iran-emrooz.net | Thu, 21.06.2012, 1:36
جنبش سبز و عدالت اجتماعی
کلمه/آرمان تالشی
چکیده :جا دارد که جنبش سبز در آستانه سومین سال اغازش از این منظر نقد اساسی به عملکرد خود داشته باشد. آیا جنبش توانسته است توجه به مشکلات معیشتی مردم و امعان نظر به عدالت اجتماعی را هم پای دموکراسی خواهی در مبارزه با استبداد در دستور کار خویش قرار دهد؟ با توجه به اشارات صریح میرحسین چرا این امر متحقق نشده است؟...
میرحسین موسوی با هدف احیاء خواست های معوقه مانده انقلاب و با رویکردی اصلاحی نسبت به “دوره اصلاحات”، وارد عرصه مبارزات انتخاباتی شد. او و همراهان صدیق اش امده بودند تا با کمک و همراهی مردم، نقاط ضعف “دوره اصلاحات” ( ۱۳۸۴-۱۳۷۶ ) را برطرف سازند. تا موجبات رشد و ارتقا جنبش اصلاح طلبی ایران فراهم گردد. یکی از نقاط ضعف جنبش اصلاح طلبی در دوره مذکور، عدم توجه کافی به همراهی همه احاد و اقشار ملت، بخصوص طبقه مستضعف و کم درامد، در روند گسترش منش و تفکر اصلاح طلبی و قانون گرایی بود. قانون گرایی و مردم سالاری زمانی نهادینه می شود که به خواست همه احاد ملت تبدیل شود. وگرنه قوت گرفتن دموکراسی خواهی و ازادی خواهی صرفن در میان اقشاری از جامعه، همانند دانشجویان، روشنفکران و طبقه متوسط مدرن ، و در کنار ان بی توجهی طبقه مستضعف جامعه به این مطالبات، در دراز مدت باعث شکاف های شدیدی بین طبقات جامعه می گردد، که می تواند گسل های امنیتی شدیدی در جامعه ایجاد کند. جنبش سبز پیروز نمی شود مگر انکه به “روح زمانه” ملت ما تبدیل شود و این میسر نمی گردد الا ان زمان که جنبش سبز بتواند خواست “اجرای بی تنازل قانون اساسی” را در دو وجه دموکراسی خواهی و عدالت اجتماعی، هر دو توامان، پی گیری کند.خواست های جنبش سبز باید به زبان زیست بوم طبقه مستضعف هم بیان شود.
نگاه میرحسین به مستضعفان
یکی از ویژگی های تفکر میرحسین، با توجه به بیانیه ها و سخرانی هایش، بومی کردن جنبش اصلاحات است. او بیش از انکه اصلاح گر باشد یک احیاگر است. با بررسی زبان گفتار و نوشتار وی متوجه خواهیم شد که او سعی دارد تا گفتمان خود را بر اساس “ارزش های برامده از انقلاب اسلامی” بهمن ۵۷ قوام دهد. او اصلاح طلبی را با احیا و بازگشت به اصول و ارمان های انقلاب و قانون اساسی برامده از ان پیوند زده بود. “من اصلاح طلبی هستم که دایم به اصول رجوع می کنم.” (مصاحبه مطبوعاتی، ۱۷ فروردین ۱۳۸۸ )
این رجوع میرحسین به اصول و ارزش های برامده از انقلاب اسلامی بود که باعث شد تا وی در بدو ورود خود به کارزار انتخاباتی، توجه ویژه خود به عدالت اجتماعی و اقشار مستضعف را کاملن عیان کند. امری که در “دوره اصلاحات” مورد توجه جدی واقع نشده بود و تنها طبقه متوسط مدرن، یعنی دانشجویان، روزنامه نگاران و اقشار تحصیل کرده، عامل اصلی تحقق پروسه اصلاح طلبی انگاشته می شد.
