iran-emrooz.net | Fri, 25.05.2012, 13:56
تاثیر مهاجرت فعالان بر جنبش زنان
کانون زنان ایرانی
کانون زنان ایرانی
تهیه و تنظیم : سمانه موسوی
يكشنبه 2012-04-22
آیا مهاجرت فعالان به خارج از ایران، سبب افول جنبش زنان شده است یا بالعکس سبب تقویت این جنبش شده است؟ این سئوالی است که اینروزها در پی مهاجرت گسترده فعالان جنبش های مدنی از جمله زنان مطرح است و تاکنون جسته و گریخته پاسخ ها و استدلالهای گوناگون و گاها متضادی در پی داشته است.
به سبب اهمیت این موضوع در این مقطع از زمان، در طول این گزارش به کنکاش این امر پرداخته ایم و به همین منظور با طرح این سئوال، نظرات چندتن از فعالان را جویا شده ایم.
منصوره شجاعی فعال جنبش زنان، از اعضای موسس کمپین یک میلیون امضاء، عضو تحریریه مدرسه فمینیستی و نیز عضو موسس و هیئت مدیره اولین کتابخانه تخصصی زنان (کتابخانه صدیقه دولت آبادی)؛ حیات و ممات جنبش را در چگونی زیستن در "جعرافیای سیال جنبش زنان" تعریف میکنید. وی میزان تعهد و تعریف نقش ساکنان این جغرافیای سیال را فاکتورهای تعیین کننده در این باره میداند. شجاعی متذکر میشود که عبارت " جغرافیای سیال جنبش زنان" بدان معنی است که جریان جنبش در چندسرزمینی ای که به آن تحمیل شده است چگونه پیش می رود.
وی با تاکید بر ماهیت ویژه جنبش زنان می گوید: "اگر بخواهیم جنبش زنان را همچون جنبش دموکراسی خواهی رای من کجاست فرض کنیم جواب سوال شما این خواهد بود که مهاجرت فعالان سبب کندی حرکت و نه افول این جنبش شده چرا که کوشندگان راه دموکراسی خواهی با تمام فشارها و خطرات همچنان صبورانه سعی در گشودن راه روشن انتخابات آزاد و دموکراسی دارند. هرچند که ویژگی جامعه مدنی ایران و سرکوب حکومتی موجب کندی حرکت شده است .اما جنبشی مانند جنبش زنان هرچند که در مقاطعی مثل وقایع پس از انتخابات در پیوند تنگاتنگ با جنبش دموکراسی خواهی قرار گرفت، نظر به قدمت و وظیفه ای که دارد ؛ با پاسخ دو گانه آری یانه نمیتواند از عهده جوابگویی به این پرسش برای این جنبش برآید. درواقع جریان تغییر را باید در فرایند آن بررسی کرد ونه دریک مقطع خاص"
وی تصریح میکند :"اصولا مهاجرت های اجباری و ترک کشور کنشگران اجتماعی خواه ناخواه بر پیشبرد جریانی که در بطن جامعه جاری است متاسفانه تاثیرمنفی زیادی می گذارد. اما با توجه به ماهیت و قابلیت جنبش زنان داخل کشور و علیرغم تمامی سرکوب ها و فشارها هنوز که هنوز است ، جریان اصلی اعم از تولید گفتمان ، ابتکار عمل ، شیوه های پایداری وچگونگی ادامه مبارزه از داخل تعیین میشوددرواقع در جستجوی گفتمان های مسلط در جنبش زنان هنوز نگاه بیرون به درون است ." اما این به آن معنا نیست که نقش کنش مندی فعالان خارج ازکشور نادیده گرفته شود.
مهاجرت؛ پراکندگی دانش جنسیتی
آسیه امینی شاعر، روزنامه نگار، فعال حوزه زنان و نیز برنده جوایز هملن هامت (2009) و انجمن قلم و بنیاد آکسفام نوویب (2011) مهاجرت را به سبب پراکندگی دانش جنسیتی تقویت کننده میداند. امینی که کنش های جنبش زنان را مجموعه ای از فعالیتهای فیزیکی، کمپینی و گفتمان سازی ارزیابی می کند، افزایش آگاهی عمومی نسبت به مسائل جنسیتی و نیز ایجاد گفتمان جنسیتی در جامعه و به ویژه رسانه ها را مهمترین دستاورد این جنبش می داند. وی این گفتمان سازی را حاصل دانش جنسیتی میداند که این دانش به سبب پراکندگی زنان و عامل جعرافیا نه تنها خدشه دار نشده بلکه نقویت نیز میشود.
