iran-emrooz.net | Wed, 09.11.2005, 10:52
فرصتی نمانده است
علی معظمی
http://moazzami.debsh.com/
از امروز تا روزی كه پرونده ايران در آژانس بينالمللی انرژی هستهای بررسی شود تنها شانزده روز مانده است. شانزده روز زمانی كوتاه است.
در آستانه اين زمان كوتاه، كه البته بهخودی خود هيچ آستانهای نيست، دو طرف اصلی بحثِ رسمی همچنان بر موضع خود پافشاری میكنند؛ اروپايیها میگويند «مذاكره»؛ وطبعاً اما از ايران رعايت آخرين قطعنامه آژانس را میخواهند؛ ايرانیها هم میگويند «مذاكره»؛ اما میگويند كه از چرخه سوخت كوتاه نخواهند آمد.
اين هر دو در كنار هم يعنی اينكه «مذاكرهخواهي» از سوی هر دو طرف بيشتر نوعی ژست سياسیست؛ بهويژه طرف ايرانی كه گويی تنها میخواهد به مخاطبان خاص خود بگويد كه «حسن نيت» داشته است.
من و بسياری از ما البته ظاهراً در ميان اين مخاطبان نيستيم؛ دولت ايران نه برای تصميم به آغاز چنين روندی و نه برای شيوه ادامه آن از ما نظری نخواسته است؛ از هيچ يك از شهروندان ايرانی در مقام «شهروند» نظر نخواسته است؛ حتی در هيچ يك از مجالس جمهوری اسلامی هم هيچگاه نه طرح و لايحهای، نه بودجهای و نه بحثی بر سر ساختن تاسيسات هستهای صورت نگرفت.
تا اينكه مجلس هفتم پا به ميان گذاشت ودرباره خروج ايران از پروتكلی طرح داد كه فعلاً پذيرفته است و از اندك مواضعی است كه دفاع قانونی را در مقابل تحركات حريف ممكن میكند.
دولت ايران چه در زمان خاتمی و چه در دوره اخير كرده است اين بوده كه به نام ما و از زبان ما و از حق ما سخن گفته است؛ بی اينكه بپرسد آيا اصلاً مدعی چنين حقی هستيم يا نه. در عينحال ما هيچگاه مجال اظهار نظر آزادانه را هم در مورد اين به اصطلاح «حقِ» بهرهمندی از انرژی هستهای نداشتهايم.
نه تنها از زبان خاموشان بیاطلاع سخن گفتهاند بلكه كسانی كه می خواستهاند چيزی بگويند هم از حدی بيشتر مجال نيافتهاند؛ حق سخن گفتن از جانب خودشان هم گويی به ديگری تفويض شده بود.
اكنون اما ديگر جايی برای مجامله نيست. ما با سرنوشتی روبهروييم كه ديگران در سكوتِ ما وهياهویشان برایمان رغم میزنند. آن هم با سخيفترين ادبيات سياسي؛ ايشان مسئلهای تكنولوژيك را (كه می گويند نظامی هم نيست) به بحثی ناموسی بدل كردهاند كه انگار هر كس قدمی از آن كوتاه بيايد خود فروشی و وطنفروشی كرده است. درحالی كه آسيبهايی كه از جانب ادامه چنين سياستی ممكن است متوجه همين «خود»ها و همين «وطن» شود، غير قابل جبران به نظر می آيد.
من نمیدانم كه چه كاری ممكن است از امثال ما (كه ظاهراً در قياس با ناموسپرستان آگاه . ناآگاه هستهای اندك هم هستيم) برآيد. اما آياكسانی كه ما را به اين جا رساندهاند برای بعدش هم فكر كردهاند؟ آری، آشكارا می گويند كه از تحريم بيمی ندارند؛ آشكارا پيامدهای درگيری نظامی را ناچيز میشمارند (راستی بايد باور افكار عمومی دنيا باور كنند كه همه اينها برای دفاع از حق توليد برق است؟)
اما به همين اندازه هم میدانم كه نمیتوان به «فكر»هايی كه اينها می كنند دل بست؛ در مملكتی كه در روز فراوانیاش اقلام مختلف دارو كمياب است و با يك نم باران صلحآميز پايتختش ساعت ها بند میآيد طبيعی است كه نتوان به فكرهای مشعشع آقايان دل بست. و اصلاً چرا بايد دل ببنديم؟ چرا بايد بپذيريم كه بر سر هيچ به سوی چنين وضعيتی روانه شويم؟ آيا تنها راه حل چشمانداز بحران انرژی همين است؟
در چنين وضعی ديگر رفتن به راههای كه پيش از اين پيش روی جامعه مدنی می نمود بیفايده است؛ ما همه میدانيم كه موضعگيری اروپا و آمريكا در قبال ايران توأم با زورگويی بوده است، اين مسئله بر هيچ كس پوشيده نيست. در عينحال میدانيم كه با همين سياست دولتمردان همين جمهوری اسلامی هم تا چند ماه پيش قضيه را به تعويق و تعليق می گذراندند؛ سياستِ كجدار و مريزی در پيش گرفته بودند كه هر از چندی جايی هم برای حرف يا مظلوم نمايی برايشان باقی میگذاشت. هر چند آنها هم از «ما» نظر نخواسته بودند.
