iran-emrooz.net | Fri, 10.03.2006, 7:14
سخنرانی دکتر بهروز برومند در ١٤ اسفند در احمدآباد
متن کامل سخنراني دکتر بهروز برومند
در سالروز ١٤ اسفند ١٣٨٤ در احمد آباد
آموزش های پيشوای در گذشته ملت ايران زنده ياد دکتر محمد مصدق برای آزادی و استقلال در ايران
با درود به همه کوشندگان راه آزادی و آبادی ايران در درون و برون از مرزهای ايرانزمين. برای من روشنگری پيرامون راه پيشوای درگذشته نهضت ملی ايران از جايگاهی که در سال هايي نه چندان دور بخون خفتگان راه آزادی ايران ، زنده يادان داريوش و پروانه فروهر، شما را از آموزش های زنده ياد دكترمحمد مصدق آگاه مينمودند بسيار ناگوار ميباشد . فداگشتن اين دومبارزنستوه برای آزادی و آبادی ميهن، دردی است جانکاه که سخن گفتن را برای من دشوار مينمايد. با بزرگداشت ياد همه مبارزانی که درراه آزادي ِ وآبادی ايران جان باختند از بابک تا پروانه. با شما ازراه مصدق که راه آزادی و آبادی ايران است سخن خواهم گفت.
من از رهبر ملی ايرانزمين به اين خاطر با واژه پيشوای درگذشته ملت ايران ياد ميکنم که شاگرد شايسته راه مصدق ، بخون خفته روند آزادی، داريوش فروهر همواره از بزرگمرد تاريخ ملت ايران بد ينگونه يا د مينمود ، زيرا دكتر مصدق پرورده اين ملت و زاييده فرهنگ ايران باستان بود كه نه كشت و نه دستور كشتن داد.
درسالروز ١٤اسفند شايسته است با هم فرازهائی ازآنچه دكتر مصدق برای وابسته نشدن ايران گفت بخوانيم.:
در نشست ٢٩ آذرماه سال ١٣٢٣ خورشيدي هنگامی که داستان " نفت شمال " از سوی وابستگان فراکسيون حزب توده در مجلس چهاردهم شورای ملی به پيش کشيده شد، مصدق گفت : "من به تمام مقرراتی که حمايت ازرنجبرميکند معتقدم .غيرازحمايت ازاين طبقه مرامی ندارم و نمی خواهم کارگری به نفع سرمايه دارزبون وبيچاره شود. ايراد من به شما اين است که مرام را ازسياست تفکيک نميکنيد.
درهرمملکت احزابی هستند که هريک پيرو يک مرام اند. اشتراک مرامی هر يک از اين احزاب با احزاب سايرممالک سبب اشتراک سياست نميشود . مثل اينکه مرام حزب دموکرات درهرمملکت يکی است ولی سياست حزب دموکرات فرق دارد. پس هيچ مانعی نيست که از نظرمرامی چند مملکت ازطبقه رنجبرحمايت کنند ولی از نظرسياست شئون ملی خود را حفظ نمايند . به زبان ساده تراگر شما مدعی سوسياليست بودن هستيد؟ باشيد- ولی به چه دليل حاضريدمنافع ايران را فدای منافع شوروی کنيد؟
بيگمان اکنون بايد پرسيد كساني که مدعی كمونيست بودن نميباشند به چه دليل حاضرند منافع ايران را فدای روسيه کنند؟
پيشوای درگذشته ملت ايران دست يابی به استقلال را در گرو آزادی ميدانست و درهمين رهگذردکتر مصدق، در تاريخ بيستم مهرماه هزاروسيصد وسی خورشيدي درمجلس شورای ملی، چنين ميفرمايند:
" اگرقرارباشد درخانه خود آزادی عمل نداشته باشيم و بيگانگان برما مسلط باشند ورشته ای برگردن ما بگذارند و مارا به هر سوی ميخواهند بکشند مرگ بر چنين زندگی ترجيح دارد و مسلم است که ملت ايران با آن سوابق درخشان تاريخی وخدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگززيرباراين ننگ نميرود". بررسی سخنان دكترمصدق نشان دهنده انديشه های اين بزرگمرد سده ما است که از سال ١٢٨٤ خورشيدي در آسمان مبارزات ميهنی و آزاديخواهانه ايران درخشيد. دکترمحمدمصدق که خود پرورده فرهنگ پرارزش وانسان ساز ايران بود همواره به ارزش های فرهنگی ملت ايران باورداشت وبرای ساختن ايرانی آباد وآزاد تکيه به فرهنگ مردم ايران را زيربنای کارميدانست. ايرانی که درآ ن نه کسی زيربارزوربرود ونه کسی زور بگويد وهمگان ازآزادی برخوردارباشند، و زيرسلطه بيگانگان نروند گذشته ازآزادی و استقلال ، مصدق همواره نگران يکپارچگی ايرانزمين بوده وبه روشنی باورهای وي دراين زمان جايگاه ويژه و ارزنده ای دارد. با اندوه بسيار می بينيم که اين روزها با سوء استفاده ازدرکارنبودن آزادی های مردمی گروهی از جيره خواران روس وانگليس وآمريکا آوای شوم پاره پاره نمودن سرزمين ايران را سرداده اند. در خبرها آمده بود درپايتخت آمريکا چند تن خودفروش در پی جدائی آذربايجان ازايران هستند. بتازگی حزب دموکرات کردستان در بيانيه خود سالروزجمهوری مهاباد را به ايرانيان کرد زبان شادباش گفت.
