iran-emrooz.net | Sat, 25.02.2012, 16:42
نیره توحیدی: انتخابات آزاد ایران
آیدا قجر/جرس
شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰
یک هفته به انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی مانده است؛ انتخاباتی که اصلاح طلبان خود را از شرکت در آن کنار کشیده، از مردم دعوت شده تا با عدم شرکت در این انتخابات اعتراض خود را به نبود «انتخابات آزاد»، «حصر رهبران جنبش سبز»، «آزاد نشدن زندانیان سیاسی» و دیگر رفتارهای مسئولان جمهوری اسلامی اعلام کنند.
پیرامون انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی و حضور یا تاثیر عدم حضور در انتخابات بر جامعهی زنان با دکتر نیره توحیدی، جامعهشناس، استاد دانشگاه و نویسنده به گفتگو نشستیم، توحیدی معتقد است «نباید در هر انتخاباتی و با هر شرایطی شرکت کرد، حق شهروندی به این معناست که شما واقعا حق رای داشته باشید؛ وقتی بسیاری از شهروندان از حق شرکت در مسابقه انتخاباتی محروم میشوند در واقع حق انتخاب مردم زیر پا گذاشته میشود».
وی در ادامه نرخ مشارکت زنان در تصمیم گیریهای سیاسی و دولتی ایران را از پائینترین نرخهای رایج در جهان میداند.
در ادامه گفتگوی جرس با دکتر نیره توحیدی را میخوانید:
شما بیانیهای مبنی بر «تحریم فعال» انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی به علت نمایشی بودن آن را امضا کردید، کلمهی «تحریم فعال» دقیقا به چه معناست؟ آیا کلمات جدید طی تحولاتی از جنس انقلاب نیست که به زبان اضافه میشوند؟
فکر نمیکنم این کلمه تازه باشد، درست است که دقیقا با این ترکیب به کار نرفته اما اگر یادتان باشد اصلاح طلبان نیز از ترکیبات این چنینی استفاده کرده بودند، مثل «آرامش فعال» که البته غریبتر و ناممکنتر از تحریم فعال به نظر میرسد. به نظرم تحریم فعال با توجه به توضیحاتی که در این بیانیه آمده بود این است که صرف کنار کشیدن از انتخابات ۱۲ اسفند کافی نیست بلکه در کنار شرکت نکردن در انتخابات این دوره باید چرائی و اهمیت این کنار کشیدن نیز توضیح داده شود. یعنی هم جنبه سلبی داشته باشد و هم جنبه ایجابی. به این معنی که از یک سو در باره ماهیت کاملا غیر آزاد، نمایشی، فرمایشی، خلاف قانون و نامشروع این انتخابات و لذا بیفایده، بلاموضوع و حتی غیراخلاقی بودن اشتراک در آن روشنگری فعال و وسیع صورت بگیرد و ازسوی دیگر بدیل انتخابات واقعی و آزاد ترویج گردد. یعنی از این نمایش انتخاباتی به مثابه فرصتی سیاسی بهره برداری گشته در جهت گفتمان سازی یا فرهنگپردازی و ایجاد همگرائی میان تمامی نیروهای موافق تحریم حول شعار انتخابات آزاد تلاش فعال صورت گیرد. بعضیها ممکن است بگویند در نظام جمهوری اسلامی هیچگاه انتخابات واقعا آزاد نبوده است و لذا همواره میباید مورد تحریم آزادیخواهان فرار میگرفت. عدهای –از جمله خود من-- از همان فردای بعد از انقلاب به بحث آری یا نه گفتن به جمهوری اسلامی اعتراض داشتند و از شرکت درآن کنار کشیدند زیرا معتقد بودند این نوع بدیل گذاشتن دموکراتیک نبود زیرا نمیدانستیم یعنی توضیح داده نشده بود که منظور از «جمهوری اسلامی» چیست و بدون داشتن یک تعریف مشخص و مستند نمیبایست به یک بدیل مبهم رای آری میدادیم. بعدها نیز به دلیل اعتراض به نبودن شرایط رقابت آزاد و عدم اجازه کاندیداتوری میان همه نیروهای موجود سیاسی عده زیادی از آزادیخواهان و دموکراسی طلبان در انتخابات شرکت نمیکردند. اما واقعیت این است که بسیاری دیگر نیز با توجه به تدریجی بودن فرایند دموکراسی و نسبی بودن درجات آزادی انتخابات به امید بهبود وضعیت به