iran-emrooz.net | Sun, 30.09.2012, 11:22
نامه ابراهیم یزدی به محمد خاتمی
منبع: ندای آزادی
بسمه تعالی
جناب آقای سید محمد خاتمی
با سلام و با آرزوی توفیق جلب رضایت حق و خدمت به خلق
سخن گفتن با مردی که هیچ مصلحتی موجب نشد تا در وادی عمل و در کشاکش دهر، باور عمیق خویش را به حکمت «ادب مرد به ز دولت اوست»، پنهان دارد و از سر آگاهی و تعهد، استوار و متوکل، حضور پرهزینه در پرتو رفتار معطوف به اخلاق و نه معطوف به قدرت را در عرصه پرهیاهوی سیاست برگزید، هم موجب خوش وقتی است و هم مایه نگرانی. تا چه بر زبان آید با کسی که قدر کلمات را میشناسد و در روزگار قدرقدرتی ناسپاسان و بیادبان، پندار و گفتار و کردار خویش را به آرای اعتدال، مروت و انصاف، هویتی از مهر و دوستی میبخشد!
مصاحبه شما را با خبرنگار «تاریخ ایرانی» خواندم. از ابراز لطف و محبتی که فرموده بودید سپاسگزارم و امیدوارم در این شرایط ویژه بحرانی بتوانید به تناسب موقعیت و جایگاه خود در جنبش اصلاح طلبی موفق به برداشتن گامهای موثر و مفید توفیق وافی به دست آورید. در این مصاحبه جانب انصاف را رعایت کرده بودید و به حق، از جفایی که بر زنده یاد مهندس بازرگان رفت، سخن گفتید. اما در این مصاحبه، نکاتی به چشم میخورد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. برای فهم بهتر و واقع بینانهتر از آنچه اکنون با آن روبروهستیم، بازخوانی و آسیبشناسی آن رویدادها ضروری است. اگر چه بحث جامع پیرامون تمامی موارد مطروحه، در مجال و حوصله این نامه نمیگنجند، اما لاجرم به چند نکته میپردازم.
نکته اول
- خبرنگار از شما میپرسد: «... و چرا آن قدر عجله در کار بود که پیش از بازگشتتان به ایران، این حکم به نام شما صادر شد؟» اما شما به این سئوال خبرنگار پاسخ نداده بودید. مردم حق دارند بپرسند موضوع چه بوده است که تغییر مدیریت کیهان را با آن همه عجله انجام دادند. تغییری که بیشتر به یک کودتا شبیه بود تا به یک جابجایی ساده در مدیریت. حتی صبر نکردند تا شما از سفر برگردید. شما حتما میدانید که من به هیچ وجه، نه داوطلب و نه مایل بودم که به کیهان بروم. آقای خمینی دو یا سه بار مسئله را با من مطرح کردند. من دلایل امتناع خود را بیان کردم. ازجمله گفتم که یکی از وظایف هر روزنامهای، اطلاع رسانی به مردم است. سران کشور، رئیس جمهور با نخست وزیر اختلاف دارند و بگو مگو میکنند. کار روزنامه انعکاس دادن بیطرفانه نظرات مسئولین است. روزنامه یک رسانه مکتوب و متفاوت با صدا و سیما است. آنچه از صدا و سیما پخش میشود، موج هواست. هنگامی که روزنامه به هر حال حرفهای طرفهای درگیر را منعکس میسازد، به جای واکنش به رفتارهای نه چندان اخلاقی طرفهای درگیر در یک منازعه ملی، همه کاسه کوزهها را بر سر روزنامه و روزنامه نگاران میشکنند. آقای خمینی ضمن تائید این نظرات، تاکید کردند که بپذیرم و نخواهند گذاشت که دعواها بر سر ما خراب شود. با این مقدمات و با این تاکیدات و تفاهمات بود که به کیهان رفتم. اکنون نمیخواهم درباره آنچه بر سر این موسسه آورده شده بود و آنچه ما در راستای مرمت آنها انجام دادیم، سخنی بگویم. در جای دیگری (جلد ششم خاطرات) به تفصیل درباره آن نوشتهام. اما در اینجا میخواهم توجه شما را به نکتهای که در مصاحبه خود به عنوان اختلاف دیدگاهها اشاره کردهاید، جلب نمایم.
