما با زباله های ساختمانی تماس دارند، دیری نخواهد پائید که به اگزما مبتلا می شوند. چیزی که در دوران کودکی در ایران بسیار دیده ام. تمام دست آش و لاش تاول ها و ترک هائی می شود که دیگر درمانی ندارند و تا آخر عمر بیمار را آزار می دهند. پاهائی که پوشیده در کفش ایمنی نیستند، با سقوط هر تکه سیمان یا آهن، که در کارهای ساختمانی به وفور دیده می شود، می توانند قطع شوند.
تصمیم می گیرم آپارتمان میزبانم را ترک کنم، به سراغ کارگران بروم و با آن ها به گفت و گو بپردازم. میزبان هشدار می دهد: "کار درستی نیست. امکان ندارد با تو صحبت کنند. از دوربین و روزنامه می ترسند. اگر یک کلمه حرف بزنند، خطر بیکاری و اخراج از دوبی تهدیدشان می کند".
از همینجا است که موجودیت همه آن شکوه و جلالی که در این چند روز دیده ام، به زیر سئوال می رود. زیبائی های اعجاب انگیز برآمده از تلفیق معماری شرقی و غربی در برج ها، ویلاها و مراکز خرید بزرگ دوبی مرا مجذوب کرده است. طرح این ساختمان ها را معماران تحصیلکرده عرب، ایرانی، چینی، روسی، اروپائی و آمریکائی ریخته اند، اما اگر کار سخت و ارزان این کارگران بی نوای فلسطینی، سوری، مصری، لبنانی، هندی، پاکستانی، بنگلادشی و تایلندی نبود، این طرح ها، یا اصلا به مرحله اجرا در نمی آمدند، یا چنان گران تمام می شدند که دیگر سودی این همه سرشار برای سرمایه گذاران به بار نمی آوردند تا همه جای دنیا را رها کنند و به سوی دوبی بشتابند.
پشت بزک دلفریب این شهر، که قرار است تا سال ٢٠٢٠ جمعیت آن چهار برابر شود، آشوب بی صدای بردگان را می شنوم. بردگانی که شرایط زندگی شان، در آستانه هزاره سوم میلادی، تفاوت چندانی با بردگان مصر و روم باستان ندارد. هفته نامه اشترن آلمان، در شماره هفتم فوریه همین امسال خود نوشته است: "از ٨٢٠ هزار خارجی مقیم دوبی، ٦٢٠ هزار نفر کارگران میهمان هستند". براساس اطلاعاتی که من می توانم در سفر کوتاهم به دست بیاورم، حدود نیمی از این کارگران، در رشته ساختمان فعالیت دارند. تقسیم کار، میان کارگران میهمان، در دوبی بدینگونه صورت گرفته است: فیلیپینی ها، کره ای ها و سایر ملیت های جنوب شرقی آسیا، عمدتا در رستوران ها، کافه ها، و فروشگاه های زنجیره ای به کار مشغولند. اتباع اروپای شرقی و غربی و آمریکای شمالی، اگر از سرمایه داران نباشند، بیشتر جذب خدمات جهانگردی و هتلداری شده اند و کار سخت ساختمان، تنها به کارگران عرب، هندی، پاکستانی، بنگلادشی و تایلندی سپرده شده است. آن ها، به اندازه اروپائی ها و شهروندان جنوب شرقی آسیا با ادب و تمیز نیستند، اما تا دلتان بخواهد سخت جانند و حاضر به پرداخت بهای این سخت جانی: همین چند هفته پیش، نشریه انگلیسی زبان "هفت روز"* که در امارات متحده عربی منتشر می شود، به نقل از وزارت بهداشت دوبی نوشت که ظرف یک سال گذشته بیش از ٨٠٠ کارگر ساختمانی بر اثر گرما کشته شده اند".
درجه حرارت هوای دوبی، در ماه های تابستان به بالای ٥٠ سانتی گراد می رسد. میزبان من می گوید: "در این ماه ها، حتی شب ها نمی توانی در فضای باز مقابل کافه ها بنشینی، بلکه مجبوری به درون آن ها که به مدرن ترین دستگاه های تهویه مطبوع مجهز است پناه ببری. در ساعات روز، کسی جرات نمی کند خانه یا اتومبیل یا دفتر کارش را که بازهم به تهویه مطبوع مجهز است ترک کند و قدم به خیابان بگذارد".
