iran-emrooz.net | Sun, 12.03.2006, 9:50
مشمئز كننده بود
احمد شيرزاد
(نماينده مجلس ششم و عضو رهبری جبهه مشاركت)
احساس بسيار بدی نسبت به حضور دو تن از اعضای سابق دفتر تحكيم در سنای آمريكا دارم. شايد جوانها فكر كنند من قديميام و با پارادايم های دهه 60 خو گرفتهام. شايد برای برخی امروزيها چيزی به نام غرور ملی مفهوم رنگ باختهای باشد كه فقط برای كتابهای تاريخ و مسابقات ورزشی به درد ميخورد. اما من هر كار كنم نميتوانم خود را قانع كنم كه دو جوانی كه طی سالهای اخير به سهم خودشان برای جنبش دانشجويی كار كردند، زحمت كشيدند و صدمه خوردند بروند مقابل سناتورهای آمريكايی و از جامعه بين الملل (يعنی در واقع از آنها) تقاضای "حمايت علمی و معنوی از مطالبات دموكراتيك مردم ايران" داشته باشند. تصور من اين است كه اين نوع درخواست برای هر ايرانی كه هنوز از غرور ملی خود چندان فاصله ای نگرفته، بسيار مشمئز كننده است.
افشاری در آنجا از بازداشتگاه خود، سه سال زندان ناعادلانه، چهار صد روز سلول انفرادی، شكنجههای جسمی و روحی، بی خوابی های متوالی و بارها تهديد به اعدام سخن گفته است. رواياتی كه نظير آن توسط افراد مختلف بارها مطرح شده و هيچ دادخواهی صورت نگرفته است. من به عنوان يك ايرانی از اينكه در كشورم باندهای قدرتی وجود دارند كه بيمحابا از پرسش قانون، چنين فجايعی ميآفرينند احساس ننگ ميكنم. اما به مراتب از طرح اين شكواها در مقابل كسانی كه برای دهه های متوالی يك رژيم كودتايی و ناقض حقوق بشر را در ايران روی كار آوردند بيشتر احساس شرم و سرافكندگی دارم.
افشاری و عطری يادشان رفته وارث جنبش دانشجويی هستند كه هر سال 16 آذر ماه سرودش گوش نواز است و آن سرود حكايت خون سه شهيدی است كه رژيم سركوبگر شاه آنها را در مقابل معاون رئيس جمهور آمريكا قربانی كرد. مشكل از اينجا ناشی می شود كه برخی از بچههای جوان كه اگر جايگاه و شأن سياسی خود را درست بشناسند، در كنار ساير اقشار ملت در يك حركت عميق دموكراسی خواهانه تأثيرگذارند، بريده از پيشنيه و تاريخ ايران زمين و حتی بخشهای نزديك به خودشان بسيار عجله دارند كه رهبر شوند. آنها در برآورد نقش قبلی خود نيز بسيار دچار توهم اند، آنجا كه عطری مدعی است: "جنبش دانشجويی همراه با روشنفكران و برخی از گروههای سياسی تحول خواه، پايه گذار حركت رفرميستی دوم خرداد شد."
اكنون زمان تجزيه و تحليل همه خطاها نيست. اما نبايد فراموش كنيم كه طی دوران اصلاحات در عين حال كه از برخی مسامحه كاری ها و كوتاه آمدن های مفرط، و نيز برخی پارادايمهای به ظاهر انقلابی چپهای قديمی صدمه خورديم، از تعجيل ها، شتابزدگی ها، رهبری طلبيها، عدم واقع بينيها، هنجارشكنيها و اقدامات فردی و راديكال كسانی كه ميخواستند يك شبه جامعه و مناسبات سياس حاكم بر آن را تغيير دهند، نيز كم آسيب نديديم. نيروهايی كه سر سوزنی به مشورت با ديگران اعتقاد نداشتند، از بنای نساخته اصلاحات عبور كردند، حركتهايی به راه انداختند كه خود توانايی هدايت و رهبری آن را نداشتند، اعتقادی به كار جمعی و حركت مشترك نداشتند و ديكتاتورمآبانه تنها شراكت در آنچه صددرصد باب ميلشان بود را قبول داشتند و در عين حال از ديگران توقع داشتند كه در هر هزينهای كه آنها با اقدامات تكروانه خود به بار ميآورند شريك شويد.
افتخار ميكنم كه در هر حادثه ای كه در دوران مجلس ششم برای جنبش دانشجوی رخ داد، ما و دوستانمان عكس العمل قانونی در حد مقدورات خود را داشتيم و به حمايت از آنها برخاستيم. اين وظيفه ما بود و هرگز منتی در آن نيست. اما به ياد دارم كه در همان جريان بازداشت غيرقانونی افشاری (و همزمان بازداشت مهندس سحابی و ديگران) به كرات در نطق ها و تذكرات از جفايی كه بر آنها ميشد ياد كرديم و حداقل در دو مورد نيز نامههايی با امضای زياد از تريبون مجلس خوانده شد و نيز نامههايی به رئيس قوه قضائيه نوشته شد. ما هرگز به خود اجازه نميداديم و نميدهيم كه اگر اختلافات ديدگاه و تحليل با كسانی داشتيم و حتی روشهای تندروانه آنها را نميپسنديديدم نسبت به دفاع از حقوق آنان كوتاه بياييم.