به راستی این اختلاف دیدگاهها چه بود؟ در پاسخ به این پرسش و از منظر خود باید عرض کنم که بعد از پیروزی انقلاب، برخی از رهبران و صاحبان قدرت، حرف و حدیثها و دیدگاههای جدیدی را مطرح میکردند که هرگز قبل از انقلاب مطرح نبود و طرح آنها هم دور از انتظار بود. اما من از یک طرف، خود را به آرمانهای اتقلاب معتقد و به منافع و مصالح ملی متعهد میدانستم و از طرف دیگر توجه داشتم که با حکم آقای خمینی به کیهان رفتهام و لاجرم باید حتی الامکان به دیدگاهها و نظرات ایشان هم توجه داشته باشم. من در ۸/۲/۵۹ به کیهان رفتم و در آبان ماه، بدون آنکه استعفا داده باشم شما منصوب شدید. آقای حسن صانعی، از اعضای دفتر امام، در روز دوشنبه ۲۲ آبان ماه به من زنگ زد و گفت امام میگویند شما استعفا بدهید. جواب دادم حضور ایشان میرسم. اما روز بعد خبر انتصاب غیر مترقبه جنابعالی از رادیو تلویزیون منتشر شد. روز پنجشنبه با آقای خمینی دیدار داشتم. از ایشان پرسیدم چه مطلبی موجب شده است که شما بر خلاف تاکیدات خود در هنگام انتصاب من، بدون اینکه مرا بخواهید و در مورد ایرادات احتمالی از اینجانب توضیحی بخواهید، این چنین عمل کردید؟ اما ایشان هیچ نکتهای که در خور توجه باشد عنوان نکردند. ایشان یک بار یک شماره از روزنامه کیهان را که در تمام صفحات آن حاشیه نویسی شده بود به من ارائه دادند. نویسندهای در این حاشیهها کیهان را ارگان نهضت آزادی ایران قلمداد کرده بود وهر چه توانسته بود به صاحب این قلم و نهضت آزادی حملههای جدی کرده بود. نویسنده این حاشیهها، مدعی شده بود که مقیم لندن است و از روی عشق و علاقه به انقلاب دست به این کار زده است. اما نویسنده بعدها همراه با رهبران حزب توده ایران دستگیر، محاکمه و محکوم شد. این شماره روزنامه را آقای کیانوری، در دیدار خود با حاج احمد آقا در اختیار ایشان گذاشته بود.
در دیدار روز پنجشنبه، آقای خمینی اظهار داشتند که کیهان عکس آقای رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق را در صفحه اول چاپ کرده است. بسیار متعجب و متاثر شدم. ضمن تکذیب این مسئله، از ایشان خواستم به گزارش دهنده دستور بدهند آن شماره روزنامه را برایشان بیاورند تا من هم ببینم. من هر روز ساعت ۱۱ صبح در سر دبیری حاضر میشدم و تمام روزنامه را میدیدم و تنها پس از امضای من برای چاپ میرفت. در هیئت تحریریه کیهان کسانی بودند که یا سابقه عضویت در حزب توده را داشتند یا به سازمان مجاهدین وابسته بودند. متاسفانه کسانی هم که به جریان راست وابسته بودند با دادن وام به آنها از طریق سازمان اقتصاد اسلامی از آنها حمایت میکردند. اما این، همه واقعیت نیست. یعنی تغییر کودتامانند مدیریت کیهان را با آن سرعت و عجله توجیه نمیکند. در چند ماهی که مسئول کیهان بودم بیش از پنجاه سرمقاله تحلیلی پیرامون مسائل کلان کشور نوشتهام. بارها در دیدارهای خود با رهبر فقید انقلاب از ایشان در باره این تحلیلها میپرسیدم. ایشان آنها را میخواندند و تایید میکردند و هرگز ایرادی به این تحلیلها مطرح نکردند. پس این تغییر شتاب زده چرا؟ کدام یک از این تحلیلها موجب این رفتار نادرست شده بود؟ طبق اطلاعات رسیده و تایید شده، آنچه به دوران مدیریتی اینجانب بر روزنامه کیهان خاتمه داد، سلسله سرمقالاتی بود که در تاریخهای ۲۰، ۲۱ و ۲۲ آبان ماه طی سه یادداشت روز تحت عنوان: «پاسداری از قانون اساسی» در شمارههای ۱۱۱۳۹- ۱۱۱۴۰ و ۱۱۱۴۱- منتشر کردم و مسائل بنیادین و مشکلات و درگیریهای سیاسی در جمهوری اسلامی را مورد بررسی قرار داده بودم.