اما کارگران ساختمانی، ساعت هشت صبح با کانتینرهای حمل بار، از اقامتگاه های دستجمعی شان به محل کار آورده و با غروب آفتاب به همانجا برگردانده می شوند. آن ها مجبورند در داغترین ساعات نیز، بر فراز داربست ها آجر روی آجر بچینند، جوشکاری و سیمانکاری و گچکاری کنند، تا ساختمان سر موعد آماده بهره برداری شود و سرمایه گذار به سود هنگفت خود برسد. در دوبی می شنوم که یک پنجم جرثقیل های ساختمانی تمام جهان اکنون در این شیخ نشین برپا است. اصرار دارم ثابت کنم که این اغراق آمیز است، اما همه جا این رقم را تکرار می کنند. در گشت هائی که می زنم، روی این موضوع دقت می کنم: کمتر گوشه ای را می یابم که دهها جرثقیل بلند در کنار هم مشغول کار نباشند. کارهای ساختمانی، اغلب در دو شیفت شب و روز ادامه دارد. اعضای خاندان آل مکتوم، به عنوان حاکمان مشیت دوبی، شتاب دارند که هرچه زودتر، سرزمین ٣٩٩ کیلومترمربعی خود را، به آن چیزی تبدیل کنند که وعده اش را داده اند: "پایتخت تجارت جهانی".
پایتخت تجارت جهانی بر دوش بی نوایان؟
بینوایانی که این بار سنگین را باید به مقصد برسانند، جزئی از آن دو میلیون انسانی هستند که در کشورهای خود، ناچارند با درآمدی کمتر از یک دلار در روز زندگی کنند. آن ها را، بنگاه های معامله انسان یا شرکت های بزرگ ساختمانی، گله گله از تایلند، هندوستان، پاکستان، بنگلادش و سایر کشورهای فقیر جهان به دوبی می آورند، در خوابگاه های گروهی یا اتاق های چهار و هشت نفره نیمه مخروبه شارجه و برخی مناطق محروم اطراف دوبی مستقر می کنند، پاسپورت هاشان را می گیرند، و بسته به تخصص آن ها با روزی چهار تا هفت دلار به سر کار می فرستند. سازمان بین المللی کار، از سال ها پیش، برای رعایت استانداردهای کار به وزارت کار دوبی فشار می آورد. اما این وزارتخانه، در تعیین شرایط زیست کارگران میهمان، نقشی بسیار کمتر از کارفرمایان دارد. همین روزها، حدود هزار و دویست کارگر میهمان که مشغول ساختن بزرگترین برج جهان در دوبی هستند، در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهاشان، دست به اعتصاب زدند و سر به شورش برداشتند. آن ها، اتومبیل ها و ماشین آلات صنعتی اطراف برج را متلاشی کردند و یک میلیون دلار خسارت به بار آوردند. شرکت کره ای سامسونگ، به عنوان پیمانکار برج، چهار ماه دستمزد این کارگران را نپرداخته بود. فشار وزارت کار، سامسونگ را واداشت که وعده پرداخت فوری دستمزد کارگران شورشی را بدهد.
سایه هراس همه جا پراکنده است
ظرف یک سال گذشته، این دومین بار بود که کارگران ساختمانی دست به اعتصاب می زدند. تا پیش از آن، کسی را جرات اعتراض نبود. شرکت های ساختمانی، هنگام بسیج کارگران در کشورهای مبدا، به آنان وعده های طلائی می دهند: ماهانه ١٢٠٠ درهم حقوق، محل خواب مناسب، وسیله رفت و آمد و بیمه درمانی. اما در بیشتر موارد، این وعده ها سرابی بیش نیست. با ورود به دوبی، دستمزد واقعی کارگران نصف می شود. اما آن ها می دانند که اگر موجب نارضائی کارفرما شوند، شبانه از دوبی اخراج می شوند و راه دراز بازگشت به خانه را نیز، باید با هزینه خود طی کنند. نارضائی کارفرما آنگاه برانگیخته می شود که یک کارگر در تماس با روزنامه ها زبان به شکوه باز کند، بیش از دوبار در سال بیمار شود، یا از اجرای فرامین سرکارگر در گرمای بالای ٥٠ درجه سرپیچی کند. در چنین مواردی، کافی است کارفرما اعلام کند که به وجود کارگر نیازی ندارد، دولت دوبی بلافاصله روادید او را باطل می کند، پلیس را به خوابگاهش می فرستد، او را سوار بر قفس متحرک، به زندان موقت می فرستد و بعد هم روانه کشور خودش می کند.
در دوبی، پنداری نزدیک شدن به این بی نوایان یک تابوی بزرگ است. میزبان من هشدار می دهد که هنگام عکسبرداری از محل کار کثیف آن ها مواظب باشم. در خیابان، دوستی که پذیرفته است دیدنی ها را نشانم بدهد، یکی از قفس های سیار پلیس را، که مخصوص انتقال اخراجیان است به من نشان می دهد. همین که دوربین را آماده عکسبرداری می کنم، هشدار می دهد که این کار بسیار خطرناک است. اما من از او می خواهم که آرام باشد و به راهش ادامه بدهد. عکس را می گیرم. برای من که خود به خود چند روز دیگر دوبی را ترک خواهم کرد، خطر اخراج معنائی ندارد.