بنابراین امینی عامل جغرافیا را مثبت ارزیابی کرده و تاکید میکند:" بسنده کردن و محدود کردن کار فعالان حقوق زنان به یکی دو اکت، و فعالیت میدانی، نه فقط کم لطفی که ناشی از عدم شناخت ما نسبت به موضوع و مسائل جنبش زنان است. مثلا همین کاری که من و شما در حال انجام آن هستیم یعنی گفت و گو درباره ساختار جنبش زنان و تاثیرپذیری آن از دو موضوع " شرایط سیاسی" و "عامل جغرافیا"، خودش به معنی نیاز ما به ادامه این بحث و بهنوعی به معنی حیات جنبش زنان و پویایی آن است. برای اینکه ما داریم به عنوان بخشی از بدنه این جنبش، خود را بازبینی می کنیم. ما داریم در یک عرصه عمومی کارکردهایمان را بررسی می کنیم. و این یعنی ادامه گفت و گویی که از قبل شروع شده و نتیجه آن این بوده که " حقوق زنان" به عنوان یک " مساله اجتماعی" گفتمان سیاسی و ساختار اجتماعی را تحت تاثیر قرار بدهد."
این فعال زنان همچنین تغییر شرایط سیاسی در ایران و نیز تاثیرش بر نظام اجتماعی و فرهنگی را واقعیتی غیرقابل انکار میداند که نبایستی نادیده گرفته شود. وی می گوید:" پذیرفتن این واقعیت که آسیب پذیری ما در برابر سرکوبهای سیاسی به دلیل جنس کنشگری غیر سیاسی ماست، می تواند این امید را ایجاد کند که این حرکت اجتماعی یعنی جنبش زنان راه خودش را در لابلای لایه های اجتماعی پیدا می کند. جنبش زنان یک سازمان سیاسی نیست که انتظار داشته باشیم در برابر سرکوب سیاسی رفتارهای پارتیزانی از خودش نشان بدهد. بنابراین طبیعی است که تا مدتی در برابر برخوردهای شدید حکومت دچار شوک می شود. با این حال تجربه همین دو سال نشان داد که جنبش زنان نسبت به بسیاری از گروه های دیگر کنشگر در ایران فعالتر و متحدتر عمل کرده است."
امینی برنامه ریزی برای نمایش های خیابانی، گفت و گوها و نشستهای متعدد در شبکه های اجتماعی، فعالیت های مادران پارک لاله، اطلاع رسانی و آموزش چه به صورت کارگاهی و چه به صورت رسانه ای در وب سایتهای زنان، حمایت و بازدیدهای مداوم فعالان زن از خانواده های آسیب دیده و ... را مصداق هایی از این فعالیت و اتحاد درون جنبشی میداند.
او همچنین اضافه میکند: "ما باید انتظارمان از یک پدیده اجتماعی را منطبق بر واقعیت ها و توانمندی ها پیش ببریم. سوی دیگر این ماجرا افرادی هستند که از کشور بیرون رفته اند. در بین فعالان حقوق زنان، تا جایی که من ارتباط و اطلاع دارم ، انگیزه برای ادامه فعالیتهایشان مضاعف هم شده است. برای اینکه آنها احساس مسوولیت بیشتری هم نسبت به همفکران و دوستانشان می کنند. "
در نهایت، آسیه امینی ، مهاجرت را به ذاته نه مثبت و نه منفی میداند و بر این باور است که توانمندی، مدیریت و حمایت فعالان از یکدیگر است که در این زمینه میتواند تعیین کننده باشد. وی این دوران را دوران ظرفیت سازی و توانمند شدن نظری برای کنشگران و فعالان چه در داخل و چه در خارج و نیز فرصتی برای نظام مندتر شدن درونی جنبش میداند.
