iran-emrooz.net | Tue, 31.01.2012, 11:01
گلشیفته: نمایانگر سنگینی بار هستی در ایران
رادیو فردا / سعید پیوندی
موضوع انتشار عکس و ویدئوی گلشیفته فراهانی در مجله فیگاروی فرانسه به طور گسترده در فضای مجازی و رسانههای داخل و خارج کشور مورد بحث قرار گرفته است. این موضوع هزاران بار در هفته درباره هنرمندان و مدلهای عکاسی در چهارگوشه جهان اتفاق میافتد یا میلیونها تصویر عریان زن و مرد بر روی شبکه مجازی یا در کتابها و دیگر رسانهها وجود دارند و کسی هم درباره آن چندان حرفی نمیزند. آن چه این اتفاق «ساده» در کشورهای دیگر را به رویدادی در ایران تبدیل کرده بعد نمادین کار گلشیفته در رابطه با شرایط ایران و موقعیت ویژه خود اوست. برخوردها و بحثهای موافق و مخالف پرشمار روزهای اخیر را هم باید بیشتر در این رابطه دید و درک کرد.
انتخاب گلشیفته: نگاه سهگانه
گلشیفته فراهانی به عنوان هنرمند با قرار گرفتن نیمهعریان در برابر دوربین دست به یک انتخاب زده است: انتخابی که نوعی پاسخ به تضادهای دو دنیای فرهنگی و ذهنی بسیار متفاوت هم هست. رابطه با بدن نوعی رابطه با خویشتن، با دیگران و با جهان است. شاید به این خاطر است که بدن به موضوع رابطه میان عرصه عمومی و حوزه خصوصی تبدیل میشود. نوع هنجارهای پوشش بدنی که جامعه (دولت یا نهادهایی دیگر مانند دین) به فرد تحمیل میکنند بازتاب شکلی از نظم اجتماعی، نظارت و دخالت در روندهای جامعهپذیری افراد است. از زمانهای دور هنر یکی از عرصههایی بوده که مرزهای جامعه درباره بدن و اخلاق عمومی درباره این پدیده را به چالش کشیده و چند گام جلوتر از فرهنگ عمومی در حرکت است. برای هنرمند بعدی از رابطه با بدن به میان میآید که به حوزه ذهنی، ذوقی و پراتیک کار آفرینش بازمیگردد. این چنین است که بازخوانی کار گلشیفته را میتوان در سه سپهر بسیار متفاوت، ولی به هم پیوسته دید.
بدن، موضوع کار هنری
بدن انسان موضوع زیباییشناسی و آفرینش هنری است. اگر در دنیای اسلامی چنین کاری چندان مرسوم نبوده یا درخفا و یا با زبان استعاره انجام میشده در تمدنهای باستانی یونان، روم و مصر (مجسمه معروف کلئوپاترا) تصاویر برهنه زن و مرد وجود داشتند. قرون وسطی دوران سانسور بدن است و کلیسا موفق میشود اخلاق عمومی مورد نظر خود را در جامعه جا بیندازد. از قرن پانزدهم و شروع رنسانس بدن انسان یک بار دیگر به موضوع کار هنری تبدیل میشود. تصاویر و مجسمههای ونوس برهنه در این دوران یا تصویر برهنه آدم و حوا هنگام رانده شدن از بهشت اثر ماساچیو (۱۴۲۸) نوعی بازگشت به انسان اولیه آزاد از هنجارهای اجتماعی و ممنوعیتها از طریق شخصیتهای اسطورهای یا عمومی هم بود. بدین ترتیب شعر، مجسمهسازی یا نقاشی بهتدریج نگاه خود از تاریخ و آسمان را متوجه زمین کردند.
اولین جنبشهای مدرن نقاش الگوهای برهنه خود را از میان انسانهای معمولی برگزیدند. تابلوی نقاش پرآوازه امپرسیونیست ادوارد مانه به نام المپیا (۱۸۶۳) که زنی عریان در رختخواب را به تصویر میکشد در زمان خود به خاطر پرداختن به یک فرد عادی و به چالش کشیدن اخلاق عمومی سر و صدای فراوان به پا کرد. سه سال بعد گوستاو کوربه با کشیدن تابلوی منشاء زندگی (موزه اورسه پاریس) از این هم فراتر رفت. از پایان قرن نوزدهم سینما، تئاتر، رقص و عکاسی نیز وارد این حوزه شدند و بدن زنده به موضوع کار هنری و زیباییشناسانه مهمی تبدیل شد.
