iran-emrooz.net | Wed, 16.05.2012, 11:51
هشت انقلاب آرام که در جامعه ايران جريان دارد
رادیو فردا / مجید محمدی
کسانی که منتظر وقوع انقلاب در ايران و براندازی جمهوری اسلامی هستند بعضا بدين نکته توجه ندارند که حکومت جمهوری اسلامی ۳۳ سال در حال براندازی تدريجی خود بوده است.
شهروندان ايرانی نيز در اين سی و سه سال دارند به تدريج پايهها و بنيادهای حکومت را از درون ويران می کنند. هيچ ضرورتی ندارد که همهی انقلابها خشونت آميز و خونين باشند و علائم آن را همه در عرصهی خيابان ببينند. انقلابها و براندازیها می توانند زير پوستی و آرام باشند: نخست به گروههايی اندک محدود باشند و به تدريج بخشهای بزرگ تری را در برگيرند.
در نهايت نيز نظامهای از درون ويران شده با يک تظاهرات چند ده هزار نفری مستمر (مثل آنچه در ميدان تحرير قاهره روی داد يا انقلابهای مخملی اروپای شرقی) يا حملهی خارجی (مثل رژيم بعثی عراق يا ديکتاتوری قذافی در ليبی) فرو می پاشند.
مبانی نظری و رفتاری کاست حاکم و گفتمانهايی که رژيم جمهوری اسلامی بر اساس آنها شکل گرفت سالهاست که در حال اضمحلال هستند و از درون می پوسند. اين رژيم هر روز ريزش داشته و ناراضی می تراشيده و حذف می کرده است و تنها با اتکا به دستگاه انحصاری تبليغاتی، حزب پادگانی و درآمد نفتی سرپاست. آنچه موجب شکل گيری جمهوری اسلامی شد امروز تنها يکی از دهها گفتمان و مجموعه بنيادهای فکری و عقيدتی و رفتاری در جامعهی ايران و از ضعيف ترين آنهاست و يک اقليت ده تا پانزده درصدی را به همراه دارد.
در سه دههی گذشته هشت انقلاب آرام و بدون خشونت در ايران در جريان بوده است که دير يا زود به جمهوری اسلامی به عنوان رژيمی با باورها، نگرشها و تکيه گاههای اجتماعی ويژه پايان خواهد داد. اين انقلابهای زير پوستی از روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در واکنش به تيرباران بدون محاکمهی مقامات رژيم سابق و روش و محتوای تصميم گيریها در جمهوری اسلامی آغاز شده و به اقشار مختلف بسط يافتهاند. اگر روزی اين رژيم با حملهی خارجی ساقط شود (با احتمال بسيار اندک) نيروهای خارجی اولا در حضيض ضعف حکومت چنين کاری را انجام خواهند داد و ثانيا تنها تير خلاص را شليک خواهند کرد. خود رژيم قبلا پايههای خود را برانداخته است.
انقلاب فرهنگی
فرهنگ غير رسمی با پوشش همگانی (حتی شامل آن ده تا پانزده درصد در خانههايشان) دارد به تدريج جای فرهنگ رسمی را می گيرد. فرهنگ رسمی جذابيت خود را در سه دهه حکومت دينی از دست داده و ظرفيت توليد و جذب آن به شدت آسيب ديده است. به عنوان نمونه مقامات شهر مشهد همواره با برگزاری کنسرت موسيقی در اين شهر مخالفت کردهاند اما همين شهر که ادعا می شود شهری مذهبی است "پايگاه اول موسيقی رپ کشور" است. (سالار مرتضوی، سرپرست گروه موسيقی بامداد مشهد، مهر، ۷ مرداد ۱۳۹۰)
در حوزهی سينما نيز علی رغم تلاش برای اختصاص بودجه به خودیها، تعداد آثاری که بتواند ايدئولوژی رسمی را وانمايی کند و مورد توجه قرار گيرد و مقامات را نيز راضی کند در يک دههی اخير (از ميان حدود ۷۰۰ فيلم) به انگشتان يک دست نمی رسند. آثار خودی ترين کارگردانها (سعيد سهيلی و محمد حسين فرحبخش) از اکران نوروزی پايين کشيده می شوند. اثری در چارچوب فرهنگ رسمی در حوزههای ادبی و هنری نيست که بتواند بدون کمک بخش دولتی توليد شده و هزينههايش را تامين کند. دولت خود کتاب و نشريه توليد می کند و خود همانها را می خرد و در کتابخانهها (برای نخواندن) انبار می کند. اين انقلاب فرهنگی هيچ نيازی به اخراج اساتيد و دانشجويان ندارد و از بالا هم انجام نمی شود.