مهاجرت؛ فرصت تازه برای فعالیت های تازه
محبوبه عباسقلی زاده دیگر فعال این حوزه و مدیر تلویزیون اینترنتی زنان تی وی، موج مهاجرت فعالان زن را تاثیر گرفته از شرایط سیاسی حاکم دانسته و در این باره چنین می گوید :" بعد از کودتای انتخاباتی جنبش زنان در جنبش فراگیر دمکراسی خواهی درگیر شد و طبعا نمی توانست از تبعات این حادثه تاریخی و تاثیرات مثبت و منفی آن بی نصیب بماند. مهاجرت گسترده فعالان زن به خارج را نمی توان از موج مهاجرت وسیع فعالان دمکراسی خواهی جدا کرد . بنابراین این پدیده را باید در داخل پدیده بزرگتر موج مهاجرت فعالان سیاسی در یکی دو سال اخیر بررسی کرد. ولی در کل به عنوان یک فعال زن که درگیر مهاجرت اجباری را شده ام نمی توانم بگویم که اگر در ایران مانده بودم می توانستم کار مهمتری انجام دهم، قطعا الان در زندان بودم و ترجیحم این بود که نباشم و به نوع دیگری فعالیت کنم و حق خودم می دانستم که آزاد باشم و رهایی را تجربه کرده وبرای رهایی دیگران هم کوشش کنم. چنانکه شبانه روز مشغول فعالیت برای زنان ایرانی هستم منتهی با شرایط و بافت اجتماعی که یک تبعیدی درگیر ان است."
وی اضافه میکند: "اولین پرسشی که وقتی به خارج از کشور امدم از خودم پرسیدم این بود که چه کاری می توان در خارج از کشور برای زنان ایرانی می توان کرد که داخل نمی شود؟ و همین پرسش مرا به سمت تاسیس این تلویزیون زنان تی وی برد. همه ما می توانیم همین پرسش را از خودمان بکنیم و جواب هایی که پیدا می کنیم می تواند راه های جدید همکاری فرامرزی بین فعالان جنبش زنان باشد ."
همچنین عباسقلی زاده فاکتور جداسازی داخل و خارج را بسیار منفی ارزیابی میکند ومی گوید :" مهاجرت اجباری فعالان زن به خودی خود تاثیر منفی روی رشد جنبش زنان ندارد و حتی گاهی بسیار هم مثبت است. تقریبا همه زنان فعال تبعیدی در حال فعالیت هستند و تاثیر فعالیتشان هم قابل انکار نیست. آنچه که به نظرم تاثیر منفی روی رشد جنبش زنان گذاشته مرزبندی فعالان داخل و خارج و قطع همکاری آنهاست. موضوعی که متاسفانه از سال پیش با جدا کردن بیانیه ها شروع شد و ما باید دنبال راه هایی باشیم که مرز را به عنوان یک شکاف جنبشی تحلیل نکند و انرا تبدیل به یک فرصت کند نه تهدید. کاری که ما در زنان تی وی می کنیم یک یاز همین راه هاست."
اما محمد مالجو اقتصاددان و نیز کاوه مظفری فعال اجتماعی و از بنیانگذاران سازمان غیردولتی کانون هستیا اندیش از زاویه دیگری به این موضوع می نگرند. نظرات ایشان عینا در زیر می آید:
تاثیر منفی فاصله جغرافیایی
محمد مالجو - دربارۀ دو چیز هیچ شکی نیست. یکی این که جنبش زنان در دو سال گذشته به شدت تضعیف شده است و دوم نیز این که طی سه سال گذشته خیلی از فعالان جنبش زنان به دلایل گوناگون به خارج از کشور مهاجرت کرده اند. این هر دو اتفاق البته معلول رویداد سومی بوده اند، معلول مقابلۀ خشونت بار و امنیتی و سرکوبگرانه با هر نوع هویت دسته جمعی که ساز مخالف کوک میکرده است. طی سه سال اخیر اصولاً هر گونه پتانسیل نمایندگی و هر نوع تشکل جمعی به صور گوناگون شدیداً زیر ضرب بوده است. این دربارۀ تشکلهای جنبش زنان نیز صادق بوده است. با این همه، خروج تعداد پرشماری از فعالان جنبش زنان نیز به سهم خویش بر افول و تضعیف جنبش زنان تأثیر داشته است.