آنچه در این یادداشتها مورد بررسی قرار گرفته بود عبارت بودند: از طرح و ارزیابی مسائل و مشکلات و درگیریهای سیاسی در میان سران روحانی و غیرروحانی حاکمیت جمهوری اسلامی. این مقالات به نظریه دیکتاتوری صلحا که شهید دکتر بهشتی آن را مطرح کرده بود، پرداخته و آن را مخالف آرمانهای انقلاب و قانون اساسی ایران و واجد پیامدهای عدیده برای ثبات واقعی و اعتبار و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران میدانست و نشر و بسط این دیدگاه را در تعارض با آموزههای اسلامی، نوعی التقاط و موجب انحراف انقلاب از آرمانهای تاریخی ملت شریف و ستمدیده ایران قلمداد میکرد. در این مقالات، تحلیل شده بود که آزادی، افزون بر یک ضرورت و خواست جدی تاریخی، مبتنی بر فطرت و سرشت الهی انسان نیز بوده و هدف جمهوری اسلامی و وعدههای رهبر انقلاب در دوران مبارزه نیز بر اساس تامین آزادیهای قانونی و حقوق بنیادین ملت بوده است و اصولاً، پذیرش رهبری آیت الله خمینی از سوی عموم ملت ایران بر اساس طرح همین شعارها و وعدهها بوده و برنامه سیاسی که ایشان در پاریس آن را تصویب و به جهان اعلام کردند، نیز مبتنی بر همین مسائل بوده است. نویسنده در آن مقالات به تفصیل شرح داده بود که بدون آزادی و رعایت حقوق شهروندی ملت ایران، جمهوری اسلامی نه جمهوری و نه از اسلام در آن نشانی خواهد بود و صرف نهادن پسوند «اسلامی» در انتهای نام هر سازمان یا طرح، به ماهیت آن چیزی اضافه نمیکند.
در آن مقالات، به صراحت شرح داده بودم که چرا حزب جمهوری اسلامی قابل مقایسه با حزب کمونیست شوروی نیست و به چه دلایلی نمیتواند چنان جایگاهی را در عرصه مناسبات سیاسی ایران به دست آورد و همچنین، توضیح داده بودم که در غیاب یک سازمان واحد و فراگیر سیاسی، نظریه دیکتاتوری صلحا - صرفنظر از ایرادات نظری و عدم انطباق با آرمانهای تاریخی ملت ایران و باورهای اسلامی و ملی رهبران انقلاب - حتی به آنچه حکومت بلشویکی در روسیه رسید، نیز نخواهد انجامید و در نهایت، حکومت تک نفره و استبداد فردی جایگزین خواهد شد. بدیهی است که این یادداشتها نه به مزاق سیاسی «تشنگان قدرت» خوش آمد و نه برای «شیفتگان خدمت» قابل تحمل بود. به همین جهت برای اینکه آن بحث ادامه پیدا نکند، لازم دیدند که مدیریت را با آن سرعت تغییر دهند. برای روشن شدن زوایای تاریک این رویداد، رونوشتی از این سه مقاله تحلیلی را به پیوست، تقدیم میدارم. از نوشتن این تحلیلها بیش از ۳۰ سال میگذرد اما متاسفانه داستان همچنان ادامه دارد.