مرگ دستجمعی
مرگ کارگران ساختمانی، اغلب اعتراضی بر نمی انگیزد. صدای روزنامه ها، تنها هنگامی بلند می شود که مساله بر سر مرگ دستجمعی باشد. یک نمونه این مرگ دستجمعی، پس از زلزله دریائی جنوب شرقی آسیا، در دسامبر سال ٢٠٠٤ میلادی اتفاق افتاد. توفان شدید، حدود ٤٠ کارگر میهمان را، که مشغول ساختن جزیره نخل بودند، جاکن کرد و از سطح زمین مصنوعی به کام امواج افکند. روزنامه های محلی، چند گزارش و مقاله نوشتند، اما در نهایت امر اعلام شد که این توفان هم دنباله سونامی بوده است و سر و صدا خوابید.
افسانه جزیره نخل را حتما شنیده اید: هشتاد میلیون تن سنگ و ماسه را به آب های آبی خلیج فارس ریختند تا دماغه ای به طول هشت کیلومتر بسازند که قرار است بر سطح آن هزار ویلا، سه هزار آپارتمان، چندین زمین گلف و هتل هفت ستاره ساخته شود. درآمد ناشی از توریسم و تجارت آزاد، می بایست به زودی جایگزین تمام عیار درآمد نفت شود که رو به پایان است. می خواهم از جزیره نخل بازدید کنم. همراهان من می گویند که ورود به آن ممنوع است و فقط از راه دور می توان آن را دید. دماغه نخل خلیج را از دور می بینم. بعد هراسی سنگین به دلم راه می یابد: اگر سونامی در دوبی اتفاق بیافتد چه خواهد افتاد. از دوست راننده خواهش می کنم مرا به قسمت هائی از مناطق ساحلی ببرد. می رویم: هیچ نشانی از تدبیر علیه خروش دریا نمی بینم. فاصله ویلاهای لوکس ساحلی تا دریا را، ساحلی ماسه ای تشکیل می دهد که پهنای آن ٢٠٠ تا ٥٠٠ متر است. سطح خیابان ساحلی، حداکثر دو متر بلند تر از سطح دریا است و میان این خیابان و ماسه های ساحل، دیواره ای فاصله می اندازد که تنها یک متر ارتفاع آن است. به یاد زلزله دریائی دسامبر ٢٠٠٤ جنوب شرقی آسیا می افتم و ارتفاع امواج خروشنده که بیش از شش متر بود. از خود می پرسم: اگر چنین فاجعه ای در خلیج فارس بروز کند، بر سر پایتخت تجارت جهانی چه خواهد آمد؟ آیا همه ویلاها به زیر آب نخواهد رفت و سیلاب تمام شهر را نخواهد پوشاند؟ دلم می خواهد همین پرسش را با مسئولان دوبی در میان بگذارم. اما وقت تنگ تر از آن است که بتوانم پاسخ همه پرسش هایم را بگیرم.
پیش از فاجعه جزیره نخل، یکبار هم در سپتامبر سال ٢٠٠٤ میلادی، دوبی شاهد مرگ دستجمعی کارگران میهمان بود. این بار، سالن در دست ساختمان فرودگاه ٤ میلیارد دلاری ناگهان فروریخت و دست کم هشت کارگر را به کام مرگ کشید. بینوایانی که در کشورهای خود مجبورند با درآمدی کمتر از یک دلار بسازند، وقتی به دوبی می آیند، هفت روز هفته کار می کنند تا از محل درآمد روزانه چهار تا هفت دلاری خود، هزینه زندگی خانواده های فقیر خود را بپردازند و احتمالا سرمایه کوچکی برای زمان پس از بازگشت بیاندوزند. اما وقتی به کام مرگ کشیده می شوند، چه حاصلی برای خانواده های خود دارند؟
آیا خون بهای کارگران پرداخت می شود؟
قوانین اسلامی دوبی حکم می کند که در چنین مواردی دیه یا خون بهای قربانی به بازماندگان او پرداخت شود. آیا این کار تحقق می پذیرد؟ عباس کبیری، مدیر ایرانی و جوان یک آژانس مسافرتی، که در دوبی بزرگ شده و این جامعه را خوب می شناسد، ابراز امیدواری می کند که شرکت های ساختمانی، به آنچه تا به حال اعلام کرده اند عمل هم کرده باشند. کسی همراه با جنازه قربانی به کشور او نمی رود تا ببیند آیا پول به بازماندگان او می رسد یا نه. میزان خون بها، آنطور که کبیری به من می گوید، بسته به موقعیت اجتماعی و مذهب قربانی، میان ٦٠ هزار درهم تا ١٦٠ هزار درهم است. ٦٠ هزار درهم معادل ١٣ هزار و هشتصد یورو است. چند سال پیش، یک بنگلادشی مقیم آمریکا، صندوق قرض الحسنه ای برای کمک به خانواده های فقیر بنگلادش ایجاد کرد. این صندوق، به هر خانواده ٢٠٠ دلار وام بی بهره می داد تا بتواند کاری برای خود دست و پا کند. بعد ها اعلام شد که ٩٠ درصد دریافت کنندگان وام ها توانسته اند کار کوچکی دست و پا کنند و پس از یک سال وام را پس بدهند.