کسانی که گمان میکنند مهاجرت فعالان یک جنبش به خارج هیچ تأثیری بر خود آن جنبش نمی گذارد اصولاً نقش فاصلۀ جغرافیایی را گویی نادیده میگیرند. فاصلۀ جغرافیایی تا حد زیادی ابزار صداخفه کنِ مخالف خوانان است. صدای مخالف مهاجران معترض در بهترین حالت فقط در فضای مجازی طنین می یابد. فضای مجازی اما فضای مبارزه نیست، فضا آگاهی رسانی است. مشکل اما امروز کمبود آگاهی نیست، مشکل کمبود سازماندهی است. فرض کنید مبارزان فلسطینی در سی سال گذشته به ایران مهاجرت می کردند و حضوری قوی در نمازهای جمعه و انواع مراسم ضد صهیونیستی میداشتند. گمان میکنید این نوع راهبرد چه تأثیری در مبارزۀ ضدصهیونیستی در خود سرزمین فلسطین اشغالی می داشت؟ مسلماً مهاجرت شان میتوانست اسباب آسودگی حکومت صهیونیستی را فراهم بیاورد.
هیچ حکومتی هر چقدر هم که سرکوبگر باشد نه ظرفیتی بی نهایت برای سرکوب دارد و نه تمایلی برای آن که بیش از حدی که برایش میسر است سرکوبگر و امنیتی و پلیسی جلوه کند. بسیاری از حکومت ها اصولاً ترجیح میدهند مخالفان شان به خروج از قلمرو سرزمینی آن حکومت مهاجرت کنند. اگر راه را برای مهاجرت مخالف خوانان باز می گذارند عمدتاً به این امید است که ناگزیر از سرکوب بی امان مخالف خوانان نشوند و ازاین رو زیاده از حدی که تصمیم می گیرند سرکوبگر جلوه نکنند. در حقیقت چه بسیار مواردی که حکومت ها مهاجرت مخالف خوانان را به چشم فرصت مینگرند چون چنین مهاجرت هایی در واقع سازوکاری است برای راحت شدن از شر ناراضیان.
اخیراً در جایی گفته بودم از نگاه حکومت ها بین سه متغیرِ جلوگيری از مهاجرت، جلوگيری از اعتراض، و اكراه از سركوب سياسی رابطهای خاص برقرار است، یعنی حکومت فقط دو تا از این سه متغیر را میتواند همزمان کنترل کند. اگر حکومت تصمیم بگیرد هم از مهاجرت مخالفان جلوگیری کند و هم از بلند شدن صدای اعتراض شان ممانعت به عمل بیاورد، در این صورت ناگزیر است به چنان سرکوبی مبادرت کند که چه بسا در ابتدا مد نظر نداشته است. شوروی در دوران استالین مصداق همین انتخاب بود. استالين هم از مهاجرت شهروندان از كشور ممانعت كرد و هم از اعتراض مخالفان، حاصل اين كه بالاجبار به چنان سركوبی در عرصۀ سياست مبادرت ورزيد كه شايد از ابتدا در دستور كار نداشت.
اما اگر حکومت کماکان بخواهد جلوی مهاجرت مخالفان را بگیرد اما از سرکوب سیاسی اکراه داشته باشد، در این صورت شاهد شکل گیری درجه ای از صدای اعتراضی خواهد بود که اصلاً تمایلی به شنیدنش نداشته است. شوروی دوران خروشچف هم مصداق همین انتخاب بود. خروشچف كماكان موانع مهاجرت شهروندان از مملكت را پايدار نگه داشت اما ميخواست از شدت سركوب سياسی بكاهد، نتيجه آن شد كه صداهای مخالفخوان در عرصۀ سياست بسی بيش از آن طنين انداخت كه اخلاف استالین تمايل داشتند. نهایتاً اگر حکومت از یک سو بخواهد صدای اعتراضی بلند نشود و از دیگر سو نخواهد فراتر از حد خاصی از سرکوب سیاسی را در دستور کار خویش قرار دهد، بنابراین ناگزیر است راه را برای مهاجرت مخالفان هموار سازد. تجربۀ کاستروی سالهای پس از انقلاب کوبا نیز مؤید چنین انتخابی است. كاسترو به مهاجرت گستردۀ شهروندان ناراضي از مملكت تن داد تا بلكه جلوی اعتراض سياسی و سركوب پليسی را بگيرد. این ترکیب از انتخاب ها نوعی جبر ساختاری است که هر حکومتی با آن مواجه است.