از ياد نبريم که در سال ١٣٢٦ روس ها دستور تشکيل اين جمهوری را به جيره خواران خود داده بودند و تلاش دست نشاندگان کشور کمونيستی با از جان گذشتگی مرزبانان کرد ايرانی درهم شکسته شد. در تاريخ دهم اسفند ماه سال ١٣٨٤ خورشيدي خبر انفجار در خوابگاه دانشکده پزشکی شهراهوازپخش شد و دريازدهم اسفندماه روزنامه ها نوشتند: که دوعامل بمب گذاری خيابان سلمان فارسی (نادری) شهراهواز که وابسته به جبهه دموکراتيک خلق عرب بودند ( رهبرآن سازمان بنام محمود احمد درانگليس بسرميبرد) به خواستهای جدائی خواهانه و بمب گذاری دراين راه اعتراف نموده بودند، اعدام خواهند شد. افسوس که دولتمردان ما درنيافته اند که آزادی های فردی و اجتماعی است که ريشه جدائی طلبی را خشک خواهد نمود و نبود آزادی و وجود خشونت نهال آن را بارور خواهد ساخت. فراموش نبايد نمود که همين مردم رزمنده وميهن دوست خوزستان بودند که با رشادت بسيار درجنگ ميهنی به ستيزبا ارتش صدام پرداخته مرزهای ايران را پاسداری نمودند. پس از جنگ اگرآزادای برای همه می بود و شهروندان باور داشتند که ارزش همه ايرانيان درميهن يکسان ميباشدهرگزکسانی مانند محمود احمد نميتوانستند از انگليس برای پاره پاره نمودن ايرانزمين کسی را فريب بدهند.
ازقول مصدق بزرگ که به هنگام وزارت امور خارجه خود ستيزبا امپرياليسم انگليس را آغاز نموده و دربرابرخواسته های نابجا سرپرسی لرن وزيرمختارانگليس ايستادگی پيروزمندانه ای نموده بود در" کتاب تقريرات مصدق در زندان " نوشته شده "...سرپرسی لرن وقتی در بغداد عروسی ميکرد برای من کارت دعوت فرستاد. وزيرخارجه که بودم يک بار سخت با او دعوايم شد.می خواستيم به جزيره شيخ شعيب وابوموسی درخليج فارس قوای انتظامی بفرستيم . انگليسها مخالفت ميکردند. می گفتند اين دوجزيره جزو شيخ نشين جزيره شارجه است . شيخ نشين شارجه را هم که مال خودشان کرده بودند. چند ماه مکاتباتی رد وبدل شد. يک روز رو به روشديم. گفت چرا اينقدرمکاتبه می کنيد؟. مي دانيد با کی طرف هستيد؟.گفتم شما با من چه می توانيد بکنيد؟.هيچ کاری نميتوانيد بکنيد. فقط کاری که ميتوانيد بکنيد اين است که مرا بکشيد . همين.