اگر ٢٠٠ دلار بتواند یک خانواده را در بنگلادش صاحب کسب و کار کند، ١٣ هزار و ٨٠٠ یورو، که تقریبا برابر ١٦ هزار و ٥٠٠ دلار است، خانواده یک کارگر میهمان را ثروتمند خواهد کرد. آیا مدیران شرکت های ساختمانی، حاضرند ببینند که خانواده گرسنه قربانی آن ها ثروتمند شده است؟ من سخت باور می کنم. مگر آن که گفته شود کنترلی جدی در کار است.
خطر سونامی و شورش های کارگری
دوبی، امروز، به برکت ثروت هنگفتی که در آن نهفته است، جامعه ای آرام به نظر می رسد. به من می گویند که شیخ محمد حاکم دوبی، به عنوان مدیری خوش فکر و پایه گذار دوبی نوین، محبوب اکثریت بومیان و خارجیان است. ١٥ درصد جمیعت دوبی را اعراب بومی تشکیل می دهند که دلیلی برای نارضایتی ندارند. همه آن ها، در بخشی از ارزش اضافی جامعه سهیمند، به استثنای بدوی های صحرانشین، اغلب در ویلاهای بزرگ و مجلل زندگی می کنند، اتومبیل های بزرگ و لوکس می رانند و آینده فرزندانشان تامین است. نشانه های فقر نسبی را، تنها هنگامی می یابی که سری به منطقه الخور و کوچه پس کوچه های قدیمی آن بزنی. اینجا، حتی ظاهر ساختمان ها، با مناطق نوساز و شیک دوبی متفاوت است. در بالکن هر آپارتمان، یک کولر آبی می بینی که خاصیت تهویه مطبوع را ندارد. این منظره را، بند رخت هائی تکمیل می کنند که لباس های ارزان قیمت بر آن ها آویخته شده است تا خشک شوند. چهره و پوشش مردمان در خیابان ها نیز، نشان می دهد که دستشان سخت به دهانشان می رسد.
اما نارضائی می تواند میان کارگران خارجی و به ویژه کارگران ساختمانی سر برکشد، همانطور که در دو سال گذشته سر بر کشید. چیزی که مانع این جوشش است، ترسی است که سایه آن را همه جا می بینی. این ترس، زائیده قوانین خشنی است که برای مهار کامل خارجیان، به ویژه بخش تهی دست آنان تدوین شده است: همانطور که اشاره کردم، هرکس بیش از دوبار در سال بیمار شود، محکوم به اخراج خواهد بود. هر خلاف کوچک نیز، می تواند بهانه اخراج خارجی باشد. به عنوان نمونه، چندی پیش روزنامه های محلی نوشتند: دو شهروند آفریقای جنوبی که ٢٠ عدد قرص ویاگرا فروخته بودند، اخراج شدند!
اما به رغم هراسی که قوانین افکنده اند، وضعیت زندگی کارگران ساختمانی چنان رقت انگیز است که انگیزه های اعتراض را، در میان آن ها، هر روز قوی تر می کند. به نوشته روزنامه ها، اجاره مسکن، در سال های اخیر هر ساله تا ٥٠ درصد افزایش یافته است. اکنون، برای یک آپارتمان یک اتاقه، می بایست حدود ١٢٠٠ دلار پرداخت. طبعا برای کارگری که تنها ٢٥٠ تا ٣٠٠ دلار دستمزد ماهانه دارد، پرداخت چنین اجاره ای ممکن نیست. حتی اگر چهار کارگر بخواهند در یک آپارتمان کوچک زندگی کنند، بازهم امکان پرداخت مشترک اجاره آن را ندارند. نتیجه این وضعیت ظهور پدیده "اتومبیل خوابی" است. بسیاری از کارگران ناچارند به رغم کار سنگین خود، شب ها را در اتومبیل های خود و دوستانشان به صبح برسانند. این کار هم، به موجب قوانین دوبی ممنوع است. پس، اتومبیل خواب ها، مجبورند هر شب جای تازه ای را انتخاب کنند تا دیرتر به دام پلیس بیافتند.
دوبی، پایتخت آینده تجارت جهانی را، دو چیز تهدید می کند: آشوب دریا و آشوب کارگران ساختمانی. آیا معمار دوبی نوین موفق به مهار این دو خطر خواهد شد؟