انقلاب در روابط صميمی/جنسی
اکثر جوانان امروز ايران برای روابط صميمی ديگر غريزههای خود را سرکوب نمی کنند. آنها همچنين برای ارضای غريزههای جنسی خود کمتر ازدواج می کنند و آنها که ازدواج می کنند ديرتر بچه دار می شوند و فرزندان کمتری می خواهند. بنا به نتايج اوليهی سرشماری سال ۱۳۹۰، متوسط نرخ رشد جمعيت در سال ۹۰ معادل ۱.۳ درصد بوده است در حالی که اين رقم در سرشماری سال ۸۵ معادل ۱.۶ درصد بوده است.
بعد (متوسط تعداد اعضا خانوار ايرانی) بر اساس سرشماری ۹۰ معادل ۳.۶ نفر بوده است در حالی که بعد خانوار بر اساس سرشماری سال ۸۵ معادل چهار نفر و در سرشماری سال ۷۵ معادل ۴.۴ نفر بوده است. (رئيس مرکز آمار ايران، مهر، ۲۸ آذر ۱۳۹۰) کاهش جمعيت به کاهش بی سابقهی تعداد دانش آموزان از حدود هجده ميليون در اوايل دههی هشتاد به ۱۲ميليون و ۳۰۰ هزار دانشآموز (و ۹۲۰ هزار فرهنگی رسمی و پيمانی در کشور، وزير آموزش و پرورش، ايسنا، ۱۱ دی ۱۳۹۰) در سال ۱۳۹۰ انجاميده است. بسياری از شهروندان ايرانی علی رغم تاکيد مقامات بر توليد مثل بيشتر و برخی سياستهای تشويقی، زندگی بر اساس نيازهای شان را به تدريج بر ايثار خود برای کودکانی که قرار است تحت تعليمات ايدئولوژيک حکومت زجر بکشند ترجيح می دهند.
بخش قابل توجهی از شهروندان ايرانی از باورهای قديمی خود مبنی بر اعتبار بی چون و چرای فقه (در محدود کردن رابطهی جنسی به ازدواج) و وجود قدرتی ماوراء الطبيعی که کارش مجازات خاطيان از فقه است فاصله گرفته و به سوی اين باور حرکت میکنند که وجدان فردی و عقل ابزار سنجش ميان درستی و نادرستی است و دين و اخلاق دو مقولهی کاملا متفاوتاند.
انقلاب مذهبی
دين از انحصار دين رسمی با نمايندگی روحانيت خارج شده است. تنها حکومت و قشر منتفع از حکومت، ديندار مطابق با دينداری رسمیاند يا به آن تظاهر می کنند. بقيه و حتی بسياری از منتفعان امروز از امتيازات حکومتی، دين را امری شخصی می دانند، چه ديندار باشند و چه نباشند. تظاهر به دينداری يا خود دينداری صرفا ابزار تداوم حيات در عرصهی عمومیاند و همه با يک توافق ناگفته اين را می دانند و به روی خودشان هم ممکن است نياورند.
باور به جدايی دين از دولت (به زبان ساده اين که روحانيون به مساجد و امامزاده ها برگردند و دين را به مردم حقنه نکنند) به صورت يک فرهنگ در اکثريت مردم درآمده است. ايدهی اجرای قهر آميز و موفقيت آميز دين در عرصهی عمومی توسط دولت تنها محدود به اقمار دستگاه رهبری است. حتی روستاييان کشور دوست ندارند نيروی انتظامی بشقابهای ماهوارهای آنها را از پشت بامها جمع آوری کند يا داشبورد اتومبيل شان را بگردد.
انقلاب ارزشی
تبديل شدن پول به خدای قاهر جامعه مهم ترين وجه انقلاب ارزشی در جامعهی ايران است. پول، امروز هم خدای سکولارهاست و هم خدای مکتبیها، هم خدای فارسها و هم خدای اقوام ديگر، هم خدای همجنسگرايان و هم خدای ناهمجنسگرايان، هم خدای زنان و هم خدای مردان، هم خدای جوانان و هم خدای ميانسالان و کهنسالان (اين تحول البته بالضروره تحولی منفی نيست؛ حسابگری يکی از مولفههای عقلانيت است).
آنچه افراد را از حيث اخلاقی متمايز می کند نحوهی کسب پول و نحوهی مصرف آن است و نه محوريت پول در تصميمات راهبردی زندگی شان.