راستی تحقيق کن ببين وضع اين دو جزيره در چه حال است ؟. بعد ازمن اين دو جزيره را برده اند يا نه؟ “
مصدق خردمند ميدانست که پس ازاو، چون محمد رضا پهلوی با خودکامگی حکومت ميکرد مانندهمه حکومت های خودکامه چون پايگاهی در ميان مردم ندارند ناگزير به بيگانگان وابسته مي شود و بناچارنخواهد توانست پيوستگی خاک ميهن را پاسداری نمايد همانگونه که ديديم بخواست انگليس پس ازکودتای ٢٨ امرداد بحرين از مام ميهن جدا گشت واکنون نيزعرب ها که حکومت ما همواره ازآنها پشتيبانی نموده خواستارجدا شدن جزايرسه گانه ميباشند.
جا دارد روشن شود که پيشوای درگذشته ملت ايران در درازنای زندگی خود درراه مبارزه با نادرستی ،خودکامگیِ ، ستم ،ِ بهره کشی از مردم و وابستگی به بيگانه ازهيچ کوششی فروگزارنکرد. درانقلاب مشروطه ازکوشندگان بنام بود. گفته ميشود محمدعلی شاه که از گرايش و وابستگی مصدق به مشروطه خواهان آگاه بود ازايشان خواست آيت اله سيد علی بهبهانی را با وی همراه سازد. مصدق با صراحتی که از ويژگی های هميشگی اش بود درپاسخ گفت : " شاه را با ايشان چه حاجت است ؟ ايشان هرچه دارند ازهمراهی و مساعدتی است که با آزاديخواهان می نمايند. شاه هم همين رويه را اختيارکند و با مشروطيت مخا لفت نفرمايند تا آ قا وا صحاب او هوادار شاه شوند ". پس از پيروزی آزاديخواهان مصدق همواره کوشيد تا دست بيگانگان را ازميهن ما کوتاه نمايد دراين رهگذر با مخالفت با قرارداد ١٩١٩ ميلادي درستيزبا سياست انگلستان و دست نشانده آتها وثوق ا لدوله که ميخواستند ارتش وماليه ايران زيرنظرمستشاران انگليسی قرارگيرد،ِ سرآمد بسياری ازکوشندگان راه استقلال ايران بود زيرا باورداشت که اين قرارداد ايران را به تحت الحمايه بريتانيا تبديل ميکرد . دكتر مصدق هنگامي که والی فارس بود با کودتای سيد ضياء درسال١٢٩٩خورشيدي از بيم خطرافزايش خودکامگی و وابستگی مخالفت نمود.
هنگامی که به دکتر مصدق پيشنهاد وزارت ماليه دردولت قوام السلطنه شد پذيرش اين پيشنهاد را درگروترک آرميتاژاسميت گذاشت. مصدق باورداشت ، به اين خاطرازبيگانگان درماليه استفاده ميشود که به مردم ثابت کنند ايرانی نميتواند ماليه مملکت را اداره کند. در دوران وزارت ماليه دكترمصدق برای ازميان بردن کسری بودجه ازبودجه دربارو وليعهد کاست و با بسياری ازسود جويان مبارزه نمود .
مصدق همواره نگران آبروی کشوروملت ايران بوده وزيربارکاسته شد ن آن نميرفت. درپی کودتای ماژورلاهوتی ا زدکترمصدق خواسته ميشودکه سمت والی گری ا يالت آشوب زده آذربايجان را بپذيرند .. درصفحه ٧٩ کتاب ارزنده "تقريرات مصدق در زندا ن " که زنده ياد سرهنگ جليل بزرگمهر، گفته های پيشوا را درآن آورده است دکترمصدق ميگويد" پس از ورودم به تبريزچند روز نگذ شت که سرهنگ بقائی كه رئيس نظميه بود نزد من آمد واظهارکرد يکی ازا تباع دولت شوروی که شبنامه عليه وزيرجنگ منتشر ساخته بايد دستگير شود. من موا فقت کردم . پس ازآن گفت بايد به کنسولگری شوروی اطلاع دهم تا نماينده ای تعيين کنند که باتفاق نويسنده شبنامه را دستگيرکنيم.گفتم مگرما با دولت شوروي کاپيتولاسيون داريم ؟ که نماينده آن دولت بايد دراينکارحضورپيدا کند.گفت تا حالا اينطورمعمول بوده است . اکنون هرطوردستورميدهيدعمل شود. گفتم بهيچوجه اطلاع دادن به آنهالازم نيست. بايد ناشر شبنامه را توقيف کنيد . ... من کسی نيستم که زيربار کاپيتولاسيون بروم وآنچه را که سا بقا معمول بوده بکلی الغا ميکنم." دكترمصدق درسال ١٩١٤ميلادي کتاب" کاپيتولاسيون درايران" را به هزينه خود چاپ وبه رايگان آن را پخش نمودند.در اين کتاب آمده است " وقتی خارجيان يک کشورخارج ازحيطه قوانين آن کشورقراربگيرند ِ اين توهين به مردم و دين و آئين آنها ست.“