اما باز هم این تمام ماجرا نیست و علت تامه حذف اینجانب از مدیریت روزنامه کیهان و سایر دوستانمان در نهضت آزادی ایران از عرصه حکومت، افزون بر چنین اختلافات دیدگاه، به روشها و کنشهایی مربوط میشود که دولت موقت در ۹ ماه حکومت خود بدان مبادرت میورزید و با مشی غالب حکومتگران و سیاست پیشگان در آن روزگار هماهنگ نبود. «ایجاد روابط حسنه در عرصه بین المللی و تلاش برای کاهش خصومتهای علنی دولتهای غربی و حکومتهای فرصت طلب منطقه برای ضربه زدن به تمامیت ارضی ایران و حکومت تازه تاسیس آن، طرح تغییرات تدریجی و گام به گام، تحقق حاکمیت قانون و اعتراض به موازی کاریها و آنچه بعدها به نحو سازمان یافته، نهادهای موازی دولت نام گرفت، بازگشت به نظم و توجه به کرامت انسانی و رعایت حقوق و حاکمیت ملت و به ویژه توجه به رعایت حقوق اساسی اقلیتهای سیاسی و عقیدتی، مخالفان و متهمان و حتی وابستگان به نظام سابق، هشدارهای متعدد پیرامون پیامدهای هرگونه کیش شخصیت، مخالفت با نظریه حکومتی / فقهی ولایت فقیه و اعتراض به بزرگ سازی دولت و از بین بردن بخش خصوصی ملی، مخالفت با گروگان گیری دیپلماتهای امریکایی و اعتراض به ادامه نامعلوم جنگ پس از فتح خرمشهر» که بعدها مشخص شد رهبر فقید انقلاب نیز در آن مقطع همین نظر را داشته است، از جمله دلایلی بود که در آن روزگار و سالیان بعد، موجب خوردن برچسب لیبرال و سازشکار و ضد خط امام به نهضت آزادی ایران شد.
در یک کلام، مهندس بازرگان و نهضت آزادی ایران به این دلیل ضدانقلابی برشمرده شدند که فریاد میکردند انقلاب به لحاظ سلبی که سقوط شاه بود تمام شده است و تداوم انقلاب در بعد ماهوی و ایجابی، منوط به پیشبرد اهداف و آرمانهای انقلاب است و از آنجا که آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، تحقق دمکراسی، حاکمیت قانون و ملت و پیشرفت مادی و معنوی ایران را آرمانهای اصلی انقلاب میدانستیم، باور داشتیم و هنوز هم باور داریم که نیل به این اهداف، تنها به نحو تدریجی و در گرو حرکت در پرتو برنامه ریزی، عقل و اعتدال امکان پذیر است. تخریب در لحظهای صورت میگیرد اما سازندگی، رشد و توسعه پایدار و متوازن، به زمان و نظم نیاز دارد. و این نگرشی مبتنی بر آموزههای قرآنی بود. در آیات کریمه قرآن مجید هر کجا سخن از تخریب و تدمیر رفته است، رویدادی ناگهانی است. اما آنجا که بحث آفرینندگی و سازندکی است، برغم قدرت قاهره الهی، و ارده: «کن، فیکونی» رویدادها تدریجی، مرحله به مرحله، یا گام به گام است.
در قبال اعتراضاتی که نهضت آزادی ایران و دبیرکل فقید آن به اعدامهای فاقد مبانی شرعی، قانونی و اخلاقی دادگاههای شرع و انقلاب و اقدامات خودسرانه کمیتههای انقلاب و اخراج تعداد زیادی از کارمندان دولتی و سرکوب منتقدان سیاسی و حمله به تجمعات گروههای سیاسی انجام میداد، انگ انقلابی نبودن و خروج از خط امام به ما زدند و دوستان سابق ما نیز در برابر این حملات، تنها سکوت کردند و حتی در سالیان بعد نیز، صرفاً به ذکر این جمله اکتفا کردند که نهضت آزادی ایران و مهندس بازرگان مراعات شرایط انقلاب را نکرده با سلیقه و مشی امام فاصله گرفته بودند و اختلافاتی وجود داشت. اما کسی نمیگوید که این شرایط و اقتضائات چهها بودند، آیا اعتراض به نفی آزادیهای قانونی، نقض قانون اساسی و افزایش رفتارهای خودسرانه خلاف شرایط انقلاب بود یا خلاف منافع کسانی که آرزوی بالا رفتن از نردبان قدرت و طرح حکومت گروهی و صنفی را در سر داشتند؟ آیا این اختلافات، برخوردهای غیراسلامی و اخلاقی و رفتارهای معطوف به قدرت را توجیه میکند؟ اگر بهانه یا سبب این رفتارها با ما قابل توجیه باشد با شادروان شهید دکتر چمران چرا؟ در اسفند ۵۹ او به تهران آمد و چند روزی منزل ما بود. از نامهربانیها و فشارها بر خودش سخت ناراحت بود. به او گفتم که چرا نمیرود به آقای خمینی گزارش دهد. او با توجه به ارتباط مخالفین با مراکز قدرت، حاضر نشد برود و به جبهه برگشت.
