پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 25.12.2005, 13:01

دوصد گفته چون نيم كردار نيست


مهندس مصطفی تنها

هرچند بر انتخابات نهمين دوره‌ی رياست جمهوری روزگاری گذشته است، اما هنوز نقد و واكاوی آن برای شناخت علل شكل‌گيری نتيجه‌ی انتخابات به‌منظور گشودن راهی به‌سوی آينده از منظرهای گوناگون ضـروری است. اين ضرورت نه برای صدور كيفر‌خواستی بر عليه اين يا آن نيروی سياسی در رويكردی رقابت‌گونه، كه برای تجربه اندوزی و شناخت ضعف‌های اساسی جنبش دموكراسی‌خواه و تحول‌طلب به‌كار می‌آيد. در حقيقت نقد و تحليل، ابزار نيروهای اجتماعی برای تبديل رويدادهای تاريخی به "تجربه" است و "تجربه"، بازخورد مورد نياز هر سيستم هوشمند برای اصلاح مسير و ارتقای عملكرد و افزايش بازدهی آن است.
در جريان انتخابات، شركت‌كنندگان در رقابت، شعارهای گوناگونِ زيبا و فريبنده‌ای را مطرح نمودند. شعارها و اهداف نامزدها به‌نوعی انتخاب شده بود تا بيش‌ترين جاذبه را برای توده‌های بی‌شكل و سازمان‌نايافته‌ی مردم دربر داشته باشد. اما شعارها و اهداف اعلام شده، هيچ‌يك متكی بر نظام انديشه‌ای، استراتژی مشخص و رويكرد و برنامه‌ی تعريف شده برای حركت از "حال" به اهداف اعلام‌شده نبود. هرچند چنين رويكردی از سوی نيروهای اقتدارطلب به‌دليل ماهيت غيردموكرات اين نيروها و بی‌باوری آن‌ها به خرد جمعی و آگاهی عمومی دور از انتظار نيست، اما در پيش گرفتن رويكردی مشابه از سوی نيروهای مدعی آرمان‌گرايی و تحول‌طلبی و نيروهايی كه مشروعيت حضور در قدرت را در پيوند عميق با انتخاب‌كنندگانی آگاه و هدف‌مند می‌بينند، جای بحث بسيار دارد. بديهی است رای‌دهنده‌ی هشيار و آگاه، برای ارزيابی صداقت و نيز توان‌مندی كانديداها و نيروهای سياسی و تحقق‌پذيری شعارها و اهداف اعلام شده از سوی آنان، نياز به چيزی بيش از اهداف مجرد و انتزاعی اعلام شده در تبليغات انتخاباتی دارد. شهروند صاحب رای، می‌خواهد بداند كه اهداف اعلام شده با چه رويكرد و چه برنامه‌ای تحقق خواهد يافت؟ منابع گوناگون چگونه تركيب خواهد شد و با كدام نقشه‌ی راه، "اكنون" به "آينده"ی معهود پيوند خواهد خورد. چنين شهروندی را نمی‌توان با رديف كردن همه‌ی مطالبات همه‌ی لايه‌های مختلف اجتماعی، برای رای دادن به تبليغ‌كنندگان شعارها درپای صندوق‌های رای به‌صف‌كرد.
حتی اگر شهروندان در يك حركت سلبی و اعتراضی رای خود را به ارايه‌كنندگان شعارهايی از اين قماش متوجه نمايند، هيچ ضمانتی بر بقا و پايداری آنان در پشت‌سر منتخبين نخواهد بود. همچنان‌كه دريافت‌كنندگان آرای سلبی و اعتراضی در دوم خرداد، در فقدان استراتژی و برنامه‌ی مشخص قادر به حفظ پيوند خود با بدنه‌ی اجتماعی جنبش اصلاحات نشدند. در حقيقت اصلاح‌طلبان حكومتی با واگويه‌ی مطالبات اجتماعی بود كه توانستند با تكرار آن در جريان سه انتخابات پی‌درپی، هفتمين دوره‌ی رياست جمهوری، اولين شوراهای شهر و روستا و ششمين دوره‌ی مجلس بر نيروی متراكم از شكاف حاكميت- ملت سوار شوند و موج نارضايتی‌های عمومی را به حمايت خويش بكشانند. اما از آن‌جا كه هرگز در طول زمامداری هشت ساله‌ی خويش، هيچ طرح و برنامه‌ی مشخصی برای دستيابی به اهداف اعلام شده به مردم معرفی نكردند و تلاشی نيز برای اقناع افكار عمومی و اطمينان‌بخشی نسبت به كارآمدی خود و ايده‌ها و برنامه‌هايشان برای حركت‌كردن در راستای مطالبات عمومی انجام ندادند، خود در شكاف حاكميت - ملت گير كرده و عملاً پشتيبانی عمومی را از دست دادند.