درزمان والی گری فارس دكترمصدق ، با انگليس ها نيزهمينگونه برخورد نمود و به همه دولتمردان آموخت که نبايد زيربارسلطه بيگانه چه از شمال و چه ازجنوب رفت .بر همين اساس در جلسه ١١ آذر ١٣٢٣ خورشيدي دوره ١٤ مجلس شورای ملی با اعلام تز موازنه منفی دکتر مصدق خطاب به دکتر رادمنش ميگويد:" استعمار شمال و جنوب ندارد خارجی خارجی است." در اين راستا مصدق همواره با واگذاری هر گونه امتياز به بيگانگان مخالف بود ِ مانند واگذاری امتيازحق کشتيرانی دردرياچه اورميه يا واگذاری امتياز بهره برداری از نفت شمال به روس ها يا امتيازسال١٩٣٣ نفت به شرکت ايران و انگليس و امتياز شيلات دريای خزر به شرکت روسی.
افسوس که بازمی بينيم گروهی ازتاريخ درس نگرفته و به "استعمارشمال" دلخوش کرده اند . و برای انرژی هسته ای چشم اميد به همکاری و کمک روس ها دارند. شک نيست که روس ها همواره با ديگراستعمارگراني چون آمريکا وانگليس همدست بوده و برای بهره کشی از کشورهای درحال رشد سياستی يکسان داشته وهرگزبسود ايران ، آمريکاي جهانخوارراازخود نخواهند رنجاند و چاره کارما تنها در پيش گرفتن سياست موازنه منفی ميباشد.
دكترمصدق، گذشته ازآنکه با همه وجود برای استقلال ايران ميجنگيد با شناخت درست به اين قانون که خودکامگان درون مرز بی شک وابسته به بيگانگان ميبا شند همواره دررا ه بزرگد ا شت آزادی و مبارزه با خودكامگي کوشش بسيارنمود. دراين رهگذر با همه توان وازخود گذشتگي برای پيشگيری از پادشاهی رضا خان (سردار سپه) کوشيد. هنگامی که قرار بود ماده واحده تغييرسلطنت درمجلس شورای ملی مطرح شود و گروهی که ياراي مخالفت با اين کار را نداشتند ، نميخواستند به مجلس بروند پيشوای درگذشته ملت ايران به مشيرالدوله و موتمن الملک ميگويد " به توپچی ده سال مواجب ميدهند برای اينکه يک روزشليک کند. اگر شليک نکرد انجام وظيفه نکرده است. نمايندگان مجلس هم مکلفند که از قانون اساسی دفاع کنند . اگر روزی بخواهند آن را نقص کنند و وکيلی ازدفاع آن خودداری کند درحکم همان توپچی است که انجام وظيفه نکرده است." با اين باوراست که پيشوای درگذشته ملت ايران درنهايت دلاوری تند ترين سخنرانی را در مجلس شورای ملی د ر روز نهم آبان ماه سال ١٣٠٤ شمسی، در رد لايحه ای که برای به سلطنت رسانيدن رضا خان به مجلس آورده بودند نمود که فرازی از آن چنين است :
"....اکر هدف آن است که رضا خان به يک شاه ديکتاتور تبديل شوداگرسرم را ببرند وا ند ا م های بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد، بعد از بيست سال خونريزی د ر راه آزادی و دموکراسی ِآيا شما قبول ميکنيد که يک نفرهم شاه باشدهم نخست وزيروهم فرمانروا ؟ اگر قصد آقايان اين است،اين ارتجاع صرف است،استبداد خالص است چنين نظامی حتی درزنگبار هم وجود ندارد "
اين فداکاری وازخود گذشتگی درزمانی بود که در مجلس مو سسان سيد ابوالقاسم کاشانی (آيت اله کاشانی) ازاستقراردودمان پهلوی حمايت همه جانبه کرد .
ستيزدکترمحمد مصدق با خودکامگی رضا خان درسمت شاه ايران بی امان ادامه يافت تا آنکه پس ازبازگشت ازکشورآلمان درهفتم تيرماه١٣١٩دکترمصدق بازداشت گرديد .
