iran-emrooz.net | Thu, 23.02.2006, 14:04
طرحی از چالشهای جمهوری خواهی و جمهوری خواهان چالشگر!
دکتر مهرداد درويش پور
پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
سير شتابان تحولات سياسی در ايران و در منطقه و ناتوانی اپوزيسيون در فهم و پاسخگويی به نيازهای جامعه در ارائه بديل معتبر، فراگير و نيرومند، ايران را در آستانه يکی از پر مخاطرهترين دوران حيات معاصر خود قرار داده است. ميليتاريسم و بنياد گرايی اسلامی بيش از پيش در پاسخگويی به دشواریهای ايران و منطقه موقعييت تهاجمی میيابند. عروج دوباره بنيادگرايی و فناتيسم اسلامی درهييت حاکمه ايران، رشد بنيادگرايی اسلامی در عراق، در فلسطين در پی پيروزی حماس، در لبنان و ديگر کشورهای اسلامی در پی چاپ کاريکاتور پيامبر اسلام ، دامن زدن به احساسات ضد غربی ،ضد يهودی و ضد اسراييلی به ويژه در ايران پس از روی کار آمدن احمدی نژاد، همه و همه به گسترش پلاريزاسيون سياسی و رشد گفتمان افراط گرايی و ميليتاريسم در هر دو سو و بويژه در فضای بين الملی انجاميده است. امری که نيروهای جمهوری خواه، سکولار و دمکرات را در کليت خود به عنوان جريانی هرچند چالشگر اما در مقياس اجتماعی معتدل در منگنه قرار داده و در صورت عدم اتخاذ راهبرد سياسی درنگنده، میتواند به تضعيف جدی آنان بيانجامد.
پرسش بنيادين اينجاست که در چنين شرايطی جنبش جمهوريخواهی ايران به طور کلی و جمهوری خواهان دموکرات و لائيک به طو ر ويژه چه وظايف و تکاليفی را پيش روی خود و ديگر نيروهای اپوزسيون قرار ميدهند؟ بايد به راه حلی انديشيد که هم گستردهترين اپوزيسيون معتدل، سکولار، طرفدار صلح و دمکراسی را سازمان دهد و هم با سازمان دادن اين اپوزيسيون مانع از آن شد که گفتمانهای ميليتاريستی و يا ناسيوناليستی و تسليم طلبانه در برابر جمهوری اسلامی دست بالا را در قبال بحران سياسی و اتمی ايران بيابند.
پرسش اينجا است چگونه جامعه ای که با تجربه نمودن و پشت سر نهادن نظامهای اقتدار سنتی و کاريسماتيک و رويکرد گسترده نخبگان و روشنفکران آن به جمهوری پارلمانی، از مساعدترين شرايط برای گذار به دمکراسی بر خورداراست، از سازمان دادن بديل اجتماعی سوم نيرومند، معتبر و مستقل عاجز مانده است؟ آيا تلاش در راه ايجاد قطب بزرگ جمهوری خواهی سرابی کهنه و زايش نوزادی مرده است؟
پلاريزاسيون سياسی کنونی عملا به دوری هر چه بيشتر سه گرايش سياسی در جامعه جمهوری خواه از يکديگر میانجامد. گروهای هر چه بيشتری با تقليل سياست ورزی به پراگماتيسم و کم خواهی گرايی به گونه ای روزافزون به مشروطه خواهان نزديک ميگردند و يا از آن بدتر در رويای حمله نظامی به ايران به سر میبرند. گروهی ديگر از اين پراگماتيسهای کم خواه گرا راه رويارويی با افراط گرايی و ميليتاريسم را در ناسيوناليسم ملی و قومی و يا نزديکی دوباره به اصلاح طلبان دينی يافته اند. گروه سومی نيز که از چپ راديکال بر خواسته اند برای خلاصی از اين منگنه سياسی و دوری از پراگماتيسم کم خواها گرايانه، به انزواجويی اصول گرايانه و فزون طلبی روی آورده اند. اين گروه نه تنها نظری منفیتر از گذشته به اتحاد عمل گسترده جمهوری خواهان يافته اند، نه تنها با تقويت گرايشات فزون خواهانه اشان، بردباری و مدارجويی کمتری در برخورد با جمهوری خواهان دگر انديش درون و بيرون از خود نشان میدهند، بلکه راز بقای خويش را در سازمان يابی محفلی و پاترناليستی و دوری از تحزب سياسی مدرن و جنبشهای اجتماعی نوين جستجو ميکنند. کم خواهی و فزون طلبی در سياست به يک اندازه مهلک است و يکی مشروعيت خود را ا ز وجود ديگری ميابد و هر دو اثر گذاری چالشگرايانه را در سياست غير ممکن میسازند .
در تمايز از اين سه گرايش، آن دسته از جمهوری خواهانی که راه چاره را در چالش اين روندها و تشکيل قطب بزرگ جمهوری خواهی به مثابه مهمترين پروژه برای دستيابی به دمکراسی، مدرنيته، اقتدار عقلانی و و فاق ملی در ايران ميدانند، خود با سختترين چالشها روبرو گشته اند. اگر گنگره جمهوری خواهان دموکرات و لائيک نيز نتواند همچون اتحاد جمهوری خواهان ايران راهبرد مناسبی برای پاسخ به نيازهای ايران امروز بيابد، چه بايد کرد؟ ايجاد فراکسيونها در تجمعات جمهوری خواهانه به منظور سازمان دادن گفتگو و عمل گفتمانهای رقيب ؟ پی ريزی اتحادهای بزرگ فراسوی گروه بندیهای موجود برای پاسخگويی به نياز روز؟ ويا پيگيری پروژه فراموش شده تشکيل احزاب نوين و در پيشاپيش آن تشکيل حزب سوسيال دمکرات ايران؟ انتخاب گزينه مناسب در اين زمينه نيز يکی از مهمترين چالشهای پيش روی جمهوری خواهان و از جمله جمهوری خواهان دموکرات و لائيک در گردهمايی سراسری هانور و بعد از آن است.