من رفتم خدمت رهبر فقید انقلاب و هر آنچه را که دکتر چمران به من گفته بود بازگو و اضافه کردم که آقا ما در مجلس گرفتار کشمکشهای سیاسی شدهایم. اما دکتر چمران به عنوان نماینده شما در شورایعالی دفاع و با دستور شما به جبهه رفته است و تمامی علم و تجربه انقلابی خود را در مقابله با متجاوزان عراقی بکار گرفته است، از جان او چه میخواهند؟ چرا دائماً علیه او کارشکنی میکنند و او را قاتل تل زعتر و نبعه و عامل موساد تبلیغ میکنند. آقای خمینی گفتند به دکتر چمران پیغام بدهم بیاید ایشان را ببیند. گفتم نمیآید. گفته است در جبهه میماند یا کشته میشود یا متجاوزین را شکست میدهد و از همان جا به لبنان میرود. آقای خمینی حاج احمد آقا را خواستند و گفتند به دکتر مصطفی بگو بیاید تهران. دکتر چمران در فروردین ۶۰ آمد تهران و با آقای خمینی دیدار کرد و به جبهه برگشت. در اوائل اردیبهشت مجدداً برای دیدن آقای خمینی آمد اما موفق به دیدار ایشان نشد و به مسئولین دفتر گفت به جبهه بر میرود و اگر زنده ماند بر میگردد. و این آخرین دیدار ما بود. آیا میتوان همه اینها به پای اختلاف نگرشها گذاشت؟
متاسفانه زیاد نیستند کسانی که مانند جنابعالی شهامت و تقوای طرح و نقد گذشته را داشته باشند و از سر صدق و صفا نگاهی دوباره بر آنچه گذشته است، داشته باشند. از این رو لازم است تا ضمن ارزیابی کلی اختلافات گذشته، موارد اختلافی نیز به ملت شریف و ستمدیده ایران یادآوری شود تا هم موجبات برخورداری از یک تجربه تاریخی پدید آید و هم اعتماد میان ملت و رهبران سیاسی جامعه فزونی یابد.
شعارها و مطالباتی که موجب پیدایش و پیروزی جنبش مردمی دمکراسی خواهی در دوم خرداد ۱۳۷۶ و سبب پیدایش و فراگیری جنبش سبز در اعتراضات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ شد، در ارزیابی و داوری منصفانه نسبت به وقایع و اختلافات گذشته کفایت میکند. آیا بسیاری از دانشجویان سابق خط امام امروز به دلیل ترویج همان آرمانهایی که روزگاری نهضت آزادی به خاطر داعیه داری از آنان طرد شد و خط آمریکایی و سازشکار لقب گرفت، در بند و حصر و تنگنا به سر نمیبرند؟ طرح اصلاحات تدریجی، اولویت توسعه سیاسی، اعتمادسازی در عرصه بین المللی، دفاع از جامعه مدنی و لوازم آن، تحقق حقوق شهروندی و حاکمیت مردم و آزادی عقیده و بیان و احزاب سیاسی از جمله این خواستهها در جنبش اصلاح طلبی بود که با خواستهها، باور و عملکرد دولت موقت و انتقادات و نظرات اصلاحی نهضت آزادی ایران در یک کل، قرار گرفته و قابل ارزیابی است. از این منظر، دولت موقت، نهضت آزادی ایران و در راس آنها، زنده یاد مهندس بازرگان پیشرو و پیشگام نهضت اصلاح طلبی و اعتراض به انحرافات انقلاب محسوب میشوند و به همین جهت، اگرچه زمانی در ابتدای پیروزی انقلاب، شاید عبارت کلی «اختلاف سلیقه» قابل استماع بود اما لااقل اینک دیگر برای باورمندان به دمکراسی و حقوق بشر و به ویژه اصلاح طلبان، به کارگیری این عناوین کاربردی ندارد.