انتخاب میان بد و بدتر، تن میدادند و از فرصتهای انتخاباتی علیرغم همه محدودیتها و جوانب غیردموکراتیک آنها بهره برداری میکردند و شاهد یک حدی یا عناصری از رقابت و دموکراسی و نظارت طرفین در صحت نسبی شمارش آرا بودند. ولی بعد از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم دیدیم وسعت تقلب آنقدر بود که نه تنها بخش بسیار بیشتری از مردم را از امکان سلامت و واقعی بودن انتخابات در این سیستم ناامید کرد، بلکه بخش مهمی از بدنه حکومت و اصلاح طلبان حکومتی نیز از دایره «خودیها» طرد و اعتراض قانونی، مشروع و مسالمت آمیز بسیاری از مردم عادی رای دهنده و نیز کوشندگان سیاسی و مدنی با سرکوب خشن، زندان، شکنجه و تجاوز روبرو شد. این وضعیت ضربه بزرگی به مشروعیت رژیم در دیدگاه اکثریت مردم وارد آورد و هر نوع اعتماد باقی مانده نسبت به سلامت و موضوعیت شرکت در انتخابات را ازبین برد.
قبل از ادامه صحبتتان، تعریف شما از انتخابات آزاد چیست؟
انتخابات آزاد تنها بر مبنای پذیرش اصل ایران برای همه ایرانیان ممکن میگردد و نه در نظام مبتنی بر تبعیض و تقسیم جامعه به «خودی» و «غیر خودی». انتخابات آزاد یعنی هر حزب و گروه سیاسی و یا افراد مستقل بتوانند نمایندگان خود را بدون تبعیض برمبنای جنس، جنسیت،نژاد، قومیت، دین و مرام و ایدئولوژی و یا طبقه و موقعیت اقتصادی، وارد صحنه رقابت آزاد و منصفانه کند تا با دسترسی به رسانههای جمعی و امکانات تبلیغاتی فراگیر و شفاف آنها، مردم بتوانند به انتخاب آزادانه فرد یا حزب مورد نظر خود رای دهند. یک نهاد مستقل و مورد اعتماد همه رقبا نیز باید بر صحت و سلامت انتخابات نظارت کند و نه یک نهادی چون «نظارت استصوابی» که فقط نظر و ترجیح «شورای نگهبان» یعنی اقتدار حاکم را درجهت حفظ مداوم قدرت خویش یعنی جلوگیری از چرخش قدرت اعمال میکند..
و در این دوره انتخابات ما شاهد این معیارها نیستیم؟
البته که نیستیم. در این انتخابات حتی آن حداقل معیارهایی هم که در انتخابات پیشین رعایت میشد زیر پا گذاشته شده است. یعنی حتی دایره خودیها نیز بسیار تنگتر گشته است. افرادی میتوانند از تصفیه بگذرند که کاملا هم نظر و مطیع ولایت مطلقه باشند لذا همه چیز به صورت انتصابی و فرمایشی درآمده است. به علاوه آن حداقل آزادیهای نسبی که در زمانهای نزدیک به انتخابات ایجاد میشد را نیز دیگرشاهد نیستیم و فضای سیاسی کاملا امنیتی و نظامی شده است. خوب در چنین شرایطی شرکت در این انتخابات کاملا غیردموکراتیک و نامشروع و خلاف همه استانداردهای بین المللی و خلاف حتی قوانین خود این نظام، نه تنها ناصحیح و بلا موضوع بلکه غیر اخلاقی هم هست. چرا که نوعی مشروعیت بخشی به حکومتی نامشروع و نادیده گرفتن خون شهدائی است که به صرف فریاد «رای من کو» به قتل رسیدهاند و توهین به هزارها کسانی است که به «گناه» پاسداری از اصول دموکراتیک و دفاع از جمهوریت دستگیر شده آزار و شکنجه شدند و بیاعتنائی به صدها زندانیانی است که هنوز آزاد نگشتهاند چرا که هنوز پرچم دموکراسی خواهی و عدالت جوئی را در دفاع از حقوق شهروندی میلیونها ایرانیان تشنه آزادی و حاکمیت مردمی برافراشته نگاهداشتهاند. خوشبختانه همه گروهها و طیفهای مختلف منتقد و مخالف رژیم از آن حد از شجاعت اخلاقی و احترام به اصول دموکراتیک برخوردار بودهاند که بطور متحد عدم شرکت خود در این نمایش انتخابات تصنعی را اعلام کنند. البته برخی به شکل منفعل کنار کشید هاند و حتی کلمه تحریم را به کار نمیبرند شاید چون رژیم از ترس تحریم وسیع، این بار حتی اعلام تحریم را که یک حق شهروندی است، جرم اعلام کرده است.
