iran-emrooz.net | Sun, 12.03.2006, 8:48
افشاری و عطری تابوی بزرگی را شکستند
سيبستان
http://sibestaan.malakut.org/
روشن است که ايران و آمريکا به سوی يک رويارويی تمامعيار میروند. اما وضعيت دقيقا همان نيست که سال گذشته بود وقتی زمزمههای حمله به ايران مطرح شد. من رفتن افشاری و عطری را به آمريکا نشانه مهمی از تغيير در وضعيت می بينم.
افشاری و عطری دانسته يا ندانسته به راهی قدم گذاشته اند که طبقه متوسط ايران مدتهاست به آن فکر میکند و از آن حرف میزند اما شايد هرگز فکر نمیکرده است روزی کسانی مانند افشاری و عطری نمايندگان اجرای آن شوند. اينکه اجرا شدن سياست مورد علاقه طبقه متوسط با نقش يافتن افشاری و عطری آغاز میشود خود نشانه ديگری از تغييرهايی است که صورت گرفته است.
در فاصله ناکام ماندن اصلاحات حکومتی و سفر افشاری و عطری به آمريکا دست کم دو گسست مهم اتفاق افتاده است: ناکارآمدی اصلاح طلبان وفادار به حاکميت، اميد به هرگونه تغيير را از ناحيه آنها نقش بر آب کرده است و درست به همين دليل فضا را برای رهبران تازه ای گشوده است که ديگر از اردوی اصلاح طلبان نيستند. رهبران تازه می دانند که در داخل حاکميت همه راهها رفتهشده و هيچ روزنه تازهای وجود ندارد. همزمان آنها از پتانسيل عظيم گرايش طبقه متوسط به آمريکا آگاه اند. واقعيتهای جهانی هم مداوما به سمتی ميل میکنند که آمريکا را در سرنوشت ما نقش قاطعی میبخشد. بنابرين رهبران جديد - که ما امروز تنها نام معدوی از آنها را میدانيم اما خيل آنها در راه اند- هم راه ديگری ندارند و هم جسارت کافی دارند که ميل درونی طبقه متوسط را پيکرينه کنند و به سمت گفتگوی مستقيم با آمريکا حرکت کنند.
گسست دوم دقيقا در همين جاست. يعنی گسست از امکانات و تلاشهای داخلی و حرکت برای تاثيرگذاری بر تصميمات آمريکا. اگر اين کار از عهده دستگاه منجمد سياست خارجی ايران بر نمیآيد رهبران جديد ابتکار عمل را در دست میگيرند تا سياست حفظ منافع را خود بر عهده بگيرند. در اين ماجرا تا اينجا هيچ چيزی که اسباب شرمساری باشد اتفاق نيفتاده است.
آرمان اين حرکت جديد کنار راندن سياستهای حاکميتی است که جز به ضرر منافع ملی ايران کار نکرده است و ممکن است در هفته های آينده بسياری از داشتههای مردم ايران را نيز در مسير ضدعقلی که می پيمايد به خطر بيندازد. اما سوال اساسی اين است که اولا آيا میتوان بر سياست های ايالات متحده به اين ترتيب تاثير گذاشت؟ و ثانيا تا کجا می توان به رهبران جديد اعتماد کرد که بر سر منافع ملی ايران معامله نکنند؟
من جواب روشنی برای قسمت دوم ندارم اما در وضع فعلی که اعتماد به هوشياری و سياستمداری و کارآمدی رهبران حاکم مخدوش شده است چاره ای جز اعتماد مشروط به رهبران جديد نمیبینم. در باره قسمت اول هم من بشدت معتقدم که میتوان بر سياستهای آمريکا تاثير گذاشت. مهم اين است که صداهای ناشنيده-مانده شنيده شود. صدايی که روح صلحطلب ايرانی را منعکس کند. انقلاب ايران از آغاز تا ديروز که زنان ما در تهران با روش های بیخشونتی خواستههای خود را بيان کردند انقلاب مردمی صلحطلب بوده است. ما نخستين و بزرگ ترين انقلاب مخملی جهان بوده ايم و هنوز هم با همه سرگيجهها و سردرگمیها و رنج خشونت رسمی کشيدنها ضدجنگ و ضد روحيه جنگطلب ايم. از سوی دولت آمريکا باشد يا از سوی دولت ايران.
اقدام افشاری و عطری اقدامی شجاعانه است در موقعيتی که بسياری از رهبران ما هنوز و همچنان در عصر تمام-شدهای زندگی می کنند که ستيز با جهان خاصه نيمه غربی آن انقلابيگری دانسته میشد. هيچ رفتاری و هيچ اقدامی با نيت حفظ منافع ملی و پرهيز از رويارويی خسارتبار بين ايران و جهان تابو نيست. حرکت در مسیر پرهیز از این رویارویی امروز معیار تشخیص رهبران آینده است.