علیرغم همۀ فشارها و سرکوب هایی که شکل گرفته است، در سه سال اخیر نیز به هر حال هم ظرفیت سرکوب با محدودیت هایی مواجه بوده است و هم تمایل به سرکوب اصولاً نامحدود نبوده است. به نظر میرسد طی سه سال اخیر اساساً راه برای هزیمت همگانی مخالف خوانان باز شده تا هم درجۀ سرکوب به فراتر از حدی که بوده است کشانده نشود و هم دستگاه امنیتی بیش از آنچه بوده است امنیتی و پلیسی جلوه نکند.
قصۀ مهاجرت دو نیمه دارد. نیمۀ آشکار را مهاجران می بینند و خویش را بازیگر مستقل بازی مهاجرت می انگارند. نیمۀ پنهان مهاجرت اما نشان می دهد که مهاجران در عین حال بازی خوردۀ نوعی بازی هستند که حکومت بالاجبار با سه متغیر مورد اشاره ام انجام داده است.
سناریو عبارت از این است که به هزیمت همگانی مخالفان تن داده میشود تا بلكه اعتراض سياسی و سركوب پليسی بیش از پیش در دستور کار قرار نگیرد. در آنچه گفتم حتی ذره ای از قضاوت دربارۀ عمل مهاجران وجود ندارد. فرصتهای شغلی و تحصیلی برای مخالف خوانان کاهش یافته است. هزینه های زندگی به طرزی تصاعدی در شرایطی رو به افزایش گذاشته اند که درآمدهای روشنفکران و نویسندگان و اندیشه ورزان و کنشگران در اثر رویه های دولت شدیداً کاهش یافته اند. دولت در حال اجرای نوعی موج برگشت در عرصه های فرهنگی است که زندگی را بیش از پیش ملال آور می سازد. احکام قضایی بر ضد فعالان عرصه های گوناگون رو به رشد است. احساس امنیت سیاسی برای کوشندگان سیاسی و اجتماعی و مدنی انگار حکم کیمیا را پیدا کرده است. در چنین شرایطی معتقدم حق فرار را باید یکی از حقوق شهروندی دانست. هر فعال معترضی محق و گاه حتی مجبور است در شرایط فعلی به مهاجرت مبادرت کند. نباید دربارۀ انتخاب های فردی اشخاص قضاوت کرد.
با این حال، میتوان تأثیرگذاری کلان حجم پرشماری از این انتخاب ها را تحلیل کرد. اصل مطلب همان است که اخیراً در جایی گفته بودم. مهاجرت از كشور مبدأ و شدت صداهای اعتراضآميز در كشور مبدأ با هم بی ارتباط نيستند. فشار نارضايی شهروندان میتواند یا به سمت گزينۀ مهاجرت هدايت شود يا به سمت گزينۀ اعتراض. هر چه ميزان بيشتری از فشار نارضايی از طريق گزينۀ مهاجرت نشت كند، ميزان كمتری از فشار نارضایی براي به كارانداختن گزينۀ اعتراض در اختيار هست. ازاينرو، مهاجرت از كشور مبدأ میتواند شكوفايی هنر اعتراض را ميان شهروندان تضعيف كند. بر اساس چنین تحلیلی معتقدم مهاجرت انبوهی از فعالان جنبش زنان در سه سال اخیر نیز به تضعیف جنبش زنان در داخل کشور دامن زده است. فردی که چه به اختیار و چه به اجبار به مهاجرت روی می آورد عملی عقلانی انجام میدهد و چه بسا وضعیت شخصی اش بهبود یابد. اما هزیمت همگانی تعداد پرشماری از کوشندگان عرصه های سیاسی و اجتماعی و مدنی که حاصلجمع همین انتخاب های انفرادی است سرجمع عملی غیرعقلانی است که چه بسا وضعیت دسته جمعی شان را وخیم تر سازد.