اگر تاکید بر تحریم و عدم شرکت در انتخابات باشد، چطور میتوان معضل حفاظت از حقوق شهروندی را حل کرد؟ به طوریکه حق رای و صندوق رای در کشور یکی از حقوق پایهی شهروندی است، آیا حفظ حقوق از وظایف شهروندی نیست؟
حرف شما علی الاصول درست است اما در مورد انتخابات واقعی و آزاد. نباید در هر انتخاباتی و با هر شرایطی شرکت کرد، حق شهروندی به این معناست که شما واقعا حق رای داشته باشید؛ وقتی بسیاری از شهروندان از حق شرکت در مسابقه انتخاباتی محروم میشوند در واقع حق انتخاب مردم زیر پا گذاشته میشود. در واقع در کنار رای دادن، رای گرفتن نیز قرار دارد و همانقدر که حق داریم رای بدهیم به همان میزان حق کاندیدا شدن داریم یا حق داریم کاندیداهای مطلوب خودرا در میان گزینهها ببینیم. ولی حالا میدانیم که بسیار محتمل است که رایهای نامطلوب دزدیده یا کنار گذاشته شود و از طرف دیگر تنها عدهای دستچین شده اجازه کاندیدا شدن را یافتهاند. پس همانقدر که شرکت در رای دادن و تشویق مردم برای مشارکت در یک انتخابات آزاد حق مسلم شهروندی است، عدم شرکت در انتخابات غیر آزاد و تشویق مردم به تحریم انتخابات عیرآزاد و تصنعی نیز حق مسلم شهروندی مااست. والا خوب میدانیم که رژیمهای استبدادی و اقتدارگرا (اتوریترین) متعددی بودند و هنوز هستند که سالها با سوء استفاده از سازوکارهای دموکراسی نظیر مجلس و انتخابات، به چهره خود شمایلی از شبه دموکراسی پوشانده به دیکتاتوریهای طولانی مدت با ریاست جمهورهای مادام العمر نظیر آنچه در مصر، تونس، و امرور در سوریه میبینیم ادامه دادهاند. لذا حال که در ایران در میان اکثریت بزرگی از مردم توهم زدائی شده است، دیگر نباید گذاشت رژیم چنین بازی فریبندهای را با موفقیت به پیش ببرد.
با توجه به اینکه اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات کنار کشیدهاند، فکر میکنید با حذف این گروه از مجلس، خواسته و مطالبات زنان چه مبنی بر رعایت حقوق آنها و برابری جنسیتی چه جایگاهی در مجلس خواهد داشت و به چه سمت پیش خواهد رفت؟
میتوان پیش بینی کرد که مجلس آینده شبیه به مجلس کنونی و حتی بدترکیبتر و بیقدرتتر و فرمایشیتر شود؛ لذا اگر زنانی هم وارد این مجلس شوند احتمالا نه از نظر کمی و نه کیفی تغییر چندانی پیش نمیاید. امروز زنان کمتر از سه درصد نمایندگان مجلس را تشکیل میدهند (۸ تن از ۲۹۰ تن) و ایران از جهت مشارکت زنان در تصمیم گیری سیاسی و دولتی در پائینترین ردههای نرخهای رایج جهانی قرار دارد که باید مایه شرمندگی نظام حاکم باشد. برخلاف مجلس دوران اصلاحات، در مجلس کنونی و لابد مجلس بعدی زنان نماینده حکم زینت المجالس را داشته و خواهند داشت. یعنی اکثرا کسانی اجازه ورود خواهند یافت که بازی آقایان مردسالار با همان قوانین مردسالار را پیروی کنند چراکه اجازه نخواهند داد زنان چالشگر و تساوی طلب حضور داشته باشند، اگر هم چنین باشد همانطور که پیش از این نیز مشاهده کردیم، به قدری مجلس بیقدرت شده و همه رفتارهایش دیکتههای مقام ولایت فقیه و شورای نگهبان خواهد بود که در مقابل هر اصلاحیه و یا لایحهی جدید اصلاح طلبانه سد بگذارند در نتیجه مجلس بعدی بسیار بعید است که بتواند قدرتی در جهت بهبود وضعیت زنان داشته باشد.