آقای دکترغلامحسين مصدق در صفحه٧٢ کتاب "درکنارپدرم" ازبيان دکترمصدق می نويسند:" يک پادشاه ، هرقدرهم نيت خوب داشته باشد، با روش استبدادی وحکومت فردی ، چطورميتوا ند درمقابل بيگانگان مقاومت کند؟ آ ياکسی تصورميکرد وقتی به رضا شاه بگويند از مملکت برويد، با داشتن ارتشی تحت امر، آسيمه سر راه جزيره موريس را که تا آن وقت اسمی از آن نشنيده بود،درپيش گيرد؟ اين فرمانبرداري و تمکين محض، برای اين بود که رضاخان درقلب مردم جائی نداشت ..."
با همين باوراست که دكترمصدق دريکی ازسخنرانی های خود ميگويد: رئيس هرمملکت بايدافکارعموم را محترم بشمارد تا بتواند منافع ملت را درمقابل بيگانگان حفظ نمايد وانتخاب رويه ای غيرازاين سبب ميشود که پادشاه به يکی از دول بيگانه سربسپارد تا بتواند بريک ملت مرده سلطنت نمايد.
دكترمصدق باوربه آزادی را درزمان نخست وزيری خود بدينگونه به نمايش گذاشت که در تاريخ ١١/٢/١٣٣٠ به شهربانی نوشت :
" شهربانی کل کشور، در جرايد آنچه راجع به شخص اينجانب نگاشته می شود، هرچه نوشته باشند وهرکس نوشته باشد، به هيچ وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرارگيرد. لکن در سايرموارد بروفق مقررات و قانون بايد عمل شود. به مامورين مربوطه دستورلازم دراين باب صادرفرمائيد که مزاحمتی برای اشخاص فراهم نشود.
نخست وزيردکترمحمد مصدق “
اين ازنخستين درس های آزاديخواهی است در حاليکه پس ازکود تای ٢٨ امرداد اگر کسی حتی يک انتقاد سازنده به دولتمردان ويا رئيس مملکت ميکرد حساب اش با دستگاه های امنيتی می بود. دراين رهگذرتنها می توان مصدق را با کوروش کبيرهمسان دانست که آزادی اديان را رسمی کرد وگفت: تنها خفاش ها هستند که تاريکی { بخوانيد خودکامگی وسانسور} را دوست دارند. دل بی کينه مصدق بزرگ دربرابردشمنان خود يادآوراين سخن نيچه است " حتی با ابليس بايد امين بود وانديشه نيک را فدای هيچ کس و هيچ چيز وهيچ فائده ای نکرد. از اينرو بايد گفت اين فرهنگ خردپرورايران باستان بود که مصدق را ساخت.
دکترمصدق با شخصيت سازی و بت پرستی بسيارمخالف بود ودرخواست ايشان اين بود که نه درزمان زند گی، نه پس ازدرگذشت، کسی تنديسی ازايشان نسازد ويا خيابانی را بنام مصدق نخوانند ودرزمان نخست وزيری دستورداده بود ازبکار بردن پيشوند جناب و ديگرالقاب و عناوين درمورد ايشان خودداری گردد.
آموزش های ارزنده پيشوای درگذشته ملت ايران پس ازکودتای ننگين ٢٨امرداد بدست جيره خواران آمريکا وانگليس که با همدلی همسايه شمالی که بيشک ايران آزادوآباد را برای هد ف های سودجويا نه خود زيانبارميد انست هرروزروشن ترازروزهای گذشته ادامه يافت و بيشک دردوران پس ازکودتا روشنا ئی بخش راه همه کوشندگان آزادی و آبادی ايران گشت.