خطای تحلیل خطی
کاوه مظفری - قبل از اینکه درباره تاثیر مهاجرت ها بر وضعیت جنبش بحث کنیم، به نظرم بد نیست تا کمی درباره این دست قضاوت ها که جنبش دچار «افول» شده، مناقشه کنیم. چراکه اگر شناخت درستی از وضعیت فعلی جنبش نداشته باشیم، نمی توانیم تحلیل ها و پیشنهادات کاربردی برای آینده ارائه دهیم.
به کار بردن اصطلاحاتی همچون افول یا صعود در توصیف تحولات اجتماعی عموماً متاثر از دیدگاه هایی است که مسیر تحولات اجتماعی را تک خطی و تکاملی ارزیابی می کنند. همانند داروینیست های اجتماعی که مراحل تحول یک جامعه را مشابه تکامل یک ارگانیسم زیستی تصور می کنند (نوزادی، جوانی، پیری و مرگ). این در حالی است که پیچیدگی پدیده های اجتماعی بسیار بیشتر از آن است که بتوان به سادگی با چنین اصطلاحاتی تکلیف کار را تعیین کرد. بویژه، پدیده های نوظهور و مدرنی همچون جنبش های اجتماعی از چنان پیچیدگی و سیالیتی برخوردارند که به سادگی نمی توان برای آنها از واژگان مربوط به تکامل زیستی بهره جست.
مثلاً اگر از سطح تحلیل تک خطی و تک عاملی اندکی بالاتر بیاییم، می توان گفت که میزان بروز و ظهور هر جنبش اجتماعی – حداقل – به «موازنه قوا»ی میان «دو نیرو» بستگی دارد. یک نیرو، برآمده از توانایی درون جنبش است؛ و نیروی دیگر، مربوط به مخالفان و معارضان بیرون جنبش. در این شرایط، دیگر بحث از صعود یا افول (زندگی یا مرگ) نیست؛ بلکه وضعیتی الاکلنگی برقرار است. به طوری که هرچه جنبش قویتر باشد و مخالفانش ضعیفتر، امکان ظهور و آشکارگی و گسترش جنبش بیشتر می شود، و برعکس هرچه جنبش ضعیف باشد و سمبه مخالفانش پر زورتر، جنبش دچار نهفتگی و پنهان شدگی می شود. بدین ترتیب، در شرایطی که یک جنبش اجتماعی پنهان می شود، لزوماً محکوم به مرگ نیست، بلکه می تواند خود را ترمیم و تقویت نماید؛ و برعکس در شرایط آشکارگی نیز لزوماً جنبش معطوف به موفقیت نیست و ممکن است در همان نقطه اوج از حرکت باز ایستد.
اما باز هم تنها این دو عامل الاکلنگی، تعیین کننده وضعیت یک جنبش نیست. عوامل دیگری نیز در این میان نقش دارند. به طوری که می توان به «میزان تعارض و تضاد اجتماعی حول اهداف جنبش» و همچنین «ساختار فرصت ها و تهدیدهای سیاسی» اشاره کرد. خلاصه اینکه برای دستیابی به تحلیل صحیح از شرایط فعلی و آینده یک جنبش نمی توان صرفاً به یکی دو عامل بسنده کرد، و به قضاوت های قطبی و قطعی محدود شد، بلکه نیاز است تا جوانب گوناگون مورد بررسی قرار گیرد. از این نظر، پدیده مهاجرت نیز تنها یکی از عواملی است که در وضعیت فعلی جنبش زنان در ایران تاثیر دارد.