خدا بودن آن بدين گونه خود را نشان می دهد که امروزه هيچ کالای عمومی و غير عمومی را در ايران بدون پول نمی توان خريداری کرد و هيچ تصميم را نمی توان بدون در نظر گرفتن وجوه مالی آن اخذ کرد. فعاليت داوطلبی در ايران نزديک به صفر است و اصولا افراد نمی توانند جايی برای اين گونه فعاليت در زندگی خود باز کنند. خيريهها در ايران ضعيف ترين نهادهای مدنی و عمومی هستند. ايثار و شهادت به گذشتهی باستانی تعلق دارند.
در دههی شصت تصور نمی رفت نامزدهای انتخابات با گرفتن وام و فروختن اموال خود، رايزنی با پيمانکاران، کارخانهداران و تاجران، دادن شام و ناهار و اجاره سالن و گروههای موسيقی و استخدام چهرههای مشهور ورزشی و هنری، اهدای گوشی تلفن و تیشرت به جوانان، راهاندازی کاراناوالهای پرخرج تا چاپ و انتشار بنرهايی با ابعاد ساختمانهای بزرگ برای رفتن به مجلس تلاش کنند. در سال ۱۳۹۰ تنها با پول است که می توان رای خريد (يکی از کانديداهای انتخابات مجلس در شمال کشور برای پيشی گرفتن از رقبای خود با برگزاری همايش پياده روی، اقدام به اعطای جوايزی چون يک دستگاه پرايد، ۱۰۰ دوچرخه و دهها دست لباس گرمکن کرده است، خراسان ۴ اسفند ۱۳۹۰)؛ و تنها با پول است که می توان در دستگاههای دولتی کارها را پيش برد. (مه آفريد امير خسروی متهم رديف اول اختلاس ۳۰۰۰ ميليارد تومانی می گويد "روسای بانکها تا پول نمی گرفتند کاری نمی کردند" جهان نيوز، ۲ اسفند ۱۳۹۰) بر همين اساس حکومت به توزيع صدقهای پول در کشور و حتی به خبرنگاران و سينماگران (تحت عنوان عيدی ریيس دولت) می پردازد تا عمر خويش را تداوم بخشد.
انقلاب اطلاعات
بستن کامل مجاری اطلاعات در ايران علی رغم سه دهه تلاش حکومت برای اين هدف غير ممکن شده است. درايران بيش از ۲۶ ميليون خط تلفن ثابت و ۴۸ ميليون خط تلفن همراه وجود دارد. (الف، ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱) حدود بيست و هشت ميليون نفر(همان جا) در ايران به اينترنت دسترسی دارند يا به قولی ديگر چهل درصد جامعه (حدود ۳۰ ميليون نفر) کاربر اينترنت هستند (سرپرست مرکز مديريت توسعه ملی اينترنت، ايسنا ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱). در حالی که سايت فيس بوک در ايران فيلتر است گفته می شود ۱۷ ميليون ايرانی در اين سايت عضويت دارند.
تشنگی اطلاعات در ايران آن قدر بالاست که حکومت گلوی جريان آزاد اطلاعات را با هر زجر و زحمتی گرفته است. هفتاد درصد از کاربران ايرانی دارای سرعت زير ۱۲۸ کيلو بايت در ثانيهاند (سرعتی که شما را زجر کش می کند) در حالی که سرعت متوسط در کرهی جنوبی حدود ۱۳ مگابايت بر ثانيه يعنی حدود ۱۰۰ برابر است. با اين حال، افراد تلاش می کنند به هر طريق ممکن به اطلاعات دسترسی پيدا کنند. گذاشتن و جمع آوری بشقابهای ماهوارهای دو دهه است به بازی موش و گربه ميان حکومت و شهروندان (از اقشار و طبقات مختلف اجتماعی) تبديل شده است و به گفتهی مقامات جمهوری اسلامی بيش از ۵۰ درصد جمعيت کشور دارای تجهيزات دريافت از ماهواره هستند.
انقلاب فکری
انديشه در ايران ديگر در انحصار فيلسوفان نيست و فيلسوفان معدود مانند گذشته جايگاه بلندی در جامعهی ايران ندارند. جوانان شجاعت انديشيدن به سبک خود را يافتهاند. ديگر در جامعهی ايران چند فيلسوف يا ايدئولوگ موثر که آثارشان همه جا به چشم بخورد و مورد بحث قرار گيرد مشاهده نمی شود. دستگاهها و نهادهای ايدئولوژيک حکومت نيز صرفا به تبليغات و پاسخ به پرسشهای مربوط به ولايت فقيه و اجرای اجباری احکام دينی می پردازند.