اين سرنوشت، در واقع بهترين دست‌آوردی است كه نيروهای سياسی درصورت حضور در صحنه، آن‌هم بدون استراتژی، رويكرد و برنامه می‌توانند داشته باشند. به‌نظر می‌رسد كه اين واقعيت يكی از اصلی‌ترين "تجربه"های حاصل از ناكامی اصلاح‌طلبان حكومتی است. متأسفانه نيروهای جبهه‌ی دوم خرداد در جريان انتخابات و با علايمی كه از انتخابات شوراها قابل مشاهده بود، نه‌تنها اين ضعف و خلاء بنيانی را درنيافتند كه كماكان و بدون تبيين تعارضات موجود در شعارهای انتخاباتی و پای‌فشاری بر پيش‌فرض حفظ و تقديس ساختار موجود حقوقی و تنها با اتكا برترساندن مردم از دست بالا پيدا كردن نيروهای نظامی و امنيتی به عرصه‌ی انتخابات پا گذاشتند، به اين اميد كه مجدداً با اتكا بر آرای سلبی و نفيی، به بقای خود در ساختار قدرت به‌نوعی ادامه دهند. اما حتی ناكامی ايشان در جلب اعتماد عمومی نسبت به توانايی و كارآمدی خويش در جامه‌ی عمل پوشاندن به شعارهای زيبا و آرمانی اعلام شده در جريان انتخابات نيز هنوز نتوانسته است آن‌ها را به ضرورت تدوين و توضيح راهبردهای اجرايی خويش برای تأمين مطالبات عرصه‌ی عمومی برساند.
بالعكس، عمده‌ی اصلاح‌طلبان و به‌خصوص مجاهدين انقلاب اسلامی، می كوشند تا تدريجاً از شعارهای كانديدای مورد حمايت خويش نيز تا حدّی تبری جويند و متقابلاً در اجابت فراخوان اقتدارطلبان، هر روز مرز پررنگ‌تری بين نيروهای "خودی" و "غيرخودی" ترسيم نمايند تا باشد كه دل نيروهای محافظه‌كار نرم شود و امكان توشه برگرفتن از تشديد اختلافات و تعارضات راست افراطی با محافظه‌كاران سنتی برايشان باقی‌بماند. اين گروه در حقيقت با در پيش گرفتن اين سياست می‌خواهند تا در حاشيه‌ی قدرت، به اميد پديد آمدن امكانی ديگر برای سواری بر موج "دوم خردادی" ديگر به انتظار بنشينند.
اما تغافل از ضرورت تدوين استراتژی راهبردی، رويكرد و برنامه‌ی مشخص برای تبديل تهديدها به فرصت‌ها و بهره‌برداری از ظرفيت‌های اجتماعی منحصر به مبلغان سنتی اصلاح از درون نيست كه البته امواج آن بر فضای سياسی كشور سنگينی می‌كند.
بخشی از جريان اپوزيسيون نيز ظاهراً تصور می‌كند كه با طرح مكرر شعارهای نفيی و تند و تيز و بدون ارايه‌ی هيچ راه‌كار، برنامه و رويكرد جايگزين، قادر است تا با حفظ خود و تنها گاه و بی‌گاه، با صدور بيانيه‌های تند به انتظار روی‌گردانی قطعی عرصه‌ی اجتماعی از روال و ساختار موجود بنشيند. گويی كه نفی وضع موجود، به‌خودی خود به‌معنای اثبات آنان است و صرفاً با اتكا به شعارهای تندوتيز و مخالفت آنان با نظم موجود، اعتماد توده‌ها به آنان و كارآمدی و توانايی ايشان قابل جذب است.