نکته دوم
- شما در کیهان مستقر شدید. اما به زودی همان شبکه نامرئی که حضور و وجود روشنفکران دینی، از جمله بودن ما را در کیهان، تحمل نمیکرد و به طور دائم همه جا، در روزنامهها و در محافل علنی و غیر علنی به خصوص در دفتر امام، علیه این جریان سمپاشی و توطئه میکرد، علیه شما هم وارد عمل شد. بر در و دیوار علیه شما شعار مرگ خواهی نوشتند. به قول خود شما در همین مصاحبه، بعضیها که به رغم نظر منفی شما نسبت به آنها توسط مراکز خاصی به کیهان تحمیل شده بودند «محور نوعی کودتا» شدند. آنچه در کیهان گذشت نمونهای است از آنچه در سطح کلان در جمهوری اسلامی گذشته و هنوز هم ادامه دارد. اما مسائل و مشکلات در همین حد و سطح بوده و نیستند. از اینجا به نکته دیگر و اساسی تری میپردازم.
نکته سوم
- جنابعالی فردی فرهیخته و آگاه به تاریخ ایران و جهان هستید و به خوبی استحضار دارید که کشورهای سلطه گر حامی حکومتهای استبدادی، در برابر ملتهایی که علیه استبداد و استعمار قیام کردهاند، هرگز بیتفاوت و بیکار ننشستهاند و به لطایف الحیل سعی در انحراف آرمانها و مطالبات و اعاده وضع سابق داشتهاند.
اسناد تاریخی فراوان حکایت از آن دارند که آمریکا و انگلیس و اسراییل برای جلوگیری از موفقیت این انقلاب هرکاری که میتوانستند انجام دادند، اما نتیجهای نداد. بسیار ساده انگاری است بپنداریم که این دولتها که لااقل به مدت ۲۵ سال از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، زمام امور را در ایران به دست داشتند و فعال ما یشاء بودند به یک باره با پیروزی انقلاب منفعل شدند و دست از سر ملت و انقلاب ایران برداشتند و ما را به حال خود واگذاشتند. خیر! چنین نیست. من با تحلیل هر رویدادی بر اساس «تئوری توطئه» موافق نیستم. در بسیاری از موارد ما فرافکنی میکنیم اشتباهات و کاستیها و انحرافات خود را نمیبینیم و ومسئولیت خود را در ناکامیها به عوامل خارجی نسبت میدهیم. اما در عین حال، بیتوجهی به مسائل پیچیده سیاسی در مناسبات بین المللی جهان معاصر را هم، نوعی ساده اندیشی میدانم.
بررسی انقلابهای مردمی در کشورهای مختلف جهان نشان میدهد که قدرتهای خارجی ذیربط و ذینفع در مقابله با انقلابات مردمی سه طرح راهبردی یا سه سناریو را به اجرا میگذارند که عبارتند از: ۱- ناآرامی، آشوب وشورشهای داخلی، ۲- حمله نظامی از بیرون و ۳- نفوذ خزنده در سطوح مختلف حاکمیت جدید.
در یادداشت دیگری این سه سناریو را باز میکنم و نشان میدهم که چگونه این برنامهها در جمهوری اسلامی پیاده شدند که بحرانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مدیریت و اجتماعی به نقطه بسیار حساس کنونی خود رسیده است.
کارنامه عملکرد کیهان امروز که جنابعالی به درستی آن را بیتناسب با کیهان پس از انقلاب دانستهاید نیز در همین راستا قرار دارد و از شگفتیها اینکه امروزه برخی از مدعیان انقلابی ایران در ردهای درون حاکمیت، همان حرفهایی را میزنند که پرویز ثابتی، مقام امنیتی و مغز متفکر ساواک که معلوم نیست در این ۳۳ سال کجا بوده، همان حرفها را میزند و هر دو جریان دارند سعی میکنند که شخصیتهای موثر در مدیریت و پیروزی انقلاب را عاملان دولت آمریکا قلمداد کنند و شکل گیری و پیروزی انقلاب را مرهون خواست و حمایت غربیها میدانند. از این منظر، باید به ارزیابی دوباره نشست که چه شده است که تمامی افراد و جریاناتی که در انقلاب ۱۳۵۷ حضور داشته و نقش آفریدند، امروزه از هرگونه امکان اثرگذاری در برون رفت از بن بست کنونی و بحرانهای عظیم داخلی و بین المللی این مملکت ناتوانند. یا مردند و یا کشته شدند و یا ترور شخصیت و به انزوا کشیده شدند. پناه میبرم به خدا و از خداوند عاقبت به خیری برای این ملت و مملکت آرزو میکنم.