کمیت حضور زنان در مجلس را به چه شکل میبینید؟ به طور مثال برخی معتقدند برای برنامه بلندمدت و تاثیرگذار و در شروع باید بر کمیت برابرو هر چه بیشتر زنان در مجلس تاکید کرد، حتی اگر این زنان، معتقد به برابری جنسیتی نباشند و این اتفاق باعث شکستن بسیاری از تابوها در ذهن مردسالارانه حاکمان خواهد شد. شما چگونه به مساله کمیت زنان در مجلس مینگرید؟
البته که رشد کمی سهم زنان در نهادهای فانونگذاری، مدیریت و تصمیم گیری با اهداف برابری جویانه مطابقت دارد. اما کافی نیست چرا که باید دید آیا کیقیت کار و دیدگاهها و نقشی که این زنان به پیش میبرند در خدمت توانمندی و ارتقاء موقعیت زنان قرار میگیرد یا خیر. متاسفانه اکثریت مردسالار غالب بر مجلس از وجود نمایندگان زنی که به تساوی حقوق و توانمندی زنان متعهد نیستند حداکثر سوء استفاده را برای مطرح کردن قوانین ضد زن میکند تا قوانین تبعیض گرا علیه زنان از طریق خود آنها به مجلس ارائه و به جامعه تحمیل شود. به طور مثال انتخاب وزیر زن در کابینه آقای احمدینژاد اصولا میتوانست امر مثبتی باشد و در واقع این دستاوردی از تلاشهای زنان بود که با توجه به حضور زنان وزیر در دولت رژیم سابق، پیشینه تاریخی هم داشت و از مطالبات زنان در در جریان مبارزات انتخاباتی دورههای مختلف هم بود. احمدینژاد اما با اینکه تنها کاندیدائی بود که حاضر نشده بود به زنان قول وزیر زن بدهد، بدنبال افتضاح انتخاباتی و برای نوعی جبران مافات بطور فرصت طلبانه ژست ترقی خواهانه گرفت و سه زن را برای وزارت پیشنهاد داد. اما باید دید امروز کارنامه خانمی که بالاخره وزیر شد چیست و چه گلی به سر زنان جامعه ما زده است.
این عدم شرکت اصلاح طلبان و نیز توصیههای جمعی به تحریم انتخابات چقدر با بدنه جامعهی زنان کشور و نه تنها تهران همخوانی دارد؟ فکر میکنید تا چه میزان این پیشنهاد از سوی مردم پاسخ داده شود؟
این نکته البته چالش بزرگی است؛ در شهرهای بزرگ گفتمان تحریم فعال میتواند اثر گذار باشد اما در شهرستانها و مناطق حاشیهای شرایط متفاوت است: گاهی رقابتهای محلی بین گروههای مختلف وجود دارد که در بخش هائیگاه رقابتها شبه قبیلهای میشود برای همین نمیتوان پیش بینی درستی داشت از اینکه در مناطق و سطوح مختلف کشور تحریم چقدر فراگیر خواهد بود. حتی ممکن است عناصری با خواستههای اصلاحی و ترقی خواهانه در گوشه و کنار کشور بتوانند وارد مجلس شوند. اینها مسائل حاشیهای انتخابات است. اما آنچه مسلم است این است که امروزه برآیند تحولات سیاسی از جمله انتخابات را معمولا کلان شهرها تعیین میکنند. به هرحال تا آنجا که میشود اصلاح طلبان، تحول خواهان، آزادی خواهان و مخالفان تبعیض لابد تلاش خواهند کرد به خصوص با تکیه بر زنان و جوانان در میان مردم روشنگری کنند و گفتمان تحریم را به پیش برند..