بخش ديگری از طيف نيروهای دگرانديش با به‌تنگ‌آمدن از ناتوانی خويش در طراحی استراتژی راهبردی و عمل اجتماعی مبتنی بر رويكرد و برنامه‌ی مشخص، در سودای خزيدن در پوستين ائتلاف و جبهه‌های بدون برنامه و راهبرد با نيروهای حاشيه‌ای قدرتند، بدون آن‌كه حتی به نقد گذشته‌ی خويش بنشينند و چرايی اين تغييرات را صادقانه با عرصه‌ی عمومی در ميان بگذارند. | ‌
هنگامی كه حاشيه‌نشينان قدرت خود فاقد راهبرد و برنامه‌اند، چگونه قادر به حل معضل اين گروه خواهند بود؟ اصولاً مواضع دگرانديشانه با پيش‌فرض‌های ضرورت حفظ ساختارهای موجود نيروهای دوم خردادی، چگونه قابل تجميع است؟ اگر از نظر اين عزيزان نيز با حفظ ساختارها، حداقل در زمانه‌ی كنونی، پيشبرد اصلاحات واقعی و حركت به‌سوی نظمی دموكراتيك امكان‌پذير است، آيا نبايد چگونگی آن را برای بدنه‌ی اجتماعی خويش توضيح دهند؟ آيا پذيرش چنين اصلی، نافی مواضع گذشته‌ی ايشان نيست؟ و اگر هست، آيا تبيين و نقد گذشته‌ی نفی شده برای حفظ پيوند و اعتماد بدنه و تكيه‌گاه اجتماعی ضروری نيست؟ اين پرسش‌ها، پاسخ واضحی دارد؛ البته اگر متقابلاً اين عزيزان هنوز به اصل برپايی جامعه‌ی آزاد و دموكراتيك بر مبنای مشاركت فعال "شهروندان آگاه" معتقد باشند.
توده‌ای بی‌شكل كه ناآگاهانه و احساسی در پای صندوق‌های رای حاضر می‌شود، هرگز پشتوانه‌ی يك نيروی سياسی مشخص نمی‌تواند به‌حساب آيد. واكنش چنين توده‌ی بی‌شكلی در افت و خيزهای تحولات اجتماعی قابل پيش‌بينی نخواهد بود. از اين‌روست كه فعاليت نيروی آرمان‌خواه و تحول‌طلب در راستای گفتمان‌سازی در عرصه‌ی عمومی، در افزايش آگاهی اجتماعی نسبت به ريشه‌ها و عوامل اصلی نابسامانی‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خلاصه می‌شود و نتيجه‌ی آن ارايه‌ی برنامه و راه‌كار مبتنی بر راهبردهای شفاف و تعريف‌شده برای چيرگی بر نابسامانی‌های موجود و طراحی آينده‌ی مطلوب يا مسير دست‌يابی به آن است. حركت در اين راستا حتی اگر توفيق بسط سازمانی را برای نيرويی مورد نظر به‌دنبال نياورد، خود تدريجاً به شكل‌يابی و سازمان‌گيری اجتماعی خاص خويش خواهد انجاميد.