بسیاری از کشورهای جهان این تحول فرهنگی مهم و بازخوانی اخلاق عمومی و سنتها را زندگی کردهاند و موضوع بدن عریان پدیده پذیرفته شده هنری و نیز نشانه آزادی بیان و آفرینش هنری به شمار میرود. حتی در مدارس هنری و معماری هم کار روی بدن و مدل زنده عریان به روشی عادی تبدیل شده است. به همین خاطر هم جامعه میتواند میان عریانی پورنوگرافانه [هرزهنگارانه] و بعد جنسی بدن زن و مرد با عریانی هنری و زیباییشناسانه تفاوت بگذارد.
عریانی زن و مرد در هنر اجتماعی و متعهد هم وجود دارد. ویلی رونی، عکاس پرآوازه فرانسوی سالهای پس از جنگ دوم، که مجموعهای از عکسهای عریان بسیار زیبا دارد همزمان در کار هنریش به جنبشهای اجتماعی و کارگری فرانسه توجه فراوانی مبذول میکند. با وجود این تفاوتگذاری شماری از فمینیستها با عریانی زن در هنر و حتی در موزهها برخورد انتقادی دارند و آن را عامل تقویت فرهنگ مردسالارانه میدانند. چیزی که در این میان نظریه مخالفان استفاده «ابزاری» از بدن را تقویت میکند بعد تجاری و اقتصادی این پدیده است.
فرهنگ هنری و زیباییشناسانه بدن در مناطقی از جهان (به طور عمده کشورهای اسلامی) از نفوذ بسیار ناچیزی برخوردار است. در این کشورها که صاحب نوعی فرهنگ بدون تصویر (به خاطر عدم پذیرش نقاشی و مجسمهسازی) و «پوشیده» بودند بیان هنری و زیباییشناسانه بدن بیشتر در ادبیات و با استعاره ظاهر میشد. همین فرهنگ و سنت هم گاه سبب میشود آنجا که بدن و بهویژه بدن زن شکل تابو پیدا کرده، تنها رابطه پورنوگرافیک [هرزهنگارانه] با عریانی وجود داشته باشد. این رابطه پنهان و پر از تابو و راز و رمز با بدن عریان در قالب پورنوگرافیک سابقه دیرینهای هم دارد و به همین دلیل هم برهنگی در بازنماها و ذهنیت افراد فقط در بعد ضد اخلاقی و گناهکارانه آن نمودار میشود.
در ایران پیش از انقلاب هم سینما یا نقاشی و مجسمهسازی این تجربه را زندگی کرده بود. کسانی مانند پوری بنایی و ایرن چند دهه پیش از گلشیفته در برابر دوربین عریان شده بودند. شعر فروغ فرخزاد برای نخستین بار در دهه چهل شمسی بارها و بارها تصاویر بدن و عریانی را در قالب کلمات بیان میکند. شاعر برای بیان درونی و خصوصیترین حسها، رنجها و تجربههای خود بیپروا از بدن خود حرف میزند تا پیوستگی و درهم تنیدگی جسم و روح انسان را به تصویر کشد. این گرایش هر چند برای بخش سنتی جامعه شاید قابل فهم نبود، میتوانست آغازی برای پرداختن مدرن به موضوع بدن در هنر باشد.
رابطه فردی با بدن
انتخاب گلشیفته و کنش او به عنوان هنرمند را باید در بعد فردی و ذهنیتی او هم دید. زندگی هر یک از ما نبردی است دائمی برای کسب خودمختاری در برابر وابستگیهای واقعی، نمادین یا خیالی به «دیگر»ی که در درون هر یک از ما جا دارد، و به دیگران و به دنیاهای بیرونی ما. بدن هم یکی از این عرصههای نبرد برای دستیابی به فردیت و خویشتن است.
گلشیفته دارای یک بیوگرافی و مسیر زندگی، گذشته، تجربه زیستن زنانه در جامعه ایران، محیط خانوادگی و حرفهای است. رابطه او با دنیاهای بیرونیاش در کنش به این بیوگرافی فردی قابل درک است. او از کشوری میآید که در آن اخلاق دولتی آمرانه هر روز ابعاد جدیدی پیدا میکند و بر بخش بزرگتری از قلمروی آزادیهای ساده فردی سایه میافکند. شهروند زن ایرانی با واقعیت بدن زندانی خود روبهروست. بدنی که به نام اخلاق عمومی، «نجابت»، «غیرت»، «حیا»، «گناه»، امر قدسی، دولت، شوهر، پدر، برادر و پسر مصادره شده و به او تعلق ندارد. نبودن دموکراسی در ایران را نباید فقط با طول و عرض زندان اوین و روزنامههای توقیف شده اندازه گرفت، هر فردی در این جامعه نوعی زندان درونی و سرکوب خصوصی را هم تجربه و زندگی میکند.