اين دستگاهها تنها به شبهات درون دينی پاسخ می دهند (نامش را گذاشتهاند شبهات چون تنها سوالات سرپايی را پاسخ می دهند) و تصور می کنند که تنها رقيب سياسی حکومت، دينداران و بالاخص روحانيون هستند. از اين جهت همهی نقدها و پرسشهايی که از منظر برون دينی و عقلانی در باب روالهای جاری در حکومت طرح می شود پاسخ ناگفته می ماند.
دستگاههای ايدئولوژيک حکومت در اين عرصه کاملا خود را خلع سلاح کردهاند. حکومت برای مواجهه با نيروهای سکولار و ليبرال صرفا از قوای قهريه استفاده می کند و نيازی به مواجههی فکری نمی بيند. همين امر علت بی توجهی عمومی به مباحث مطرح از سوی کارکنان ديوانسالاری دينی است.
انقلاب منزلتی
روحانيت حاکم شيعه با سه دهه فساد مالی و تقلب و دروغ گويی و امتيازجويی منزلت اجتماعی خود را حتی در ميان کسانی که به آنها اقتدا می کنند و حتی بسيجيان و سپاهيان از دست داده است (نگاه کنيد به سخنان مکارم شيرازی در مورد رابطهی سپاه و مرجعيت، ۶ ارديبهشت ۱۳۹۱).
بسيجيان در کنار روحانيت قرار می گيرند چون بهترين پله برای ارتقای اقتصادی و سياسی است. سپاهيان نيز روحانيت را ابزار تداوم قدرت خود می دانند و نگاهی ابزاری به آن دارند. در نظر سنجیها، روحانيون به پايين رتبه ها از حيث اعتماد و رجوع در ميان گروههای مرجع تنزل يافتهاند.
وقتی علی خامنهای تنها کسی است که با نورافکن و فاصله اندازی و دکور و نمايش به عنوان چهرهی مقدس به جامعه معرفی شود و بقيهی روحانيون در کنار ديگر پيروان در برابر رهبر قد خم کنند و به مباشران حکومت تبديل شوند ديگر تقدسی برای آنان نمی ماند. علی خامنهای برای آن که بر فراز همه بايستد ديگران را خوار و تحقير کرده است. منزلت اجتماعی ائمهی جمعه در جامعهی ايران تا آن حد تنزل يافته که اگر از فيلمهايی (خصوصی و گشت ارشاد) بد بگويند فروش آنها سه برابر می شود. (ابوالقاسم طالبی در برنامهی هفت، ۲۶ فروردين ۱۳۹۱)
انقلاب در سبک زندگی
روحانيون بيش از همه برای تحميل سبک زندگی خود در پوشش و خوراک و مراسم و شعائر و تفريحات بر جامعهی ايران تلاش کردهاند. آنها عناصر سبک زندگیهای رقيب را بی خاصيت يا مضر معرفی کردند: "کراوات يک پوشش بی خاصيت است نه شما را گرم می کند نه می پوشاند و نه نشانه شخصيت شما است. بهتر است آن را باز کنيد." (قرائتی خطاب به وکلا، الف، ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۰) اما اکثريت شهروندان ايرانی در حيطهی خصوصی ديگر خود را مقيد به سبک زندگی رسمی نمی بينند و همان طور که بخواهند زندگی می کنند حتی به قيمت از دست دادن بخشی از شبکهی روابط خانوادگی و اجتماعی. کاهش رفت و آمدهای خانوادگی و دوستانه تا حدی به همين اصرار بر سبک زندگی انتخابی باز می گردد.
کشف حجاب ميليونها بانوی ايرانی عملا در آلبومهای عکس گذاشته شده در فيس بوک انجام شده است. به عکسهای عروسیهای طبقات فقير و زير متوسط حتی در جوامع روستايی نگاه کنيد تا سبکهای زندگی کاملا متفاوت با الگوی روحانيت را مشاهده کنيد. حتی نسل دوم خانوادههای مکتبی مطابق با سبک زندگی روحانيت زندگی نمی کنند. تنها برخورداران از منافع و مزايای حکومت (حدود ۱۰ درصد) سبک زندگی روحانيت را در برابر ديدگان "غريبهها" (رقبايی که می خواهند آن مزايا را به خود اختصاص دهند) پيروی می کنند.