اصولاً در جوامع مدرن يكی از نقش‌ها و كاركردهای اصلی نيروها و جريان‌های اپوزيسيون، گفتمان‌سازی و شكل‌دهی مطالبات عرصه‌ی عمومی است. اپوزيسيون می‌كوشد تا با تبديل آرمان و برنامه‌های برآمده از آرمان‌های خويش و در تطابق با امكانات موجود، از يك‌سو نيروی اجتماعی را حول گفتمان موردنظر خويش شكل دهد و آن‌را هم‌سو با مواضع آرمانی خويش فعال نمايد و از سوی ديگر نيروهای حاكم و پوزيسيون را برای تعديل برنامه‌های اجرايی و مسير حركت در جهت ارضای تدريجی مطالبات عرصه‌ی عمومی تحت فشار قرار دهد. برای نمونه می‌توان به گفتمان‌سازی احزاب سبز در جوامع مدرن اشاره نمود. با آن‌كه احزاب سبز در بيش‌تر جوامع مدرن جهان نقش حكومتی نيافته‌اند، اما قادر بوده‌اند تا با گفتمان‌سازی در عرصه‌ی عمومی و ايجاد نيرو و فشار اجتماعی در راستای آرمان‌های خود، حاكمان را برای توجه بيش‌تر به مسايل زيست‌محيطی تحت فشار قرار دهند، به‌طوری‌كه امروزه حتی اصول‌گراترين احزاب محافظه‌كار و نمايندگان سرمايه‌داری نيز توجه به مسايل زيست‌محيطی را با شدت و ضعف‌های مختلف در برنامه‌های حزبی و حكومتی خويش منظور نموده‌اند. عملكرد گروه‌های راست و نژادگرای اروپايی برای تحميل سخت‌گيری بيش‌تر در برخورد با مهاجران خارجی توسط دولت‌های اروپايی از جمله مثال‌های ديگری است كه می‌تواند مورد اشاره قرار گيرد.
اين چنين است كه می‌توان به اصلاحات، حتی به‌صورت گام‌به‌گام و تدريجی پای‌بند بود، اما در دام قدرت گرفتار نشد. با چنين رويكردی می‌توان فضای لازم را برای تحرك اجتماعی ايجاد كرد و توسعه داد، اما درعين‌حال به عاملی برای تثبيت و تقديس ساختارهای ناكارآمد و نامشروع بدل نگشت.
با چنين رويكردی می‌توان انتظار داشت تا جريان‌های اجتماعی به نيروهای فعال اجتماعی تبديل شوند. اما عمل اجتماعی در هيچ شكل و صورت آن و بدون استراتژی راهبردی، رويكرد و برنامه‌ی مبتنی بر واقعيات اجتماعی امكان‌پذير نيست. سرنوشت اصلاح طلبان حكومتی خود به‌تنهايی سندی بر اثبات اين مدعاست كه بدون راهبرد مدون، حتی پيروزی‌های مقطعی نيز پايدار نخواهد بود و با اتكای صرف بر قدرت و تنها تكرار مطالبات عمومی در قالب شعار و گفتار، شكل‌گيری نيروی اجتماعی و بقا و دوام آن ممكن نيست.
مجموعاً، چه در بدنه‌ی اپوزيسيون و چه در ميان حاشيه‌نشينان قدرت، آن‌ها كه به اميد جذب نيروهای احساسی سرخورده از هیأت حاكمه نـشستـه‌اند و هيچ‌كاری در راستای طراحی اسـتـراتـژی‌هـای راهبردی و ارايه‌ی برنامه و گـفتمـان‌سازی در عرصه‌ی عمومی انجام نمی‌دهند بايد بدانند كه در صورت تحقق چنين پـديـده‌ای، جز هرج‌ومرج اجتماعی حاصل نخواهد شد. نيروهايی كه در چنين روندی از حاكميت و عناصر تشكيل دهنده‌ی آن سرخورده شوند، نه رو‌به‌سوی حاشيه‌نشينان قدرت خواهند كرد و نه می‌توانند حول نيروهای بدون استراتژی و برنامه‌ی اپوزيسيون متمركز شوند.
چنين است كه تفكر استراتژيك و استخراج برنامه‌های شفاف و مشخص از آن و ارايه به عرصه‌ی عمومی و نهراسيدن از نقد و تحليل و حتی نفی آن توسط ديگران، تنها رويكرد مثبت و سازنده‌ای است كه هم منافع اجتماعی در بردارد و هم به ريشه‌دارشدن جنبش اجتماعی و بسترسازی استقرار نظام‌های مدنی و رشد و توسعه‌ی تشكل‌ها خواهد انجاميد.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024