گلشیفته، همان گونه که خود نیز بارها گفته، زندگی پرتنش و دشواری را در درون خود به خاموشی زندگی کرده است. او از این زندان میآید و خشم و ترس و حسرت از او «انبار باروت» و «گلوی یک جهان فریاد آزادی» ساخته است. انتخاب او میتواند فرار از زندان خود، فرار از بار سنگین هنجارهای اخلاقی و سنتی باشد که برای زور گفتن به زنان مرز و زمان نمیشناسد. این انتخاب پیش از آن که حتی جنگیدن با اخلاق عمومی آمرانه و ظالمانه باشد، جنگیدن با خویش، با غریبگیهای درونی، جنگیدن با «دیگر»ی درون خویش، جنگیدن با زنجیرهای پنهان است. نبردی برای تصاحب دوباره بدنی که از او گرفته شده بود، نبردی برای کسب حق انتخاب و بازیافتن خودمختاری گمشده.
بدن، موضوع اجتماعی
سرانجام این که بدن و نوع پوشش و عریانی واقعیت و موضوع اجتماعی و تاریخی است. هنوز هم در دنیای امروز جوامع انسانی در هند، آمریکای جنوبی یا آفریقا وجود دارند که با رسم و رسوم لباس و پوشاندن بدن زندگی نمیکنند. پوشاندن بدن یا عریانی و رابطه با بدن نه یک موضوع ذاتی و مطلق، که نتیجه فرایند تحول جامعه است. کافی است نظری به چهارگوشه دنیا انداخت یا در بعد تاریخی جوامع را با یکدیگر مقایسه کرد تا به میزان نسبی بودن رابطه فضای عمومی یا اخلاق با بدن و یا برهنگی پی برد.
در ایران شکستن تابوها و ممنوعیتهایی که به قرنهای پیشتر تعلق دارند کار دیروز و امروز نیست. بیش از ۱۵۰ سال پیش زمانی که حتی دیدن صورت زن هم «گناه» به حساب میآمد قرهالعین دختر بابی برای اولین بار در ده بدشت شاهرود حجاب از سربرداشت. این انتخاب آن قدر برای کسانی تکاندهنده بود که از آن اجتماع روی برگرداندند، به سوی شهر دویدند تا چشمشان به روی زن بیحجاب نیفتد. بیش از صد سال پیش زمانی که اولین زن ایرانی مدرسه دخترانه به راه انداخت شوهرش بر سرش فریاد کشیده بود که جواب امام غایب را در آن دنیا چه باید بدهد. ما از آن جامعه سراپا پوشیده به ایران سالهای چهل و پنجاه و دنیای اشعار فروغ فرخزاد رسیدیم و امروز نیز در سیر معکوس در جایی قرار داریم که همه آن را میبینید.
عکس و ویدئوی گلشیفته را هم باید در فضای امروز جامعه ایران دید. سه دهه است که جامعه ما به خاطر دخالتهای گسترده نهادهای رسمی یا تحمیل مجموعهای از ممنوعیتها در آن چه به حوزه خصوصی فرد و روابط دو جنس مخالف مربوط میشود رو به قهقرا رفته و روندی وارونه طی میکند. با وجود تغییرات اساسی در متن جامعه، دامنه تعرض به حوزه خصوصی در چند سال اخیر گسترش هم پیدا کرده و روزی نیست که خبر از ممنوعیت جدیدی به میان نیاید. دولت دست به تفکیکسازی جنسیتی از دانشگاه تا مهدکودک زده و قرار است حتی کتابهای درسی هم دخترانه و پسرانه شوند. خشونت و عدم تحمل در زمینه روابط اجتماعی، بدن و فردیت شهروند به شکل آسیبشناسانه درآمده و نوعی جامعهپذیری منفی را گسترش میدهد. جامعه ما در کنار ظاهر پیراسته به اخلاق عمومی و دینی موجه انبار زیرزمینی بزرگی است در حال انفجار از سرخوردگیها، کجفهمیها، خشمهای فروخورده، حسهای سرکوب شده، و عقدهها و حسرتهایی را به وجود آورده که چون سمی به اعماق جامعه و روح و روان انسانها رسوخ میکند.