موضع دولت اخير اما بهكل متفاوت است. اينها برعكس، ميدان افكار عمومی را بیدريغ تقديم خصم كردهاند. حريف اينك در پی موضعگيریهای غير مسئولانه آقايان در موقعيتی قرار گرفته كه می تواند به راحتی به جهانيان بقبولاند كه ايرن راست نمی گويد و می خواهد از انرژی هستهای خود استفاده نظامی كند؛ تا پيش از اين در جريان بحران اخيرهيچ تظاهرات مردمیای از سوی شهروندان اروپايی عليه ايران برگزار نشده بود اما ظرف دو هفته اخير در چند پايتخت اروپايی در مخالفت با سخنان رئيسجمهور احمدی نژاد در مورد اسرائيل تظاهرات كردهاند؛ و البته رسانههای رسمی ايران هم آنها را به هيچ گرفتهاند
اكنون مسئله اين است كه غرب شايد راحتتر از آنكه گمانش را میكرد توانسته است نه تنها اجماع حكومت ها را عليه برنامه هستهای ايران به دست آورد بلكه حمايت افكار عمومی را هم بسيج كرده است. با اين وضع حتی ما هم كه تا پيش از اين به اهداف جنگطلبانه آمريكا میتاختيم ديگر بیمعنی است كه حرفی از اين دست بزنيم؛ امروز حتی اسرائيل هم به خود اجازه میدهد، و به لطف بیمسئوليتیها فضا هم كاملاً برايش فراهم است، كه از حمله پيشگيرانه عليه ايران صحبت كند.
فرصتی نمانده است. كسانی كه ما را به اين جا رساندهاند فكر بعد از اين را هم كردهاند؟ آری، اما نه فكری كه به درد من و تو بخورد. چينش كابينه و استانداران و مقامات كليدی همه حكايت از اين دارد كه چشمانداز درگيری نظامی پيشبينی شده است. چنين درگيریای چه محدود و چه وسيع به ضرر آنچيزی است كه با هر حسابی میتوان ملت ايرانش خواند. چنين درگيریای در صورت وقوع به ضرر ماست.
نه فقط از اين نظر كه بايد منتظر وضعيت فوقالعاده سياسی و تضييقات قابل پيشبينی ديگری از اين دست باشيم، بلكه سادهترين مردم كوچه و بازار هم از وقوع چنين احتمالی آسيب خواهند ديد. آقای لاريجانی گفته است كه درگيری نظامی محتمل نيست؛ با توجه به ميزان صائب بودن پيشبينیهای پيشين ايشان نمی توان چندان دل به چنين حرفهايی بست.
حتی اگر كار به دعوای نظامی هم نكشد، احتمال تحريم و تضييقات اقتصادی در چنين وضعيتی میتواند فاجعهبار باشد. راستی چرا كشوری بايد بهخاطر توليد برق در آينده به پای چنين مصيبتهايی برود؟
من نمیدانم كه چه میتوان كرد. چيزی كه میدانم اين است كه صدای من و امثال من ناشنيده مانده است. آنچه از قول ما میگويند حرف ما نيست. موضع رسمی دولت ايران موضع ما نيست. ما نه جنگ می خواهيم نه تحريم و نه انرژی هستهای.
من بهشخصه در عادیترين شرايط هم با داشتن تاسيسات هستهای مخالفم و برای اين مخالفت استدلالهای نظری دارم. من با داشتن اينها اصولاً مخالفم، چه رسد به اين كه قرار بر تحريم و جنگ و اينها باشد.
ما با ناموسی كردن مسئله هستهای مخالفيم؛ ما با اينكار كه در عين نادانی مردم كوچه بازار از ماهيت آنچه «فن آوری صلح آميز هستهای» خوانده میشود به آنها بگويی كه اين ناموس توست كه اجانب میخواهند به آن تعدی كنند مخالفيم. اين البته به معنی آن نيست كه ان اجانب بر جانب حق ايستادهاند؛ از آن نفی اين اثبات برنمیآيد تا سازنده تهمتی در خور خود تهمتزنندگان حرفهای باشد.
ما، هر چند تعدادمان اندك باشد، با جنگ، با تحريم مخالفيم و با همين اندك صدايی كه داريم میگوييم كه راهی كه میروند و میبرند راه ما نيست و حرفی كه میزنند حرف ما نيست.