“مستضعفان این مطمئنترین پایگاه برای ارزشهای برآمده از انقلاب اسلامی و آمادهترین قشر برای اصلاحگری و پایبندترین پشتوانه برای اصول و اصولگرایی صبورانه بهگوشند که آیا فرزندان مصدرنشینشان همچنان به جایگاه عزیز آنان اقرار میکنند و بر وظایف تخطیناپذیرشان در حمایت از منافع محرومین اصرار میکنند. معنای این انتظار را چگونه لمس کرده است کسی که نداند در سفرههای کوچک آنان اولیتر از نان، اعتنای صادقانه به ارزشهایی است که جان جوانانشان را خرج آن کردهانده. این اولویتی است که چشمههای برکت را از زمین میجوشاند.” (بیانیه اعلام کاندیداتوری، ۲۰ اسفند ۱۳۸۷)
میرحسین در ویدوئی که وی را در تظاهرات بیست و پنج بهمن نشان می دهد، با بلندگوی کوچک در دستان خود و در میان جمعیت میلیونی فریاد می زند: “زنده باد دانشجو!، زنده باد کارگر!” این شکل از غلیان احساسش در میان سیل مشتاقان تغییر، از کنه تفکر و اعتقاد وی به عدالت اجتماعی و دموکراسی به سان دو بال پرواز به سوی جامعه ای سالم تر نشان دارد که بی مدد این دو بال با هم به پیروزی نتوان دست یافت. او در بیانیه های بعدی خود همچنان رویکرد توجه به عدالت اجتماعی را حفظ کرده بود و بارها به گسترش جنبش سبز در میان همه احاد ملت ، بخصوص اقشار مستضعف و کم درامد اشاره کرده بود.
“سالها قبل از انقلاب، دفاع نیروهای انقلابی و جامعه دانشگاهی از اقشار ضعیف یک اصل بود و متصف بودن به همنشینی با کارگران و حقوق بگیران و اقشار مستضعف یک افتخار بحساب می امد.به نظر بنده از نکاتی که همه ما باید به ان توجه کنیم حمایت از منافع اقشار زحمتکش است، البته نه برای انکه از این اقشار به صورت ابزاری استفاده شود بلکه با این قصد که سرنوشت جنبش با سرنوشت همه احاد ملت بویژه دو قشری که تولید اقتصادی و تولید علمی دارند یعنی کارگران و معلمان و دانشگاهیان گره بخورد.بنده به دلیل انکه مشکلات حاد سیاسی باعث شده است مشکلات اقشار پایین دست جامعه و حقوق انان کمتر مورد توجه قرار گیرد، ناراحت هستم.وقتی معیشت مردم سامان پیدا می کند، هم ریشه های ازادی در جامعه عمیق تر می شود و هم وحدت و رشد و شکوفایی مردم بیشتر می شود. به هر حال باید گفت که اقشار مستضعف جامعه که دل در ارزش های اسلامی دارند بالقوه خواستار تحقق اهدافی هستند که جنبش سبز نیز بدنبال آن است. کسانی که خواستار اجماع ملی برای تغییراند باید بیشتر با اقشار تهی دست گره بخورند و از منافع آنها دفاع بکنند. گذشته از آن، امروز به دلیل سرنوشت ساز بودن تصمیمات و سیاست های اقتصادی همه باید به اخبار و تحلیل های اقتصادی حساسیت نشان بدهند. این روزها حجم اخبار اقتصادی و اجتماعی درمقایسه با اخبار سیاسی بسیار اندک است و در این زمینه اطلاع رسانی کمی صورت می گیرد.” (بیانیه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸)
میرحسین برای آگاهی رسانی به شهرستان ها نیز توجه ویژه ای دارد. او خواهان این است که جنبش سبز به یک جنبش اجتماعی سیاسی و اصلاح گر در همه شئون زیستی مردم و در همه شهرها تبدیل شود و از اعتراض به کودتای انتخاباتی فراتر رود.
” اگر جنبش بخواهد پیش برود و عقبگرد نداشته باشد باید دامنه اهدافش را در بین مردم توسعه داد، هم در میان اقشار مختلف مردم و هم در شهرهای مختلف، باید مسائل اقتصادی را برای مردم توضیح داد . نباید حس کنند این جنبش فقط در رای مردم خلاصه شده است و تنها خشم ناشی از پایمال شدن رای شان است. باید ایران پیشرفته و سعادتمند را با اهداف جنبش پیوند دهیم و یکی کنیم و به مردم نشان دهیم.” (بیانیه ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ )
راه کار میرحسین برای گسترش جنبش سبز
میرحسین فعالان سبز در عرصه مجازی را با حفظ رعایت مسائل امنیتی به گسترش اگاهی در میان مردم و کسانی که دسترسی به رسانه ندارند، دعوت می کند. او در این زمینه به سنت اطلاع رسانی شفاهی، که در میهن ما به علت دیرینگی خودکامگی از قدمت دیرپا برخوردار است، توجه وافری دارد. از دیرباز در قهوه خانه ها و اماکن تجمع روزانه مردم در شهرها و روستاها و امروزه در محل کار، جمع مهمانی ها و حتی در داخل تاکسی ها اطلاع رسانی و تبادل افکار به شکل شفاهی جاری است. این شیوه دو بار در متن بیانیه های او به صراحت امده است. ” اطلاع رسانی سینه به سینه” (۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹) و یا “تماس های چهره به چهره” (۱۹ اذر ۱۳۸۹ ) از این روست که توجه وی به استفاده از شبکه های اجتماعی موجود برای گسترش آگاهی به عنوان کارامد ترین راه برای فعالان سبز مطرح شده بود.
” خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات میکردیم اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. جمعهای خویشاندوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانونهای فرهنگی و ادبی، انجمنها، احزاب، جمعیتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای، گروههایی که با هم ورزش میکنند یا در رویدادهای هنری حاضر میشوند، حلقه همکلاسیها، گروه فارغالتحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافتهاند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندین نمونه از این زیرمجموعههای کوچک عضویت داریم و این دستمایه اصلی گفتگو و ارتباط میان هستههای جامعه ماست.” ( ۱۷ شهریور ۱۳۸۸ )
” آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است. گسترش آگاهی به دایره کسانی که به فضای مجازی دسترسی ندارند، تماس های چهره به چهره، بالابردن توانمندی ها در تحلیل آنچه پیرامون ما در جریان است، با مطالعه و بحث و گفتگو در جمع های کوچک حقیقی یا مجازی و با توسعه شبکه های اجتماعی که از آسیب فضای امنیتی موجود در امان باشند، آشنایی با تاریخ اسلام و ایران و به ویژه حوادث جنبش های مردم این سرزمین از مشروطه تا کنون، می توانند بخشی از تلاش های ما و نه همه آن باشد.” ( ۱۹ آذر ۱۳۸۹ )
بنا به آنچه نقل شد، موارد اساسی مدنظر میرحسین در این حوزه به شرح زیر است:
۱ – توجه وافر به مشکلات معیشتی مردم و مستضعفان، بویژه کارگران و کشاورزان
۲ – گسترش جنبش سبز به شهرها و روستاها
۳ – انتقال آگاهی از فضای مجازی به حقیقی با کمک شبکه های اجتماعی موجود
۴ – استفاده از سنت شفاهی برای اگاهی رسانی
با این توضیحات جا دارد که جنبش سبز در آستانه سومین سال اغازش از این منظر نقد اساسی به عملکرد خود داشته باشد. آیا جنبش توانسته است توجه به مشکلات معیشتی مردم و امعان نظر به عدالت اجتماعی را هم پای دموکراسی خواهی در مبارزه با استبداد در دستور کار خویش قرار دهد؟ با توجه به اشارات صریح میرحسین چرا این امر متحقق نشده است؟
با نگاهی به نشریات و روزنامه های دوره اصلاحات ( ۱۳۸۴-۱۳۷۶ ) در می یابیم که عدالت اجتماعی و سازمان دهی صنفی مردم، یکی از حلقه های گم شده در مباحث دموکراسی خواهی آن زمان بود. علی رغم رشد اقتصادی بالاتری که این دوره نسبت به دوره بعد از خود داشت، اما در زمینه توجه به سازمان دهی صنفی مردم کم کاری شدیدی شده بود. سازمان های مردم نهاد بیشتر در میان طبقه متوسط مدرن و بیشتر در اشکال غیر صنفی ان متداول بود و در میان این طبقه دغدغه ای اساسی برای ترجمه این مطالبات به زبان زیست بوم کارگران، کشاورزان و طبقه مستضعف وجود نداشت. در ان دوره تنها طبقه متوسط مدرن عامل اصلی پیش بردن بار سنگین دموکراسی خواهی قلمداد می شد. بی انکه وارد نزاع میان اقتصاد بازار ازاد و اقتصاد دولتی و یا در سطحی ریشه ای تر میان سوسیالیسم و لیبرالیسم شویم، باید اذعان کنیم که در دوره اصلاحات طبقه متوسط مدرن به لحاظ فرهنگی، فکری و سیاسی گسست شدیدی با کارگران، کشاورزان و اقشار کم درامد و کلن با طبقه مستضعف داشته است. این امر در انگاره های فکری و فرهنگی ای ریشه داشت که در دوره سازندگی و به شکل قوی تر در دوره اصلاحات در حوزه اندیشه و فرهنگ در جامعه شکل گرفته بود. مستضعفان یا تنها پایگاه یکه سالاری تلقی می شدند و یا اینکه هیچ نقش فاعلی برای انها در پیشبرد خواست های دموکراتیک در نظر گرفته نمی شد. در روزنامه ها و نشریات دوره اصلاحات به سختی می توانیم مقاله یا تحلیلی در باب نقش این طبقه در پیشبرد و تحقق خواست های دموکراتیک بیابیم. نگاه به اصلاحات به گونه ای بود که انگار بدون حضور و همراهی طبقه مستضعف می توانستیم تغییرات اساسی در جامعه ایجاد کنیم. در دوره اصلاحات گفتمان اصلاح طلبی به نزاع میان روشنفکری دینی و سکولاریسم با استبداد حاکم تقلیل یافته بود به گونه ای که در این میان کارگران، کشاورزان و طبقه مستضعف نمی توانستند نقشی ایفا کنند. نسیان طبقه مستضعف یکی از نقاط ضعف دوره اصلاحات بود که در سال ۸۴ موجب شکل گیری گفتمانی عوام گرایانه در حوزه عدالت اجتماعی شده بود که متاسفانه هنوز در میان یکه سالاران حاکم متداول است.