انتخاب گلشیفته را در چنین فضایی باید درک کرد. بعد اجتماعی انتخاب گلشیفته بیشتر به این خاطر مهم میشود که او فرد ناشناختهای نیست و در فضای جامعه ایران بسیار مطرح است. او در گذشته نشان داده که به عنوان هنرمندی اجتماعی جنبش دموکراسیخواهی در کشور مسئله او و هنرش است. نوع واکنش رسانههای دولتی و محافظهکار و تلاش برای ترور شخصیت او هم به خاطر «بدنام کردن» مخالفان و مبارزه او و هم به خاطر ترسی است که این رفتار میتواند بر روی افکار عمومی و بهویژه دختران و پسران جوان بگذارد.
سنگینی بار هستی
از همه کسانی که عکس گلشیفته را دیدهاند میتوان دعوت کرد بار دیگر به این عکس خوب نگاه کنند. این بار نه برای موافقت و مخالفت با کار گلشیفته، که برای دیدن خود عکس. در این عکس چه میبینید؟ تصویر یک زن عریان یا سکوت پر از سخنان ناگفته دختری که در درون خویش سنگینی بار هستی را زندگی میکند و از رنجی با شما سخن میگوید که شاید هیچ گاه به آن فکر هم نکردهاید.
گلشیفته پرسش بدن و زن را در برابر همه جامعه مطرح میکند. انتخاب او در ظاهر شدن در این عکس دعوتی است به اندیشیدن درباره موضوعاتی که برای بخش بزرگی از افکار عمومی جامعه ما نوعی عادتواره هستند و به صورت امر بدیهی درآمدهاند. در اینجا صحبت از بهوقت بودن و یا نامناسب بودن لحظه این انتخاب نیست. این انتخاب به معنای جایگزین کردن این پرسش با پرسشها و مسائل فوری و «ضروری» دیگر هم نیست. این انتخاب یک پرسش بزرگ از جامعه ایران است، این پرسش بخشی از گره کور دموکراسی، جامعه باز و حقوق شهروندی در حوزه خصوصی هم هست.
موضوعی که گلشیفته با عمل خود به میان میکشد مسئله روز جامعه یا دستکم بخشی از جامعه ماست. او جامعه را به فکر کردن درباره اخلاق عمومی، وضعیت اجتماعی امروز و شرایط زنانه فرامیخواند. این هم نوعی روشنگری یا جنگیدن با گفتمان ضد زن، با نادیده گرفتن فردیت و آزادیهای فردی، یا دخالتهای بیحد و حساب در زندگی خصوصی است. مبارزه برای دموکراسی و جامعه باز فقط بعد سیاسی ندارد. مبارزه برای دموکراسی فقط به باز کردن در زندان اوین، آزادی رسانهها و انتخابات خلاصه نمیشود، جامعه ما پر از زندان است.
باید بپذیریم که ما جامعه و عرصه عمومی و دولت بیماری داریم، بیماری نپذیرفتن فردیت، بیماری دخالت در امر خصوصی دیگران، بیماری این که لباس پوشیدن و آرایش و چگونه بودن یا با چه کسی بودن دیگری به ما هم مربوط است. در جامعه ما کسانی هستند که میتوانند روزها درباره صلاح بودن دست دادن اصغر فرهادی با آنجلینا جولی یا درباره «گناه» بودن یا نبودن این کار و یا بیرون بودن چند تار موی زن و اندازه چکمه و تنگی و رنگ شلوار و مانتوی او بحث و جدل کنند. گویی ما را به کوچه پسکوچههای گرد گرفته تاریخی پرتاب میکنند که با وجدان و هویت امروز بشری بیگانه است.
حرکت گلشیفه فقط به چالش کشیدن و شکستن یخ «اخلاق عمومی» دولتی و پرداختن شجاعانه به تابوها و گفتمانی که دایره این تابوها و ممنوعیتها را روزبهروز گستردهتر میکند نیست. انتخاب گلشیفته دعوتی است به اندیشیدن و شستن چشمها. این کار حتی کسانی را که از آن جانبداری میکنند هم مورد پرسش قرار میدهد. آیا همه کسانی که در کنار گلشیفته ایستادند حاضرند همین رفتار و داوری را درباره زنان محیط زندگی خود هم داشته باشند؟