برادر عزیز حضرت حجه الاسلام والمسلمین خاتمی
این نامه در سالروز پیروزی جنبش مشروطیت برای جنابعالی نوشته و ارسال میشود. دریغ و درد که پس از یک صد و شش سال مبارزه ملت ایران برای دستیابی به حاکمیت قانون، هنوز هم این خواسته حتی در سطحی حداقلی نیز به دست نیامده و هنوز هم استبداد و حاکمیت فردی، مهمترین بلیه جان ایرانیان محسوب میشود. اگر که هنوز هم امکانی داشتم تا مطلبی در هر رسانه و از جمله در کیهان منتشر کنم، با وجود برخی انتقادات اساسی، باز هم «در پاسداری از قانون اساسی» مینوشتم و پیامدهایی که تن ندادن به اجرای بیکم و کاست (بدون تنازل) اصول این قانون میتواند به بار آورد را خاطر نشان میساختم. حکومت بدون پایبندی به قانون اساسی به استبداد منجر میشود. به عنوان فردی معتقد به اسلام رحمانی و سازگار با دمکراسی و حقوق بشر باور دارم که استبداد، مهمترین مساله در ایران است که هم منافع ملی و هم تعالی اخلاق را در این سرزمین به مخاطره افکنده است. بیتوجهی و ناباوری به حاکمیت قانون و محدود و مقید دانستن حاکمان به رعایت حقوق ملت و اصول قانون اساسی، مانع اساسی در گذار به سوی دمکراسی و مانع بروز رفتار اخلاقی و گسترش باورهای سالم و مترقی دینی در جامعه است. ما آزمودهایم که در سایه استبداد دین رشد نمیکند، خرافات شیوع مییابد. استبداد به تعبیر روحانی آزادی خواه و نظریهپرداز جنبش مشروطه خواهی ملت ایران- زنده یاد آیت الله نایینی - مترادف با شرک و مانع عبودیت واقعی انسان تلقی میشود.
نحوه برون رفت از بحران کنونی و شیوه گذار از جامعهای استبدادزده، در ماهیت وضعیت جدید در ایران موثر است و لااقل تجربه تاریخ معاصر ایران و خاورمیانه به ما میآموزد که صرف تغییر حکومتهای استبدادی به ایجاد دمکراسی در هیچ کشوری نیانجامیده است. در شرایط کنونی نیز نویسنده این سطور باور دارد که تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز در چارچوب قانون و شیوههای اصلاحی، برای تغییر در ساختار حقیقی و نه ساختار حقوقی، کم هزینهترین و تنها راه نیل به دمکراسی در ایران است. مشکل تاریخی ما، حداقل از مشروطه به این سو، تنها با تغییر در ساختار حقوقی قانون اساسی بر طرف نمیشود. در دوران حکومت رضا شاه، تغییری در ساختار حقوقی داده نشد، اما حکومت هر کاری را میخواست بدون توجه به قانون انجام میداد. تنها در یک دوره، حکومت پهلوی نتوانست هر کاری میخواست انجام دهد و آن دوره دوازده ساله، از شهریور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ بود. در این دوره حضور نیروهای موثر مردمی به شاه اجازه نمیداد، هر کاری را مستقلا یا به دستور خارجی عمل کند. نهضت آزادی ایران با پیوند زدن نظریه فقهی ولایت فقیه به جمهوری اسلامی موافق نیست. در پیش نویس قانون اساسی تدوین شده توسط دولت موقت چنین اصلی وجود نداشت و رهبر فقید انقلاب نیز با امضای پیش نویس یاد شده در آن مقطع، به صراحت بر این نظر مهر تایید نهادند که جمهوری اسلامی میتواند بدون ولایت فقیه نیز استوار شود. اما بر این باورم که تا زمانی که جنبش اصلاح طلبی نتواند ساختار حقیقی قدرت را تغییر بدهد، تغییر در ساختار حقوقی مشکل تاریخی ما را حل نمیکند. در جمهوری اسلامی پاکستان، اصلی به نام ولایت فقیه وجود ندارد، اما نظامیان پاکستان از بدو تاسیس این جمهوری قانون اساسی را نادیده گرفته و کودتا کردهاند. در جمهوری