دكترمصدق برای يکايک ايرانيان، گروه هاو پيشه های گوناگون، احترام و علاقه بسيارابراز مي نمود و حتی برای بازيافت تندرستی خود حاضرنشد خود را از آنان جدا بداند . آقای دکترغلامحسين مصدق در صفحه ١٥٢کتاب درکنارپدرم زيرعنوان " بيماری و مرگ پدر" مينويسد : "..... پس از تشخيص بيماری و مشورت با برادرم احمد، تصميم گرفتيم او را برای ادامه معالجه به اروپا ببريم.در آن موقع هزينه مسافرت و درمان درخارج ازکشور زياد نبود. ازسوی ديگر، من چند دوست پزشک در بيمارستان های سوئيس بخصوص لوزان داشتم و می توانستم وسائل بستری کردن و درمان او را، به سهولت فراهم کنم. هنگامی که موضوع مسافرت را با پدر درميان گذاشتم ، ناراحت شد و با پرخاش گفت چرا به اروپا برويم؟ من با ديگران چه فرق دارم ، مگر همه مردم که بيمار ميشوند برای معالجه به اروپا ميروند؟" پيشوای درگذشته ملت ايران هنگامی که آگاه شد ، ممکن است فرزندانش پزشکی از خارج به بالينش آورند گفت :
" لعنت بر من و هر کس ديگر که درا ين زما ن خرج چندين خانواراين مملکت فقيررا صرف آ وردن دکتربرای معالجه من، ازخارجه نمايند.من خاک پای اين ملتم و مقدرات من از مقدرات اوجدا نيست. هرامکانی درداخل کشور برای معالجه وجود داشته باشد برای من کافی است . بعلاوه آوردن دکترازخارجه توهين به پزشکان ايرانی است ومن حاضربه ا ين توهين نيستم. "
اين داستان درروزهای پايانی زندگی پيشوا نشان ميدهدکه دکتر مصدق نه تنها برای آزادی و استقلال ايران و بر ضد بهره کشی ميجنگيد، ازهرسو نگران يکايک ايرانيان بوده و دراين رهگذر تامين هزينه زندگی مرد م محروم را برتندرستی خود ترجيح ميداد و برای زنده ماندن حاضربه کاری نميشد که ازديد او توهين به پزشکان ايرانی بود.
از اينرواست كه مصدق روز به روزدرد يدگاه ملت ايرا ن پرارج تروگرانمايه تر مي گردد .
درصفحه ٣١١ کتاب " نامه های دکتر مصدق " نامه شماره ٤٢٦ پاسخ دکتر مصدق به پيام دومين کنگره کنفدراسيون محصلين ودانشجويان ايرانی درلوزان چاپ شده . فرازی ازاين نامه چنين است " ....از من کاری ساخته نيست جزاينکه توفيق شما را در راهی که قدم برداشته ايد بخواهم وازخدا مسئلت نمايم که بتوانيد گامهای بلند برداريد وايران وطن عزيزرا به آزادی و استقلال برسانيد.اميد ملت ايران بشما نسل جوان و به آن عده رجال و افراديست که در راه آزادی واستقلال وطن آنچه توانسته اند فداکاری کرده اند و ازهمه چيزخود گذشته اند. ..." در نامه شماره ٤٦٨ صفحه ٣٤١ همين کتاب در پاسخ به سازمان دانشجويان جبهه ملی ايران آمده است " ..... وراه صعب العبورآزادی و استقلال وطن عزيز را در سايه اتحاد و وحدت فکری بپيمائيد وهيچ نظری نداشته باشيد غيرازاينکه به مرام خود که آزادی و استقلال ايران است برسيد...."
اين دونامه به روشنی نشان ميدهند که راه مصدق راه آزادی و استقلال است و برای بدست آوردن آن اميد به جوانان ميهن و رجال فداکاروکوشندگان ازخود گذشته دارد رهنمود ايشان برای پيروزی دراين راه دشوار يکدلی، اتحاد و پشتکارميباشد.
دربرون ازمرزهای ايران نيزدکترمصدق آموزگارکوششهای استقلال طلبانه وآزاديخواهانه شناخته ميشد. جواهر لعل نهرو درسخنرانی خود دردا نشگاه دولتی لوموسونف مسکو چنين گفت "... ما در راه استقلال و آزادی هند از مصدق درس ها آموختيم ."
بازگو نمودن اينگونه سخن ها نيازبه يک کتاب دارد. ازاينرواست که پس از٥٥ سال از کودتا هنوزميشنويم " مصدق ، مصدق ، راهت ادامه دارد . بی شک شناخت بيشتراين راه، برای آبادی ايران آزاد مورد نياز ميباشد و اگرما ازگذشته درخشان پيشوای درگذشته ملت ايران ياد ميکنيم برای بيشتر وبهتروروشن ترشناخته شد ن راه مصدق وگام زد ن دراين راه ا ست نه برای بزرگداشت شخص دکتر محمد مصدق.
دکتر بهروز برومند