این دعوت در کلان شهرها پاسخ خواهد گرفت؟
بستگی به میزان و گسترش تلاش نیروهای آزادی خواه و اصلاح طلب دارد و اینکه چقدر از همین امکانات بسیار محدود استفاده بهینه شود. میدانیم که در یکی دو ماه نزدیک به انتخابات این بار به جای گشایش نسبی بر دامنه دستگیریها و احضارها و بازجوئیها و تهدیدها افزودهاند. حکومتگران با ایجاد اختلال در سیستمهای ارتباطی، قطع تلفنها و کند کردن یا قطع اینترنت درتلاشند تا هرنوع ارتباطی را محدود کنند و جو امنیتی و ارعاب را تشدید کنند. اما این وضعیت پارادوکسی است که به اهداف نمایشی رژیم در انظار عمومی، چه در داخل کشور و چه در افکار بین المللی آسیب خواهد زد و به ناگزیر ایماژ یا چهره منفی تری از خود ارائه خواهد داد و ترس و بیپایگی آنرا هویداتر خواهدکرد.
به هر حال آنها که کنشگر سیاسی هستند بهتر از امثال من میدانند که چگونه از این پارادوکس هائی که برای رژیم وجوددارد حداکثر حسن استفاده را بنمایند. میشنوم که تاکتیک ماندن در خانهها در روز انتخابات و کمک به نمایاندن هر چه بیشتر کنارکشیدن و بیاعتنائی مردم به همه توصیه میشود و نمونه هائی تاریخی وجوددارد که نشان داده است که قهر و سکوت مردم «فریادی بلند از ناگفته هاست». خالی کردن خیابانها و سکوت مردم میتواند چشم وگوش و روحیه سرکوبگران حاکم را تخریبمند و در عوض در میان مردم احساس همبستگی و امید را تقویت نماید.
در واقع به نظر شما عدم مشارکت همچنین تحریم انتخابات یک استراتژی بلند مدت است؟ و قدمهای بعدی دارد؟
البته، چرا که بازی بعد از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم تغییر کرد؛ یک اصلی در بازی دموکراتیک در جامعه مدنی و سیاسی وجود دارد به اسم اصل آلترنیشن (آلترنانس) یعنی نوبتی و چرخشی بودن قدرت یعنی ما موقعی دموکراسی داریم که نیروهای رقیب و قدرتمندان اصل جا به جایی قدرت را بپذیرند و مکانیسم اینجابجائی همانا روش مسالمت آمیز و دموکراتیک انتخابات آزاد و رقابتی و یاگاه رفراندم است. این انتخابات است که اکثریت حزبی یا تفکر و سیاست غالب را در مجلس و یا سایر نهادها و قوای سه گانه کشور تعیین میکند. ولی در ایران با تقلبهای افزاینده و محدودیتها و موانع همه جانبه تنگتر شدن دایره رقابت حتی بر خودیهای هر روز ناخودی شونده باید متوجه شد که اصولگرایان حاکم دیگر بطور کامل و بدون تعارف اصل جا به جایی قدرت را زیر پا گذاشته و تحول ازطریق انتخابات را هم توطئه میدانند و اسم آنرا انقلاب مخملی میگذارند.
حاکمان فعلی از یک طرف به خاطر دینامیسم انقلاب ۱۳۵۷ و مطالبات آنکه انتخابات، جمهوریت (به جای سلطنت) را در جامعه ما جا انداخت را به ناگزیر پذیرفتند، اما با تعبیه اصل ضد دموکراتیک ولایت مطلقه فقیه در ساختار قدرت، از همان آغاز بازی دموکراتیک و اصل الترنانس را مختل و دچار تناقض نمودند. ولی فقیه امروز یک قدرت خدادادی برای خودش قائل است که تا آخر عمر پابرجاست. تمام هم نظرانش هم باید همیشه حکومت کنند و خطی که گویا از طرف امام زمان رهبری میشود خطی است که تا ابد باید نه فقط ایران را بلکه جهان را مدیریت کند. اینان با «استکبار و امپریالیسم» مقابله میکنند چون خودشان در صدد تبدیل شدن به استکبار و امپریالیسم منطقهای و جهانی میباشند تا حکومت اسلامی شیعی فقاهتی (تابع ولایت مطلقه فقیه) را بر دیگران مستولی نمایند. چنین نگاهی طبعا اصل انتخابات آزاد و چرخش فدرت را پذیرا نیست.