دستگيريها و بازداشتهای غيرقانونی، استفاده از روشهای ناهنجار و نامتعارف در برخورد با زندانيان سياسی، محاكمات مسئله دار و شكستن مرزهای قانون توسط باندهای قدرت در اين چند سال تيشههای بی رحمانه ای بر ريشه جامعه ايران زده است. از اين بازداشتها، اعمال فشارها، توبه نامه امضا كردن ها، براندن سياسيون در زندانها، مصاحبههای توام با ندامت و امثال اين رخدادها در طی اين ساليان همه آسيب ديده اند . پيكر ايران زخمی است از اين تازيانههای بيخردی. هم جناح راست حاكميت خود را بی آبرو كرد و هم اصلاح طلبان ناتوان از مطالبه حقوق مردم جلوه گر شدند. و در اين ميان آنچه برآمد ظهور جمعی لاف زن و مدعی بود كه می خواهند به يمن بادهای نفتی يك ساله ايران را بهشت زمين كنند و البته تب تندشان در اندك زمانی خواهد چاييد.
با وجود اين زخم های چركين، هرگز نسبت به كسانی كه پس از هفتهها يا ماهها فشار، مقابل دوربين تلويزيون ظاهر ميشدند و اظهار ندامت ميكردند احساس اشمئزاز نداشتيم و نميتوانستيم از آنها توقع مقاومت قهرمانانه داشته باشيم. وضعيت آنان برای همه نيروهای سياسی قابل درك بود و هرگز كسی اين موارد را در قضاوتش در مورد شخصيت افراد دخالت نميداد. اما قرار گرفتن در مقابل سناتورهای آمريكايی و درد دل با آنها در ميان گذاشتن انصافا كراهتآور است.
ما هرگز نيروهای سخيف و بی هنری كه از شعار "مرگ بر آمريكا" برای خود "نان دانی" درست كردهاند و مواضع ضدآمريكايی برای آنها يك ادای كليشهای و تكراری است را نميتوانيم واجد اصالت سياسی تشخيص دهيم. در عين حال نه اكنون و از سر استيصال در پرونده هستهای، بلكه از آن زمان كه در مجلس بوديم به صراحت و روشنی از برقراری روابط شفاف و ديپلماتيك و گفتگوی آبرومندانه با دولت ايالات متحده دفاع ميكرديم و حتی پيشنهاد داديم كه در گام نخست ارتباط متقابل ميان نمايندگان مجلس ايران و مجالس آمريكا در دستور كار قرار گيرد. اما ميان يك رابطه رسمی و ديپلماتيك كه در آن مقامات رسمی يك كشور با حفظ شأن و حرمت ملت ايران با همتايان خارجی خود ارتباط برقرار ميكنند با ديدار و گفتگويی كه از موضع غيرمسئول و بر سبيل بيان دردها و مشكلات مردم ايران در جمع كسانی كه در تاريخ 50 ساله ايران و منطقه، قطعا خودشان مسئول بسياری از آن دردها هستند، تفاوت از زمين تا آسمان است.
برای جلب توجه صلح دوستان ودموكراسی خواهان دلسوز در سطح جهان راه های بسيار بهتر و عاقلانه تری وجود داشت. خامی و كم تجربگی سياسی، دو يار قديمی جنبش دانشجويی را به اشتباهی تاريخی انداخت كه بيشك جبران آن برای ايشان دشوار است. خوشحالم كه خانم حقيقت جو در اين دام نيفتاد. يك نيروی سياسی بايد با پختگی بيشتری در عرصه وارد شود. پاسخ مثبت به هر دعوتی برای حضور در هر جمع و محلی حاكی از دستپاچگی برای ايفای نقش سياسی است. سياست راه دراز مدتی است. بدون صبر و تمأنينه، آدم در راه باريكه ها دچار سقوط ميشود.
اميدوارم بچه های تحكيم در داخل كشور به سرعت بتوانند مسئله را جمع كنند و بابت اين اقدام نسنجيده دچار خلجان و دو دستگی نشوند. كار زشت و ناپسند را بايد بی محابا تقبيح كرد. كمترين ترديدی در اين امر دشواريهای بسياری در ارتباط با مردمی كه نمی توانند آن را هضم كنند به دنبال خواهد داشت. ارتباطات عاطفی با دوستان قديمی نبايد، مانع تشخيص درست شود. من هم عليرضا و اكبر را دوست داشتم اما حاضر نيستم منافع ايران را فدای سلام و عليك های قديمی كنم.