برای بررسی تاثیر مهاجرت فعالان جنبش زنان در حال حاضر، بد نیست که تجربه موج مهاجرت در دهه 60 را مرور کنیم. اگرچه در آن سال ها تحت تاثیر فضای به شدت سیاست زده ای که داشت، از فعالیت های زنان برای پیگیری حقوقشان با عنوان خاص «جنبش زنان» یاد نمی شد، اما فعالیت ها و مبارزات قابل توجهی برای احقاق مطالبات زنان در همان سال های نخستین پس از انقلاب در جریان بود. به طور خاص می توان به تظاهرات 8 مارس سال 57 اشاره کرد که توانست اجرایی شدن سیاست های ضد زن را لااقل یک سال به تعویق اندازد. اما با آغاز سرکوب ها، بسیاری از این نوع فعالیت ها به تدریج محدود گردید. بویژه از ابتدای دهه 60 با به راه افتادن موج اعدام ها، بسیاری از فعالانی که از بازداشت و زندان جان سالم به در برده بودند، به تدریج راه خروج از کشور را برای ادامه فعالیت برگزیدند. پس از آن، تا سال ها صدایی از مطالبه حقوق زنان در عرصه عمومی شنیده نمی شد. حتی با وجود گشوده شدن نسبی فضا در سال 1376، هنوز در فضای عمومی صدای مستقل زنان شنیده نمی شد. حوالی سال 78 بود که فعالیت های محافل زنان از خانه ها به مکان های عمومی سرپوشیده منتقل شد و برای اولین بار در سال 1381 بود که به مناسبت هشتم مارس برنامه ای در فضای باز اجرا شد.
در واقع، 24 سال بعد از انقلاب، جنبش زنان توانست مجدداً در عرصه عمومی مجالی برای عرض اندام پیدا کند. فشار سرکوب از یک سو و فاصله افتادن میان فعالان با سابقه جنبش با کنشگران نسل های بعد از سوی دیگر سبب شد که با وجود باز شدن نسبی فضا در سال 76، مدتی طول بکشد تا جنبش زنان بتواند خود را مجدداً در عرصه عمومی ظاهر کند. در واقع، وقفه ای در فعالیت جنبش زنان ایجاد شد که یکی از دلایل آن را می توان قطع رابطه میان فعالان قدیمی و جدید دانست. کنشگران باسابقه جنبش که به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند، با وجود زحماتی که برای زنده نگاه داشتن گفتمان جنبش کشیدند، اما نتوانستند ارتباطی مستمر با فعالان داخل برقرار نمایند. به عبارت دیگر، نتوانستند تجارب خود را به نسل بعدی منتقل کنند، یا لااقل این انتقال تجارب با وقفه ای زمانی به انجام رسید.
در مجموع، مهاجرت فعالان جنبش، که تحت تاثیر افزایش فشارها و محدود شدن فضای فعالیت تشدید می شود، از یک سو فاصله های درونی شبکه فعالان جنبش را بیشتر می کند و امکان ارتباط درون جنبشی را سخت تر می کند، و از سوی دیگر دسترسی فعالان مهاجرت کرده را به میدان عمل تقریباً قطع می کند. در نتیجه، امکان بسیج نیروها و افزایش توانایی های جنبش – بویژه در سطح میدانی – حداقل تا زمانی که نیروهای جدیدی جایگزین شوند – کاهش می یابد.
البته نباید فراموش کرد که شرایط امروز با دهه 60 متفاوت است. از یک سو، شدت سرکوب در دهه 60 بسیار بیشتر بود و در نتیجه برای بسیاری راهی جزء مهاجرت باقی نمانده بود؛ و از سوی دیگر فنآوری های ارتباطی نیز به اندازه امروز پیشرفت نکرده بود. دسترسی به وسایل ارتباط اینترنتی و ماهوارهای در شرایط امروز فرصت های بیشتری برای حفظ ارتباط کنشگران داخل و خارج و اطلاع رسانی و تبلیغات فراهم کرده است؛ با این وجود نباید تصور کرد که این ابزارها می توانند جای خالی تماس و مداخله حضوری را پر کنند. بویژه آنکه این ابزارها نیز الزاماً برقرار کننده ارتباطاتی کامل و موثر نیستند، حداقل تجاربی که در سال های اخیر در زمینه گفتگوها و بحث های مجازی وجود داشت، نشان می دهد که این ابزارها همان قدر که می توانند مفید باشند، ممکن است با ایجاد سوءتفاهم هایی ارتباط موجود را نیز مختل کنند.