متاسفانه این برخورد عملا و نظرا امکان چرخش فدرت، تحول و اصلاح از طریق انتخابات آزاد را منتفی و جامعه را به سوی انقلاب قهر آمیز و خونین سوق میدهد و این خطریست که امروز جامعه ایران را تهدید میکند به خصوص که سایه جنگ و آثار مخرب تحریم نیز بر آسیب پذیری جامعه افزوده است و امثال مرا که مخالف انقلاب خونین و خشونت هستیم بیش از پیش متقاعد کرده است که استراتژی انتخابات آزاد به مثابه کم هزینهترین، مشروعترین و جهان پسندترین اصل میتواند ایران را از سقوط به ورطه جنگ و انفجار خونین اجتماعی برهاند. چرخش قدرت به سوی دموکراسی از طریق انتخابات آزاد که بتواند نظام سیاسی مستقر کند که درآن دولت عرفی و سکولار و غیر ایدئولوژیک بوده و همه مقامات اصلی دولتی، سیاسی و مدیریتی انتخابی، چرخشی و غیر مادام العمر باشند. برای بستر سازی در این جهت ناگزیر باید بر مطالبه حداقلهایی چون آزادی تمامی زندانیان سیاسی، از جمله رهبران نمادین جنبش سبز، آزادی مطبوعات و رسانههای جمعی، آزادی احزاب و سازمانهای مدنی و اتحادیههای صنفی و سیاسی پای فشرد، حداقل هائی که قاعدتا باید مورد توافق همه طیفهای آپوزیسیون باشد.
اتحاد گروههای اصلاح طلب در دعوت به عدم مشارکت در انتخابات مجلس، نخستین تلاش اعتراضی سیاسی و هماهنگ این طیف بعد از انتخابات ریاست جمهوری است، از طرفی در این شرایط برای نظام هم این امکان وجود دارد که اکثریت و اقلیت مطلوب خود را بسازد. پس از این اقدام، قدمهای بعدی اصلاح طلبان برای جلوگیری از حذف نهایی از عرصه سیاست نظام چه باید باشد؟
نکتهی خوبی را اشاره کردید؛ این همگرایی که طی تحریم انتخابات کنونی ایجاد شده، خود یک دستاورد است و به خودی خود استفاده از فرصت این بازی انتخاباتی به مثابه یک فرصت سیاسی است. حداقل دستاورد تحریم فعال تا این لحظه این است که تمام دموکراسی خواهان، چه آنان که معتقد بودند در این سالها انتخاباتی مشروع نبود و چه آنها که به تدریج پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم به این اعتقاد رسیدهاند توافق دارند که دیگر نباید وارد این بازی متقلبانه و نامشروع شد.
به نظرم قدم بعدی این است که با چه راهبرد یا استراتژی و گفتمانی باید پیش رفت که در عین حال که خواستار تحولات بنیادی هستیم مواجه با یک روند قهرآمیز انقلابی نشویم که آن همانا راهبرد انتخابات آزاد است. البته آشنائی نسبی من به جامعهشناسی انقلابها به من اجازه نمیدهد که مدعی شوم که روشنفکران میتوانند جلوی انقلاب را بگیرند. علیرغم تلاش صلح دوستان و خشونت پرهیزان، چه بسا دیکتاتورها جامعه را به طرف انفجار یا انقلاب خونین بکشانند. اما در هر حال من وظیفه کنشگران حقوق بشر و حقوق زنان و معلمینی چون خودم را در تلاش مداوم در ترویج، تدریس و تشویق اصول دموکراتیک از جمله اصل انتخابات آزاد و پذیرش چرخش دموکراتیک قدرت و رهبری در همه نهادها و مناسبات سیاسی و اجتماعی میدانم..