ترکیه، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، نظامیان بارها کودتا کردهاند و بازی را بر هم زدهاند. بیتردید ساختار حقوقی قانون اساسی ایران نیاز به واکاوی و اصلاح دارد اما یک اشتباه راهبردی است اگر تصور شود در شرایط کنونی، تنها با تغییر در ساختار حقوقی مشکلات حل میشوند. بنابراین به نظر ما، اصلاحات در ایران فقط روش و شیوه نیست، راهبرد نهضت آزادی خواهی ملت ایران محسوب میشود. جریانات برانداز و ساختارشکن در راستای تقویت فرآیند دمکراسی در ایران عمل نکرده و به نظر میرسد که اصولاً دغدغهای برای تحقق حقوق و حاکمیت ملت ندارند. دو طیف مخالفان اصلاحات که یکی در خارج، نظام جمهوری اسلامی ایران را غیرقابل اصلاح و دیگری در داخل، آن را بینیاز از اصلاحات معرفی میکند، اگر چه به ظاهر مخالف هم هستند اما مانند دو لبه یک قیچی در راستای یک هدف قرار دارند و امروزه، هر دو حرفهای مشابهی میزنند و دشمنان و اهداف یکسانی را آماج گرفتهاند. یکی به قانون اساسی جمهوری اسلامی اعتقادی و التزامی ندارد که بخواهد در آن چارچوب حرکت کند و دیگری هم اگرچه به ظاهر خود را معتقد میداند اما در عمل، التزامی به اصول آن نشان نمیدهد و با تاسی به قاعده «نومن ببعض و نکفر ببعض»، این میثاق ملی را بر اساس منافع فردی و گروهی، تفسیر به رای میکند و قانون اساسی شده است شیر بییال و اشکم. از این رو رسالت و وظیفهای که بر عهده ما قرار دارد، بسیار سنگین است. امثال ما در شکل گیری حکومتی نقش داشتهایم که امروز با تهدیدات جدی از بیرون و انحرافات شدید در درون روبروست. آزادی در ایران فراتر از یک خواست بوده و به مثابه ضرورتی تاریخی مطرح است. پیشرفت این مملکت و تحقق حقوق و حاکمیت ملت منوط به درجات نیل به آزادی و رسیدن به این سرمنزل، نیازمند رعایت هوشمندی، پایداری و حصول به وحدت است.
برادر اندیشمند، متعهد و فرهیختهام!
من صاحب فتوا نیستم که بخواهم تکلیفی بر کسی روا دارم اما تجربه بیش از شصت سال فعالیت و حضور در عرصه سیاست، حکم میکند که باور داشته و بر ترویج این باور بکوشم که دلسوزان و علاقمندان به ایران و اسلام، در شرایط کنونی مجاز به تعلل، سکوت، انفعال و خدای ناکرده یاس و ناامیدی نیستند. پاسخ گویی مسوولانه به بحرانهای عدیدهای که امروزه وطن و ملت ما با آنها در عرصه داخلی و بین المللی روبرو هستند، بر عهده هر ایرانی و از جمله ما که در تاسیس و مدیریت این نظام نقش داشتهایم قرار دارد. پیامد تداوم وضع حاضر و عدم چاره اندیشی به موقع، به مراتب فراتر از مساله حیات نظام جمهوری اسلامی است. تمامیت ارضی کشور، حفظ وحدت ملی و تداوم اعتبار باورهای اصیل و مترقی اسلامی، در گرو خروج با تدبیر از بحرانهای پیش روست. از این رو مجدانه از شما میخواهم که از هیچ تلاشی در این مورد کوتاهی نکنید و در این مسیر، همانگونه که خود در هفتههای اخیر ابراز داشتهاید، همراه با نمایندگان تمامی گرایشات دمکراسی خواه و بر اساس خرد و عزم جمعی تمامی دوستداران دمکراسی و آزادی ملت ایران گام بردارید.
بار دیگر از لطف و محبتتان تشکر میکنم و امیدوارم در پرتو مسوولیت پذیری جنابعالی که پایبندی خود را در شرایط دشوار نیز به اثبات رسانیدهاید و توجه به جایگاهی که در افکار عمومی ایران و جهان برخوردارید، بتوانید نقش آفرینی کرده و به نیازهای این جامعه و تکالیف ملی و اسلامی خود پاسخ گو باشید.
با تقدیم احترام
دکتر ابراهیم یزدی - تهران ۱۴ مرداد ۱۳۹۱