جنبش سبز نیز در دل همین طبقه متوسط مدرن قوام گرفته بود و علی رغم اینکه میرحسین در اولین بیانیه اش برای حضور در کارزار انتخاباتی به صراحت مستضعفان را به عنوان اماده ترین قشر برای اصلاح طلبی عنوان کرده بود، ولی بدنه جنبش سبز و فعالان میانی ان چندان توجه ای به این امر نشان نداده اند. متاسفانه کژدیسگیِ نسیانِ مستضعفان در فرایند تحقق خواست های قانونی ملت در جنبش سبز نیز بازتولید شد و هنوز هم تنها طبقه متوسط مدرن به عنوان عامل اصلی تغییر در نظر گرفته می شود.
طبقه متوسط مدرن ۴ دهک درآمدی میانی جامعه را تشکیل می دهند که سهم آنها از درآمد ملی حدود ۳۵ درصد است. ۴ دهک درآمدی فقیر جامعه نیز طبقه مستضعف هستند که تنها ۱۷ درصد از درآمد ملی نصیب آنها می شود و زیر خط فقر زندگی می کنند. ۴۸ درصد درآمد ملی نیز نصیب ۲ دهک درامدی ثروتمند جامعه می شود. طبقه متوسط مدرن با طبقه مستضعف نسبتن از جمعیت یکسانی در سطح کشور برخوردارند و هر دو حدود ۴۰ درصد از کل جمعیت ایران را تشکیل می دهند. این امر بخوبی گواه این است که طبقه متوسط مدرن بدون همراهی طبقه مستضعف توان تحقق و احیاء حقوق اساسی معوقه ملت را ندارد.
تداوم گسست گفتمانی میان طبقه متوسط مدرن و طبقه مستضعف، با توجه به بحران های اقتصادی که در شرایط کنونی بر کشور مستولی است، می تواند این دو طبقه را چنان از هم دور کند که هیچ منافع مشترکی بین خود احساس نکنند و یا در اینده می تواند موجب چالش های خطرناک امنیتی طبقاتی در کشور گردد.
یکه سالاران با تداوم پرداخت یارانه های نقدی در میان این طبقات همواره می توانند از بسیج این طبقات برای منافع خود استفاده کنند. پرداخت یارانه ها به صورت نقدی در میان این اقشار به مرور آنها را به اقشاری ترسو و مطیع در مقابل زور و ظلم های حاکمیت استبدادی تبدیل خواهد کرد. توجه به این امر حتی برای ان بخشی از اصلاح طلبان که تنها صندوق های رای را ابزاری برای پیشبرد مطالبات دموکراتیک تلقی می کنند، هم حائز اهمیت است.
باید به این پرسش پاسخ دهیم که اصلاح طلبی جنبش سبز چیست و چه ویژگی دارد که مستضعفان آماده ترین قشر برای اصلاح طلبی معرفی شده اند؟ البته این تاکید بر مستضعفان بمنظور پیشبرد اصلاح طلبی، به معنی افتادن از ان طرف بام نیست. بلکه به این معنی است که آزادی و عدالت اجتماعی دو بال پرواز به سوی توسعه پایدار است که تنها با یکی از انها این سفر ممکن نخواهدبود. جنبش سبز اعتراض به عدم “اجرای بی تنازل قانون اساسی” را باید به گونه ای مطرح کند که حقوق اساسی معوقه کارگران، کشاورزان و طبقه مستضعف را هم بتواند شامل شود.