و اما سخن آخر؟
متاسفانه برخی از روشنفکران ما با دوقطبی کردن و تشدید اختلافات درمیان طیفهای فکری گوناگون و ایجاد سوء ظن و تهمت زنی نسبت به هر نوع اتحاد و همگرائی به فضای بدبینی، بیاعتمادی، واگرائی و پراکندگی دامن زدهاند. که خواسته و ناخواسته به نفع حکومت استبدادی حاکم تمام شده است. ماجراجویی دولت ایران پیرامون مسائل هستهای و نگرانی از تحریم هاو جنگ نیز بر اضطرابها و بدبینیها افزوده است. اما خوشبختانه کم نیستند تعداد کنشگران جوانتری که از شیوههای کهنه مریدی و مرادی و خود-مداریهای جاه طلبانه کهنه کاران سیاست پیشه فراجستهاند و تلاشهایی صورت میگیرد تا بر فضای دو قطبی فائق آمده، بر اشتراکات تکیه کرده فضای همدلی، همکاری، ائتلاف و اتحاد عمل جانشین تخریبات سکتاریستی و گسستهای تصنعی نمایند. امروز به خصوص به خاطر جو خفقان داخل کشور، نقش نیروهای اپوزیسیون مقیم خارج مهمتر گشته است تا بتوانند با حداقلی از همگرایی و کنار گذاشتن پراکنده کاریها و بدبینیها، باعث امید بخشی و تسهیل کننده ائتلافهای کارساز و موثر برای داخل و خارج ایران باشند.
چند سال پیش زمانیکه در اثر تشدید سرکوبها بخشهای زیادی از جنبشهای مدنی دیگر فعال نبودند، جنبش زنان توانست از خود ابتکار عملهای خوبی نشان دهد و با ایجاد کمپینهای مختلف و حرکتهای مطالبه محور مسالمت آمیز و متمرکز بر خواستههای مشخص به تحرک مدنی و تداوم گفتمانپردازی و فدهنگ سازی دموکراتیک یاری رساند. امروز هم من فکر میکنم شاید زنان کوشا و کنشگر ما با پیش گرفتن روشهای مسالمت آمیز و کمک به گفتمان ضد خشونت و ضد استبداد و ضد جنگ و نیز مقاومت در برابر زبان خشن و تهمت آلود و هژمونی طلب «مذکر» در پوشش چپ و راست و ترویج فرهنگ و اخلاق مدنی دیالوگ و گفتگو و مدارا در سالم سازی فضای مبارزاتی و گسترش ادبیات امید و اتحاد به جای ادبیات بدبینی و بد گمانی نقش پیشروی به عهده گیرند.
نگذاریم بعضی نتایج منفی و خشونت بار بلافصل خیزشهای مردمی در منطقه را، دشمنان آزادی و طرفداران دیکتاتوری به رخ ما زنان و مردان برابری خواه بکشند و ما را از مبارزات ضد دیکتاتوری هراسان و ناامید سازند. به یاد بیاوریم که اغلب قریب به اتفاق انقلابهای ضد استبدادی، از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا انقلاب آمریکا، روسیه، چین، الجزایر، ایران، تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین، سوریه،... همگی تا مدتها پر از خشونت، هرج و مرج، افت و خیز، و پیش و پس رفتنها بوده است.
اگر چه هنوز «بهار عرب» برای بسیاری، به خصوص زنان همراه است با سوز و سرمای زمستانی، اما خیزشهای عظیم و تاریخساز زنان و مردان این کشورها نشان میدهد که عصر دیکتاتوریها به پایان رسیده و موج چهارم دموکراسی بالاخره به منطقه ما نیز رسیده است. نسلهای جوان و زنان خاورمیانه به پا خاستهاند و دیگر زیر بار پدر سالاران زورگو و ستمگر نمیروند. دیکتاتورها و حامیان هژمونی طلب خارجی آنها دیگر نمیتوانند سیر تاریخ را متوقف سازند حتی اگر دیکتاتورهای دیگر این بار در پوشش بنیادگراهای اسلامی تلاش در کسب هژمونی نمایند. آنها نیز چون تجربه ایران و حال شاید حتی خیلی زودتر ورشکستگی ایدئولوژیک، ریا و تزویر و فساد اخلاقی، و ناکارآمدی مدریتی و کشورداری خودرا به نمایش خواهند گذاشت. جهانی بهتر ممکن است و ما چارهای نداریم جز آنکه امید را زنده و تلاش را تداوم بخشیم.